سید داوود مصباح


۲۹ مارچ ۲۰۲۰

 

گذرگاه خطرناک تاریخ

 

قسمت ۸

 

دراین قسمت وارد فاز جدیدی از تاریخ بشریت به روی این سخره عظیم حیات می شویم. در این مرحله است که طبقه استثمار کننده نوینی به وجود می آید و مناسبات اجتماعی تغییر می یابد. جای اشرافیت فیودالی و کلیسا را قشری از میرکانتیلیست های جوان و کارخانه دارانی که کارگاه های شان نیمه صنعتی می شوند و این قشر نظر متفاوت نسبت به نسل ماقبل خود در اروپا دارند. دیگر این نسل به احکام کلیسا تمکین نمی کند و به اندیشه ی گذار از آن است. این اشرافیت نوین اندیشه های نوین و بکری دارند و تمایل به نو آوری و باز نگری جدی به مناسبات اجتماعی با رویکرد به اندیشه پردازانی که روی شالوده های اقتصادی، اجتماعی صاحب نظر اند، دارند. در این مرحله است که آفتاب روشنگری از کلیسا سر بر می آورد. رفورماسیون (اصلاحات مذهبی پروتستان در اروپا) پیش زمینه این تفکر از سطح اندیشه ای شاهزادگان تا اقشار متوسط باسواد سیاسی جامعه رسوخ یافته بود. ظهور کارخانه های بزرگ نیمه صنعتی باعث تجمع و ایجاد کارگرانی شد که نسبت به مسایل اقتصاد و تولید و معیشت شان دغدغه ی خاطر داشتند و نسبت به طبقه اشراف و احکام غیر منطقی کلیسائیان (پاپ و کشیش ها) برخورد انتقادی می کردند. در این زمان است که در برابر اطاعت کورکورانه از احکام کلیسا و قدرت دولت و ستم مالکان مزرعه و کارخانه، احساس حق مقاومت به وجود می آید. تا قرن شانزدهم بیشترین قشر باسواد و آگاه سیاسی بین آموزش دیدگان کلیسا بود، چون هنوز دانشگاه و آموزشگاه های عمومی زیاد ایجاد نشده بود. حوضه فلسفه و علوم اجتماعی هنوز در محدوده کلیسا قرار داشت. از این جهت اولین نافرمانی مدنی از این حوزه ظهور کرد که عبارت از پروتستانیسم بود. چنانچه در تاریخ فلسفه سیاسی چنین آمده است: «نهضت پروتستانیسم که برای اصلاحات مذهبی به وجود آمده بود مانند سایر نهضت های اصلاح طلبی جبهه وسیعی را اشغال کرد و افراد منتسب به این جمعیت به سه فرقه اصلی تقسیم می شدند: (اول) فرقه جناح راست که محافظه کار بودند. (دوم) فرقه رادیکال و افراطی که جناح چپ را اشغال کرده از اصلاحات مذهبی گذشته تقاضای اصلاحات اجتماعی و اقتصادی و در هم شکستاندن سیستم طبقاتی و تغییرات اقتصادی را نیز داشتند. از جمله نهضت های مهم این فرقه دست چپ یکی نهضت انابپ تیسم است و دیگر شورش دهقانان در سال ۱۵۲۵م بود. فرقه سوم حدود وسط این دو فرقه قرار گرفته بودند و اکثریت با ایشان بود. این فرقه با زمام داران سیاسی متحد شده از ایشان کمک گرفتند، لذا توانستند حزب مقتدر تشکیل دهند و موفق به انجام اصلاحات مذهبی شدند «لوتر و کالوین» از پیشوایان مهم این فرقه حد وسط پروتستانیسم محسوب می شوند.»

۱ نهضت انابپتیسم یا کمونیسم مسیحی:

منشأت تفکر و اندیشه کمونیسم همچنان «آتشی زیر خاکستر» از کمون اولیه در زیر قشر جوامع انسانی بنام بهشت گم شده، باقی بود و در هر فرصتی از بطن جامعه در سطح ظاهر می شد. در جریان جوشش اندیشه های ساختار نوین اجتماع سیاسی اروپایی، آغاز رنسانس، این احساس خفته ای برابری طلبی و کمونیسم عامیانه هم سر از کلیسا بر آورد. انابپتیسم یا کمونیسم مسیحی در زمان لوتر ابتدا در آلمان به وجود آمد و بعد به سویس و هلند و مراوی انکشاف یافت و بنیادگذاران این نهضت فیلسوفانی بودند که از رهبری کلیسا سر بر آورده، بنام پروتستانیسم. لیدران عمده ای این نهضت عبارت بودند از «توماس مونزر، ملکورهوفمان، جان اف لیدن، مارتین لوتر، ژان کالوین و فارل»۲. این رفورماسیونر ها فرقه های مختلفی را تشکیل دادند، با اندیشه تا حدودی متحدالشکل چون: «روح هر فرد بشر بلاواسطه با خداوند ارتباط دارد و باید به خداوند حساب خود را بدهد، بدون لزوم واسط انسانی. برادری مطلق در عالم مسیحیت. اما در قسمت امور اقتصادی و اجتماعی، ربح و تنزیل را حرام می شمردند، طرفدار صلح بودند، هیچ گاهی سوگند یاد نمیکردند و اطاعت از دولت را عملی اهریمنی و شیطانی و مردود میشمردند و عده ای از آنها خواستار الغأ مالکیت بر زمین و افزار کار بودند.»۳ - اما، مارتین لوتر که اولین رفورمیست بود، در عقاید خود حد میانه را رعایت می کرد و اصلاح امور مذهبی را مجاز و بر حق می دانست. لوتر دوبار محاکمه شد و در سال ۱۵۲۰ مورد تکفیر پاپ لوئی دهم قرار گرفت. لوتر فرمان پاپ را در مورد تکفیر خود، در ملاء عام آتش زد. بعد به دادگاه روم «ورمز» احضار شد و طبق حکم دادگاه در ۱۷ اپریل ۱۵۲۱ محکوم شد و مرتد شناخته شد. لوتر مدتی مخفی شد و در ۱۵۲۲ به ویتنبرگ برگشت کلیسای تأسیس کرد و با راهبه ای ازدواج کرد. لوتر خواهان آزادی فردی و آزادی مذهب بود. اما عده ای از رفورماسیونری ها افراطیونی بودند که طرح لغو قوانین دولتی و الغای ازدواج را داشتند، مثل «توماس مونزر» کشیش ساکسونی که بواسط تعلیمات سوسیالیستی خود تابعین بسیار پیدا کرد و عامل مهمی در جنگ دهاقین در سال ۱۵۲۵ بود، که پس از شکست دهاقین دستگیر و اعدام شد. پس از او یکی دیگری از افراد این فرقه «ملکور هوفمان» در ناحیه رن مدعی شد که وی خود مسیح است که تجدید ظهور و عودت کرده. این شخص در ۱۵۳۳ در استراسبورک زندانی شد. مقارن همین ایام افراد این فرقه در شهر مونستر در غرب آلمان گرد آمده یک دولت تیوکراسی (دولت سیاسی مذهبی) یعنی سلطنتی که خداوند پادشاه آن شمرده می شد تشکیل دادند. در سال ۱۵۳۴ شخصی بنام «جان اف لیدن» عهده دار ریاست این قوم شد و آن را سلطنت زبون نام نهادند و در آن حکومت هم قانون و هم ازدواج و هم حق تملک اموال الغاء شد و این سه وجود نداشت. این شکل افراطی مسلک انابپتیسم پس از حمله شاهزاده اسقف مونستر در سال ۱۵۳۵ و تصرف شهر و اعدام پیشوایان این فرقه پایان یافت. ولی نهضت از میان نرفت و به اشکال مختلف ادامه یافت و باعث قدرت گرفتن دولت و شاهان و تضعیف قدرت کلیسا شد. رهبران انابپتیسم از کشیشان و شخصیت های تحصیل یافته و اندیشه ور بودند و کتاب و آثاری قابل ملاحظه داشتند. اما زمان مطابقت به چنین اندیشه ها در عمل نمی کرد و بورژوازی اروپا چهارنعل برای غارت افریقا و امریکای لاتین و قتل عام سرخ پوستان بومی امریکای شمالی در تپ و تلاش بودند. در کتاب «درسهای تاریخ» چنین میخوانیم: «در شورشی اجتماعی که همراه با اصلاحات مذهبی پروتستان در آلمان در گرفت، بعضی از رهبران شورشی شعار های کمونیستی مبنی بر کتاب مقدس می دادند. واعظی به نام توماس مونزر از مردم می خواست که بساط امیران و کشیشان و سرمایه داران را برچینند، و «جامعه تصفیه شده ای به وجود آرند که در آن همه چیز از آن همه کس باشد». وی از روستاییان لشکری ترتیب داد وآنان را باقصه های از زندگی اشتراکی حواریون مسیح بر انگیخت و به کارزار شان فرستاد. لشکر شکست خورد، پنج هزار تن از روستاییان کشته شدند. توماس مونزرنیز کشته شد. «هانس هات که تعالیم مونستر را پذیرفته بود، در اوسترلیتز از انابپتیست ها اجتماعی پدید آورد که نزدیک به یک قرن با نظام کمونیستی اداره می شد. (۱۵۳۰- ۱۶۲۲) و گروهی از انابپ تیست ها به سرکردگی یوهان لیدن (منظورش از جان اف لیدن است) بر شهر مونستر، مسلط شدند مدت ۱۴ ماه آنجا را با نظام کمونیستی اداره کردند (۱۵۳۴-۱۵۳۵).»۴ - خلاصه تمام این فعالیت ها و اندیشه های رفرماسیونری، پروتستانیسم و انابپتیسم نسبت به زمان خود مترقی و پیشرو بود، گرچه پروتستانیسم در بستر مذهبی پدید آمد، باز هم یک جنبش ضد بنیادگرایی دینی و دگماتیسم مذهبی به شمار می رفت و باعث رشد فکری جامعه شد و سطح آگاهی مردم را بلند برد و قشر منور جامعه و دانشمندان علوم پایه و فلاسفه از شر احکام تکفیر شدن توسط پاپ های کاتولیک رهایی یافتند و حتی فضا برای ابراز عقیده باز شد. این اوضاع تجدد خواهی تضاد آشتی ناپذیری را بین کاتولیک ها و پروتستان ها به وجود آورد تا جائیکه جنگ های بسیار شدید و خون باری بین هر دو فرقه، عمدتاً در فرانسه رخ داد که باعث قتل عام پروتستان ها شد. این جنگ های سی ساله مذهبی با همه شدت نتوانست که پروتستان ها را نابود کند و این جنبش ضد کاتولیک و اصلاح طلب همچنان ادامه یافت و بعد از خود کلیسا های به وجود آورد و تا امریکا پا گرفت ظهور فلاسفه های از بستر کلیسا و حواشی جامعه آن زمان در اروپا و همچنان فرهنگیان و آزاداندیشانی از بستر بورژوازی و شاه زادگان در مجموع تضاد بین سنت گرایی دینی و نواندیشی و رفورمیسم مذهبی پروتستانها فضا را به سوی رشد فکری و نوآوری های فرهنگی و اقتصادی مساعد کرد. اینکه «تضاد سبب تکامل می شود» در این مقطع تاریخی خود را در عرصه های مختلف اجتماعی، اقتصادی نشان داد و سبب شد که فیودالیسم جای خود را به سرمایه داری بدهد و سرمایه داری مناسبات جدید اجتماعی و نظام سیاسی را رقم زند. یکی از مباحث بسیار تند محافل روشن اندیشی بورژوازی نوپا و بخشی از پروتستانیسم، مسئله برده داری و خرید و فروش انسان محسوب می شد. چون در سیستم فیودالی اروپا مزارع بزرگ و کوچک توسط برده های که از. افریقا آورده می شد، کشت و زرع می شد. برده ها از هیچگونه حق انسانی بر خوردار نبودند و بورژوازی مزارع را بیشتر به چراگاه برای مواشی به ویژه گوسفند بخاطر پشم که در کارخانه های بافندگی نیاز بود، تبدیل کردند و برده ها را به کارخانه ها منتقل کردند وبا کار شبانه روزی از آنان کار می کشیدند. بورژوازی با استفاده از کار مجانی برده ها در کارخانه های شان بهترین سود و انباشت سرمایه را داشت، نمیتوانست از آن چشم بپوشند. گرچه در مجارستان «استفان اول» اولین پادشاه مجارستانی مسیحی در ۱۰۰۰م برده داری را لغو کرد و در سوئد «ماگنوس چهارم» در ۱۳۳۰م و جاپان در سال ۱۵۸۷م برده داری را در کشورهای شان لغو کردند. اما در اروپا، بورژوازی در حال تسلط بر کشورهای افریقایی و امریکای جنوبی و هندوستان از این دست آورد ضد بشری بحیث یک نعمت خدا دادی استفاده می کردند. در تمام شهر های انگلیس، فرانسه، پرتغال و آلمان، برده ها و کارگران و دهقانانی که مزارع شان را از دست داه به شهر ها کوچیده بودند، مانند گذشته های دور، چون زمان برده داری در یونان با فقرو گرسنگی دست و گریبان بودند. وضع مردم در هر کشور اروپایی آن زمان با هم متفاوت بود. با آن هم اقتصاد بر اساس سیاست دولت های متمرکز انگلستان، فرانسه، اسپانیا و آلمان و پرتغال باهم فرق می کرد. چنانچه در فرانسه بیشتر به صنایع توجه داشتند و در اسپانیا و پرتغال در دست آوردن و انباشت شمش های طلا و نقره و در انگلستان و هلند بر تجارت و زراعت بیشتر از صنعت توجه داشتند. چون اقتصاد دانهای این کشور ها بر اساس اندیشه و رهنمود اقتصاد دانهای بر جسته ای که داشت، در تجارت رهبری شده و منظم تحت نظارت و حمایت دولت پادشاهی اداره می شد. منجمله اقتصاد دانها «منکرتین» (۱۵۷۶-۱۶۲۱) که کتابی بنام «اقتصاد سیاسی» نوشت. وی ازجمله بنیاد گذاران میرکانتیلیسم و کمپانی هند شرقی بود، به دولت رهنمود میداد که در زراعت کاشت کنف، تنباکو و کتان و سایر محصولاتی که در تولید کالاهای صنعتی نقش دارد، بپردازد و در ضمن مردم را بکار اندازد و از بیکاری جلوگیری شود و در تجارت از صادرات حمایت و از تجمل و زیاده روی در مصرف جلو گیری شود و حمل کالا توسط کشتی های انگلیس صورت بگیرد. تجارت (میرکانتیلیسم) و زرق و برق بورژوازی نو پا در غرب به ویژه در انگلستان، متعلق به سلطنت و اشراف و شاه زادگان و لوردها بود و توده های مردم با فقر و مشکلات اقتصادی و کار روزانه بسیار طولانی و سخت دست و گریبان بودند. به تأسف که مورخین بیشتر به کلیات و سران و سلاطین پرداخته اند و برای معلوم نمودن وضع اجتماعی به هنرمندان و نویسندگان رمان و داستان رجوع کرد. مثلاً: «چارلز جان هوفام دیکنز» ( ۱۸۱۲ ۱۸۷۰) فعال مدنی و رومان نویس انگلیس در قرن ۱۹ نگاه می کنیم وی از «کوچه های کثیف و فقر و ژولیدگی سر و وضع مردم لندن» می نویسد، می توان وضع مردم انگلیس و اروپا را در قرن ۱۶ به روشنی در یافت. این نشانی از شکاف عمیق طبقاتی در زمان میرکانتیلیسم و رونق اقتصادی جهان سرمایه داری در حال نمو و رشد بود. با ایجاد کمپانی های بزرگ بازرگانی در غرب که در ابتدا انگیزه تجارتی داشت و بعد کار به استعمار و اشغال سرزمین ها و تقسیم حوضه های مستعمراتی صورت گرفت که به انباشت سرمایه و انکشاف صنعت و توسعه شهر ها و احداث جاده های جدید و توسعه خطوط آهن منجر شد و اروپا از غارت کشورهای آسیایی و افریقایی به انباشت سرمایه و ثروت عظیم دست یافتند. این تمدن از کار برده ها و کارگران با دست مزد کم و غارت ثروت و منابع معدنی و زراعتی مستعمرات به وجود آمده است. نسل های از کارگران با فقر و محرومیت در راه انباشت ثروت اقلیت حاکم و مالکان افزار کار، جان باختند و انباشت سرمایه و ثروت ایجاد کردند. حال ۹۹ در صدی های بشریت در اروپا و امریکا حق دارند که برای توزیع ثروت و همگانی ساختن افزار کار و ید قدرت از دولت های مدافع منافع سرمایه داران شعار بدهند و مبارزه کنند و در برابر یک در صدی که ۸۰ درصد کل ثروت جهان را در اختیار دارند از مردم بر ضد مردم و از باورهای دینی مردم بر ضد آنان استفاده ای افزاری می کردند، می کنند. مثلاً در اروپای آن زمان از اندیشه وران پروتستان استفاده می کردند که مثل کاتولیک ها اقتدار گرا نبودند و دست بازرگانان و استثمار گران آزاد بود و از دهه آخر قرن بستم امریکا و شرکای جهانی شان چطور ماهرانه ولی آشکار از دین و باورهای مردم و از اسلام سیاسی و فندامنتالیسم استفاده افزاری کردند و هم در جنگ نیابتی برضد سیستم اقتصادی مقابل و هم فروش میلیارد ها دالر سلاح و مهمات نظامی به خاور میانه .به فرموده دکتور مرتضی محیط کارشناس شناخته شده سیاسی و فلسفی که: «امپریالیسم امریکا و غرب چطور از اسلام سیاسی استفاده کرد که هم القاعده، طالب و داعش به وجود آوردند و مسلح ساختند و آموزش دادند و به کشتار مردم کشورهای خودی فرستادند و بعد که سند مصرف شان به پایان رسید، برای نابودی شان جنگیدند » مردم جهان حال راز این ترفند را در یافته اند و با ایجاد تشکل های عظیم کارگری به مصاف این زالوهای خون آشام در حرکت اند. این بحث ادامه دارد

 

منابع:

* - دکتر بهاوالدین پازارگاد، تاریخ فلسفه سیاسی، جلد دوم، چاپ مسعود، ۱۳۳۴خ، تهران، ص ۴۸۱   

* - همان، ص ۴۷۸ و ۴۸۲ 

* ویل واری یل دورانت، درس های تاریخ، ترجمه: احمد بطعایی، صص ۹۲ و ۹۳.

* - دکتر مرتضی محیط، پاسخ و پرسش، ایران کلتور ایسوسیشن، مارچ ۲۰۲۰.  

 

قسمت ۷ 

 

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org