یکصد گفتار

برای نخستین آشنائی با شالوده های فلسفه مارکسیستی لنینیستی

«بخش دوم»

 پایه ها و زیربنای
تحولات اجتماعی
 

فصل - پنجم تئوری مارکسیستی لنینیستی پایه و روبنا

درس 55 - پایه و روبنا

با بررسی تئوری مارکسیستی- لنینیستی "پایه و روبنا" و آموختن دو مقوله "پایه" و "روبنا" که توسط کارل مارکس و فردریک انگلس کشف و تدوین شد، ما می توانیم این مسئله را حل کنیم که چگونه شیوه تولید و مناسبات تولیدی، تمام مناسبات دیگر اجتماعی اعم از سیاسی و حقوقی و اخلاقی و غیره را تعیین می کند و چگونه این مناسبات بنوبه خود در تکامل پایه اقتصادی جامعه تاثیر دارد.

(1)
پایه- مارکسیسم در میان انبوه مناسبات اجتماعی موجود در جامعه، مناسبات مادی تولیدی را به مثابه اساسی و تعیین کننده می داند.

پایه و زیربنای اجتماعی در هر مرحله مشخص تکامل تاریخی عبارتست از مجموعه این مناسبات تولید که شالوده مادی اجتماع، ساختمان اقتصادی جامعه را تشکیل می دهد.

پس از لحاظ مضمون بین مفهوم یا تعریف پایه و زیربنا با مفهوم و تعریف مناسبات تولیدی تفاوتی نیست. (منتهی وقتی این مجموعه را به مثابه قطبی در برابر قطب نیروهای مولده در درون مقوله شیوه تولید قرار می دهیم آن را مناسبات تولیدی می خوانیم ولی وقتی که نقش و جای همان مجموعه یعنی مناسبات تولیدی را در درون زندگی اجتماعی نشان می دهیم و خاطر نشان می سازیم که بر روی این شالوده است که تمامی مناسبات دیگر اجتماعی بنا می گردد، آن را "پایه" می نامیم.)
هر جامعه دارای پایه و شالوده ایست و وضع آن به مثابه مجموعه مناسبات تولید، بستگی با وضع و خصلت نیروهای مولده دارد و درهر جامعه ای مطابق با درجه معینی از تکامل نیروهای مولده آن دوران است. مناسبات تولیدی و بنابراین پایه یا زیربنای جامعه- مناسباتی مادی، مستقل از اراده و ذهن انسان است، یعنی دارای خصلتی عینی است.
(در ادبیات مارکسیستی از این مقوله با نام های "ساختمان اقتصادی"، "پایه اقتصادی"، "شالوده مادی جامعه" و غیره نیز یاد شده است. اکنون دیگر در آثار مارکسیستی تنها با نام "پایه" این مقوله مهم ماتریالیسم تاریخی بیان می گردد. منتهی در ترجمه های فارسی و آثار موجود مارکسیستی از واژه "زیربنا" نیز بعلت آن که در مقابل واژه "روبنا" می تواند آسان تر بکار رود، با آنکه دقیق و کاملا درست نیست، استفاده می شود. بنابر این در جزوات و درسنامه ها و آثار مارکسیستی به فارسی، اگر با واژه "زیربنا" برخوردیم نباید آن را ترجمه "انفراستروکتور" بدانیم و باید توجه داشته باشیم که مقصود همان "پایه" است. و بهتر است که همین واژه اخیر را بکار بریم.)

پایه نقش عظیمی در زندگی اجتماعی ایفا می کند و امکان می دهد که تولید و توزیع نعم مادی سازمان داده شود. انسان ها بدون برقراری مناسبات تولیدی، نمی توانند بکار تولیدی بپردازند و وسایل زندگی را ایجاد و توزیع کنند، مصرف نمایند و زندگی را ادامه دهند.
علاوه بر این، اهمیت پایه از آنجا نیز معلوم می شود که تبدیل یک فرماسیون اجتماعی- اقتصادی به فرماسیون دیگر مثلا گذار از فئودالیسم به سرمایه داری بدان معنا است که مناسبات تولیدی جدیدی بوجود آید و مثلا مناسبات سرمایه داری جانشین مناسبات تولیدی فئودالی شود، یعنی آنکه پایه تازه ای ایجاد گردد. پس در حقیقت تاریخ تکامل جامعه و روند تسلسل فرماسیون های اجتماعی- اقتصادی چیزی نیست جز تاریخ جایگزینی و پشت سر هم آمدن مناسبات تولیدی با پایه های مختلف که بدنبال خود تغییر و تکامل سایر مظاهر و جنبه های حیات اجتماعی را به همراه می آورد.

(2)
روبنا- جامعه بشری به مثابه بنای رفیعی است که اگر مناسبات مادی تولیدی، شالوده و پایه آن را تشکیل می دهند، علاوه بر این پی و اساس، دارای نما و ساختمانی نیز هست که بر روی آن پی بنا می شود و از همین رو آن را "روبنا" می نامیم.

روبنا عبارتست از مجموعه اندیشه ها و نظریات سیاسی و حقوقی و فلسفی و اخلاقی و هنری و مذهبی جامعه و نهادها و موسسات و سازمان های مربوط به آنها و اشکال مربوط به آگاهی اجتماعی در هر مرحله مشخص تکامل جامعه.

روبنا عبارتست از مجموعه اندیشه ها و تئوری ها و احساسات و منویات و آرمان ها و اخلاقیات که برخی از آنها بصورت های ثابت و نهادی شکل می گیرند و به هیئت موسسات و سازمان های اجتماعی تجلی می کنند و برخی دیگر بصورت مناسبات غیرنهادی باقی می مانند.
وقتی ما به یک جامعه نظر می افکنیم در آن تنها مناسبات تولیدی بین افراد و وجود طبقات و جائی را که این یا آن گروه در امر تولید و توزیع نعم مادی اشغال می کند، نمی بینیم. بلکه علاوه بر اینها ما همچنین مشاهده می کنیم که در جامعه انواع و اقسام اندیشه ها و نظریات هست. این اندیشه ها و عقاید در باره تمام مسائل و رشته هاست. از سیاست گرفته تا قضاوت، از هنر گرفته تا مذهب، از اخلاق گرفته تا فلسفه و غیره و غیره. ما همچنین مشاهده می کنیم که در جامعه انواع و اقسام موسسات و نهادها و سازمان ها موجود است: دولت هست با انواع سازمان ها و دستگاه دولتی، ارتش هست و سازمان های نظامی و انتظامی، دادگستری هست و انواع دادگاه ها، احزاب مختلف هست با تشکیلات و برنامه ها و شکل کار گوناگون، سازمان های اجتماعی هست و انواع اتحادیه ها و باشگاه ها، سازمان های مذهبی هست و انواع مساجد و کلیسا ها و کنشت ها و معابد، آداب و رسوم و سنن و عاداتی هست که برخی بشکل نهادهای اجتماعی سازمان یافته درآمده اند.
جمیع این نظریات و اندیشه ها و نهادها و موسسات مربوط به آنها را مقوله "روبنا" بیان می کند. پس روبنا هم نظریات و اندیشه ها و هم نهادها و موسسات را در یک فرماسیون مشخص اجتماعی- اقتصادی در برمی گیرد. مثلا در آن هم عقاید سیاسی موجود در یک جامعه مشخص، در دوران معین، تکامل آن وارد می شود و هم دولت و دستگاه دولتی و احزاب سیاسی که همه نهادها و موسسات سیاسی هستند، هم عقاید و نظریات درباره امر عدالت و قضاوت وارد می شود و هم سازمان دادگستری و دادگاه های مختلف موجود که نهاد های قضائی هستند، هم عقاید و نظریات هنری وارد می شود و هم باشگاه ها و اتحادیه ها و جشن ها و فستیوال ها و جوائز هنری که نهادهای هنری هستند، هم عقاید مذهبی و امور مربوط به ایمان دینی وارد می شود و هم مساجد و تکایا و کلیساها و شوراهای مذهبی و مراسم ترتیب یافته و سازمان داده شده دینی که نهادهای مذهبی هستند.

(3)
نکاتی که پیرامون مقاله "روبنا" باید در نظر داشت:
1) مقوله روبنا نه تنها نظریات و اندیشه ها و عقاید موجود در هر نظام اجتماعی- اقتصادی، بلکه همچنین نهادهای اجتماعی وابسته به آنها را در بر می گیرد.
2) نظریات و اندیشه ها و منویاتی که در تعریف مقوله "روبنا" از آنها نام بردیم در دو سطح می توانند تجلی کنند:
الف- در سطح "روان اجتماع"، که در این صورت بطور عمده ناخود آگاه است و بویژه پندارها و معتقدات انتقالی و احساسات و عادات وآداب و ذوق و سلیقه ها را در بر می گیرد؛
ب- در سطح ایدئولوژیک و تئوریک جامعه، که در این صورت بخش خود آگاه شعور اجتماعی، بخش تدوین شده و سازمان یافته آن است.

3) از آنجا که روبنا تنها براساس و پایه مناسبات تولیدی ویژه هر فرماسیون یا صورت بندی اجتماعی- اقتصادی بنا می گردد و با تغییر آن تغییر می کند، حامل و در برگیرنده تمامی اشکال آگاهی اجتماعی نیست، همه حیات معنوی جامعه را شامل نمی شود. مثلا عواملی چون زبان و علم از اشکال آگاهی اجتماعی است و حیات معنوی جامعه البته بدون زبان و بدون علم قابل تصور نیست، اما آنها وارد مقوله روبنا نمی شوند. زیرا که این عوامل برپایه مشخص یک فرماسیون یا نظام اجتماعی موجود نیامده اند و با تغییر یک فرماسیون، با تحول پایه، تغییر و تحول نمی یابند و وابسته بشکل خاص از مناسبات تولیدی نبوده و دارای خاصیت طبقاتی نیستند. در حالی که عناصر رو بنائی، همه اعم از نظریات و اندیشه ها یا موسسات و نهادهای مربوط به آنها، وابسته بشکل خاص این یا آن مناسبات تولیدی بوده و متعلق به این یا آن پایه معین و مشخص هستند، براساس آن برپا می شوند و پس از بین رفتن آن اساس و پایه، دیر یا زود، کند یا سریع، یک باره یا بتدریج عوض می شوند. مثلا وقتی مناسبات تولیدی فئودالیسم تغییرمی یابد و جامعه به دوران سرمایه داری گام می نهد برخی عوامل آگاهی اجتماعی نظیر زبان و علم سیرعادی تکامل خود را می پیمایند و چون زائیده پایه فئودالی نبودند، عوض نمی شوند، بلکه طبق قوانین خاص خود رشد می کنند. اما روبنای جامعه یعنی سازمان دولتی، و جمیع نظریات و عقاید ویژه دوران فئودالی سریعا یا بتدریج از بین می روند. نهادهای مربوط به آنها نیز راه زوال می پیمایند و جای همه آنها را عقاید و نظریات ویژه دوران سرمایه داری که برپایه تازه پدید می شود، می گیرند و سازمان های تازه و نهادهای متناسب با آنها حکم فرما می گردند.

4) عوامل و عناصر مختلف روبنا نسبت به پایه در درجات مختلف وابستگی و نزدیکی قرار دارند و نباید همه را از یک سنخ و در یک ردیف دانست. مثلا فعال ترین و متحرک ترین عنصر روبنا عبارتست از روبنای سیاسی که مستقیما وابسته به پایه است و بنوبه خود تاثیر قاطع بر سایر عوامل روبنا دارد و از طریق آن، تغییرات پایه در دیگر عناصر روبنائی منعکس می شود. اما عناصری نظیر هنر یا اخلاق یا مذهب هر چه دورتر از پایه قرار دارند و بطور غیرمستقیم و با واسطه، آرام تر و بتدریج تغییرات آن را در خود منعکس می کنند و یا استقلال نسبتا بیشتر دگرگون می گردند. مثلا عقاید و نظریات سیاسی و نهاد های مربوطه متعلق به جامعه فئودالی، پس از گذار جامعه به سرمایه داری، نخستین عناصری هستند که تغییر می یابند و نظریات تازه متعلق به سرمایه داری جانشین نظریات سابق می شود و دولت فئودالی که یک نهاد سیاسی است جای خود را به دولت بورژوائی می دهد. چه بسا که این تغییر ماهیت دولت، به مثابه مهمترین نهاد سیاسی روبنائی، با تغییر شکل آن نیز همراه باشد و مثلا شکل سلطنتی حکومت که بویژه متعلق به دوران فرسوده و قرون وسطائی فئودالی است جای خود را بشکل حکومت جمهوری بدهد و بدین ترتیب تغییر نهاد سیاسی بطور کامل صورت گیرد.
احتمال حفظ شکل هم البته- همانطورکه تجربه نشان می دهد هست. ولی اگر هم این شکل ظاهری حفظ شود و مناسبات تولیدی جدید الزاما با آن شکل نهادی در تضاد در نیاید در هر صورت ماهیت دولت بعنوان نهاد روبنایی تغییر می کند و دولت بورژوائی در خدمت طبقه جدید استثمارگر و مدافع و بیانگر نظریات و اندیشه های بورژوائی و جانشین دولت قبلی فئودالی می شود. چه در اینجا نیز نه شکل و مهره ها، بلکه ماهیت نهاد و تغییر آن مطرح است. اما سایر عناصر روبنائی هر قدر با پایه فاصله بیشتر داشته باشند، هر قدر وابستگی کمتر باشد دیرتر و آرام تر تغییر می یابند.

5) در روند تکامل تاریخ هیچ پایه ای نمی تواند پدید شود مگر آن که در بطن جامعه کهن شرایط مادی متناسب با آن و ایجاب کننده پیدایش آن، یعنی نیروهای مولده لازم برای این ظهور، پدید آمده باشند.

6) در موارد مختلف و در سطوح گوناگون هنگامی که از پایه مادی درک تاریخ، از شالوده اساسی مادی در جامعه و تاریخ اجتماع صحبت می شود، برحسب مسئله مورد بحث گاه "شیوه تولید" و گاه "هستی اجتماعی" مورد نظر است که هر یک موضوع خویش را دارد و نباید با مقوله "پایه"، اشتباه شود.

مفهوم و مضمون مقوله "پایه" برابر است با محتوی مقوله مناسبات تولیدی، پس حیطه و محدوده آن کوچکتر از مقوله "شیوه تولید" است که علاوه بر مناسبات تولیدی، نیروهای مولده، را هم در برمی گیرد. مقوله پایه همچنین نسبت به مقوله دیگر علم ماتریالیسم تاریخی "هستی اجتماعی" دارای حیطه و محدوده تنگ تری است. زیرا که هستی اجتماعی بیانگر تمامی زندگی مادی جامعه است، نه فقط مناسبات تولیدی که اساسی ترین مناسبات مادی بین انسان ها در جامعه است.