عبدالصمـــــد ازهـــــــر

 

رفیق عبدالصمد ازهر نهایت عزیز و گرانقدر،

امروز سه شنبه، ۱۵ جنوری ۲۰۱۹، سالروز میمون و خجسته ی تولد شما رفیق عزیز و گرامی می باشد.

رفقا، مسؤولان و دست اندرکاران «اصالت» به مناسبت هشتادمین سالروز تولد شما رفیق گرانقدر، مراتب صمیمانه ترین تبریکات، تمنیات و آرزوهای نیک قلبی شان را حضور شما رفیق گرامی تقدیم داشته، عمر زیاد، صحت خوب و موفقیت های درخشان همیشگی شما را در همه عرصه های زنده گی تان آرزو می کنند.

تولد شما رفیق عبدالصمد ازهر گرامی بهانه ای شد برای تشکر از زحمات ارزشمند قابل قدر فراوان و مبارزۀ خستگی ناپذیر تان به خاطر آزادی، ترقی، دموکراسی، عدالت اجتماعی، استقلال و تمامیت ارضی افغانستان و سعادت و خوشبختی انسان زحمتکش. تولد تان را تبریک می گوئیم و برایتان آرزوی موفقیت می کنیم.

واژه های را نتوانستیم پیدا کنیم تا مهربانی و بزرگی شما را توصیف کنند، به اندازه تمام خوبی های دنیا برای شما آرزوی موفقیت داریم. بر خود می بالیم که همسنگر و رفیق عزیزی چون شما داریم که طی دهه های طولانی عمر پر بار خویش همواره آرزوی خدمت صادقانه  به افغانستان و زحمتکشان آنرا داشته است. امیدواریم سالروز تولد شما، خوشی های زیادی را برای شما رفیق عزیز به همراه داشته و آرزوهای تان تحقق یابند.

گذشت زمان هیچ تغییری منفی در شخصیت برازنده و وجود شما  وارد نکرد، شما همچنان به عنوان یک انسان نیک و انقلابی متعهد، ثابت قدم، استوار، رسالتمند و اصالتمند باقی ماندید و این برای ما همرزمان شما در ح.د.خ.ا. مایۀ افتخار است.

 دست های تان را به گرمی و محبت رفیقانه میفشاریم،

با درودهای گرم رفیقانه،

ع. ق . فضلی،

مسوول نشرات «اصالت»

 

 

عبدالصمـــــد ازهـــــــر:

من زاده ی ۲۵ جدی ۱۳۱۷ برابر با ۱۵ جنوری ۱۹۳۹، امروز هشتاد ساله شدم.

هشتاد سال هستیم در این گیتی پر آشوب، با روزها و شبهای آن، خوبی ها و زشتی های آن، سچه گی ها و پلشتی های آن، بلندی ها و پستی های آن، امیدها و مایوسیت های آن، از نگاه زمانی اکنون به نیستی رفته اند ولی آثار، چاپ های انگشتان و پل پاهای پندارها، گفتارها و کردارهای ما، و حوادثی که اتفاق افتاده اند، قطره های کوچکی ماندنی اند که در اقیانوس بزرگ تاریخ شناور مانده اند.

من معتقد به آینده نگری ام، ولی نگاه نکردن به گذشته و نیاموختن ازان نیز می تواند آدم را به کجراهه برد.

بارها به این تفکر افتاده ام که اگر چرخ تاریخ به عقب برگشتنی می بود و بار دیگر در همان سالهای آغاز نهضت قرار می گرفتم، چگونه عمل می کردم. پاسخی جز این نیافته ام که اگر تاریخ به عقب رفته می تواند خود ما هم همانهایی خواهیم بود که بودیم. وضع ناگوار آن زمانی کشور و مردم، شرایط بین المللی، با بالنده گی نهضت های رهایی بخش ملی، جنبش جهانی طبقه ی کارگر و سیستم جهانی سوسیالیسمِ، سنین جوانی و احساسات پرشور دگرگون خواهی، به صورت قانونمند ما را در همان مسیر رفته قرار می داد. اما اگر ما را با اندوخته های امروزی به آن زمان ببرند، بدون شک مواضع ما و مسیر حوادث دگرگون خواهند بود.

شکی نیست که حزب ما در کنار دستاوردها، در مراحل مختلف اشتباهاتی داشته است که برخی از آنها خیلی ثقیل هم بوده اند. اما آنچه مربوط به آرمان ها، افکار و کردار مجموعه ی به هم پیوسته ی اعضای حزب می گردد، مشحون بود از پاکیزه گی، صفا، تقوا، همدلی، وقف، فداکاری و اعتقاد راسخ به انسان و انسانیت، عدالت اجتماعی، مبرا از مرز بندی های قومی و زبانی. همه اش افتخار بود و سربلندی.

وقتی به عقب نگاه می کنم، آن قامت هایی را می بینم که با ایمان استوار به خاطر رنجهای بیشمار مردم رنج دیده ی ما، به پا خاسته بودند؛

اندیشمندان نوینی را می بینم که با فانوس و ناقوس به روشنگری و بیداری جامعه همت گماشته بودند؛

یلان نا ترسی را می بینم که در سنگرهای گرم دفاع از وطن و حراست از ترقی در مقابل لشکر عقب گرایی و ترور، دلیرانه می رزمیدند؛

هزاران مشعل فروزانی را می بینم که تا آخرین سو سوی زنده گی شان، سر دادند ولی سنگر ندادند؛

و آنهایی را می بینم که بی باکانه بر صفوف متجاوز «جهادی» و پاکستانی یورش برده با فداکاری بی نظیر، پوز دشمنان را به خاک مالیدند و افتخار ابدی تاریخی کمایی کردند.

زهی افتخار بر تمام فرزندان رشیدی که در درازای سالهای جنگ اعلان ناشده ارتجاع داخلی، منطقه ای و جهانی علیه کشور ما، با شهامت رزمیدند و جام شهادت نوشیدند.

بر همین گذشته، گذشته ی مالامال از مبارزه ی حق با باطل، روشنی با تاریکی و ترقی با عقب گرایی، می بالم و افتخار عظیم دارم بر میراث بزرگ پاکی، صداقت، میهن دوستی و عدالت گستری، که آن انسانهای به پا خاسته برای دگرگونی آوری، در تاریخ کشور به جا مانده اند و سرهای ما را بلند نگه داشته اند.

جوانب منفی را نیز می بینم که به علت عقب مانده گی های ذهنی و پیچیده گی های روانی و با لبیک گویی به خواست های بیگانه گان، باعث انشعاب های پیهم و افتراق گردیدند؛

خود محوری، تحمیل کیش شخصیت پرستی و لغو دموکراسی درون حزبی را می بینم که حزب را در لاک تابوها محصور گردانید؛

و توطئه ها و کودتاهای درون حزبی را می بینم که بالآخر منجر به سقوط نظام و تسلیم دهی آن به اشرار بی فرهنگ، این نوکران پاکستان و ایران، گردید.

این جوانب منفی، به جای مرتکبان بی آزرم آنها، عرق خجلت را بر جبین من، من حیث شخص منسوب به آن حزب پر افتخار، پدید می آورد.

خوشا به حال کسانی که خود را در ردیف نخست می یابند و بدا به حال آنهایی که در ردیف دوم اند و بدنامی تاریخی را بر جبین خویش حمل می کنند.

در این نگاه به عقب، پاسخ به این پرسش همیشه گی را نیز در می یابیم که چرا آن حزب نیرومند سرتاسری، به این ساده گی به انحلال رفت و چرا رغم تلاش های پیهم، قادر به احیای دوباره نشد.

در لحظات دشواری که کشور ما دران قرار دارد و سوال مرگ و زنده گی با استعجالیت تمام مطرح است ،پراگنده گی نیروهای سالم اندیش، جفای نابخشودنی است. در حالی که مستحیل بودن احیای آن حزب واحد را پذیرفته ام، چشم انتظار به سوی طیف گسترده تری از نیروهای ملی، دموکرات و ترقی پسند دارم که در نوعی از همبسته گی، بر بنیاد منافع بلند ملی، به منظور نجات کشور با هم آیند و رسالت ملی میهنی خود را ادا کنند.

ر سالت بزرگ ملی که باید بر محور آن گرد هم آمد و به میدان برامد، عبارتست از:

 -تلاش برای پایان جنگ و تامین صلح کامل و شامل، به شمول خلع سلاح همگانی؛

 -تلاش برای باز سازی وحدت ملی؛

 -تلاش در جلوگیری از تطبیق برنامه های استعماری افتراق و انفصال، مماثل لبنان و بالکان ؛

 -همه باهم، در راستای اعمار جامعه ی نوین مرفه و با فرهنگ تکامل یافته ی بی آلایش افغانی.

امید زیاد و اساسی من به سوی نسل نو بالنده می رود که با درک جدیت اوضاع و پذیرش مسوولیت، به پا خاسته رستاخیزی برپا کنند. هر آنکه از اعضای دیروز حزب ما احساس مسوولیت دارد و می خواهد آنرا ادا کند، از فیشن ها و روز گمی ها در نشست های بیهوده ی تکراری گذشته، خود را وقف کار با جوانان کند. کسانی که استطاعت مالی دارند به تاسیس مراکز تعلیمی و تحصیلات عالی و نصب استادان شایسته بپردازند و از این طریق هم سود به دست آورند و هم نسل های آگاه تربیت کنند. این را گویند هم خرما و هم ثواب.

یک مشوره ی جدی دیگر از جانب این هیچ کاره ی هیچ مدان، این خواهد بود که لطفاً لطفاً به خاطر پیکر خونین این کشور، از خود محوری بگذرید. وقتی دیدید شخص یا گروهی ابتکار خلاقانه ی به درد بخور و عملی راه انداخته، به جای پیوستن به آن و تقویت آن، در صدد تخریب و بی اعتباری آن و یا تلاش برای راه اندازی تشکیلات مماثل یا موازی نبرایید. اگر ذوق مفرط ریاست و رهبری طلبی تان را نمی توانید مهار زنید و یا تصور دارید استعداد بهتر در به سازی امور دارید، می توانید با پیوستن به همان ابتکار اولی، با اثبات فهم و توانایی مدیریت، آن موقعیت را از طریق انتخابات با افتخار به دست آورید.

دوستان نهایت ارجمند، با وجود ذوق و اراده برای دیر زیستن، قانون طبیعت همین است که هیچ کس عمر ابدی ندارد و این هشتاد سال عمر من، می تواند ذروه ی زمان زنده گیم باشد و یا نباشد (والله اعلم)، دهها و صدها رفیق و هم سنگر از نسل من امروز به ابدیت پیوسته اند و جاهای شان در میان ما خالیست. خواستم پیش از آنکه دیر شود گپ های دلم را و دلواپسی هایم را با شما، که با تمام عزت و محبت در قلبم جا دارید، شریک سازم. من عقل کل نیستم شاید اشتباه کنم ولی انتظار دارم حرف های مرا با حسن نیت بخوانید.
با تمام احساس و وجدانم همه ی تان را دوست دارم و روادار ناکامی، پس مانی و دور مانی تان از انجام رسالت های والای میهنی نیستم

برای همه ی تان سربلندی و کامگاری آرزو می کنم.

بیدار شو ای دل که جهان می‌گذرد
وین مایهٔ عمر رایگان می گذرد
در منزل تن مخسبپ و غافل منشین
کز منزل عمر کاروان می گذرد (مولوی)

مردانه بیا که نیست کار تو مجاز
آغاز بنه ترانهٔ بی‌آغاز
سبلت میمال خواجهٔ شهر توئی
آخر به گزاف نیست این ریش دراز (مولوی)

آواز تو ارمغان نفخ صور است
زان قوت و قوت هر دل رنجور است
آواز بلند کن که تا پست شوند
هرجا که امیریست و یا مأمور است (مولوی)

 

 

 

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org