رگبار گلوله

 

 

 

امین الله مفکر امینی

Wed, January 24, 2007 11:37 pm

شور وغلغله یی بپا خاست

صدای راکت و گلوله ها , فضای سکوت از هم گرفت

نوایی مادری ازمرگ عزیزی برفلک رسید

فرزندی گم کرده مادر

پدری نشسته برمزاری

هریکی زغمی , دل ودیده کرده خون

بر بساط خوشی ها , نشسته شیون غم

رگبار گلوله های آتش

شکسته از هم سکوت

دیده گفته بسی راز

از جور دد منشی تشنه بخون بیگناه

حیران و خیره همه بر تلاش لحظه سکوت

میهن گرفته بخون تار و پود

رخت بسته علم ومعرفت

پرده فگند ه است جهل

ره مقصود نه معلوم وجمله بسته دل

برامید ی چون سرآب

گویند همه یکدل و یکصدا

دیگر بس است جفا

دیگر بس است جفا

برج حمل ۱۳۷۳