آقای عظیمی و شرکا!

ما فـیلم های تسلیمی قدرت و تصاویر مستند و یادگاری شما را در رادیو تلویزیون و گارنیزیون کابل با احمد شاه مسعود مشاهده کرده ایم. چهره ها را دقیق شده ایم، شنیده های خود را مستند ساخته ایم و مطابق این همه مدارک انکار ناپذیر جُرمی، بار دیگر صحت قضاوت های خود را تصدیق کرده ایم و شاید درد رسیده ترین و احساساتی ترین ها، به روی شرکای قاتلین مردم و خرابی های وطن بر مانیتور خود تُف انداخته باشند و بس.

به این صورت آقای عظیمی غیر از پرت و پلا نویسی بی ارتباط به موضوع تسلیمی قدرت و تکرار گزافه ها، اراجیف و جعلیات، دیگر چه برای نوشتن دارد؟

تقلا برای تغییر فکر خواننده از مسیر فیلم مستند تسلیمی قدرت خط اصلی نوشته است که تا آخر تعقیب می شود. به همین خاطر ایشان همیشه به لاف و گزافه متوسل شده و بی مناسبت مساله ی به زمین زدن گلبدین را به میان میکشد و به این صورت خود خواهی و تمامیت خواهی خود را به نمایش می گذارد و نشان میدهد که ایشان واقعاً رنجور «نیش اژدهای» خودی است و از طرف دیگر او صاف و پاک دروغ می گوید.

عظـیمی نمی تواند بگوید که افتخار پیروزی در جنگ ها و افتخار دفع و طرد دشمنان صلح و آرامش مردم از جمله گلبدین، مسعود، سیاف، مزرای و دیگران به خصوص در سالهای دفاع مستقلانه را دارد، که به حیث سال های پر افتخار مردم ما ثبت تاریخ شده و به قیمت خونهای ریخته شده و قربانی هزاران انسان وطن ما، اعضای حزب ما و منسوبان قوای مسلح ج. ا. بدست آمده است. و دو دگر اینکه چنین پیروزی ها در نتیجه ی کامپلکسی از تدابیر نظامی ـــ سیاسی که دولت برای تحقق آن اتخاذ میکرد، حـاصل می شد.

هم مردم ما و هم دشمنان داخلی و منطقوی ما این آگاهی کامل را داشتند و سالهای دفاع مستقلانه این را به ثبوت رسانید که قوای مسلح ج . ا. از چنان افسـران با دانش از لحاظ علم نظامی و مدیران وارد و تحصیل یافته در امور سوق و اداره در حالت حضر و سفر، آگاه از لحاظ سیاسی با اتوریته و با انضباط و مهمتر از همه با شرف و با غیرت برخوردار بود، که کار نامه های هر کدام شان صفحات پر افتخار تاریخ قوای مسلح ما و تاریخ کشور ما را میسازد.

شما عظیمی صاحب چطور می توانید انکار کنید که شما و شرکای جرم تان، همان هایی که دروازه های کابل را به روی شان کشودید، یکی از عاملان سقوط و بربادی نظام و از میان بردن قوای مسلح قهرمان جمهوری افغانستان هستید.

شما، در کودتای داود خان، به گفته ی خود تان، یکی از مهره ها بودید، با آن هم در تحول ثور علیه داود خان سهم گرفتید و بعد در پُست های مهم ایفای وظیفه کردید، در زمان حفیظ الله امین شما "پرچمی" که حتی در قطعات بزرگ کار کرده بودید در خانه ی خود و در بستر تان آرام لمیده بودید، در حالیکه امین به خُرد ضابط و سرباز "پرچمی" هم رحم نکرد. و اینکه شما در بعد ها صاحب صلاحیت های بزرگ و سوال بر انگیز شدید، مسلماً نتیجهء همان تر دستی ها است.

از طرف دیگر، برای یک لحظه قبول کنیم که شما از چنان دانش بلند و تاثیر گذار برخوردار بوده اید، ولی با نقش کلیدی که به حیث یک مهره ی اساسی در توطیه سقوط حاکمیت یکجا با شرکای جرم تان ایفا کردید و آن همه علم و دانش را نه تنها به پای خسان ریختید، بلکه آن همه آموخته را دشنه ساختید و در قدم اول به رفقای خود از عقب خنجر زدید!

ولی عاقبت گنج رخشده را

همان گوهر آرای تابنده را

بذلت ریختی به پای خسان

ز شاه ستم پیشه تا پاسبان

آقای عظیمی در «اردو و سیاست» و هم در «ویدئو»های تسلیمی قدرت، از ناگزیری اش در ماموریت سقوط حاکمیت ج. ا. و مجـبوریت های خود و شرکا در باز کردن دروازه های کابل به روی قاتلان شهر کابل میگوید و از خواننده می پرسد که مثلا اگر کس دیگر به جای او معاون اول وزیر دفاع و قوماندان گارنیزیون کابل بود غیر آنچه عظیمی کرده چه میکرد؟.

برای آسانی کار، من سوال عظیمی را واضح تر طرح می کنم: اگر شما به جای عظیمی قوماندان گاریزیون کابل بودید، کدام کار هایی را که عظیمی از نهایت ناگزیری انجام داده، انجام نمی دادید؟ شاید هر کس جواب خود را داشته باشد و من هم می خواهم به این سوال ها به حیث یک خواننده جواب بدهم:

آقای عظیمی اگر من جای شما بودم:

به حیث یک افسر اردوی افغانستان که بخاطر دفاع از استقلال و تمامیت ارضی کشور و دفاع از ناموس و حیثیت مردم سوگند یاد کرده بودم، به آن پابند می ماندم و به حیث یکی از مهره های ستون پنجم عمل نمی کردم.

به حیث معاون اول وزیر دفاع، با نهایت دناات «هدایت» نمی دادم تا «همه منسوبان قوای مسلح، اعم از سربازان، خُرد ضابطان، افسران و جنرالان» «وظایف خود را تحت اوامر احمد شاه مسعود انجام دهند».

بحیث قوماندان گارنیزیون کابل که کلید این در ها به من اعتماد شده بود، به این اعتماد خیانت نمی کردم. دروازه های این دژ تسخیر ناپذیر را از درون به روی جانیان و قاتلان نمی کشودم و به این ترتیب خود و دوستان خود را در جـرم همه قتل ها و غارت ها شریک نمی کردم.

به اعضای حزب آن دروغ بزرگ را نمی گفتم که گویا شما و شرکا در گارنیزیون بخاطری تشریف داشتید که زندگی رفقا را نجات دهید. زیرا ماموریت شما لیلام کردن رفقا بود و حزبی ها خود به چشم خود دیدند که جنرال فاروق یعقوبی وزیر امنیت، جنرال باقی معاون وزیر امنیت، جنرال شهباز رئیس ارکان گارد ملی، در حالی ترور شدند که هنوز دروازه ها را باز نکرده بودید و قدرت عام و تام در دست های شما و شرکای جرمی تان (شورای نظار) بود. قابل یاد آوری است مقارن همین روز ها دهها عضو حزب در مکروریان، خیرخانه و بلاک های تهیه مسکن به شهادت رسیدند.

و بالاخره اگـر من جای شما، عضو شورای مرکزی، معاون اول وزیر دفاع و قوماندان گارنیزیون کابل میبودم و در حالیکه لباس ستر جنرالی هم به تن میداشتم و احمد شاه مسعود برایم می گفت: «عظیمی صاحب شما دیگه بسیار زحمت کـشیدین»، باور کنید آقای عظیمی از شرم آب می شدم و آرزو می کردم زمین چاک شود و مرا در خودش فرو ببرد، ولی آفرین به چــشم های شما؟!

وقتی به گذشته ی کشور نگاه می کنی و خیانت ها و عهد شکنی های بعضی مقربین در بار؛ مثلا: دربار امان الله خان را می بینی، به این نتیجه می رسی که بعضی ها، جاسوسی، عهـد شکنی و خیانت را از اخلاق اسلاف خود و حتی از پدربزرگ های خود به ارث برده اند.

آقای عظیمی و شرکا!

شما مدتهاست که از لحاظ اخلاقی و سیاسی برای اعضای حزب مرده اید. صرف انتظار مـردم این بود که بعد از این رسوایی بزرگ (نشر فیلم ها) که در تاریخ کشور ما سابقه نداشته، شما حتما از مردم بلا کشیده ولی مقاوم، صبور، نستوه و حماسه آفرین وطن به خاطر آن همه جنایاتی که از سال ۱۳۷۱ بر آنها رفته و هنوز که هنوز است بخاطر از دست دادن پارچه های جگر شان بر گلیم غم زمین گیر شده اند و شما و شرکا با باز کردن دروازه های کابل بر روی قاتلین و اشتراک فعالانه در کودتای ضد حاکمیت ج.ا شریک تمام جنایتی که صورت گرفته و سلسله ی آن هنوز هم دوام دارد می باشید، به جرم های کبیره تان و مجبوریت های تان در اجرای ماموریت ها اعتراف می کنید و از مردم معذرت می خواهید. و مرم هم شما را به خاطر اولاد های تان و برای اینکه خانواده ی تان شاید به موجودیت فزیکی تان نیاز دارند، خواهند بخشید، ولی گویا تقدیر چنان رقم خورده که شما هنوز هم با بودن و لولیدن در لجن خو گرفته ايد. پس شما در همان جا بمانید و منتظر تحقق ارادهء مردم باشید!

 

برای حسن اختتام کلام، بجاست تا نفـرت شاعر جوان و با احساس را نثار این دشمنان مرم ما کنم:

به پرده نشینان بزم خیانت

تنت بوی ریا دارد

ز آغوش کدام معروفهء شبگرد می آیی؟

نگاهت بستر لبریز از پستی

نشان انتقام کیست در چشمان بی تابت؟

کدامین شیشه بشکستی؟

کی را در اوج یک پیمان رها کردی؟

وبا این کوله بار ننگ – آن سوگند های سرخ

به محراب تزرع سجدهء شیطان ادا کردی!

زدی پل بر زلال ابرو ها

گذشتی از شکنج موج یک پیمان

و در آنسوی اقیانوس پستی خیمه افراشتی

برو ای شاهد آلودهء جُرم

برو ای مظهر عریان پستی

تو و دنیای بدنام خیانت ها

من و این مشهد ویران هستی

(رحی)

 

 

محمد علی «تحسین»

 

 

 

 

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد.

Copyright©2006Esalat

 

 

 

www.esalat.org