3 mei 2007 17:42:28

پوهنیار بشیر مومن

 

 

«فیلسوفان تا اکنون جهان را تفسیر نمودند و کنون باید در پی تغیرآن برآمد»

 به مناسبت یکصدو هشتادو نهمین سالگرد تولد کارل مارکس

کارل مارکس در ۵ ماه می ۱۸۱۸ در شهر «تریر» المان، چشم به جهان کشود، کسیکه بعدها اندیشه هایش جهان سرمایه و ظلم بیعدالتی را به لرزه در آورد. او عزیز ترین لحظات زنده گی خویش را وقف بشریت و تغیر جهان کرد.او در حدود چهل جلد آثار که هر جلد آن بالغ به هشتصد صفحه میگردد از خود به جا گذاشت. به همین لحاظ بسیاری از اندیشمندان جهان به شکلی از اشکال متاثر از اندیشه های مارکس هستند و یا بخش از زنده گی علمی خویش را وقف تحقیق و مطالعه آثار وی نموده اند، چون او در ردیف متفکران بزرگ جهان قرار دارد.

وقتیکه نام از مارکس برده میشود، ممکن نیست تا از دوست یار و یاور آن انگلس نام نبرد، به دلیل اینکه انگلس تقریباً در سراسر عمر نتنها از نظر فکری مکمل مکتب مارکسیزم و دارای اثار مشترک با مارکس است بلکه از لحاظ اقتصادی و انسانی نیز مدد گار مارکس بود.

قرار معلوم مارکس به این باور بود که شرایط برای انقلا ب سوسیالستی هنوز آماده نیست، به همین دلیل او در دفاع از انقلاب بورژوازی قرار گرفت، چون این خود گام دیگر برای گذار به سوسیالزم پنداشته میشد، ولی انقلاب المان به شکست منجر گردید، شرایط برای او دشوار شد لذا ناچار به ترک المان شد، تا این که در انگلستان پناهنده شد. این هجرت که ۳۴ سال دوام کرد، مارکس در یادداشت های خویش از آن بنام «شب های طولانی و تاریک مهاجرت» یاد کرده است.

مارکس سی سال عمرش را وقف تجزیه و تحلیل نظام سرمایه داری نمود که در نتیجه اثر معروف خویش «کپیتال» را به رشته تحریر در آورد. لذا نباید چنین ساده لوحانه تصور کرد، کسانی که دارای توانمندی لفاظی اند و یا با فرا گرفتن اصطلاحات سیاسی و یا مصرع چندی تصوفی از اشعار مولای بلخ و یا رحمان بابا، «اکت» یا ادا های فیلسوف مآبانه کنند و خویش را فیلسوف بدانند.

مارکس در مطالعه نظام سرمایه داری از اینجا شروع میکند، که انسان نسبت به دیگر موجودات زیروح از دو صفت مشخص و منحصر برخوردار است :

1.   انسان موجودی است که باید غذای مورد احتیاج خود را آماده بسازد.

2.   انسان موجودی است ابزار ساز که این ابزار را برای تهیه مواد غذائی و برای تامین امنیت خود لازم دارد.

مارکس در هنگام نقد تاریخ به این نتیجه رسید که در حقیقت تاریخ چیزی جز مبارزات طبقاتی نیست . مارکس به حق یکی از جذاب ترین متفکران تاریخ اندیشه مدرن است، با این پیش فرض که در نظام نا عادلانه حق از طبقات اجتماعی سلب شده است، آغاز به تجزیه و تحلیل کرد، و از همین جا است که او سر چشمه و منبع اندیشه های چپ عصر ما نیز دانسته میشود.

هر چند پیروان مارکس که درک و فهم درست از آن نداشتند و در پی ارمان شهر خویش بودند، با کشتار ها، شکنجه ها، زندانها و ناروائی های که بنام مارکسیست و کمونیست بر بشریت روا داشتند، کاملاً ضد مارکسیزم و در مخالفت با مارکس عمل نمودند، و نظریه مرکزی که در جهت خوشبختی انسانها تدوین گردیده بود، در طول زمان و در امتداد تجارب عملی مانند هر نظریه دیگر قابل اصلاح و تغیر و تکمیل بود. دریغا ! که به انحراف کشانده شد و به عوض خوشبختی مرگ، آتش، خون و عقب مانده گی آفرید. وقتی «انقلاب اکتبر» در روسیه تزاری به پیروزی رسید، پلخانوف اولین مارکسیست روسی که با مارکس از نزدیک شناخت داشت آنرا «نقض تمام قوانین تاریخ» نامید و در مقابل آن قرار گرفت. او شکست این انقلاب را حتمی میدانست، شاید فروپاشی اتحاد شوروی برحق بودن نظریات پلخانوف و مارکسیزم در کُل باشد . زیرا مارکس در اثر خویش «مستعمرات بریتانیای کبیر» تذکر داده بود که روسیه از لحاظ اقتصادی بسیار عقب مانده است، فقط در صورت که در یکی از کشور های پیشرفته انقلاب سوسیالستی به پیروزی برسد، میتواند برای روسیه پشتوانه گردد. پلخانوف در اثر معروف خویش بنام «نظریه مونیستی تاریخ» می افزاید که حرکت تاریخ مسیر قانونمند و تابع قوانین تکامل اجتماعی است . و می افزاید که : راه تاریخ در حرکت به سوی آزادی است. لینن با وجود تفاوت نظریات، خود را ادامه دهنده راه مارکس میدانست، زمانی به یکی از رفقایش چنین گفته بود : بهتر است شما به جای گلو پاره نمودن و شعار دادن مارکس آثار او را خوبتر بخوانید و از آن مهم تر اینکه آن چه میخوانید زیاد تر اندیشه و دقت کنید، زیرا مارکس در بررسی پدیده های اجتماعی و سیاسی همان طور برخورد میکرد که یک فزیکدان و کیمیادان با پدیده های فزیکی و کیمیاوی بدون حکمی قبلی میکند.ولی با تاسف که هم در کشور ما و هم در کشورهای که احزاب «مارکسیست لینینیست» بر سر اقتدار بودند، اثار مارکس را مانند متون مذهبی مطالعه میکردند بدون آن که در مورد آن شک داشته باشند فقط آنرا بصورت میخانیکی حفظ میکردند . از همین عدم درک درست مارکسیزم بود که خطاهای بزرگ، اشتباهات بزرگ، معامله گری های بزرگ و جنایات بزرگ بر جوامع بشری اعمال گردید، به قول معروف «آسیاب را سر مردم چپه چرخاندند» .بطور نمونه «رفیق» پولپیت بخاطر ایجاد «آرمان شهر» خود یعنی خوشبخت ساختن ۳ ملیون انسان دو ملیون آنرا وحشیانه سر به نیست کرد. در وطن مان فهم اکثریت از سطح «سویتیزم» و کتاب های چاپ مسکو (مشهور به کتاب های سرخ) تجاوز نمیکرد، زیرا با همان درک «راه رشد غیر سرمایه داری و سمت گیری سوسیالیستی» را که هیچگونه وجه مشترک با مارکس ندارد، در پیش گرفتند. اینها منظور اکثر رهبران دست اول و دوم به دو چیز زیادتر اعتقاد داشتند تا به مارکسیزم اولاً رهبرن سنتی، ثانیاً اتحاد بزرگ شوروی. از همین خاطر عده ی لینن را پیغمبر خطاب میکردند . روزگار نشان داد که دیروز اینها به آن مکتب اعتقاد نداشتند، زیرا با بنیادگراها معامله کردند. همان افراد که دیروز مارکسیزم را «قل قله» میکردند امروز یا به کلیسا و یا به تصوف و مسجد پناه آوردند .از اینجا چنین نتیجه گرفته میشود، همان طوریکه دیروز به مارکسیزم اعتقاد نداشتند امروز به مسجد و کلیسا هم ندارند.

با وجود سوالات و ناخوانی های برخی نظریات، مارکس امروز بخشی ارزنده از فرهنگ و اندیشه انتقادی مدرن را تشکیل میدهد . هیچ کس نمیتواند از این انکار نماید که تحت تاثیر اندیشه های مارکسیزم شرایط دشوار کارگران در جوامع پیشرفته تغیر خورده و آنها را از حقوق شان آگاه ساخته است. در پهلوی این امروز بسیاری از اقتصاد دانان جهان تمایلات مارکسیستی دارند، حتی برخی پست مدرن ها هم خود را مارکسیست میدانند، گرایشات مارکسیستی در پوهنتون های جهان نیز از هر وقت دیگر اوج گرفته است، اگر در مجموع به مارکس اقتصاد دان، سیاستمدار، فیلسوف و جامعه شناس نظر افگنیم چنین نتیجه گرفته میشود که هدف اساسی و اندیشه محوری در ایده های وی آسایش، سعادت و خوشبختی انسانها است . از این رو بدون تردید میتوان گفت که آنها صادق ترین و معتقد ترین هومانیست های جهان بودند . مارکس ادعای آسمانی نداشت، او یک انسان بود و مانند دیگر علمای جهان مبرا از سهو و خطا نبود. نگارنده این سطور را عقیده بر این است، که وظیفه دانشمندان و اکادمی های تحقیقاتی در سطح جهانی است تا این علم را مورد بازنگری قرار دهند، نه کار لومپن ها که هر «یزم» را به میل خویش به آن بیفزایند، بل نشست مانند انترناسیونال و یا کنفرانس های جهانی احزاب پیرو این مکتب صلاحیت دارند تا در آن تغیرات را وارد کنند و فقط از این طریق است که تغیرات مشروعیت مییابد نه دست اندر کاری انفرادی. طبیعی است که هر کس حق دارد مارکس و مکتب وی را بپذیرد و یا رد کند. ولی حرف اساسی این است که کارل مارکس یکی از پیش قراولان هومانیزم قرن ۱۹ بود، در داخل سنت کلاسیک جامعه شناسی، مارکس بنیادی ترین چار چوب مستقلی برای تفکر سیاسی و فرهنگی به جهانیان عرضه نموده است. بدون شک برای اینکه خطوط فکری مارکس بدرستی درک گردد، باید قبل از صدور حکم در باره وی، آنرا به دقت مطالعه کرد و از آن آگاهی پیدا کرد ما باید آن را با رشد فکری خودمان تجربه کنیم و بعد از آن در مورد حکم نمائیم، و این دیدگاه در زمینه های مختلف جامعه شناسی سودمند و آموزنده است.