چند توصیه و تاکید برای احمـد بچه ی احمدشاه مسعود


 

عطا محمد نور در کل زندگی ننگینش فقط یک سخن درست گفته است:

«احمد مسعود هنوز بسیار جوان است و تجربه جنگ و سیاست را ندارد.»

و اما، دعوتگران حمایت از قیام مسلحانه جنگسالارانی که در کوهپایه پنجشیر پنهان شده اند، باید متن زیر را به دقت، حوصله مندی و با مغز سرد مرور کنند باز از قیام سخن به میان آورند.

سال ۱۳۷۱ خورشیدی ــ ۱۹۹۲ میلادی را یاد تان می آورم که  احمد شاه مسعود و دار و دسته اش مست باده ی پیروزی بودند.

و اتفاقاً آنسو تر در گسترۀ حقیقی شهر ِکابل (که به مساحت خیرخانه و کارته پروان خلاصه شده) آنکه خوب میدوید و خوب می تازید، و به گمانم بیشتر پنجشیرتازی می کرد تا ترکتازی، جواهر فروش مشهور و معروف «احمدشاه مسعود» بود.

واضحاً که در پُشتِ این همه پَشم و پَکول و پروفیسور بازیها، چیزی جز اندیشه ی نابود ساختن فرهنگ و فرزند این دیار از شش جهت نمی توانست وجود داشته باشد.

جنگیدن جهادی ها حقیقت داشت، . . . تصادفاً آنها خوب هم می جنگیدند، خوب می کُشتند و خوبتر از کُشتن، می دزدیدند، چور و چپاول می کردند، . . .

هواداران مسعود و بچه گکِ مسعود- احمد- نباید آب در هاون بکوبند.

بازی با کلمات معصومانه دری و ریختن آن بپای خوکان، کاری هر نازنی (نامردی) است. "قهرمان تراشه" کجا و اهلی کردن و آنهم اهلی کردن سازه های قدرت. چنانچه گفته شد "پهلوان پنبه" منطقاً نمی توانست چیزی را اهلی کند و برخلاف، وحشی سازی سیاسی- اجتماعی- نظامی کشور جنون خودش و یاران ایله جارگرش بود.

با ریختن به کابل؛ چور کرد، چپاول کرد(رساله "فاتح جنگ سرد" را بخوانید) و بخاطر قدرت کشور ما را به نیستی کشاندند (کشوری که ویرانی هایش به کشورهای پس از جنگ دوم جهانی تشبیه شد، حتماً شنیده اید). برای شهوت قدرت خون ریختاندند، سوختاندند، کشتند، دریدند، معامله کردند، استادش(ربانی) طالبان همفکرش را فرشته های صلح خواند و قانون چماق را رسمیت بخشید.

"قهرمان تراشه" نه تنها که مخالف تفکر انحصاری نبود، بلکه در این راستا شب و روز نمی شناخت و چندین سال برای این تفکرش "جهاد" کرد و در نتیجه همین جهاد تفکر انحصاری بازمانده های "مکتب مسعود" در دومین ورود شان به کابل قدرت را چون مایملک "پهلوان پنبه" تصرف کردند و از یک ولسوالی کوچک- پنجشیر- چند تا وزیر و درجن ها معین و کارمند بر اریکه قدرت لمیدند و به حق به "مکتب قهرمان تراشه" و "مکتب عق آور اخوانی گری اش" و تفکر انحصاری اش وفادار ماندند. او فقط در چارچوب تفکر انحصاری اخوانیزم و بنیادگرایی می اندیشید و اندک تحمل ایدیولوژی مخالف را نداشت.

روابط اجتماعی قهرمان تراشه ی تان با قاچاق، تفنگ، افکار ارتجاعی، وابستگی، اسلام زدگی جنونبار، تجاوز بر دختران و زنان و کشتار گره خورده بود و این روابط نه بر ارزش های انسانی استوار بود و نه هم بر باورهای مردمی.

از اینرو "قهرمان تراشه و هم مکتبی هایش" خود یکی از عاملین نابسامانی های اجتماعی در کشور ما بودند و هستند.

او و شرکا بودند که در جریان جنگ های خونبار تنظیمی شان که ناشی از تفکر انحصاری بود، هزاران زن را بیوه و به بازار روسپیگری، درویزگری و قاچاق سوق دادند و هزارن کودک بی سرپرست ناگزیر به کوچه و جاده ها ریختند و سرنوشت شان با جنایت گره خورد.

این "پهلوان پنبه" و یاران بودند که زمینه ورود دایناسورهای طالبی را فراهم ساختند و بعد همین "هم مکتبی های" "قهرمان تراشه" تان بودند که در ازای دهها میلیون دالر در تاجیکستان داغ سیاه اشغال کشور ما به وسیله امپریالیزم جهانی را بر جبین های خون آلود شان حک کردند.

احمد ولی مسعود برادر اخوانی اش را "مکتب رهایی بخش" می خواند. شاید این آدمک میزوف معنی مکتب را نه فهمد ورنه چنین ناشیانه یک جلاد و یک آدمِ نیمچه با سواد را مکتب و آنهم مکتب رهایی بخش نمی نامید.

مکتب رهایی بخش مکتبی است که بر ایدیولوژی مترقی و فلسفه پیشرونده و اندیشه مردمی استوار است؛ نه بر فاشیزم مذهبی، تعصب، تحجر، افکار ارتجاعی القاعده ای و قرون وسطایی و طبیعی است که قهرمان ولی جان مسعود و ضیا جان مسعود و احمد جان مسعود و . . .، "مکتب رهایی بخش" چه که "مدرسه رهایی بخش" هم نبوده است.

مدرسه چی مذهبی احمد مسعود و کاکاهای دلال اش نه ایدیولوژی مترقی داشتند (قهرمانش عبدالله عزام القاعده ای و سید قطب اخوانی بود)، نه بر فلسفه ی پیشرونده باور داشتند (چون به گفته یتیم بچه اش، عبدالرب سیاف، او به دموکراسی و تحول باوری نداشت و فقط با نرخ روز نان می خورد) و نه هم اندیشه مردمی داشت (چون تنها در قتل عام افشار بیشتر از هزار انسان را نیست و نابود کرد).


Ahmad Shah Masood with Yusuf Azzam who was teacher of Osama and who persuaded him to come to Afghanistan!

عبدالله عزام با احمدشاه مسعود. (عکس از مجله «الجهاد»)

 

دیده می شود که مرحومی نه "مکتب" بوده نه هم "مدرسه" و نه هم "اندیشه" ای بوده و نه هم "تفکری"؛ صاف و ساده یک جانی، خاین، مرتجع، اخوانی و خاین به مردم و مکتب رهایی بخش بوده است.

خوب شد که رفت ورنه هر چه نبود پدر سیاسی عبدالرب سیاف بود .


از راست به چپ: جنرال حمید گل رییس آی ایس آی پاکستان،
 قاضی حسین احمد رییس جمعیت العلمای پاکستان و احمد شاه مسعود

 

احمد جان مسعود ــ می دانید دوستان نامرد پدرجان اخوانی ات کی ها هستند و بودند؟

دوستان نامردش کی ها هستند:

فهیم، سیاف، ربانی، محقق، خلیلی، قانونی، عبدالله، محسنی، انوری، پیرم قل، بلخی، قاضی کبیر، داود، عطا، دین محمد، دوستم، ملک، اسماعیل، شینواری، اسامه، قاضی حسین احمد، اعجاز الحق، خامنه ای، رفسنجانی، رحمانف، چکری، احمدزی، نورزی، بسم الله، بابه جان، دلاور،جرات و . . .؟

ثانیاً: آیا می دانی پدرت یا همان "قهرمان تراشه" با این دوستان نامردش چه تفاوت های داشت؟

پدر جانت احمدشاه مسعود در جوانی حلقه ی غلامی پاکستان و آی ایس آی را به گوش زد، در جنگ های خونین تنظیمی قهرمان معرکه بود، قهرمانش عبدالله عزام القاعده ای بود، به قاچاق زمرد دست زد، کتابسوزی کرد، کابل را ویران کرد، بر ناهید ها تجاوز کرد، کشور ما را به مهمانسرای القاعده مبدل ساخت، مکتب سوزی کرد، قتل عام کرد، مبارزان (چاه آهو) را کشت، طیاره های افغانستان را به کولاب برد، مارکیت قاچاق را توسعه داد، کمین زد، توطئه کرد، مسایل قومی و ملیتی را دامن زد، حکومتش از جنرال حمید گل آی. اس. ای خواستار مشاوریت شد، در وابستگی با فرانسه، هند، ایران و روسیه بسر برد، گلبدین را در آغوش گرفت، با سیاف، ربانی، خلیلی، مزاری، دوستم و خاین مردان دیگر نشست، شعر گفت و مشوره کرد، ضد حقوق زن، دموکراسی، آزادی بیان و ارزش های انسانی بود (چون اخوانی بود)، پوک و جاهل بود (به فیلم های مقاومت اش نگاهی بیاندازید)، برادارانش را در بازار سیاه "جهاد" و "مقاومت" به سوداگران منطقه تبدل کرد و . .

و اکنون بر شماست که بگویید دوستانش با "اندیشه" چه تفاوت های دارند، به نظر من این نامردان، پیروان اصلی "مکتب مسعود" هستند و فیل "اندیشه" موش نزاییده است.

(اگر با ما نشینی ما شوی اگر با دیگ نشینی سیاه شوی)

و همه دوستان نامردش با دیگ نشسته بودند سیاه بودند- سیاهتر شدند .

درست می گویم؟

 

 

 

   

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org