ارسالی رفیق نورالدین نظامی

  

 

 

 

 

پیام رفیق جلیل پُرشور
 

به مناسبتِ يازدهمين سالِ وفاتِ شادروان رفيق ببرک كارمل و
 اولين سالگردِ وفاتِ زنده ياد رفيق محمود بريالی
*

آن روز فراموش نشدنی را بخاطر ميآورم كه يازده سال قبل در چنين روزی، گروه های وسيع مردم، شامل زحمتكشان حيرتان و شمال، شخصيت های ملی، روشنفكران، دوستان شخصی، وكلای سابقۀ شورا و منسوبان عسكری، بعضی از مسؤولان احزابِ برسرِ قدرت منطقه، به شمول تعداد زيادی از فرزندان حزب دموكراتيك خلق افغانستان (حزب وطن) كه از مناطق مختلف افغانستان، اين خانۀً مشترك و پُر افتخار همه باشنده گان آن، خودرا به حيرتان رسانيده بودند؛ و در دوطرف سرك منتهی به «پُل دوستی» كه سالها قبل به وسيلۀ خود رفيق زنده ياد ببرك كارمل و رشيد اوف رهبر ازبكستان شوروی، افتتاح گرديده بود، صف كشيده و با چشمان نگران، آنسوی پُل را نظاره گر بودند و انتظار رسیدن پیکرِ بيجان، رهبرِ حزبی و دولتی سابق کشور را ميكشيدند. رهبری كه تا هنوز تعداد زيادی از همرزمان ديروز و امروزش، اورا گرامی ميدارند؛ ولی مخالفان سياسی و شخصی، هنوز ضربات و اتهامهای فراوانی را عليه شان وارد ميكنند.

بعدِ رسيدنِ جنازه به اين سوی پُل (خاك وطن) و ختم آن انتظار پُر اضطراب، مراسم استقبال اشكبار از فقيد ببرك كارمل آغاز شد و تا ختم مراسم وداع، تشييع جنازه، تدفين و فاتحه گيری، حضور رفقا و مردم خوبِ ما، با گرمی و همبسته گی كم نظير ادامه داشت كه دراين مورد هرگز نبايد از سهولت های به وجود آمده از طرف رهبری و مسؤولان جنبش ملی و اسلامی افغانستان، چشم پوشی شود. همچنان لازم است كه در اين زمينه، از نقش شاد روان غفار پهلوان، چه در انتقال زنده ياد ببرك كارمل در جريان زدوخوردهای خونين كابل به شمال و چه در حضور يابی و مشاركت فعال او در تمام مراحل به خاك سپاری و فاتحه گيری رهبرِ قديمی حزب، نبايد خاموشی اختيار گردد و يا اظهار قدردانی نشود.

من درحاليكه مراتبِ تسليتِ عميقِ خودرا به مناسبتِ يازدهمين سالگرد وفاتِ زنده ياد رفيق ببرك كارمل، به اعضای خانوادۀ محترم ايشان و تمام رفقا و دوستان تقديم ميدارم و برای آن زنده ياد، آرامش روحی و جاودانه شدن در خاطره ها و حافظه های فرد فرد سپاهيان راه سعادت و خوشبختی انسان زحمتكش آرزو ميكنم؛ اضافه مينمايم كه : دَين خود مي دانم تا برای شادروان رفيق محمود بريالی، برادرِ رفيقِ زنده ياد ببرك كارمل كه هردو در دهۀ اول ماه قوس با زنده گی وداع كردند و امسال اولين سالگرد مرگ نابهنگام ايشان است؛ علوی درجات و جنات النعيم آرزو نمايم . لازم به ياد آوری مي دانم كه با استفاده از فرصت، درود و دعای با اخلاص خودرا به تمام شهدا و به ابديت پيوسته گان صف و رأس حزب و حاكميت، به تمام شهدا و قربانيان راه سعادت و خوشبختی مردم، صرفنظر از تعلقات سياسی و تشكيلاتی شان، تقديم نموده و برای شان آرامش ابدی آرزو ميكنم. مرا اعتقاد بر اينست كه به هيچ عنوان و دليلی نبايد، شهدای مشترك حزب را، فدا شده گان و رفته گانِ همرزم مان (چه رهبر، چه عالی رتبه و چه قهرمان و يا گُمنام و سپاهی) را كه عمرهای گرانبهای شان را در راه خوشبختی مردمان زحمتكش وطن، فدا و سپری كرده اند، فراموش كنيم و با بی تفاوتی در مورد شان، بخاطر اختلافهای بی معنی فركسيونی و قومی، برخورد نماييم. آنها همه شهدای ما و فرزندان صادق وطن ما بودند . روح همۀ شان را شاد ميخواهيم.

رفقای عزيز و همراهان گرامی!

دراين روزهاييكه ما در سوگ بزرگان و رهبرانِ فقيد خود قرار داريم؛ خواهی نخواهی در ذهن هركدام ما، تصاوير پُرخنده و يا اجساد پُرخون صدها رفيق و همرزم ما و ساير قربانيان ظلم و وحشت، نقش ميبندد و يا مرور ميكند. از انصاف دور خواهد بود كه آن جوانان فداكار و قهرمان را فراموش كنيم و يادی از آنها ننماييم . رفيقانه نخواهد بود كه ده ها عضو ارشد رهبری حزبی، دولتی، صدها كادر و پيشقراول مبارزۀ هم حزب و سازمانهای اجتماعی وطندوست مان را از ياد ببريم و ذكر خير ايشان را نكنيم . بياييد، با اخلاص و صداقت و به صورت مشترك بهمۀ رفته گان شهيد و جان باختۀ مان درود بفرستيم و خاطرات همهً شان را گرامی بداريم و در زنده نگهداشتن كارنامه ها و تلاشهای وطن پرستانۀ شان، اقدامات لازم را بدون تعصب و بدبينی روی دست بگيريم.

اما، آنچه را ميخواهم در ارتباط به يازدهمين سال وفات زنده ياد رفيق ببرك كارمل، خدمت شما بعرض برسانم؛ شامل اين موارد است. آيا به اخلاصمندان، طرفداران و همراهان سياسی- عقيدتی رهبران سياسی و شخصيتهای برجستۀ ملی كه عمری را با صداقت، تقوا و شهامت در جهت خدمت به خلقهای زحمتکش وطن، رشد فرهنگ و معنويت انقلابی و وطنی، ارتقای سطح درك سياسی و پايه داری زحمتكشان در مقابل ظلم و استبداد داخلی و خارجی و داشتن نقش اثرمند و بارز در شكلگيری سازمان و تشكل عدالتخواه و مبارز وطنشمول، با دشواريها و مشكلهای متعدد، سپری كرده بودند؛ اين كفايت ميكند كه : با ياد آوريهای اعتقادی و يا ناگزيريهای سياسی! در سال يكبار از رهبران و بزرگان شان، ياد كنند و صرف با نوشتن چند جمله در رقابت (عقب نماندن از سايرين) با فرزندان اصيل و فداكار مدرسه و سنگر وفاداری به آرمانهای خلقهای شريف وطن، يك عمر تلاش و خدمتگذاری رهبران و بزرگان وطن را ارج بگذارند و تجليل كنند.؟

در حاليكه تعداد زيادی از رفقا، بنابر اخلاص، اعتقاد و حُرمت، به يادی به ابديت پيوسته گان شان، تا هنوز سوگوارند. آيا، ميتوان به موضعگيريها و برخورد های موجود تعدادی، در مورد تمجيد از گذشته و گذشته گان اعتقاد پيدا كرد كه اكنون با ريختن اشك تمساح، خودرا همقطار ياران با وفای بزرگان طرف خشم قرار گرفتۀ ديروز ساخته و امروز به عوض مشت های گِره خوردۀ توام با خشم ديروز شان در برابر رهبران و صفوف فداكار حزب، بجای دروغها، كذبها و تبليغات دشمنانه و ناروای منفعت جويانۀ شان در حق رهبران و روند در حال گذار به پيروزيها و تحقق آرمانهای ديرينِۀ خلق، از طريق توهين و تحقير صدها حزبی آزاده، با براه انداختن محاكمه های جعلی حزبی، عليه مخالفان شان (فرزندان اصيل حزب)، عليه اكثريت برده گان! طالب آزادی و حقوق شهروندی، خودرا يار و ياور و مونس دمساز رهبران ديروز، جا ميزنند و دارند سود میبرند.!

ولی، ما به رسم پار و پرار، تجربه های بی ثمر را باز تجربه و تكرار ميكنيم و باين فكر ميكنيم كه اصلاًً ديروزی وجود نداشته و مشكلی پيش نيانده بود. اين در حاليست كه ما از هيچ شخصيت كليدی زنده و فعال ديروز، در هيچ محفل و يا نوشته ای، كوچك ترين نشانۀ از پشيمانی و ندامت از كارهای اشتباه آميز ديروز شان را كه به قول خود آنها «انتقاد و انتقاد از خود است» نشنيده و نخوانده ايم .در نهايت به اين بايد اعتقاد پيدا كنيم كه همه اشتباه ها و گناه ها، بايد به دوش صفوف، شهدا و رفته گان ما، محول گردد . وگرنه، چطور ....؟

مرا عقيده بر اينست كه : گريه و نوحه، دردی را دوا نميكند و محبت داشتن و احترام به شهدا و بزرگان فقيد حزب، جنبش وطنپرستی و شخصيت های مردمی، با يادآوری های در يكسال يك الی دو مرتبه، بسان جلسات سالانۀ حزبی «اداری گونه، فرمايشی و بيروح» بعضی از تشكلها، دردی را دوا نميكند.زنده گی ادامه دارد و بايد در مورد وظايف و مكلفيت های ملی و انقلابی مان در قبال وطن و مردم زحمتكش آن، در پرتو اهداف و آرمانهای فنا ناپذير عدالت خواهی و تساوی كامل حقوق انسانها، برای تحقق و پيروزی آزادی، دموكراسی، ختم كامل استعمار، مداخله های خارجی، بنيادگرايی مذهبی، قومی و نژادی، تهاجم فرهنگی، تبعيض نژادی و بهره كشی انسان، بدون مطرح بودن (زبان، قوم، قبيله، اكثريت، اقليت، مذهب، ن‍ژاد و منطقه) صادقانه مبارزه كنيم و به عهد و قول قبلی خود، صادق و وفادار باقی بمانيم. ما نبايد پا به پای تغييرات نظامی و پروسۀ تقسيم جديد كشورهای دارای منابع سرشار زيرزمينی مواد خام، در بين ابرقدرتها كه بارها بشريت را قربان هوس ها و آرمانهای پليد خود ساخته اند؛ حركت كنيم و در جستجوی بقای مان، به هر قيمت و قبول هر شيوه باشيم. برعكس اخلاقاً به ما لازم و افتخار آميز است كه در اين نبرد بايد به نفع خلقهای وطنمان و تمامی بشريت كه دارند به قيمت خونهای پاك شان، از موجوديت، هويت و ثروت های ملی شان دفاع ميكنند، موضع باثبات، قاطع و روشن داشته باشيم. بما، شايسته نيست كه به خاطر بدست آوردن امتيازهای زودگذر، هويت و جايگاه بزرگ اجتماعی و سياسی ايرا از دست بدهيم كه با دادن تلفات بزرگ و خونين، آن را گذشته گان مان، برای ما كمايی كرده و به ميراث گذاشته اند.

به برداشت من، بهترين ارج گذاری به شهدا و رفته گان با افتخار ما، حفظ سالم و يك پارچۀ تشكل و پياده كردن تفكر، انديشه و آرمانهای تحقق نيافتۀ آنها در شرايط جديد مبارزه است كه بدون شك تغييرات و تحولاتی را ميطلبد . اين تغييرات هرگز به معنی ترك هويت، پشت پا زدن به معنويت فكری و معيار های بنيادی عقيدتی و ارزشهای فنا ناپذير مساوات خواهی حقوق انسانها در كليه زمينه های زنده گی نيستند؛ بلكه نحوه و چگونگی پيشبرد مبارزه و به كار بستن ميتود ها و اشكال فعاليت سياسی در شرايط فعليست كه اين نيز نميتواند با خودسری و برخوردهای غير دموكراتيك، منش های فردی و گروهكی، تقليد و كاپی گرفتن و يا با بی توجهی به حقايق داخلی و روند رو به رشد نهضت جهانی ضد غارت گران جهانی، ميسر گردد و تدوين شود.

بناًً، با يادآوری از يازدهمين سال درگذشت رفيق ببرك كارمل زنده ياد، حتمی بودن گراميداشت ايشان و مجموع وداع گفته گان ترقيخواه و مبارز وطن، با زنده گی، خانواده ها و ياران را وسيله ساخته پيشنهاد مينمايم كه :

رفقای عزيز !

چقدر شايسته و بجا خواهد بود كه برای اثبات دوستی و محبت مان به همه شهدا و همه رفته گان حزب و جنبش وطن پرستانۀ افغانستان (شامل تمام رهبران وطنپرست، مردمان فداكار و سپاهیان وطن و حزب مان) حزب آنها را، خانۀ مشترك و پُر از خاطرات فراموش نا شدنی مان را، مدرسۀ عظيم فكری و محل رشد و تربيه و شخصيت سازی تمام اعضای رهبری و كادرهای ديروز و امروز مان را، حزبی را كه به هركدام ما نام و نشان و جايگاه شايسته تر از استحقاق ما بخشيده است . ازين «دربدری و خاك برسری» نجات دهيم و با هم بر سر تقسيم امتيازهای مجهول (؟؟‌) و موهوم (!!)، غيرقابل دست يافتنی، ُسُراب مانند، فريبنده و شيطانی، بيشتر ازين جنگ و جدال نكنيم و دوستان را، از مخالفان، دشمنان دور را، از نزديك، مبارزان واقعی را، از عوام فريبان و (سره را از ناسره) تفكيك كنيم و با افراد نيمه راه به جنگ ظلم و بي عدالتی، به مصاف غارتگران و چپاولگران و حلقات خونريز تمدن ستيز و بنيادگرای اجير و حاميان علنی و مخفی منطقوی و جهانی آنها نرويم كه نه تنها پيروزی ندارد بلكه زنده ماندن و جان به سلامت بردن تمام ترقيخواهان و وطنپرستان نيز، امريست محال.

همراهان گرامی !

حال كه تمام رهبران حزب مشترك ما و تعدادی از اعضای بلند پايۀ حزب از ديروز تا امروز، هركدام بشكلی جان داده و يا از آنها به زور جان گرفته شده است و ديگر در ميان ما نيستند؛ بايد به اين بيانديشيم كه چه كاری را در پيش گيريم تا برای همۀ ما و سرنوشت حزب و وطن ما مفيد تمام شود.اين موضوع را برای آن مطرح ميكنم كه در طول اين مدت در اروپا، كه در ده ها جلسۀ سياسی زير سقف و يا پالتالكی اشتراك نموده ام، در هيچ سخنرانی و سند سازی های رقابتی برای ثابت كردن، وابستگی و تقارب افراد با رهبران متوفای حزب، مسألۀ ضرورت پی بردن به افكار، آرمانها و طرز ديد رهبران در سالهای اخير زنده گی شان، خاصتاً در لحظات اخير زنده گی شان، مطرح نشده است که آنها چی چيز های را به رفقا و همرزمان شان گفتند و توصيه كردند. آيا شهود معتبر و بيشتر از افراد مدعی شنيدن آن سخنان در صحنه وجود داشته است و يا اينكه در عقب رفته گان نيز بايد دروغ گفته شود.

دراين زمينه، مي خواهم مشخصاً در مورد شاد روان رفيق ببرك كارمل صحبت كنم كه زمينه برای ملاقات شان هنگام زنده گی، قسماً بعد عودت از تبعید مسکو و بعد سقوط حاكميت در حيرتان و ماه های اخير زنده گی شان در مسكو، برای همه رفقا و علاقمندان مساعد بود. ما بايد به كُمك هم به اين موضوع تعمق نماييم كه افكار و عقايدی كه اكنون بنام دفاع از آرمانها و اعتقادات رفيق كارمل فقيد ما، به وسيله عزيزترين رفقا و همسنگران ما، ارائه و حمايت ميگردد؛ آيا با طرز ديد و استنتاج های زنده ياد رفيق كارمل، در زمينه های سياسی، ايدئولوژی، مسايل قومی، بازشناسی حزب، حاكميت، نقش و مقام شوروی ها در كشور و ساحۀ انديشه و تفكر حزبيها، شناخت مشخصات فردی و صلاحيت های سياسی هیئت رهبری ديروز حزب، نقش روشنفكران و طبقات كارگر و دهقان در پروسه های بعدی مبارزه، نظام سرمايه داری، افكار افراطی دينی، مسألۀ وحدت و سرنوشت آيندۀ حزب (امروز ما) و فردای نسل بعدی، علل سقوط حاكميت و نقش فردی اشخاص كليدی داخلی و عوامل خارجی تا هنوز مداخله گر در وطن ما و ده ها مورد و مسألۀ جدی و سرنوشت ساز حزبی، سياسی و ملی، مطابقت و همخوانی دارند و يا خير.؟ آيا نظريات و طرز ديد رفيق ببرك كارمل فقيد، از لحاظ شناخت، تحليل و دادن استقامت به مبارزات حزبی و سياسی بعد خودشان، عين همان ديد و نظر، رفيق كارمل دوره های مبارزات سالهای قبل حاكميت و حاكميت بودند و يا اينكه در اكثر موارد و يا در مواردی طور ديگر می اندشيدند و قضاوت ميكردند.؟

آيا، نميتوانيم كه هركدام ما، با امانت داری و حضور وجدان در صداقت گويی، چشمديد ها، شنيده گيها و برداشتهای خود را در مورد تحليل ها و برداشتهای زنده ياد رفيق كارمل و ساير رجال و شخصيتهای برجستۀ ديروزی حزب و وطن، به درك رفقا بدهيم و به معلومات عامۀ مردم برسانيم .؟ زيرا، جنگهای بيهودۀ فعلی و صرف (لَم دادن) در پناه آن رهبر و اين مسؤول، آن فركسيون و اين دسته، حلال مشكلات فراوان نيروهای مبارز وطن ما، بوده نميتواند.

بايد، بپرسيم كه : آيا وقت آن نرسيده است كه در برخوردی كاملاً سالم، شفاف، نقادانه، سياسی و حزبی (غير فركسيونی و غير قومی)، بدون جانب داريهای بيجا از بزرگان و رهبران ديروز، كليه انكشافات و عمل كردهای خود، خاصتاً بزرگانرا (بدون تُهمت زدن، جعل حقايق، دخيل ساختن حُب و بُغض شخصی، بدون به كار بردن نقل قولهای دارای بنيادهای عقده گشايانه و ارضای حقارت و كمبود، بدون افاده، استعمال و تحميل ميكانيكی و تكراری واژه های (اصول، پرنسيپ، حزبيت، سنتراليزم و غيره) كه هر كدام آنها قابل مناقشه و تحليل بوده و در نزد بسياريها، به شيوه های گوناگون تعبير و تفسير ميگردند؛ مورد بازنگری و مطالعه قرار دهيم و ريشۀ پرابلمهای داخلی مان را دريافت و راه بيرونرفت معقول و قابل قبول را پيدا كنيم.

آيا، مكلفيت اخلاقی نداريم كه بعد گذشت اين همه وقت، تلاشها، مبارزات دشوار، پيروزیها و شكستها، دربدری ها، تلفات، مهاجرت، تفرقه و بجان هم افتادنها و بستن اتهامها يكی چند مورد روا و صد ها مورد ناروا در حق يكديگر، بخود آييم و بر طبل تفرقه جويی و چند دسته گی در بين رفقای دارای سابقۀ مشترك سياسی، تفكر و آرمان واحد، رهبران و آموزگاران مشترك، بيشتر ازين نكوبيم و دل دشمنان را شاد و قلبهای راهيان مبارزه و فداكاری بخاطر وطن را محزون و پژمرده نگاه نداريم.

بياييد، با چشمان روشن ببينيم كه تنها همين طرفداران و اخلاصمندان شاد روان رفيق ببرك كارمل، كه بسياری ها، حتا جفاكاران در حق ايشان، اكنون برای طرف قبول قرار گرفتن و استقبال شدن صحبت های شان، چند بار نام آن رهبر فقيد را كه از عدم برگشت شان مطمئين شده اند ذكر ميكنند؛ به چند گروه و حزب رسمی و غير رسمی تقسيم شده اند . آخر، چرا چنين شرايطی بر ما حاكم شد؛ و كيها بايد در گذاشتن نقطۀ پايان به اين خانه جنگی و برادركشی وارد عمل شوند. انتظار بردن از آنانيكه در افتراق و چند دسته گی نقش فعال ايفا نموده اند؛ برای تأمين صادقانه و مجدد وحدت رفقا، دور از مدنظر داشتن مسأيل قومی، زبانی و فركسيونی، بی مورد است . بايد هر رفيق و هر عضو حزب سابق نقش شخصی و اثر مند خودرا، فشار لازم شان را و تمام توان و قدرت خودرا برای تقارب، اتحاد و وحدت رفقا و همرزمان متفرق شان، به كار ببرند و وارد كنند و در انتظار معجزه و قهرمانان بسر نبرند.

از آنجاييكه ميراث معنوی رهبران سياسی، خاصتاً شخصيت ها و رجال بزرگ مبارز و ترقيخواه ملی، محدود به محيط خانواده ها و بازمانده گان شان نميگردد؛ وظيفۀ هركدام ما است تا از سجايای نيك و عالی رهبران و فرزندان فداكار حزب و جنبش انقلابی وطن، پاسداری نموده و از تخريب و توهين ايشان باثر اختلافهای موجود فركسيونی، جلوگيری گردد. اين فرزندان حزب بودند كه در ديروز رهبران شان را با كُل توان حمايت كردند و اكنون نيز ايشان را حرمت ميكنند.

اگر رفقا و شخصيتهای كليدی ديروز حزب، از من آزرده نشوند؛ می خواهم بپرسم كه چی ميشد كه اگر در مورد تعدادی از موارد مشخص ديروز و امروز، در مورد سالگردهای مرگ و شهادت رهبران ديروز، كه زمانی آنها به ستيژ نارسيده در مقدم شان هورا ها ميكشيدند و چك چك ميكردند و سايرين را با چشم و ابرو، وادار به، بپا ايستادن و استقبال گرم از رهبران مينمودند؛ در مورد پيشگام شدن برای تأمين وحدت دوبارۀ رفقا و جزاير متعدد حزبی، در مورد برخورد مشخص با وضع فعلی وطن، در مورد چگونگی موجوديت قوای خارجی، در مورد مداخله های خون ريزانۀ پاكستان، طالبان و ساير نيروهای بنياد گرای داخلی و خارجی و بلاخره در مورد تشكيل جبهۀ وسيع ترقيخواهان و وطنپرستان و شيوه ها و رَوشهای عملی شدن آن، ابراز نظر های صريح ميكردند و يكبار ديگر صدای شان را در اين لحظات خونين و خطرناك وطن، بلند مينمودند.

چی ميشد اگر رفقای هستۀ رهبری دیروز که امروز در کشورهای خارج از افغانستان در قید حیات بسر میبرند، بمناسبت سالگرد شهادت شادروان نورمحمد تره كی، شهادت دكتور نجيب الله و يا وفات زنده ياد ببرك كارمل، رهبران سابق حزب و يا بمناسبت مرگ ده ها تن از اعضای دارالانشاء، بیروی سياسی، كميتۀ مركزی، صدها كادر و فرزند حزب و راهيان مبارزه و قتل و كشتار بيرحمانۀ مردم ما بدست بنيادگرايان بيرحم، در طی صدور يك اعلاميه و بيانيۀ كوتاه و اُميد بخش به دوستان، اقلاً نمايش هم سويی و اتحاد نظر در بين خودشان را متبارز ميساختند و شايعات بی اتفاق بودن و به قول ديگران (تشنه بودن به خون همديگر) را دروغ ثابت ميكردند.

چی ميشد اگر اين بزرگان پار وپرار، با اينكه سالهاست حزب ديروز (حزبيكه آنها در آن صاحب مناصب و جايگاه شايسته) بودند، وجود خارجی ندارد؛ اما فرزندان با پاس حزب هنوز آنها را به پاس همراهی های ديروز و پيشقراول بودن شان در مبارزه، حرمت ميكنند؛ اقلاً برای يكبار صدای مشترك شان را بلند ميكردند و خود در هيچ نوع جانبداريهای محدود تشكيلاتی، افكار متعصبانه و تنگ قومی، زبانی و شخصی به صورت صادقانه شركت نكرده، همه رفقا را به طور يكسان طرف اعتماد و تشويق قرار ميدادند و در اعادۀ وحدت و صميميت ديروز در حدود توان و امكانهای شان، داخل اقدام ميگرديدند . متأسفانه، نه تنها اين كار را نكردند بلكه اجازه دادند كه حزب بزرگ و صدها هزار نفری، به وجود آمده، رشد يافته و به قدرت رسيده از اثر جانبازی و فداكاريهای كم نظير نسلی از قهرمانان گمنام و به خاك و خون غلطيده، حزب خود آنها، به ده ها گروه و گروهك تقسيم و تركه گرديده و معلوم نيست، بعد ازين كار ما، به كجا خواهد كشيد.

چرا، بخود حق ندهيم و از رهبران و بزرگان ديروز ما كه به ما ميگفتند «وحدت حزبی را مانند مردمك چشم» تان حفظ كنيد؛ نه پرسیم که چطور خود سالهاست كه با چشمان بدون (مردمك) دنيای را به تماشا نشسته اند و خوب را از بد و سياه را از سفيد تفكيك ميتوانند.! چرا نبايد پرسيد كه از مجموع رفقای بزرگ و محترم ما، در سطوح بالايی و ارشد حزب وطن، چند تن شان باهم، تقارب فكری و تشكيلاتی دارند؟ مگر حقيقت نه اينست كه هركدام شان و يا هردو نفر شان در يكی از تشكيلات های فعال بخش پرچمی و خلقی، فعال بوده و يا مرشد روحی آن گروه شده و اكثراً با كارهای مخفی و يا محدود سياسی كه با پيشينۀ حزبی شان در تناقض قرار دارد؛ دل خوش كرده اند.

مگر ميشود، حزبِ بزرگان و رهبرانِ ديروز و حزبِ ده ها هزار شهيد و معلول، يتيم و بيوه را، به ده ها گروه تقسيم كرد و نام آنرا مبارزه گذاشت؟ مگر همين اكنون نه تنها رفقا و دوستان، بلكه همۀ مردم ما نميدانند كه : چرا معاونان ديروز حزب وطن، در رأس تشكيلات حزب نيستند .چرا، اعضای شورای اجراييۀ ديروز حزب، در بين هم رابطۀ دوستانه ندارند . چرا هركدام ايشان جهان پيرامون را با عينك های خاص خود ميبينند؟ چرا اعضای آن كميتۀ مركزی ديروز كه برای تعدادی از ايشان اولاً پُست ايجاد و بعداً مقام حزبی داده شد؛ به ده ها شاخه و گروه تقسيم گرديده و امروز ماشاالله (به بركت سخاوت دموكراسی تحفۀ امريكا) هركدام شان دارای احزاب جداگانه شده و به نماينده گی از حزب ديروز و روشنفكران، در توافقات و ديالوگهای سياسی با دولت، ابراز موجوديت كرده اند و يا در تلاش آن اند.

چرا، ما در جلسات خود هر مقام خارجی و داخلی را ميتوانيم دعوت كنيم و استقبال نماييم، ولی برای بزرگان و رهبران ديروز حزب، از جمله اعضای بیرویسياسی ديروز، جايی در جلسات ما وجود ندارد . آخر، چرا نقش آن جوانان ديروز (ذخيرۀ مطمئين حزب) و زنان قهرمان و حماسه ساز و نظاميان جان فدای واقعی، در سيستم های تشكيلاتی و فعاليت های امروزی ما درنظر گرفته نميشود؟. چرا، ما در جلسات خود از مادر قهرمان حزبيها، داكتر اناهيتا (راتب زاد) و مجموع بخش رهبری سازمان زنان ديروز و از آنعده رفقای هستۀ رهبری و کادرهای دیروز که معتقد به مبارزۀ دادجویانه و آرمانهای پاک انسانی هستند و ده ها عضو كميتهً مركزی، منشيان كميته های ولايتی، كادرها و اعضای كنگرهً مؤسس حزب كه در اروپا زنده گي ميكنند؛ دعوت بعمل نمی آوريم و زمينۀ شركت و همسويی شان را در كار و مبارزۀ مشترك مساعد نمیسازیم و اگر رفيقی در مورد پيشنهادی مطرح كرد، اورا طرف توبيخ قرار ميدهيم.

با كمال تأسف، همه ميدانيم كه : ما يازده سال بعد فقدان رفيق ببرك كارمل، فاقد وحدت و همبسته گی صادقانۀ حزبی و سياسی هستيم و ازين بی اتفاقيهای موجود، فقط حزبی های واقعی رنج ميبرند. ما اعتقاد داريم كه حرمت گذاری بدون آلايش و صادقانه به رهبرانِ زنده يادِ ديروز، به خونهای ريخته شدۀ همۀ وطنپرستان و ترقيخواهان، به مردمان مظلوم و محتاج وطن كه هر روز قربانی دسايس شوم گروه های خونريز ميگردند؛ و سر انجام حرمت و احترام به وطن عزيز و برباد شدۀ تا هنوز خون چكان و طرفِ تجاوز قرار گرفتۀ بدترين افراطيون، اينست كه بخود آييم و پرچم وحدت حزبی و درفش اتحاد وطن پرستانه با همه نيروهای وطنپرست و ترقيخواه دموكرات را بلند كنيم و به دوش بكشيم و صادقانه در راه تأمين و پيروزی آن با گذشت، حوصله و فداكاری، در عمل مبارزه نماييم.

در ضمن فرستادن درود های گرم به ارواح رفقا: زنده ياد ببرك كارمل و شادروان محمود بريالی، بمناست يازدهمين و اولين سالگردِ وفات شان و تقديم درود و دعا به ارواح تمام شهدا و قربانيان بيگناه وطن، از همه فرزندان حزب مان، از همه رفقاييكه دلشان بخاطر بازگشت وحدت و صميميتهای وطن پرستانۀ ديروز می تپد و در رنج و عذاب قرار دارد، می طلبم كه دست به كار شوند، متحد گردند و لشكر عظيم و متلاشی شدۀ مان را دوباره نظم و نسق بخشند و بيشتر ازين منتظر ابلاغيه ها و وعده های تكراری و بی ثمر نگردند. اگر اين وحدتِ مجددِ رفقا، در زنده گی و حياتِ نسل پيشگام فعلی مبارزان كه زمانِ اندكی را در پيش رو داريم، تحقق نيابد؛ هيچ اُميدی برای تداوم مبارزه و تلاشی كه ما در موردش فكر ميكنيم، وجود نخواهد داشت. اگر دشمنی های پوچ و نامعقول فعلی در بين ما دوام كند؛ سرانجام روزی فرا خواهد رسيد كه اكثريت فرزندان خانواده های رفيق، هم حزبی و مبارز، كه سابقۀ دوستی و رفاقت بيشتر از ۳۰ الی ۴۵ ساله دارند؛ همديگر خودرا نخواهند شناخت و حتا در مراسم غم و شادی هم ديگر شركت نخواهند كرد. مسؤول آن روز (كه اميدوارم چنين نشود) ما و شما خواهيم بود.

اگر، رهبران ما ديروز وحدت شكنی نميكردند؛ وطن و حزب ما به اين سرنوشت مبتلا نميگرديد. اگر امروز با وجود همه اشتباهات و وقت تلفی ها، در پهلوی يكديگر صادقانه بنشينند و همديگر را تحمل كنند؛ وحدت حزبی تأمين خواهد شد و صفوف به شيوۀ معمول و گذشته، به خاطر وطن و مردم آن، بار ديگر همۀ شان را تحمل خواهد كرد. آيا بهتر نيست قبل از هر جلسۀ وحدتخواهی، جلسۀ مشترك رهبرانِ ديروزه و متأسفانه ازهم دور را دعوت نماييم تا زمينه ساز جلساتِ مثمرتر وحدت طلبی ما گردد.!

رفيق شادروان ببرك كارمل !

عدم تجليل ده ساله گی وفات شما، با وجود تقاضاهای وسيع رفقا، از طرف رفقا و تشكلاتی كه بار بار از كَرم شما، فهم شما و نام شما سود برده اند و همچنان عدم تدوير جلسۀ يادبود از يازدهمين سالگرد وفاتِ شما و اولين سالگرد وفاتِ رفيق زنده ياد محمود بريالی، عدم صدور حتا يك پيام تسليت و همدردی از سوی نسل همطراز شما و آنانيكه سالها با شما زانو بزانو نشسته بودند، قابل تأسف است. اما آنچه جای خوشی و گواه ادای دَين به وسيلۀ فرزندان اصيل حزب ميباشد؛ اشتراکِ فعال تعداد وسيعی از رفقا با نوشتن مقاله ها و پيامها، بمناسبتِ يازدهمين سالگردِ شما در سايت «اصالت» و ساير سايتهاست كه همۀ اين پيامها به وسيلۀ آنانی نوشته شده است كه در ديروز به دهليز های مراكز قدرت، شايد به مشكل راه می يافتند. هدف من از نوشتن و يادآوری اين مطالب، به هيچ وجه تشويق مرده پرستی نيست . ولی مردم، حزب و افرادی كه تاريخ خودرا، ديروز خودرا، همفكران و بزرگان خودرا فراموش كنند و يا در وقت قدرت نسبت به افراد و شخصيتها، از تملق كار بگيرند و در جنازه، فاتحه و ياد آوری و گراميداشت آنها شركت نكرده و سهم نگيرند، فاقد اعتبار و ارزشی خواهند شد كه روزی، بعد زانو زدن شتر مرگ، در عقب دروازه هايشان، به آنها به شكل بدتر، نصيب ميگردد.

جای تأسف است كه نه بمناسبت مرگ و نه بمناست سالگردهای وفات رفيق زنده ياد ببرك كارمل، از طرف هيچ يك از مقام های كليدی ديروز حزب و اكثريت قريب به اتفاق اعضای كميتۀ مركزی آن، حد اقل يك پيام كوتاه تسليت عنوانی رفقا و خانوادۀ آن رهبر زنده ياد و فقيد حزب، صادر نگرديده و امسال نيز بسان گذشته ها، خاموشی اختيار كرده اند. آيا تعجب آور و قابل سوال نيست كه چرا چنين سكوت وجود دارد. ازينرو، نبايد صفوف و حزبيهای صادق را متهم به ياغی گری وبی انضباطی بسازند.

رفقای عزيز ! بياييد، به خاطر گراميداشت و آرامش روح تمام رفته گان ما، وحدت و اتحاد خودرا صادقانه و بدون بستن دروازه های قلب ها و تشكل مان، بر روی يكديگر، تأمين كنيم و به اين وسيله اساس يك اتحاد بزرگ وطن شمول بدون تعصب و تنگ نظری را غرض دفاع از صلح، امنيت، برابری، آزادی، عدالت، ترقی، وحدت ملی و دموكراسی، بگذاريم.

 

با درود و دعا در حق همه شهدا و رفته گان خوب وطن !

 

جليل پُرشور

 

 

* «اصالت» : با اندکی تصرف و ویرایش در متن .

   «اصالت» مطابق پالیسی نشراتی خود در تصرف و ویرایش نوشته ها و مقاله ها دست باز دارد و این حق را به خود محفوظ میدارد !

 

 

   www.esalat.org