آيا پرسشها را با دشنام و جعلنگاری پاسخ داد؟

     نجيب " بريد"

مديرمسؤول پرستوهای مهاجر

 با تقديم احترام به همه رفقا، دوستان وفرهنگيان وطندوست درداخل وخارج کشور.

اين مهاجرسرسفيد وبازنشسته درکنج منزل وديارغربت، که جزمروری به سايتهای انترنتی وورق زدن جرايد وماهنامه های برون مرزی، کار ديگری ندارم، طی يکماه گذشته ضمن مطالعهء سايرمقالات، نوشته های دوستانی چون: " دره وال"، عظيم بابک و" مهمانانش"، " شفيع آرام " ، " نثارافغان" و استاد فيضی و پرشور صاحب را نيز خواندم و برخود واجب دانستم، تا در زمينهء روشن شدنِ حقايقی چند، مسؤوليت ايمانی و وجدانی ام را تا حدودی انجام داده باشم.

در گام نخست بايست خدمت دوستان مشعل بعرض برسانم، که شما مقالهء دره وال را، که وی با من در همسايگی قرار داشته و با استاد فيضی رابطهء سازمانی و تشکيلاتی و تا حدودی برداشت يکسان از تحولات دههء 80 ندارند، چرا به وی نسبت ميدهيد. در حاليکه من با استاد فيضی بيشتر از بيست سال شناخت و رابطهء فکری و عقيدتی داشته و سايت سپيده دم را روزانه مرور ميکنم؛ ولی من مقالهء آقای دره وال را درآن سايت وجداناً نخوانده ام و سپيده دم" ناشرانديشه های دموکراتيکِ مردمِ افغانستان" است. يعنی اين سايت سياسی بوده و استاد فيضی در نشراتِ آن پاليسیِ مشخص را اتخاذ و دنبال مينمايد.

بنابرآن او هيچگاه مقالهء آقای دره وال را، که با آن تا حدودی موافق نيست، نشر نکرده است. من نميدانم، گرداننده گانِ مشعل چرا اين واقعيت را درک نکرده، از اشتباه شان معذرت نميخواهند.

محترم بابک و "مهمانانش" با کمالِ تأسف يا اصلاً نوشتهء تحليلیِ استاد فيضی را در محيطِ روشن و دور از کينه و تعصب، نخوانده و يا بخاطرِ پاسخ ندادن باصل سوالات و انتقادات و طفره رفتن از حقايق تلخِ زنده گی گذشتهء حزب و وطن، مفاهيم کليدی پرسشها را وارونه جلوه داده ، مفاهيمِ بيربط و ضد و نقيض را اينگونه عنوان ميکنند:

" قابل ياد آوری است که حزب در زمان حاکميت و پشتباني همه جانبه تمام نيروهای مترقي جهان و در راس اتحاد شوروی منحيث يک ابر قدرت ، بنابر ملاحظات خاص سياسي و مشکلات درون حزبي ، نتوانست کنگره حزبي را داير نمايد و صرف به کنفرانس حزبي اکتفا نمود. آخرين کنگره يي که هم داير شد و در آن نمايندگان منتخب تمام سازمانهای حزبي در سراسر کشور اشتراک داشتند ، دست آورد آن تغيير نام حزب از حزب دموکراتيک خلق افغانستان به حزب وطن و تغييرات کيفي در برنامه عمل آن حزب بود. در حقيقت از بطن حزب دموکراتيک خلق افغانستان حزب جديد با نام ، نشان و برنامه جداگانه متوليد گرديد. به اين وسيله حزب دموکراتيک خلق افغانستان عملا به تاريخ سپرده شد. با وجود نقش عظيم و تاريخي که اين حزب در حيات سياسي ، اجتماعي و فرهنگي کشور بازی نمود و پيش آهنگ تحولات بزرگ در کشور گرديد، با کمال تاسف سيمای اين حزب در آوان حاکميت و قدرت، بخصوص سالهای اول آن، سخت جريحه دار گرديد. در حاکميت همين حزب و تحت نام همين حزب ، بهترين کادار های سرسپرده حزب به کشتارگاه ها برده شدند و به بدترين شکل و شيوه زجر و شکنجه ديدند و در سلولهای زندان مخوف پل چرخي پوسيدند و حتا به جرم خيانت ملي به اعدام محکوم گرديدند. رفتار های بچه گانه و چپ روانه امين و دار و دسته اش، زير نام همين حزب موجب کشتار عظيم و درهم ريختن شيرازه زنده گي اجتماعي مردم گرديد که نميتوان برای لحظه يي اين همه جنايت را از نظر دور داشت. اگر رفيق فيضي کنگره دوم را قبول ندارد چرا بهمين سلسله علاقمند به تدوير کنگره سوم حزب دموکراتيک خلق افغانستان گرديده اند؟

توجه فرماييد،که گرداننده گان مشعل در اين نوشتهء شان نه تنها در يک پرادوکس عميق و نوسانات فکری قرار گرفته، بلکه حقايق غير قابل انکار را نيز عمداً کتمان ميکنند.

آنها مينويسند، که " حزب در زمانِ حاکميت از حمايت همه نيروهای مترقی جهان، در رأس اتحاد شوروی، منحيث يک ابرقدرت برخوردار بوده، ولی بنابر ملاحظات خاصِ سياسی و مشکلات درون حزبی نتوانست کنگرهء حزبی را داير نمايد و صرف به کنفرانس اکتفا نمود."

در صورتيکه حزب ما از چنين امکانات بزرگ بين المللی برخورداربود، و اکثريت نزديک به اتفاق اعضای حزب هم تدوير کنگره را مطابق حکم اساسنامهء آن ميخواستند، پس کدام ملاحظات خاص وجود داشت، که هيأت رهبری آنوقت حزب توانست کنفرانسها را دايرکند ولی کنگرهء دوم را بعد از20 سال هم داير کرده نتوانست؟

اين ملاحظات را اکثريت کادرها و فعالين حزب درک کرده، بدين باور اند، که يک بخش عمدهء آجندای کار کنگره مسايل تشکيلاتی و گزينش کادرهای جوان، با دانش، کارکن، فعال، وطنپرست، باتقوی و پرمقياس را احتوا مينمود، که ميبايست مطابق قانون تکامل جايگاه شان را در تمام مقامات حزبی و دولتی احراز کرده، عناصر اپورتونست، بيکاره، معامله گر، بی تقوی و فاقد اصالت و رسالت، که در اثر امراضِ درون حزبی و بخاطر منافع شخصی وارد حزب شده بودند، از دامان حزب پاک و تصفيه ميشدند.

فقط موجوديت چنين عناصر در ترکيبِ مقاماتِ بالايی حزب بود، که از تدوير کنگرهء دوم بوقت و زمانش جلوگيری کرده، هربار در برابر خواست برحق اعضای حزب اين بهانه را تکرار کرده ميگفتند، که " شرايط مساعد نيست "

همچنان دوستانِ مشعل در اين نوشتهء شان برخلاف نظرِ تمامِ محققانِ کشورهای مختلفِ جهان و اسناد رسمی حزب و بيانيه های زنده ياد ببرک کارمل رهبرِ پيشين حزبِ ما، مينويسند: " رفتارهای بچه گانه وچپ روانهء امين..."

آيا اين رفتارهای امين، که انشعاب سال 1346 را بر حزب تحميل کرد، در سال 1356 خُرم وزيرِ پلان و گران پيلوت را با اشتباهِ چهرهء ببرک کارمل ترور نمود و در سال 1357 استاد ميراکبر را که رقيبِ نيرومند سياسی اش، در تربيتِ سياسی افسران اردو و پوليس بود، به شهادت رساند، به تعقيب آن همه اعضای رهبری جناح پرچم و همينگونه تمام افسران خلقی و پرچمی، که در قيام هفتم ثور 1357 نقشِ تعيين کننده داشتند؛ بکشورهای خارج تبعيد و يا رهسپارِ زندانها و پليگونها نموده ، هزاران عضوه حزب، دهها هزار روشنفکر را به شمولِ دو رئيسِ جمهور، دو صدراعظم يکجا با صدها هزار هموطن ما قتل عام نموده، پای اتحادشوروی را به افغانستان کشاند و سرانجام جاده را برای تهاجم و اشغالِ افغانستان توسطِ غارتگرانِ بين المللی هموار نمود؛ آيا تطبيق همه اين سناريوی قبلآ پلان شده کارهای " بچه گانه و چپروانه" است؟ مگر اين ژورنالستِ تحصيل کردهء دانشکدهء اقتصاد! و ساير گرداننده گانِ مشعل نظريات سليک هريسن را درصفحهء 16 کتاب مشهور « حقايق پشت پردهء تهاجم اتحاد شوروی بر افغانستان » را نخوانده اند؟

جالبتر اينکه جنايات بزرگ ضد انسانی را امين و باند جنايتکارش انجام ميدهند،ولی نهضتيهای مشعل بدست! بجرم امين، ح، د، خ، ا را بزعم خود مجازات کرده به تاريخ ميسپارند و بوسيلهء کنگرهء فرمايشی ضد حزبی، که در آن اکثريت اعضای معتقد به آرمانهای والای حزب، حضورنداشتند، " از بطن آن، حزبِ جديدی، با نامِ جديد، اساسنامه وبرنامهء جديد" همراه با رهبرانِ قديم يا کهنه را، بوجود می آورند. گويی، که مردم افغانستان فقط با اين تغييرات چهره های حقيقی رهبران را فراموش کرده، نميگويند، که : بهر رنگی، که خواهی جامه پوشی                  من از طرزِ خرامت ميشناسم

توجه نماييد، تحليلگران کنگرهء دوم، اساسنامه و برنامه و نام حزب را بزعم خودشان به تاريخ سپردند؛ ولی هيأت رهبری ( بيروی سياسی ) همان حزب را نه تنها به تاريخ نه سپردند، بلکه بخاطر تحقق مشی مصالحهء ملی و آشتی با برادران آزرده خاطر تنظيمی، برادران آزرده خاطر امينی را، که بجرم خيانت ملی و قتل عام صدها هزارهموطن ما، از جمله به شهادت رساندن حدود 3000 اعضای حزب ما، از طرف محکمهء ذيصلاح، بمجازات اعدام، حبس دوام، حبس طويل بالاتر از 10 الی 15 سال محکوم شده بودند؛ از زندان رها کرده در همين کنگره دوباره بعضويت حزب و مقامات رهبری حزب، دولت و سازمانهای اجتماعی، از جمله بحيث رئيس جبهه صلح و تفاهم ملی افغانستان برگزيدند، تا اين برادران جای آنعده اعضای حزب را،که درين پروسه شرکت نکردند، تکميل نموه، همان پروسهء صلحی را که در سال 1357 آغاز نموده بودند، به ثمر رسانند.

با کمال تأسف، برنامه مطابق نظرِ طراحان آن پياده شد و کنگرهء دوم تحت تأثير جناح حاکم و انحصارگرِ حزب و توافق معامله گرانهء فرکسيونهای ضدحزب، بدون حضور اکثريت اعضای مستحق آن ، که شهرت عدهء از آنها درمقالهء رفيق پرشور، بجواب مقالهء " نثار افغان " ذکر شده و از جملهء اعضای اصلی کميتهء مرکزی کنگره اول تنها محترم کشتمند شرکت داشتند، ديگران به شمول زنده ياد ببرک کارمل، که نقش تعيين کننده را در تأسيسِ حزب ايفا کرده اند، شرکت داده نشدند، داير و برنامهء انحرافی را تصويب نمودند، که دستاورد آن برچيدن بساط حاکميت ح، د،خ، ا، شهادت دوکتور نجيب الله رئيس جمهور وقت، خوشنود ساختن برادرانِ آزرده خاطرِ ويرانیِ افغانستان، شهادت صدها هزار هموطن ديگر، آواره گی همه روشنفکران و فرهنگيان بديار غربت و اشغالِ افغانستان بوسيلهء قوای نظامی امريکا و ناتو بود و بس.

اما در مورد تغيير نام ح، د، خ، ا به " حزب وطن " فکر ميکنم، که اين يک تجاوز غاصبانهء بود، که بر ملکيت و دارايی معنوی مرحوم ميرغلام محمد غبار و ساير اعضای رهبری حزب وطن صورت گرفت.

فهميده نتوانستم، که مجموع شرکت کننده گان کنگرهء دوم صفحهء (244) افغانستان در مسيرِ تاريخ و صفحهء ( 704) افغانستان در پنج قرن اخير را خوانده بودند يا خير؟ همينگونه در حاليکه محترم کشتمند در صفحهء ( 98 ) جلد اول کتاب ( يادداشتهای سياسی...) شان با صراحت کامل حزب وطن را متعلق به ميرغلام محمد غبار ميدانند، و اين حزب از جانب مقامات ذيصلاح حزبی آن و يا ازطرف محکمهء باصلاحيت منحل اعلان نگرديده و بعنوان دارايی معنوی غبار و رفقايش در تاريخ ثبت است، پس چگونه و روی کدام تمسک و منطق در کنگرهء دوم نام "حزب وطنِ "غبار را بزور غصب کردند، ولی هيچکس بشمول کشتمند صاحب اعتراض نه نمودند؟

از اين جهت است، نه تنها رفيق فيضی، بلکه اکثريت کادرهای آزادانديش و حتی عدهء بيشتری از اعضای کميته مرکزی پيشين حزب اين کودتا را برسميت نشناخته، به همان نام و آرمانهای انسانی ح، د، خ، ا الی تدويرکنگرهء، که نماينده گان آن از طريق يک انتخابات آزاد، سری، مساوی ، مستقيم و همگانی برگزيده شوند، معتقد و پابند بوده، کنگرهء دوم را يک حرکتِ انحرافی تحميلی از خارج دانسته، که از نتايج و دستاورد های آن ذکر خير بعمل آمد وثمرهء آنرا تا هم اکنون دوست و دشمن می چشند.

گرداننده گان مشعل در جای ديگری اينگونه مينويسند :

" جناب شان سخت علاقمند است تا شور شوق تمام آنهايي را که در شرايط موجوديت قوای نظامي ناتو در افغانستان ، کار و زندگي مي نمايند ، به نحوی تحقير نمايند و حتا برخي را که در اداره دولت به صفت کارمند ايقای وظيفه مينمايند و معاش قانوني اخذ مينمايند « جيره خوار» بنامد. در حالي که آنها در وطن خود زندگي ميکنند و در بدل کار و زحمت خويش، يک مشت معاش بسيار ناچيز بدست مي آورند. ولي برعکس جناب شان منحيث يک شخصيت فراری ، خود و اهل بيت خويش را به گوشه امني رسانيده اند و در زير سايه کشوری که يکي از اعضای فعال سازمان ناتو هست و بيشترين نزديکي را با ايالات متحده امريکا و سازمان های آنچناني آن دارد به سر ميبرد و از برکت اين لطف، خوش ميخورد و خوش مي نوشد و گاهي هم سياست ميکند. فراموش ميگردد که دنمارک ، کشور شورا ها و همسايه بزرگ شمالي ما نيست. اين کشور شامل همان کشورهای متخاصم ديروزی است که اگر لميدن در دامن آن گناه بزرگ نباشد، به هيچ صورت افتخار نيست. اگر ارگانهای افغانستان جنگ زده و تخريب شده لانه جاسوسان باشند، ارگانهای اين کشور با تمامي ارتباطات آن لانه کي ها ميتواند باشد؟؟ مراجعه هر روز به اين ارگانها جهت حل و فصل مسايل شخصي و کسب عوايد اضافي، آنهم با چنان دماغ بلند، اگر شرمندگي نداشته باشد، مراجعه افغانهاي ستمديده در افغانستان به ارگانهاي دولتي به هيچ وجه شرم آور نيست. کدام وجدان سالم ميتواند کار و فعاليت آنعده از رفقای حزبي را که در تحت ستم و شلاق بنيادگرايان جهادی و طالبي ، با فقر و تنگدستي فراوان و نبود کامل امنيت در داخل کشور رزميده اند و زندگي نموده اند و هنوز بر اساس آرمانهای خويش زنده اند، ناديده بگيرد؟؟ رفيق فيضي بايد بداند که همه رفقای حزبي توان فرار را نداشتند. بخش بسيار بزرگ و عظيمي از آنان ، همين اکنون در افغانستان از هر لحاظ زنده اند و به آرمانهای والای وطن و مردم ، آزادی ، استقلال ، دموکراسي و عدالت اجتماعي عشق مي ورزند و کار ميکنند. اين گروه عظيم را با تمام افتخارات آنها ناديده گرفتن و بخود چسپيدن و بر محور خود چرخيدن گناه عظيم است.
3. يک جريان بزرگ سياسي را که تحت نام نهضت فراگير دموکراسي و ترقي افغانستان به جنب و جوش افتيده است و بخش بزرگي از همرزمان و همراهان ديروز رفيق فيضي به آن پيوسته اند و منحيث يگانه سازمان سياسي با برنامه جامع ، مستدل و مترقي که در جهت تدوير کنگره وحدت تمام نيروهای مترقي کشور سعي و مجاهدت مينمايد، يک سره سياه جلوه دادن و شخصيت های آن را با اتهام ، افترا و دروغ بي اعتبار ساختن، مغاير اخلاق انساني است."

فکر ميکنم، که گرداننده گان مشعل تمام آنچه در متن نامهء رفيق فيضی ذکرشده، همهء انرا کاملآ بطور عمدی، خصمانه وارونه جلوه داده، تا بارِ گرانِ اشتباهاتِ بزرگِ سياسیِ خودها را در نوشته های قبلی شان، که مورد انتقاد قرار گرفته است، بدوش ديگران اندازند.

رفيق فيضی هيچگاهی در نوشته های شان به کارمندان ملکی و نظامی افغانستان، که يکتعداد اقارب نزديک وی به شمول برادرش شامل همين کارمندان پايين رتبهء دولت هستند، هرگز حرفی نگفته است. نميدانم، که اين دوستان چرا اينقدر دستپاچه شده با هر وسيله به شمول دروغهای بی قالب بر حريف حمله ميکنند.

تا جاييکه ازنوشتهء رفيق فيضی پيداست، او آقای بابک را از اين جهت مورد انتقاد قرارداده، که چرا وی يک سازمانی را، که شايد محترم شيرمحمد بزگرآنرا با چی مشکلی ايجاد و در دفاتر حکومت کابل ثبت و راجستر نمود، پای محترم محمود بريالی،را که شخصيتِ شماره دوم، يا سوم حاکميتِ حزبِ ما در دههء هشتاد بودند، در ايجاد و تشکل آن در اين مقطع زمان که افغانستان از جانب ايلات متحدهء امريکا و ناتو اشغال گرديده، هر سه ارگان دولت را رهبری و اداره ميکند، از ولسوال تا والی و وزرا را مقرر و برکنار مينمايد، بنيادگراهای اسلامی، بگفتهء خود شان 80 فيصد پارلمان را در اختيار داشته، قوماندان های شان در مرکز و محلات تسلط عام و تام دارند، چرا می کشانند.

من فکر ميکنم، که اين دستور را نبايد رفيق بريالی برای آقای بابک داده باشد. بايست ايشان هرچه زودتر اين خبط بزرگ سياسی و اطلاعاتی خودرا تصحيح نمايند. درست نگرانی رفيق فيضی نيز برعکس تخيل دور از حقيقت مشعل در مورد اعضای حزب بداخل کشور بوده،که يک بخش قابل ملاحظهء شان معتقد به آرمانهای ح، د ، خ، ا بوده، مبادا در اثر اين اظهارات نا بخردانه و غير مسؤولانهء بابک، ارتجاع سياه و سپيد هارتر شده، دست به ترور رفقای حزب نزده، حوادث فاجعه بار غيرقابل جبران را بوجود نياورد.

اما اينکه استاد فيضی را شخص فراری و زنده گی اش را درکشور دنمارک عضو ناتو و همپيمان امريکا و...ميخوانند ، آنها با اين حرفهای پوچ شان نه تنها به رفيق فيضی، بلکه به تمام مهاجرين افغانستان در پنج قارهء جهان توهين نمودند.

اکنون جاه دارد تا ازاين آقايان بپرسيم،که مگر به شما عالی جنابان و رهبران تان کشورهای اروپايی دعوتنامه بکابل ارسال داشته بودند؟ مگر شما و رهبران تان توسط هواپيماهای گل پوش شده بکشورهای آلمان و هالند و غيره فرود آمده مورد استقبال گرم وزرای خارجهء اين کشورها قرارگرفتيد؟

به همگان معلوم است، که استاد فيضی بعد از فروش مقداری از جايداد پدری اش در ولسوالی نجراب، اپارتمان نشيمن اش را در کابل نيز فروخت و از پول آنها با فاميل تا تهران و سه سال بعد به کمک دوستانش به دنمارک رسيد.

لطفاً شما بفرماييد، که کدام يکی از رهبران جليل القدرتان از مدرک فروش جايداد پدری و منازل رهايشی کابل، تشريف آوردند و مصارف آمدن را از کدام مدرک قانونی تهيه نمودند؟

آيا کشورهای آلمان و هالند عضو پيمان ناتو و شريک تمام جنايات امريکا در افغانستان نيستند؟ مگر دو جنگ جهانی از آلمان برنخاست و فاشيسم از همين کشور سر برون نکرد؟

مگر شما و رهبران تان از همين کشورها پول سوسيال ( خيرات) نگرفتيد؟

در حاليکه چنين هست، پس چرا ديگر مهاجرين ، از جمله استاد فيضی را با کاربرد کلمات بازاری و دلقک بازان هرزه گو تعنه ميدهيد.

گرداننده گان مشعل دردهای دل شان را اينگونه خالی مينمايند :

"فيضي صاحب پخش مقالات نويسندگان ديگررا از افتخارات خود مي شمارد . در حاليکه نويسنده توانا و مبارز صديق محترم غفار عريف به حزب فيضي صاحب متعلق نبوده است . محترم عريف مقالات خود را قبلآ به جريده " آزادي " و اکنون بيشترين آنرا به سايت وزين " مشعل " ارسال ميدارد . به اثر خواهش طرفداران نهضت فراگير ، محترم عريف به جواب آقاي اکرم عثمان پرداخت ، نه به اثر خواهش محترم فيضي ."

فکر ميکنم، که گرداننده گان مشعل بحد نهايی از واقعيتهای زندهء يکماه قبل فاصله گرفته اند.

اول اينکه استاد فيضی هيچگاه اعلان کدام حزب مستقلی را نکرده، بلکه کميتهء کار اعضای ح، د، خ، ا مقيم دنمارک ، که به اهداف و آرمانهای آن حزب معتقد و وفادار اند، ايجاد گرديده است، که مسؤوليت آنرا رفيق فيضی بعهده دارد، نه کميتهء توحيد و انسجام، که از آن برداشت کاملاً غلط و توجه خصمانه صورت گرفته است .

ناگفته نبايد گذاشت، که اينگونه کميته های کار اعضای حزب درساير کشورهای اروپايی، امريکا، آستراليا، افغانستان، کشورهای آسيای ميانه، ايران و ترکيه نيز ايجاد و آرزوی ناپاک دشمنان بخاک سپرده شده است.

                                زين قصه هفت گنبد افلاک پر صداست

                                                             کوته نظر نگر که سخن مختصر گرفت

همينگونه رفيق غفار عريف در آلمان زنده گی ميکنند نه در دنمارک و تا فعلاً ببرکت هشياری سياسی شان دامان ح، د، خ، ا را ترک نکرده، با رفقای ارجمند حزبش در آلمان و دنمارک رابطهء رفيقانه دارند.

دوم : رفيق عريف نه بخواهش طرفداران نهضت فراگير، بلکه باساس درک، تحليل و احساس مسؤوليت خودش، رسالت نوشتن جواب داکتر اکرم عثمان را بر عهده گرفت. البته اصل کتاب اکرم عثمان را يکی از رفقای گرانقدرکميتهء مرکزی سابق حزب، که در جنوب آلمان زنده گی ميکنند و مثل ساير رفقای ارجمند، معتقد به آرمانهای حزب شهيدان و قهرمانان ميباشند، برای رفيق عريف از طريق پُست ارسال نمودند و رفيق عريف جواب اکرم عثمان را دوبار در ماهنامهء آزادی و هم در سايت سپيده دم نشر نمودند. مزيد برآن رفيق عريف موضعگيری حزبی و سياسی شان را تحت عنوان :« يک تذکر ضروری " با صراحت کامل اينگونه اعلان نمودند :

يک تذکر ضروری

هموطن گرانقدری در يکی از سايتهای انترنتی مطلبی را دربارهء اينجانب مطالعه نموده بود، که در يک صحبت تيلفونی مرا نيز مطلع ساخت. چون خودم بنابرمشکلاتی تا هنوز به خدمات انترنتی دسترسی ندارم، ايشان لطف فرمودند، آن بخش نوشته رابرايم خواندند.

از آنجايکه موضوع آنقدر جدی و با اهميت نمی باشد، بنأ از تبصرهء دور و دراز مسأله اجتناب بعمل ميايد تا به سايت ها و نشريه های با هم رقيب که در کارزار فعاليتهای خصمانهء مطبوعاتی عليه يکديگر، پدرکشی را پيشه کرده اند، برای گرم ساختن بازار مناظرهء ناسالم، مواد تبليغاتی داده نشود.

ولی قابل يادآوری ميدانم که به مانند گذشته به ادامه همکار قلمی مجلهء « آزادی » ميباشم. همچنان از همکاری قلمی با ساير نشريه ها و سايت های رسالتمند، ناشر افکارِ دموکراتيکِ مردم و مدافع صديق راه آزادی، دموکراسی، ترقی، پيشرفت، عدالت اجتماعی، حقوق بشر... دريغ نمی ورزم.

سرنوشت سياسی خويش را از عنفوان جوانی با ح، د، خ، ا گره زده ام و تا پايان زنده گی با تعهد خود وفادار و پايدار باقی خواهم ماند.آنچه را که بر پايه معيارهای حق و عدالت در رد جعليات، دروغبافی ها، فتنه گری ها و تفتين های سياسی افراد صاحب غرض و مرض نگاشته ام و باز هم خواهم نوشت، به مفهوم ادای دين و به جا آوردن وظيفه وجدانی تلقی ميگردد که اخلاقاً در بسر رسانيدن آن تعهد سپرده ام.

در اين راستا هيچگاهی خواهشی و يا سفارشی در کار نبوده است.

    با احترامات صادقانه                                                                            

غفار عريف                                                                                

اين تذکر جواب محکمی بود برای انحصار گران مشعل، که درسايت سپيده دم به نشر رسيد و همگی آنرا خوانده وحتی کاپی آنرا هم گرفته اند.

اميدوارم تا اين دوستان بعداز اين ، همه رفقای حزب و فرهنگيان آزادانديش را در جمع خود قيد نکرده، از مقالاتيکه گاهگاهی ارسال ميدارند، استفادهء سوء نه نموده، باعث قطع همکاريهای قلمی شان نشوند.

گرداننده گان مشعل هزيان گوييهای شان را اينگونه پايان می بخشند :

" سرانجام جناب عاليقدر فيضي نه تنها به هزاران تن از اعضاي سابق حزب و اکنون طرفداران نهضت فراگير توهين نموده بلکه به رهبري نهضت فراگيردر اروپا نيز اخطار ميدهد وآنهارا زير شانتاژسياسي قرار ميدهد ونقش رهبر فعلي نهضت در افغانستان را زير سوال قرار ميدهد وتلاش مينمايد تا ايشان را در برابر رفقاي خود در اروپا قرار دهد .  
فيضي صاحب اخطار ميدهد ، در صورتيکه رهبران به موصوف گوش فرا ندهند ، افشاء گري خواهد نمود .

باری توجه فرماييد، که گرداننده گان مشعل بار ديگر مرتکب خطای بزرگ سياسی و اطلاعاتی شده، رهبری نهضت فراگير را مقيم دراروپا گفته ازطريق شبکهء جهانی انترنت چنين خبرِغير مسؤولانه را پخش نموده، سازمان راجستر شدهء شيرمحمد بزگر را با تمام اعضای آن زير ضربات هارترين نيروهای سياه و ترورستهای حرفوی قرار ميدهند.

همينگونه آنها در حاليکه بزعم خودشان ح، د، خ، ا را بتاريخ ميسپارند و ازموجوديت حزب وطن و اعتقاد به آن هم حرفی بزبان نمی آورند، ولی از موجوديت " رهبران " اينگونه شادکامی مينمايند :" فيضی صاحب اخطار ميدهند، در صورتيکه رهبران به موصوف گوش ندهند..."

ببينيد، در صورتيکه بگفتهء آنها ح، د، خ، ا، و حزب وطن ه ردو وجود ندارند و تدوير کنگره را هم رد کرده غير عملی ميدانند، پس اين رهبرانِ جليل القدر از کجا شدند و کدام مقام ذيصلاح آنهارا بحيث رهبر انتخاب نمودند. آيا غير از کنگرهء حزب، مقام ديگری صلاحيت دارد، که اساسنامه و برنامهء يک حزب را تصويب و هيأت رهبری آنرا برگزيند؟

آيا سوال نمودن از هيأت رهبری پيشين حزب، در مورد عملکردهای گذشتهء شان در حزب و دولت، جرم و گناه است؟ و آنها در برابر سوالات اعضای حزب پاسخگوی نبوده، واجب الاحترام و غيرمسؤول اند؟

در پايان گرداننده گان مشعل روی اهداف و آرمانهای ح، د، خ، ا، تاخت و تازهای گستاخانهء ضد حزبی نموده، اعتقاد به آن آرمانها را " در مرحلهء کنونی جهانِ يک قطبی و بدون پشتوانهء سيستم جهانی سوسيالستی بسيار ضعيف و در سطح بيان عوام" ميپندارند.

باين دوستان، که در زير تأثير حوادث دههء 90 يا راه گم شده و يا قدرت رزم و پيکار با دشمن و حرکت بپيش را ازدست داده اند، بايد گفت، که در جهان تنها ح، د، خ، ا دارای چنين برنامه ای نبوده، بلکه بخاطر تحقق اين آرمانها مليونها انسان در سراسر کرهء زمين مصروف کار و پيکار بوده، مليونهای ديگر در راه پياده شدن آن جانهای شيرين شان را نثار کردند، مگر تمام احزاب مترقی و پيشرو جهان با سقوط اتحادشوروی و سيستم يک قطبی شدن جهان از راه انتخابی شان که نجات انسان از قيد اسارت و يوغ انحصارات غارتگر است برگشته اند؟

رهبران پيشين حزب ما زير تأثيرسقوط حاکميت روابط باهمی و برادرانهء خودرا با جامعهء جهانی عادلان و احزاب مترقی جهان (احزاب برادر) قطع کرده، رهسپار جامعهء جهانی غارتگران و سازمانهای سياسی شان شده، حتی پيوند برادری را با احزاب کشورهای آسيا و منطقه از جمله احزابِ برادر کشورهای ايران، هندوستان، تاجکستان، عراق و غيره نيز قطع نموده، نگاه نميکنند، که کدام يکی از آنها از اهداف و آرمانهای عالی انسان زحمتکش برگشته و راه واشنگتن و سلاطين تاريخ زده را در پيش گرفتند؟

بقول شهيد خسرو روزبه، اگر زنده ماندن بقيمت تن دادن به پستی، گذشتن از حيثيت و آبرو وپاماندن بالای عقايد سياسی باشد مرگ صد بار برآن شرف دارد.

طوريکه همه شاهديم هيأت رهبری پيشين حزب و نهضت کنونی ! طی چهار سال در برابر سوالات مشخص استاد فيضی سکوت محض اختيار نمودند، اين بار نيز سوالات کليدی وی را، که درهفتهء قبل ارائيه نمود، نه تنها جواب نگفتند و يا جوابی نداشتند، بلکه در برابر دشنام بشيربغلانی، که رفيق فيضی آنرا برای شان ترجمه نمود، نيز سکوت مرگبار اختيار کرده، برعکس، دشنامهای بسويهء کوچه و بازار را به آدرس استاد فيضی داخل فورم مشعل نمودند.

جالبتر اينکه آقای بابک مينويسند، که رفيق فيضی داخل فاروم مشعل شدند و در برابر سوالات جواب ندادند. اين ديگر دروغ شاخدار و گل خشک را بديوار زدن است . در حاليکه استاد فيضی تا وقت نشرِ مقاله يا مصاحبهء بابک با رزمجو، اصلاً يکبارهم مشعل را نخوانده بود. او هيچگاهی نميخواهد تا همرای انسانهای بی صلاحيت که ازخود اراده و آزادی کامل تصميم گيری را ندارند، داخل صحبت شوند، آنهم در فاروم مشعل.

رفيق فيضی با صراحت کامل بمن گفتند،که من دو بار مشعل و يکبار بنا به درخواست يک دوست شخصی پيام وطن را خواندم، ولی ايکاش نميخواندم، زيرا در مشعل باستثنای مقالهء رفيق پرشور و مقالهء محترم سرور منگل، ديگر تمام مباحث سياسی داخل فاروم بجز دروغ پراگنی و دشنام به اعضای سابقه دار حزب، به شمول داکتر نجيب الله شهيد، از جانب عناصر گمنام و پشت پرده، چيز ديگری ديده نميشود.

همينگونه در سايت پيام وطن، از جمله مقالهء " نثارافغان " سراپا دشنام ، افترا و فحش گفتن، آنهم به زنده ياد ببرک کارمل، پرچمدار اولين نهضت محصلان افغانستان و موسس ح. د. خ. ا هشت سال وکيل مردم شهرکابل در پارلمان افغانستان، که تمام عمرش را در راه تحقق عاليترين آرمانهای انسان آزاده صرف نمود و تا آخرين رمق حيات با دشمنان سوگند خوردهء حزب و مردم افغانستان رزميد و برای يک لحظه هم دربرابرامپرياليزم و جيره خواران منطقوی و داخلی شان، مثل ديگران، سر خم نکرد، دور از شرافت انسانی، افغانی و حزبی بوده ، اين دو سايت تا وقتيکه باين پاليسی شان ادامه دهند اصلاً برای روشنفکران رسالتمند قابل خواندن نيست.

ولی او برای بار سوم هيچگاهی باين سايتها سر نزده است .نميدانم چرا اورا در غيابش، که اصلآ خبری ندارد در عالم خيال وارد فاروم مشعل ميسازند، آخر دروغ هم بايد حدودی داشته باشد .

سخن آخر اينکه، در فرجام از استاد فيضی در مشعل توقع برده شده است، تا با واقعيتها زنده گی کند ، کدام واقعيتها؟ آخر او چهارسال است، که واقعيتها را ميپرسد، ولی کسی به پرسشهايش پاسخ نميگويد و او هم نميتواند چشم بسته وارد جمعيتهای شود، که فاقد آيديالوژی، اصالت و رسالت بوده، با انديشه های پيشرو عصر بصورت يکسره وداع کرده و توبه نامه داده اند ، که ديگر هيچگاه در مقابل يگانه ابرقدرت جهان گستاخی نميکنند.

البته يک موضوع را باصراحت بايد گفت، که در سال روان در اثرکار مداوم و صحبتهای  تلفونی و حضوری يکتعداد از رفقای ارجمند حزب، از جمله رفقای هامبورگ آلمان، سويدن و دنمارک، شرايط نسبی ديالوگ مساعد شده بود، تا بين مجموع رفقای معتقد به آرمانهای ح. د. خ. ا و تلفيق آن با شرايط روز، که در تمام طرحهای رفيق فيضی با صراحت بيان شده است، در سراسر اروپا و ساير کشورها بشمول افغانستان، صحبتهای چندين جانبه صورت گيرد و در صورت رسيدن باهداف و توافقهای لازم، کار مشترک از طريق ايجاد يک کميتهء کاری و يا کميسيون توحيد و انسجام سراسری اعضای حزب، که معتقد به جهانبينی علمی و انترناسيوناليسم باشند، صورت گيرد. حتی بنا به تقاضای بعضی از رفقای دلسوز، بعد از سه سال وقفه، يکبار هم صحبت تلفونی بعمل آمد .

ولی بعد از مقاله ومصاحبهء عظيم بابک با رزمجو و ساير اتهامات و دشنامهاييکه به آدرس رفيق فيضی گاهی بنام" دره وال" و زمانی باسم " شفيع آرام " دور از عفت کلام و اخلاق انسانی حواله نمودند معلوم گرديد، که اينها پابند به اصول و ضوابط حزبی و معيارهای عالی انسانی نيستند. در غير آن کسيکه ده فيصد سواد سياسی داشته باشد و يکبار مروری بمقالات استاد فيضی و نوشته های آقايان ذکر شده بنمايد ، کاملاً درک ميکند که اين دو مقاله شباهتی به اصول نگارش و کاربرد کلمات استاد فيضی ندارند و بدلايل ذيل اين يک افترا و کذب مطلق است :

1: کلماتيکه شفيع آرام در مورد اعضای رهبری پيشين حزب بکار برده ، تا کنون هيچگاهی در هيچ نوشته های استاد فيضی استعمال نگرديده است.

2 : شفيع آرام در حاليکه از نظريات استاد فيضی حمايت نموده، ولی از جانب ديگر عوض کاربرد کلمهء " رفيق " که دربين اعضای حزب معمول و متداول است کلمهء " آقا " را استعمال نموده، کلمهء، که هميشه اعضای حزب ما از جمله رفيق فيضی آنرا به مخالفين خود استعمال ميکنند، مثلآ " اقای بوش ، اقای کرزی، آقای سياف و غيره. کدام منطق قبول ميکند، که وی اين کلمه را برای خود استعمال نمايد، بجز سفسطه گويی ، اتهام و جعلنگاری و گل خشک را بديوار زدن، که حاصلی هم نخواهد داشت.

3 : شفيع آرام ازجملهء مشترکين سابقه دار ماهنامهء آزادی بوده ، که من نوشته های او را از سال 2000 با ينطرف خوانده ام ، در حاليکه استاد فيضی سال 2001 به دنمارک آمده و سال 2002 بکارهای سياسی وفرهنگی آغاز نمود.

  4 : وقتيکه اين مقاله بدست کارمندان تخنيکی سپيده دم رسيد و منتشر گرديد استاد فيضی سه روز قبل از آن غرض شرکت در مراسم فاتحه گيری اقاربش بکشورهای بلجيم و آلمان رفته بود، که يکهفته بعد به دنمارک آمدند. ورنه طبق اظهار خودش، کلمات رکيک آنرا بموافقه نويسنده اش حذف مينمودند.

و اما، در مورد اتهام جعلنگاری و برچسب زدن مقالات ذکرشده به آدرس استاد فيضی، اگر فرضاً فردا دره وال با ذکر اسمش، که گرداننده گان مشعل اورا خوبتر از استاد فيضی می شناسند، استاده شود، آنگاه دوستان مشعل در پيشگاه خواننده گان مشعل ، رفقای حزب و وجدانهای خود شان چی جوابی خواهند داشت.

بنابران در شرايط و اوضاع موجود، ديگر امکان نشست و تفاهم با آنهاييکه تصميم شانرا گرفته و راه شان را انتخاب کرده و روی تمام آرمانهای ديروز حزب و نهضت واقعاً چپ و دموکراتيک پا گذاشته اند ، بجز افترا، دروغ و دشنام، هيچ منطقی بپاسخ هزاران پرسش ندارند، غير ممکن و ضياع وقت خواهد بود .

اين فقط رزمنده گان صادق و معتقد به آرمانهای والای حزب و فرزندان زحمتکشان کشور ما خواهند بود ، که بنا بدستور زمان و ضرورت زنده گی گردهم جمع شده ، کار و فعاليت سازنده را در جهت وحدت صفوف ازهم پاشيدهء حزب ، از طريق ايجاد کميته های کار ، تدوير جلسات مشترک و رفتن بجانب کنگرهء حزب انجام دهند ، نه ارستوکراتهای اشرافيت ، نه سلطنت طلبان قبيله پرست و نه آستان بوسان دکتورين نظم نوين جهانی و خاور ميانهء بزرگ.

 

 برگرفته از سایت وزین " سپیده دم "