Thu, March 29, 2007 8:47 pm

تاریخ ارسال به سایت «اصالت» :

 

 

 

 

هدف از مطالعه همچو مفاهیم این است که چگونه رهبران عرض وجود میکنند وچطور رفتار وعملکرد مردم ویا تودها سوق واداره گردیده ویا میگردد. گرچه فلاسفه ودانشمندان علومی سیاسی از زمان افلاطون وارسطوبه پیامدهای انسانی واجتماعی مفاهیم رهبر ورهبری توجه داشتند، ولی بطور مشخصتر در فاصله های قرون نزدهم وبیستم است که در تحقیقات جامعه شناسی به آن بطور مشرح ترپرداخته شده است.مقصداز رهبر  همان کلمه لا تین لیدر ورهبری دیرکسون میباشد. بی نیاز از توضیح است که در هر اجتماع وجامعه بطوری طبیعی افراد هستند که رهبری میکنند وتوده ها ویا افراد هستند که رهبری میشوند. حرف معروف است که میگویند:« افراد ممتاز خود را بر دیگران می قبولاند ودر مقام رهبری قرار میگیرند.1».مفهوم رهبری در بر گیرنده عناصر ذیل است:  اول- اجرای نفش رهبری ، رهبری تنها شامل اعتبار یا لیاقت وصلاحیت نیست، بر خلاف ناظر است بر عمل موثر. بدین معنی در صورت که در مقام رهبری کاری موثر وسازنده انجام نگیرد ،معنای آن این است که رهبری بی کفایت است  ویا اصلا رهبری وجود ندارد. دوم- رهبری الزاما مستلزم معاملات وروابط در درون سازمان ، بین رهبر واعضای آن یا اشکال دیگری از روابط داخل یا خارج با گروه ها وسازمانهای دیگراست. رهبری نمی تواند بدون ارتباط با دیگران وجود داشته باشد. عملکرد موثر وغیر موثر رهبر را تنها  در مقایسه با دیگر افراد که با رهبر در روابط هستند میتوان مشاهده کرد. سوم- رهبر باید موقعیت مرکزی ومحوری داشته با شد به شکلی که علنی ومخفی وهم رسمی وغیر رسمی محور فعالیتهای سازمان خود باشد. رهبر باید استعداد آن را داشته باشد که بدون توصیه وپیشنهاد سازمان ویا اداره  ابتکار ونوآوری نماید. چهارم- تاثیر محوری رهبر باید با اقدام جمعی سازمان در مفاهمه وتفاهم باشد.

روشن است که نیروهای موثر جامعه به مثابه قطب نما های هستند که مردم را در ادوار وزمانهای مختلف سمت وسو میدهند،چون رهبران همین نیروها تاثیر زیادی بر پروسه چگونگی جامعه، جهت ونحوه حرکت آن ها دارند. ممکن همین تاثیر گذاری از طریق «افراد ویا سازمانهای که صاحب اقتدار واختیار رسمی هستند، بطوری رسمی اعمال شوند، یا از طریق افراد وگروهای موثر بر پروسه تصمیم گیری در جامعه به طوری غیر رسمی اعمال گردند.2» منظوراین است که در هر جامعه مثال های نفوذ وجود دارند که دارای ساخت وبافت مربوط به خود هستند. مسئله نفوذ در جامعه تمامی ساختار قدرت از جمله رهبری را در بر میگیرد. منظور از قدرت توانائی وکنترول رفتار دیگران است در این رابطه رهبری به افراد یا سازمانها وجمعیتها ی از جامعه اشاره دارد که بواسطه موقعیت یا ممیزات که آنها را به انجامی کاری موثر در موقعیتهای خاص قادر سازد، صاحب چنین توان وقدرت هستند. مسئله نفوذ در جامعه سلسله وارتباطاترا بوجود می آورند که افراد وگروههای موثر در امر تصمیم گیری را به هم وصل میسازد. چه اینها در قدرت باشند ویا خیر، مجموعا ساختار قدرت جامعه را تشکیل میدهند. قرار که گفته شد قدرت اجتماعی عبارت است از « توانائی کنترول ومهار کردن آعمال دیگران» ویا« میزان کنترول ونفوذی که یک فرد میتواند بر رفتار دیگران اعمال کند».با وصف آن باید میان نفوذ واقتدار که از عناصر متشکله قدرت اجتماعی هستند ، فرق گذاشت. مقوله نفوذ « ناظر است بر تمامی نیروهای موثزونافذ» که از جانب افراد وگروها بر رفتار وعملکرد دیگران در جامعه اعمال میشود، وشامل سختار قدرت از جمله رهبری در جامعه است. ولی از دیدگاه علمای امریکائی چون هورتون وهانت، نفوذ وتاثیر دارای معنای محدود است وناظر بر « توانائی تاثیر گذاردن بر اعمال وتصامیم دیگران ،فارغ از اقتدار  یا قدرت برای انجام این کار3».

 از نتایج تحقیقات ومطالعات دانشمندان جامعه شناسی بر می آید که این مفاهیم    پیوسته درتغیر وتحول بوده . زمانی رهبری را مجموعهء از خصوصیاتی می دانستند که اکثرا به شکلی میراثی از یکی به دیگری انتقال میافت . لذا مقامات رهبری محدود به افرادی میشد که به طبقات واقشار معین از جامعه که معولا آنها را مناسب وشایسته کسب مقامی رهبری میدانستند، تعلق میگرفت . در برخی موارد رهبری به هنگامی تولد فرد در خانواده تعین میشد. مثالهای بر جسته ان جانشینی در نظامهای سلطنتی ، امپراطوری وجمهوریتهای توتا لیتار حتی در عصر حاضر میباشند. با آن هم با از بین رفتن موانع اقتصادی ، دربرخی نقاط جهان دیده شده که رهبران از اقشار پاینی  جوامع هم سرمی بر می آورند وبر این باور که رهبری منحصر به طبقات ممتاز جامعه است ، خط بطلا ن کشید. عده دیگری از محققان این عرصه معتقد هستند که « رهبری تابعی از صفاتی اکتسابی است که از طریق تعلیم وتربیه وکسب تجارب خاص فراگرفته میشود4 ». با وجود این تصور نفوذ وتاثیر وراثت یا صفاتی چون هوش وخصایل جسمی را از نظر دور نمیکند. بنابر این رهبر به کسی گفته میشود که از جهتی قدرت ، نفوذ وصفاتی چون هوش، شهامت ، فضیلت، عقل وقضاوت درست ، از دیگران  متمایز باشد.. پیروان این نظریه با آن که به اهمیتی محیطی واقف بودند، با آن هم در توجه به رهبری بر اساس صفات فوق در اغلب موقعیتهای گروهی به فردنقش رهبری می بخشد. تعداد دیگر صاحب نظران این حوزه  میگویند که که تفاوت میان رهبران ودیگر اعضای سازمان یا موسسه آن قدر بر جسته نیست که در گذشته ها تصور میشد وخاصیت وصفاتی عام وجود ندارد که به عنوان صفات خاص رهبری قلمداد شود، با وجود آن« که ممکن است رهبران در موقعیتها وشرایط مشابه دارای بعضی خصوصیات رهبری همسان باشند. ولی امکان دارد  در جای دیگر غیر قابل مقایسه با هم دیگر باشند، بشکلی که شخصیت کلی آنها مشابه نیست ، گذشته از این صفات که مربوط به نقشهای رهبری اند، کم نیستند، بلکه ممکن است در سطح وسیع در میان مردم وجود داشته باشند وبسیاری از افراد را برای مقامات رهبری واجد شرایط سازند. به این ترتیب هر کس می تواند با بر خورداری از تعلیم وتربیه مناسب، بسیاری از وظایف رهبری را انجام دهند. چنان که گفته آمدیم مفهوم رهبری نه تنها در بر گیرنده موقعیتهاست بلکه عامل شخصیت ونیاز های پیروان را نیز در بر میگیرد وآن را بر بنیاد گفته های بالا چنین میتوان بیان کرد: « پدیدهء پیچیده ء از زنده گی سازمانی وگروپی  که در آن افرادگوناگون، بسته بر خصوصیات اعضای مختلف موسسه واداره ونیازهای خاص سازمان در یک محدوده زمان مشخص ، وظایف گوناگون رهبری را انجام میدهند. برخی از این خصوصیات ممکن است منحصر به فرد ومربوط به بعضی گروه ها وموقعیتهای خاص باشد ولی بعضی دیگر آن ممکن است میان همه رهبران مشترک باشند5». جامعه شناسان تاکنون چهار اصل اساسی را در رهبری مشناسند:   1- رهبر2- پیرووان 3- موقعیت 4- وظیفه .  چنان  که در فوق ذکر گردیدمفهوم رهبری در بر گیرنده مناسبات ونقش با دیگر افراد  سازمانها وگروها ووراوبط با آنها طی مدت زمان است که رهبر بطور مکرر مکلفیتها ووظایف رهبری را انجام میدهند. این واقعیت را بخاطر باید داشت که ایفا کردن نقش رهبری مانع این  نباید گردد که دیگر اعضای رهبری در زمانهای مختلف وبه طریقه های مختلف دست به عملی مشابه نزنند ،و وظایف رهبری را میتوان در بین اعضای گروه یا جمعیت تقسیم کرد،اما این امر به خصوص در دست رهبری است.روی این اصل است تا رهبر را از لحاظ، درجه صداقت، شهامت واز خود گذری وتوانائی آن درست ودقیق شناخت.علاوتا مقتدیان نیز در پهلوی رهبری نقش فعال وتعین کننده دارند وتنها عناصر گوش بفرمان وخدمت گاران رهبران نیستند، مشروط بر اینکه که از محافظه کاری دست بردارند وشجاعت وصراحت لهجه داشته با شند ، چیزیکه متاسفانه در جریان های چپ وراست کشور ما حظور نداشت.به هر حال همکاری  ودر تفاهم همدیگر، برای حرکت مشترک به سوی اهداف مطلوب ومورد نظر،امری ضروری به حساب میآید. وجود رهبر در بیرون وپذیرش رهبر توسط آنها دو اصلی لازم وملزوم در حرکت فوق ودست یابی به اهداف مورد نظر است. در همین رابطه مسئله موقعیت از اهمیت خاص برخوردار است ،موقعیت عبارت از مجموعهء شامل ارزشها ودیدگاها است که فرد یا گروه با آن روبرو میشودوفعالیت لازم برای دست یابی با اهداف مطلوب باید بر حسب آنها پلانگذاری واجرا گردد. موقعیت در بر گیرنده امور ذیل است: 1- مناسبات میان افراد سازمان یا گروه 2- خصوصیات گروه به عنوان واحد 3- خصوصیات فرهنگی که سازمان در آن زنده گی میکندواعضای که متعلق بآن هستند.4- شراسط طبیعی وواقعی که سازمان یا حزب در داخل آن باید عمل کند.5- تصور ادراکی این عناصر ودیدگاهها وارزشهای اعتقادی افراد درداخل میان خود شان . موقعیت تاثیر مهمی بر تعین رهبری در سازمان یا جمعیت دارد. در پهلوی این عناصر چیزی دیگر که دارای اهمیت قابل توجه است عبارت از جلال وعظمت ونیرو در یک شخص است، صرف نظر از این که واقعی باشد ویا فرضی ، توع حکومتی بر انسانها اشت. مهم نیست که در این عرصه عوامل خارجی کاری است ویا داخلی ،مهم این است که مردم تسلیم چنین افراد با همچوفوق العاده گی خاص می شوند.پیغمبران ، جادوگران ، قومندانان جنگی ، بزرگان طوایف ، سران احزاب وغیره از این فبیل هستند.روی این دلیل مشروعیت رهبر ناشی از اعتقاد وسر سپرده گی اعضای آن نسبت به فوق العاده گی آنها است، که این خصوصیات را پیروان با اهمیت میدانند، به دلیل اینکه فراتر از کرکتر های انسانهای عادی است. به این ترتیب مشروعیت رهبر متکی بر اعتقاد پیروان او نسبت به قدرت سحری، الهامی وقهرمان پرستی است. منشاء این باورها در اثبات خصوصیات، قدرت وبزرگی شخص نهفته است که از طریق «معجزه» ویا دیگر موقعیتها تودهها زا به اصطلاح عامه « کل وکور » و«منتر» میسازند. وبه مجردیکه این اتهامات ومعجزها غلط ثابت گردد ودیگر جادو کاری نباشد « گلیم رهبر جمع میشود» وقدرت رهبر به پایان میرسد. با اکتفا با اساسات تیورکی مفهوم رهبر ورهبری ، در جوامع سنتی مانند افغانستان وامثالهم دارای خصوصیات و شاخص  های مربوط به خود است  رهبران در این جوامع اکثرا واجب الاحترام وغیر مسول  در برابر اعضای شان هستند. در تمام این تیپ جوامع رهبران چه چپی چه راستی مانند بت پرستش میشوند. شگفت انگیز تر از همه  اینکه پیروان هم به مثابه عاشقان پاک مانند «گوسفندان جنت » در عقب رهبران در حرکت هستند وحتی  اگر چیزی برایشان گنگ باشد ، مجال سوال کردن را به خود نمیدهند تا مبادا باعث آزرده گی خاطر رهبر نگردد. جهت وضاحت بیشتر به این حدیث کوتاه تراژید که در قالب کمیدی بیان شده توجه کنید: قرار معلوم شرعیت اسلام شراب را منع قرار داده است ، یکی از روزها پیرویکی از احزاب اسلامی را پرسیدم که رهبر تان چرا شراب میخورد؟ چطور رهبر تومسلمان وقابل پرستش است ودیگرا ن کافر. اودر جواب گفت « بر او هلال است وبر ما حرام». با شنیدن این حرف در حیرت افتیدم  به زرنگی وکرامات رهبر وساده گی، بیچاره گی وبی عقلی پیرو.  با خود فکر کردم که شاید او پخته باشد چنانکه حضرت خیام  فرموده است:

ازمن بر مصطفی رسانید سلام         و آنگاه  بگوید  به اعزاز تمام

کای سعیدهاشمی چرادوغ تروش       درشرع حلال است ومی ناب حرام

 

ازمن بر خیام  رسانید    پیام              وآنگاه بگوید که خامی  خیام

من گفتم که می حرام است ولی           برپخته حلال است وبرخام حرام

 صرف نظر از این که احزاب اسلامی در عقب خدا ورسول آن موضع میگیرند وبروفق مرادخویش همه چیز را تفسیر ومشروع وغیرمشروع میسازند. بر خلاف، رهبران احزاب چپی بر اساس قوانین زمینی عمل میکنند ووعده عدالت وترقی را در این دنیا به انسانها میدهند وبر بنیاد همین پروگرامها در بین مردم نفوذ میکنند، که مطلبی است جدا از بحث ما. با آن هم شیوه برخورداعضا در برابر رهبر حکایت از رسم وتعظیم قشله عسکری دارد.اینها در گفتار ونوشتار خویش علیه تابو سازی ورهبرپرستی قراردارند اما در عمل عکس آن به ملاحظه میرسداینها از یک مذهب فرار ودر داخل حزب نوع آئین جدید و«امام» جدید را بر پا کرده اند که حرف او لایتغیر وحرف آخر است، طبعا این نوع پرستش وتعظیم بد رهبر نمی آمد در غیر آن چنین اعمال چاپلوس مآ بانه را منع قرار میداد.علت اصلی چنین باورها واعتقادات بدون چون وچرا، عقب مانده گی ، فقرونابسامانی جامعه بود است. گفتنی است که در چنین جوامع مسله قول و قرار   از اهمیت بالا بر خوردار است وبه عنوان یک ارزش  در جامعه افغانی جای دارد. برمبنای همین طرز تفکر ولوکه رهبر مرتکب اشتباه شود اکثرا پیروان به جای انتقاد در فکر توجیه نمودن  گناه های رهبران  هستند . بد بختانه که پیروان همچورهبران مانند عاشقان کور هستند ، نه عاشق مردم  ووطن.ار این جا است که گفته میشودتا زمان که رهبران خود خواه وجاه طلب اعضا را مانند رمه گوسفندان ادراه کنند، نتایج آن سریال دنباله دار اشک وخون  وکودتاها وتوطئه های پی درپی  خواهد بود که حوادث سالهای اخیر کشورمان مبین آن است. رهبری که نتواند موقعیت های تاریخی را تشخیص دهد واز آن به نفع کشورش سود ببرد لازم است از رهبری گوشه گردد وجایش را به فردی بسپارند که با خواست زمان ومردم پاسخ داده بتواند. حرف اخیر اینکه دورانی  رهبری به سبک فوق از لحاظ زمان به پایان رسیده، درس را که از منسوخ شدن مدلهای فردی وجمعی رهبری گرفته میشود، اینست که در عصر ما رهبری نه فردی و نه جمعی  است. رهبری دسته جمعی خود شکلی از حاکمیت غیر دموکراتیک به حساب میرود. در دموکراسی چون مشارکت نهادینه می گردد، به جای رهبری نهاد مشارکت عمل میکند. به همین خاطر اپوزیسون  جز مهمی از ساختار حاکم میباشدواز دموکراسی قویا بهره می برد. در دموکراسی رهبری موقتی است یعنی رهبری با زمان وعصر تعریف میگردد وبا زمان عمل میکند ودر زمان اعتبار دارد. ار لحاظ علم جامعه شناسی مسله رهبر و رهبری چنانکه در بالاذکر گردید تعریف میشود اینکه در وطن مان ودر احزاب آن چه میگذرد مطلب است مبرا.

 

منابع و مراجع:

 

1.   بت های ذهنی وخاطره های ازلی ،شیگان داریوش، امیرکبیر،ص 254

2.   اصول سازمان های اجتماعی،ایتلند،کرنلیس،ترجمه نادر،موسسه مطالعات وتحقیقات علوم اجتماعی،ص97، 4-همینجا ص،201.

3.   مقدمه بر مردم شناسی،آلیور،داگلس،ترجمه علی بزگرص،532، 5- همینجا 320

4.   مجموعه اشعار حضرت خیام.