09.04.2007

 

)بخش اول)

زيباترين جملات بزرگان

                                                                

افسوس! يگانه سواليکه هيچکس نميتواند پاسخي به آن بدهد: سعادت چيست؟ برادلي

چه سعادت بيايد و چه نيايد، آدمي بايد سعي کند خـــــــود را از سعـــــــادت بـــــــي نيــازگــــرادند. ژرژالبوت

غنچه خوشبختي در جاي تاريک و بي صدا و گودي افكار افراد متفكر خودبخود مي انديشد ***  ارنست ديمنه

فكر كردن، سخت ترين كار بشر است ***  انيشتين

آن هنگام كه روحم عاشق جسمم شد و جفت گيري اين دو سر گرفت من بار ديگر متولد شدم  ***  جبران خليل

الماس را جز در قعر زمين نمي توان يافت و حقايق را جز در اعماق فكر نمي توان كشف كرد ***  ويكتور هوگو

مردي كه فكر نو دارد مادام كه فكرش به ثمر نرسيده است آرام و قرار ندارد ***  مارك تواين

فكر نو بسيار ظريف و حساس است، با يك ريشخند كوچك مي ميرد و كنايه اي كوچك آن را بسختي مجروح ميکند. ***  هربرت اسپنسر

هرگاه بتوانيم از نيروي تخيل به همان اندازه استفاده كنيم كه از نيروي بصري استفاده مي كنيم هر كاري انجام پذير است  ***  كارلايل

آدم بي مغز و پرگو چون آدم ولخرج و بي سرمايه است  ***  پاسكال

آنقدر شكست مي‌خورم تا راه شكست دادن را بياموزم. ***  پطر كبير

پيروزي آن نيست كه هرگز زمين نخوري، آنستكه بعداز هر زمين خوردني برخيزي. ***  مهاتما گاندي

انسان براي پيروزي آفريده شده است، او را ميتوان نابود كرد ولي نميتوان شكست داد. ارنست همينگوي

بكوش تا عظمت در نگاهت باشد نه در آنچه مي نگري. ***  آندره ژيد

انسان هيچوقت بيشتر از آن موقع خود را گول نمي‌زند كه خيال مي ‌كند ديگران را فريب داده است. ***  لارشفوكو

اگر بت‌ها را واژگون كرده باشي كاري نكرده‌اي، وقتي واقعاْ شهامت خواهي داشت كه خوي بت‌پرستي را در درون خويش از ميان برداري. ***  نيچه

فرق انسان و سگ در آنست كه اگر به سگي غذا بدهي هرگز تو را گاز نخواهد گرفت. ***  تولستوي

اجل كاينات از روي ظاهر آدمي است و اذل موجودات سگ؛ و به اتفاق خردمندان، سگ حق شناس به از آدمي ناسپاس. کارینا

 که بسيار نزديک به ماست ما کمتر از آنجا ميگذريم و آن دل خود ماست.- موريس مترلينک

من ديده ام که درجه سعادت اشخاص مربوط به اراده و ميل خود آنهاست. ـ لينکين

دنبال سعادت برو، سعادت از تو خواهد گريخت،

با دل و جان بکار خودت بپرداز، وقتت را براي ممقصود بکار بر،

از جادهء خود بيني و شهوت بيني نفس بيرون بيا و دنبال چيزي برو که

از نفس بالاتر است، آنگاه هنگامي که بگذشته ات فکر ميکني،

خواهي ديد که تو خوشبخت بوده اي. - پروفيسور جود

فرق بين سعادت و خردمندي اينست که آنکه خود را خوشبخت مي انگذارد

واقعاً خوشبخت است و لي آنکه خود را از همه خردمند تر مي انگذارد از همه

نادانتر است. ـ ـ کولتون

سعادت نتيجه يک زندگاني عقلاني است. ـ ـ

بمحض اينکه از خود ســـــــوال کـــــــردي : من خوشبختـــــــم ــ سعـــــادت

تـــــرا تــرک خــواهد گفت. - جان استوارت ميل

راز سعادت در اينست که کاري بتو واگذار شده دوست بداري. ـ ـ آلدوس هکسلي

خوشبختي هرگز هدف من نبوده است من هــــــم مــــانند انشتين احساس

سعــــادتمندي نميکنــــم و نمي خواهم سعادتمند و شادکام باشم.- جرج برنادشا

خوشبختي يگانه چيزي است کـــــه مي توانــيـم بي اينکـــــه خــــــود داشته

باشيم ديگران را از آن بـــرخوردار ســـــازيم . ـ ـ کارمن سيلوا

يگانه راه براي افزودن خوشبختي بر روي زمين آنست که تقسيم اش کنيم.ـ پول شرر

خوشبخت کسي است که دم را غنيمت ميشمارد و بخود ميگويد: من

امروزخوشــــــم تــا فردا چـــه پيش آيــــد. ـ ـ درايدن

روي اين زمين سعادت وجود ندارد. - ادمون اسپنسر

سعادت نسبي را کسي دارست که در درجه اول با خويش سازگاري داشته باشد و

اين از مشکلترين کارهاست. عامل دوم اينست که با ديگران سازگار باشد و عامل

سوم اينکه با کاري سازگاري داشته باشد. - خواجه نوري

بنا کردن عمارت خوشبختي بسيار دشوار و خـراب کردن آن اسان است. ـ ـ بودن شت

سعادت آنست که انسان دنيا را همانطور که آرزوم ميکند ببيند. ـ ـ کورنر

اي مردم چرا سعادت را در خارج ميجوئيد سعادت درون خود شماست. ـ ـ بيوتيوس

بشر خلق نشده است که سعادتمند باشد. - دکتر جانسن

هرگاه سعادت در اين جهان بکسي روي بياورد، تصادفاً روي مي آورد ولي اگر کسي تحصيل آن را هدف قرار بدهد هرگز آنرا بدست نخواهد آورد. ـ ـ هوتورن

به انسان تندرستي و ثــــروت بدهيد او هـــــــر دو را در جستجو سعــــــــادت از دست خـــــــواهد داد. -

دنيا گلي است که گلبرگهايش خيالي و خار هايش حقيقي است. ـ ـ

سعادت حکم ساعت را دارد که هر اندازه ساده تر باشد بهتر کار ميکند. ـ ـ شانفور

افرادي هستند که نورچشمي چانس و اقبالنـــــــد و هــــــر وقت سقـــوط

ميکننــــــد مانند گربه روي دو پا بر زمين مي نشينند. ـ ـ کلتون

در روي زمين سعادتي بالاتر از يک عشق پاک و بادورام متصور نيست. ـ ـ مترلينک

سعادت ديگران بخش مهمی از خوشيختی ماست . رنان

اگر ميخواهي سعادت در کنار تو باشد از آن اجتناب کن . ـ ـ بنيامين فرانکلن

هيچکس بدبخت تراز کسی نيست که هميشه خوشبخت است . هالندی

سعادتمند كسي است كه به مشكلات و مصائب زندگي لبخند بزند . شكسپير

با تقوی و خوبی ميتوان سعادت آفريد . زنون

هر كس با استعدادهايي خلق شده كه بايد آنها را بكار ببندد .

به كار بستن آنها، بزرگترين سعادت زندگي هر فرد است

تمام این دنیا مقدس است ؛ و یک دانه ی شن می تواند پلی به سوی جهان نامرئی باشد / کوئلیو

عشق می ماند؛ انسان ها هستند که عوض می شوند / کوئلیو

ایمان، فتحی دشوار است و برای استقرار، نیازمند نبردهای روزمره / کوئلیو

مرگ هم راه دائمی ی ماست ؛ و اوست که به زنده گی ی ما معنایی حقیقی می بخشد / کوئلیو

روح جهان، بخشی از روح خداوند ست ؛ و روح خداوند، روح خود ماست / کوئلیو

عشق، نیروی انجام غیرممکن را به انسان می بخشد / کوئلیو

جاده ی تو، تنها یکی از جاده هایی ست که به خدا می رسد / کوئلیو

کشتی در ساحل بسیار امن تر است، اما به این خاطر ساخته نشده / کوئلیو

هر چه بیش تر درباره ی خودت بدانی، این جهان را بیش تر می فهمی / کوئلیو

خدايا آيا به من لبخند خواهی زد؟ تا شکوفه های معطر و زيبای عبوديت در قلبم شکفته شوند، و هر شکوفه بخواند: خدايا به تو عشق می ورزم

افكار افراد متفكر خودبخود مي انديشد ***  ارنست ديمنه

فكر كردن، سخت ترين كار بشر است ***  انيشتين .

"بـرای هر کاری از پيش انديشه کنيد، اين راز بـزرگی است "

هـر کاری را به موقـع انجام دهيد، اين بهای مو فـقـيـت شماست "

"به موقـع بينديشيد، اين سر چشمه توانايی شماست "

"به موقـع بازی کنيد، اين راز جوان ماندن است "

"به موقـع مطالعه کنيد، بنياد دانش براين نهاده شده است "

"به موقـع بياساييد، اين روان شما را به ملکوت می رساند "

"زيبا بودن را خواستار باشيد، هميشه و همه جا خواهيدش يافت "

"برای تندرستی هميشه بکوشيد، اين گنجينه بی نظير زندگانی است "

"به موقع عبادت کنيد، بنياد تکريم خداوند بر اين است و هوس دنيا پرستی را -

- از ذهن دو ر می کند "

"دوستان خود را باور داشته باشيد و به موقع خودش به ديدارشان برويد، -

"از زندگی استفاده كن قبل از آنكه آنرا از دست بدهی "

"اگر می خواهيد به هر نوعی در زندگی خود تغيير بوجود بياوريد، ابتدا كنترول ذهن خود را به عهده گيريد

"اگر به كاری كه مي كنيد ايمان داشته باشيد و اگر برای عملی ساختن روياهای خود -

- دست به تلاش ببريد هركاری امكان پذير و شدنی خواهد بود "

"هر قدر بيشتر به دنبال نعمتهای خداوند بگرديد، به همان اندازه بيشتر بدست می آوريد "

"شكوفا شدن استعدادهای بالقوه خود را به بخت و اقبال واگذار نكنيد "

"خـدايا تـو چگونه زيـسـتـن را به مـن بـياموز مـن خـود چگونه مُـردن را خـواهـم آموخـت "

"من تا بحال فکـر ميکـردم که راه ِ زندگی کـردن را مي آموزم غافـل از اینکه راه ِ مردن را می آموخـتم "

"انسان با یک دست زندگیش را می سازد و بـا دست دیگـر آنـرا ویـران می کند "

"تمام گـناههای آدمی از دو گناه بزرگ منشعب می شوند، بی صبری و اهمال -

- به دلیل بی صبری از بهشت رانده شدند و به دلیل اهمال به آن بازنگشتند "

"بـزرگترين آزادی بشر توانايی تصميم گيری و انتخاب نگرشهای خويشتن است "

"خود را سرزنش نكنيد، زيرا خود باوري را كاهش مي دهد "

"سعی كنيد آن كاری را انجام دهيد كه مي خواهيد، سپس مودبانه، اما محكم تمام خواسته های ديگران را نپذيريد "

"اجازه ندهيد كه محروميتهای شما، مانع استفاده از نعـمتهايتان شوند "

"در زمان تنش و فشار عصبی به خاطرات خوش و دوران شيرين زندگيتان فكر كنيد "

"هيـچ وقت برای لذت بردن از زندگی و برای عوض شدن ديـر نيست "

"اغلب مردم تقريباً به همان اندازه ای شاد هستند كه ذهن خود را برای آن مهيا كرده اند "

"مـحرومـيـت استعدادهايی را شكوفـا می سازد كه در خوشيها پوشيده می مانند "

"اغلب مشكلات در واقع ناشی از فـقدان تـفكر است ".

هرگاه ديدي کسي به آبروي ديگران مي تازد سعي کن ترا نشناسد .

در گفتن عيب کسي شتاب مکن شايد خدايش بخشيده باشد "نهج البلاغه "

آنچه نمي داني نگو و آنچه لازم نيست بر زبان نياور "نهج البلاغه"

آرام باش، توکل کن، تفکر کن، آستينها را بالا بزن آنگاه دستان خداوند را مي بيني که زودتر از تو دست به کار شده اند. "از گفته هاي امام علي (ک)"

خوشبختي بر سه ستون استوار است فراموش كردن گذشته -غنيمت شمردن حال- اميدوار بودن به آينده .

كسي كه شاد و خندان است هميشه وسيله شاد و خندان بودن را پيدا مي كند.

رنگين کمان پاداش کسي است که تا آخرين قطره زير باران مي ماند

اگر بر دشمنت پيروز شدي به شکرانه اين توانايي او را ببخش. (امام علي ک)

دلاورترين مردم آن است كه بر هواي نفس غالب آيد.حضرت محمد (ص)

طوري دعا كن كه انگار همه چيز وابسته به خداست...اما ...

طوري عمل كن كه انگار همه چيز وابسته توست...

دنيا دو روزه : روزي که به نفع توست شاد مباش و روزي که به ضرر توست غمگين مباش ...

هميشه آنچه را که ميبينيم باور نمي کنيم بلکه آنچه را که باور داريم ميبينيم

زندگي کتابي است پرماجرا، هيچگاه آنرا به خاطر يک ورقش دور مينداز

دستهايي كه كمك مي رسانند مقدس تر از لبهايي هستند كه دعا مي كنند.

محبت از درخت آموز که حتي سايه از هيزم شکن هم بر نمي دارد

خداوند به هر پرنده اي دانه اي ميدهد، اما آن را در داخل لانه اش نمي اندازد.

انسان خوشبخت آن كسي است كه حوادث را با تبسم و اندكي دقت بعلت وقوع آن تلقي وقبول نمايد مترلينگ

اشكهاي ديگران را مبدل به نگاههاي پر از شادي نمودن بهترين خوشبختي هاست  ***  بودا

انسان خوشبخت نمي شود اگر براي خوشبختي ديگران نكوشد  ***  دوسن پير

اگر مي خواهي خوشبخت باشي براي خوشبختي ديگران بكوش زيرا آن شادي كه ما به ديگران مي دهيم به دل ما بر مي گردد  ***  بتهوون

آنكه كردار به سخاوت بيارايد و گفتار براستي در اين جهان نيك بخت است  ***  بزرگمهر

آنچه جهان به ما مي دهد و آنچه خوشبختي نام دارد بازيچه تقدير بيش نيست  ***  لاوات

اعتقاد به بخت و قسمت بدترين نوع بردگي است  ***  اپيكتت

بخاطر بسپاريم كه تنها راه تامين خوشبختي اين نيست كه متوقع حقشناسي از ديگران باشيم بلكه خوبيهائيكه به آنها مي كنيم بايد فقط بمنظور تامين مسرت باطن خودمان باشد  ***  ديل كارنگي

خوشبختي شكل ظاهري ايمان است، تا ايمان و اميد و سخت كوشي نباشد، هيچ كاري را نمي توان انجام داد ***  هلن كلر

كسي كه داراي عزمي راسخ است، جهان را مطابق ميل خويش عوض مي كند ***  گوته

يك زندگي مطالعه نشده، ارزش زيستن ندارد  ***  سقراط

فكر خوب معمار و آفريننده است  ***  ديل كارنگي

انديشه و تفكر پشتوانه اي بزرگ در سراسر حيات بشر است و انسان بي انديشه و تفكر به ماده اي بي روح مي ماند  ***  پاسكال

تمام پيشرفتهاي عالمگير خود را مديون تفكر منظم و يادداشت برداري دقيق هستم  ***  اديسون

آنكه مي‌خواهد روزي پريدن آموزد، نخست مي‌بايد ايستادن، راه رفتن، دويدن و بالارفتن آموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمي‌كنند. ***  نيچه

مرا دوست بدار، اندكي ولي طولاني! ***  كريستوفر مارلو

هيچ شعري شاعر ندارد، هر خواننده‌ي شعري شاعر آن لحظه‌ي شعر است. ***  پابلو نرودا

چه اهميت دارد چه كسي سخن مي گويد.

كسي سخن گفته است چه اهميت دارد كه چه كسي.

شما ممكن است بتوانيد گلي را زير پا لگد مال كنيد، اما محال است بتوانيد عطر آنرا در فضا محو سازيد. «ولتر؛ نويسنده فرانسوي .

نگاهت رنج عظيمي است، وقتي بيادم مي‌آورد كه چه چيزهاي فراواني را هنوز به تو نگفته‌ام. «آنتوان سنت اگزوپري؛ شاهزاده سرزمين عشق» در بين تمامي مردم تنها عقل است كه به عدالت تقسيم شده زيرا همه فكر مي‌كنند به اندازه كافي عاقلند. ***  رنه دكارت.

وسعت دنياي هر کس به اندازه وسعت انديشه اوست. (نيچه)

انديشيدن دشوارترين کار زندگي است و به همين دليل، تنها عده قليلي مي انديشند. (فورد)

به ندرت به آنچه که داريم مي انديشيم، در حالي که پيوسته در انديشه چيزهايي هستيم که نداريم. (شوپنهاور)

فکر کردن چه آسان است و عمل کردن چه دشوار. هيچ چيز در زندگي مشکل تر از اين نيست که انسان افکار خود را به عرصه عمل بگذارد. (گوته)

شما باید پیش از آنکه در مورد هر مطلب مهمی تصمیم بگیرید در سکوت به مراقبه بپردازید، و از خداوند طلب دعای خیر کنید. در چنین حالتی قدرت خداوند در نهان قدرت شما است. در نهان ذهن شما ذهن حضرت حق است، و در پس اراده شما اراده او در عمل است. شری شری پراماهانسا یوگاناندا

سعي کن زيبايي در نگاه تو باشد نه در چيزي که به آن مي‌نگري.

تملق غذاي ابلهان است (ويليام شكسپير)

باور داشتن، قوي بودن است . شك و ترديد انرژي را زايل مي سازد. عقيده قدرت است (ويليام رابرتسن

بزرگترين درس زندگي اينست كه گاهي ابلهان درست مي گويند (وينستون چرچيل)

حقيقت را دوست بدار اما اشتباه را عفو كن (ولتر)

خرابكاري يك مملكت از دو چيز است : اول نداشتن مردمان دانا و لايق، دوم نبودن آنها در راس امور مملكت (ولتر)

وجود نيروي تخيل يك عنصر اساسي در نوابغ است (شوپنهاور)

تجربه هميشه به نفع انسان نيست، زيرا هيچ حادثه اي دو بار به يك شكل اتفاق نمي افتد (وينستون چرچيل)

در ميان تراژديهاي بشر، گناهي از اين بزرگتر نيست كه شخصي ريا كار باشد (فرانسيس بيكن)

ناتوانان نمي توانند راستگو باشند (آلبر كامو)

جائي كه عشق هست، خدا هست (لئو تولستوي)

اگر خدائي نباشد بايد او را اختراع كرد، اما تمامي طبيعت فرياد بر مي آورد كه خدا هست (ولتر)

بدبخت ترين و مفلوكترين انسان كسيست كه به عدم تصميم گيري عادت كرده است (ويليام جيمز)

من همه چيز خود را به گرسنگي ها و مشقات ايام جواني مديونم (ناپلئون بناپارت)

از نادانان بيش از متقلبان بايد ترسيد (ملكه كريستينا)

اگر در تمام جهان يك ذره ي بي مقدار از قوانين گيتي متابعت نمي كرد، مدتهاي مديدي بود كه جهان ما ديگر اين جهان نبود (موريس مترلينگ)

انسان يگانه جانداريست كه مي داند ميميرد (آندره مالرو)

بهترين زمان براي كنترل احساس، لحظه ي شروع آن است (آنتوني رابينز)

بشر وقتي از اميد و رؤيا دور بماند، مرده اي بيش نيست (سقراط)

مرد بزرگ به خود سخت مي گيرد و مرد كوچك به ديگران (كنفسيوس)

هر قدر كسي را بيشتر دوست داريد، كمتر مغرورش كنيد (مولير)

عوام ثروتمندان را محترم ميدارند و خواص، دانشمندان را (افلاطون)

نعمت هاي خويش را بشمار نه محروميت ها را (ديل كارنگي)

پيري انسان به پيري شرائينش بستگي دارد و جواني او به افكارش (ويل دورانت)

صورت شما كتابيست كه مردم مي توانند از آن چيز هاي عجيب بخوانند (ويليام شكسپیر.

به ياد داشته باشيد كه در معادله زندگي، گذشته با آينده برابر نيست . همواره در هر موقعيتي مي توان به اين نتيجه رسيد اصلا مهم نيست كه در زندگي چه بر سرتان آمده و يا حل مشكل شما چقدر دور از ذهن مي رسد، اگر باور كنيد كه هر مشكلي راه حلي دارد حتما راه حل آن را خواهيد يافت.

ما براي تنبيه شدن به دنيا نيامده ايم . براي درس گرفتن آمده ايم، هر رويدادي در زندگي ما توان بالقوه آن را دارد كه ما را تحول كند و از ميان همه رويدادها، سختي ها و مصيبتها، بيشترين توان را براي تغيير تفكر ما دارا هستند. طوري رفتار كنيد كه گويي در وراي هر حادثه اي، هدف و مقصودي نهفته است.

اگر در جستجوي خوشبختي و معناي زندگي هستيد تمام توجه خود را به لحظه اكنون معطوف كنيد و به ياد داشته باشيد كه بهترين جا براي آغاز يك زندگي جديد، همين جايي است كه اكنون هستيد. در اين صورت جهان هستي، در قبال اين نگرش، پاداشهاي فراتر از انتظار به ما مي دهد.

 

ابن ‌خلدون (۸۰۸ -۷۳۲ قمرى)

 

 ابن خلدون (۸۰۸ -۷۳۲ قمرى)، سياست مدار، جامعه شناس، انسانشناس، تاريخ نگار، فقيه و فيلسوف مسلمان در تونس به دنيا آمد-  عبدالرحمن آموزشهاى آغازين را را نزد پدرش فراگرفت و سپس نزد علماي تونسي قرآن و تفسير، فقه، حديث، علم رجال، تاريخ، فن شعر، فلسفه و منطق آموخت-  او در دربار چند امير در مراکش و اندلس(اسپانيا) به کار سياسى پرداخت، اما در 42 سالگى به نگارش کتابى پيرامون تاريخ جهان رو آورد که مقدمهى آن بيش از خود کتاب شناخته شده است-  او را از پيشگامان تاريخنويسى به شيوهى علمى و از پيشگامان علم جامعهشناسى مىدانند-

زندگى نامه

ابوزيد عبدالرحمن بن محمدبن خلدون تونسى، سياست مدار، جامعه شناس، تاريخ نگار و فقيه مالکى مذهب در اول رمضان 732 قمرى (27/ مه / 1332 ميلادى) در تونس به دنيا آمد-  او تحصيلات مقدماتى را نزد پدرش آموخت و سپس نزد علماي تونسي قرآن و تفسير، فقه، حديث، علم رجال، تاريخ، فن شعر و فلسفه آموخت-  وى پس از تکميل تحصيلات در آفريقيه (تونس) به مغرب (مراکش) وسپس الجزاير رفت و دوباره به مغرب بازگشت وپس از آن که اطلاعات مفيدى دربارهى کشورهاى شمال آفريقا به دست آورد، در سال 764 به آندلس (اسپانياى امروز) رفت و در غرناطه (گرانادا) به حضور سلطان، محمد پنجم، رسيد-  ابنخلدون پس از دو سال به شمال آفريقا بازگشت-  او در هر يک از کشورهاى مغرب بزرگ عربى (تونس ، الجزيره و مراکش) که مىرفت به علت کثرت معلوماتى که در زمينه فقه و علوم ديگر داشت قدر مىديد و بر صدر مىنشست-  او مدتها در تونس و شهر فاس در مراکش به وزارت اميران محلى مشغول بود و نيز ، بارها از جانب اميران شمال افريقا در تونس، مغرب و الجزاير به سمت قاضى القضاتى رسيد-  با اين حال در زمانى که در وهران الجزاير به سر مى برد مورد خشم سلطان قرار گرفت و مدت 4 سال در قلعه ابن سلامه زندانى شد-  

او در زندان ، به نوشتن کتاب معروف تاريخ خود به نام کتاب "العبر و ديوان المبتدا و الخبر فى ايام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوى السلطان الاکبر"مشغول شد و پس از آزادى از زندان به نوشتن آن ادامه داد تا آن که کتاب را به پايان رساند-  مقدمهى اين کتاب که اکنون با عنوان مقدمهى ابنخلدون شهرت دارد خود شاهکارى بزرگ در فلسفه تاريخ و جامعه شناسى به شمار مىآيد- (اين کتاب را محمد پروين گنابادى به پارسى ترجمه کرد که بارها به چاپ ديگر رسيده است-) ابنخلدون پس از آزادى از زندان، از وهران الجزاير به تونس رفت-  در نيمه شعبان 784 با کشتى راهى بندر اسکندريه شد و از آنجا به قاهره رفت-  در قاهره به دستور الملک الظاهر سيف الدين، ازمماليک برجى مصر، به سمت استادى جامع الازهر، که امروزه دانشگاه الازهر ناميده مى شود، رسيد و در آن جا به آموزش و پرروش دانشجويان پرداخت و به جايگاه قضاوت نيز رسيد-  ابنخلدون از مصر براى زيارت خانهى خدا به مکه رفت و از آنجا به سوى شام رهسپار شد-  در دمشق بود که ديدار مشهور او با امير تيمور گورکانى رخ داد-  در آن ديدار ابنخلدون مورد توجه تيمور قرار گرفت-  ابنخلدون بار ديگر به قاهره بازگشت و بقيه عمر خود را در مصر گذرانيد-  سرانجام، در روز چهارشنبه، چهار روز مانده به پايان رمضان 808 قمرى، در 76 سالگى درگذشت و در مزار صوفيان، در بيرون باب النصر(دروازه پيروزى)،قاهره، به خاک سپرده شد-  

سال شمار زندگى

732 قمرى، 711 خورشيدي: در اول ماه رمضان، در تونس به دنيا آمد-

755 قمرى، 733 خورشيدي: فراخوان ابوعنان سلطان مرينى فاس را پذيرفت و به آنجا رفت-  او با ارتباط با دانشمندانى که در دربار سلطان فاس بودند، بر دانش خود افزود-

758 قمرى، 735 خورشيدي: به خاطر ارتباطهايى که با تونسىها داشت، سلطان بر او بد گمان شد و او را زندانى کرد-

759 قمرى، 736 خورشيدي: پس از درگذشت ابوعنان، از زندان آزاد شد-

764 قمرى، 741 خورشيدي: به قرناطه رفت و سلطان غرناطه، محمد پنجم، او را به گرمى پذيرفت-

766 قمرى، 744 خورشيدي: به فرمان سلطان براى کار سياسى به اشبليه رفت و براى نخستينبار شهر نياکان خود را ديد-

766 قمرى، 744 خورشيدي: به شمال غربي آفريقا رفت و پس از زمانى به زندان افتاد-

777 قمرى، 745 خورشيدي: نوشتن تاريخ عمومى خود را آغاز کرد-

779، 757 خورشيدي: نسخهى اول مقدمهى خود را به پايان رساند-

784 قمرى، 761 خورشيدي: به سفر حج رفت-  

786 قمرى، 763 خورشيدي: در مصر به جايگاه قضاوت نشست و قاضىالقضات مصر شد-

803 قمرى، 780 خورشيدي: با تيمور لنگ ديدار کرد-

808 قمرى، 784 خورشيدي: در روزهاى پايانى ماه رمضان از دنيا رفت-

فهرست آثار

-  العبر و ديوان المبتدا و الخبر فى ايام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوى السلطان الاکبر (مهمترين کتاب)

-  لباب المحصل فى اصول دين؛ خلاصهاى از کتاب بزرگ کلامى و فلسفى فخرالدين رازى(نخستين کتاب)

-  تفسيرى بر بردهى بوصيرى(از بين رفته)

-  خلاصهى منطق(از بين رفته)

-  رسالهاى در علم حساب(از بين رفته)

-  تفسيرى بر شعرى از ابنخطيب در اصول فقه(از بين رفته)

-  تعريف(شرح زندگى خود)

-  شفاء السائل(رسالهاى در تصوف)

نظرها و نظريه هاى تاريخي

شناختهشدهترين اثر ابنخلدون کتاب تاريخ اوست که مقدمهى آن از خود اثر بسيار مهمتر است-  ابنخلدون در زمان خود و حتى از زمان مرگش تا امروز به داشتن شيوهاى در تاريخ نگارى علمى و تاريخ انديشى شهره بوده است-  اين شهرت به سبب بينش تاريخى عميق ، ابتکار شيوهاى نو و ابداع يک دانش جديد (علم عمران) براى تميز درستى و نادرستى خبرهاى تاريخى و برخورد با تاريخ به مثابه يک علم است-  او تأليفهاى خود را بر اساس يک مقدمه (به معناى علمى و عام آن، نظريه) و سه کتاب قرار داده است-  مقدمه در فضيلت دانش تاريخ و بررسى روشهاى پژوهشي آن و اشاره به روشهاى نادرست تاريخنگاران در بيان روىدادهاى تاريخى است-  کتاب نخست در اجتماع و تمدن و يادکرد عوارض ذاتى آن است-  کتاب دوم در اخبار عرب و قبيلهها و دولتهاى مختلف و برخى از ملتها و دولتهاى مشهور است که با او هم زمان بودهاند و کتاب سوم در اخبار بربرها و کشورها و دولتهاى پيش از زمان مؤلف به ويژه حکومتهاى موجود در مغرب عربى (شمال افريقا) است-  گزافه نخواهد بود اگر گفته شود که نام ابنخلدون با نام مقدمه او مترادف شده است-  به تعبير ديگر اگر مقدمه نبود، تاريخ ابنخلدون و نام او فقط در رديف بسيارى از آثار و نامهاى تاريخنگاران عالم اسلام مطرح مىشد و چه بسا تاريخ او از نظر اهميت به پاى آثار بزرگان اين رشته چون طبرى، مسعودى و ابن اثير نمىرسيد، ولى موضوعهايى که وى در مقدمه از جهت مبانى نظرى تاريخ، تمدن و عمران (جامعهشناسى) آورده، اثر او را از آثار ديگر ممتاز کرده است-  اين کيفيت شگفتانگيز و نوآورانهي مقدمه را مىتوان پيامدى از آن ويژگى روحى و رفتارى ابنخلدون دانست که معاصرانش آن را "گرايش به مخالفت با هر چيز"خواندهاند-  ابنخلدون در مقدمه، ارتباط دانش عمران با تاريخ را روشن مى کند-  منظور او از دانش عمران (علم العمران) علم جامعهشناسى است-  به نظر او تاريخنگاران بايد با ديدى جامعهشناختى، تاريخ را بنويسند-  به روشنى مىگويد که تاريخنگار بايد خبرها را در چارچوب علم عمران عرضه کند و مى نويسد که تاريخ داراى ظاهر و باطن است-  تاريخ در ظاهر اخبارى است دربارهى روزگاران و دولتهاى پيشين و معمولا براى تمثيل و تزئين کلام به کار مىرود، اما در باطن تفکر و تحقيق دربارهى حوادث و مبادى آنها و جست و جوى دقيق براى يافتن علل آنها ست و چون از کيفيت روىدادها و علت حقيقى آنها بحث مىکند "علمي"است سرچشمه گرفته از حکمت و سزاست که ازدانش هاى آن شمرده شود-  

ابنخلدون هر فصلى از مقدمه را با نقل يکى از آيههاى قرآنى پايان مىبخشد-  بنابراين گفتهاند که او عقل وعرفان هر دو را با هم داشته و هر دو را به کار برده است-  ابنخلدون عاملهاى بسيارى را که در جامعههاى بشرى باعث جهش و ترقى مىشود، نام مى برد-  يکى از اين عاملها عصبيت است؛ عصبيتى به مفهوم همبستگى اجتماعي-  همبستگى که او از آن ياد مى کند، عصبيت دورهى جاهليت نيست بلکه همبستگىهاى عقلانى است که پس از دورهى جاهلى باعث ايجاد دولت و ملت واحدى در محدودهى جغرافيايى خاص مىشود-  جامعه شناسان معاصر، ابداع مفهوم ناسيوناليزم در جامعههاى بشرى را در اصل از نوآورىهاى ابنخلدون مىدانند که آنها را در سدههاى چهاردهم ميلادى به صورت عصبيت عنوان نمود-

ابنخلدون کليد شناخت علمى تاريخ را در گرو شناخت علم عمران (جامعه شناسى) مى داند -  به همين جهت است که مى گويد : "انسان داراى سرشتى مدنى است، يعنى ناگزير است اجتماعى زيست کند که در اصطلاح آن را مدنيت گويند و معنى عمران همين است- "ابنخلدون از علت انحطاط و سقوط قومها نيز بحث مى کند و مىگويد : توحش، همزيستى، عصبيتها و انواع جهانگشايىهاى بشر و چيرگى گروهى بر گروه ديگر، در ترقى و انحطاط ملتها تاثير مستقيم دارد-  به همين دليل است که ابنخلدون را مونتسکيوى جهان اسلام مىگويند، زيرا مونتسکيو نيز، پس از ابنخلدون، از ديد تاريخى علمى درباره انحطاط روميان نظريههايى داده است که مورد تأييد همهى تاريخنگاران قرار گرفته است-  ابنخلدون بر اين باور بوده است که براى بهرهمندى درست از تجربههاى گذشتگان، که به صورت خبرها و روايتهايى به ما رسيده است، به منبعها و دانشهاى گوناگونى نياز هست که بايد آنها را به نگرش درست باهم مقايسه و تجزيه و تحليل کرد تا از لغزيدن در پرتگاه نادرستى در امان بمانيم-  به همين خاطر است که در مقدمهى خود مطالب گوناگونى پيرامون زندگى اجتماعى انسان بيان مىکند تا جايى که انديشمندان پيشين و کنونى گاهى آن را يک دانشنامه(دايرالمعارف) دانستهاند-

توسعه از نگاه ابن خلدون

بر اساس نظريههاى تاريخشناسان برجسته معاصر، آرنولد توينبى و جامعه شناسان معروفى چون پيترام سوروکين و ديگر انديشمندان اروپايى و امريکايى، ابنخلدون در پيشنهاد کردن نظريههاى جامعهشناسانه و پژوهشهاى تاريخى فراتر از عصر خويش حرکت کرده است-  ابنخلدون واژهى توسعه را در عامترين شکل و در اشاره به تحولات مکانى و زمانى جامعهها به کار برده است-  بنابراين از نظر وى علم تحول و تطور و يا جامعه شناسى (علم العمران) در بستر علمى خويش به تاريخ مربوط بوده، زيرا اين علم طريقهاى براى بررسى و درک تاريخ بوده است-  ابنخلدون در تشريح روابط پوياى جوامع چادرنشين قبيلهاى، روستايى و شهرى نشان داد که چگونه جامعهها از سازمانهاى ساده به سوى سازمانهاى پيچيده حرکت مى کنند-  عصبيت يا همبستگى گروهى و پيوستگى اجتماعى در ميان جامعههاى قبيلهاى مستحکمتر است-  به اين ترتيب، او به وجود دو نوع جامعه اشاره مى کند-  جامعهى بدوى و اوليه (جامعه الباديه) و جامعه متمدن و پيچيده (جامعه الحاضره)-  جامعه متمدن که از شهرنشينى ناشى مى شود برسه عامل متکى است :جمعيت ، منابع طبيعى و کيفيت حکومت-  از نظر او توسعه تنها به معنى پيشرفت کمى بر حسب رشد اقتصادى نيست، بلکه پاره اى از عاملهاى اجتماعى، روانشناختى، فرهنگى وسياسى نيز براى تداوم و کيفيت توسعه در جامعهى پيشرفته ضرورى است-  به اين ترتيب، انحصار فزايندهى قدرت از سوى حاکم و نهادهاى حکومتى، افزايش مصرف غيرضرورى، افراط مردم در تجمل، افول عصبيت (همبستگى و پيوستگى اجتماعى)، رشد فردى، از خود بيگانگى در جامعه، همه از ديدگاه ابنخلدون نشانههاى نخستين فروپاشى جامعههاى متمدن و شهرى و توسعه يافته به حساب مى آيند-  

ابن خلدون و آموزش

ابنخلدون در بخشهاى گوناگون مقدمهى خود به اصول و روشهاى آموزش پرداخته است-  او گرچه در جاهايى واژهى تعليم را به مفهوم عمومى از تعليم و تربيت به کار برده و موضوعهاى اخلاقى، تربيتى و روانى را زير همان عنوان برسى مىکند، اما دربارهى اصول و روشها، بيشتر مفهوم ويژهى آن يعنى آموزش را در نظر داشته است-  اصول و روشهاى آموزشى را که مورد نظر او بوده، مىتوان به صورت زير خلاصه کرد:

-  آموزش گامبهگام و طى زمان-  ابنخلدون باب ششم از فصل 29 را با عنوان "راه درست در آموزش علوم و روشهاى سودمند آن"آغاز مىکند و نخستين نکتهاى را که بر آن پافشارى مىکند آموزش گامبهگام و طى زمان است-  او بر اين باور است براى آنکه آموزش به يادگيرى بينجامد و باعث حصول ملکه در يادگيرنده شود، آموزش بايد کمکم و با اصول و موضوعهاى محورى، آنهم به صورت کلى، آغاز شود تا ذهن يادگيرنده آمده گردد و سپس با شرح بيشتر و با ذکر دليل ادامه يابد و سرانجام به تشريح مسالههاى پيچيده پرداخته شود-

-  در نظر داشتن توانايىها يادگيرنده-  به نظر ابنخلدون بايد توانايى يادگيرى دانشآموز شناسايى شود، همچند با ميزان توانايىهايش در يادگيرى به او آموزش داده شود و توان يادگيرى او آرامآرام پرورش داده شود-  نخست بايد موضوعهاى حسى و نزديک به ذهن به او آموزش داده شود، آنهم به اندازهاى که باعث خستگى او نشود-  چنانچه اين مرحله به درستى انجام شود، ذهن او براى يادگيرى بيشتر آماده مىشود، اما اگر در همان آغاز با دشوارى روبهرو شود و مطلبى را به درستى نفهمد، اثر روانى نامطلوبى بر او مىگذارد و ادامهى يادگيرى برايش دشوار مىشود-

-  آسانگيرى و مهربانى آموزگار-  ابنخلدون شش اثر منفى سختگيرى آموزگار را بر دانشآموز بر شمرده است: گرفتن نشاط از دانشآموز؛ وادار کردن او به دروغگويى براى در امان ماندن از خشم آموزگار؛ زمينهسازى براى فريبکارى و درويي؛ گرفتن عزت نفس و احساس شخصيت؛ سست شدن اعتماد به نفس؛ سست شدن در راه به دستآوردن ويژگىهاى اخلاقى و انسانى نيکو و گرايش پيدا کردن و پستىها و ناراستىها-

-  حفظ آزادى و شخصيت دانشآموز-  ابنخلدون باور دارد که تکليفهاى دوستانهى آموزشى، که در مورد کودکان معمول است، دربارهى هر دانشآموزى اثر مثبت دارد و بى آنکه شخصيت او را از بين ببرد، گرايش او را به انجام دادن تکليفها بيشتر مىکند-  اما اگر اين کار با تهديد و زور و بدون گفت و گو انجام شود، توانايى فرد را مىشکند و احساس خارى و شکست را در او پديد مىآورد و باعث مىشود او مانند افراد ستم ديده به کسالت و سستى روى آورد-  او به شيوهى تعليم و تربيت پيامبر اسلام اشاره مىکند که با ياران خود احساس شخصيت و ابراز وجود مىداد و در نتيجه آنها به خواستهى خود به انجام يک تکليف مىپرداختند-

-  از ساده به دشوار-  آموزشى موفق است که از مسالههاى ساده و نزديک به دهن يادگيرنده اغاز شود و کمکم به مسالههاى دشوار برسد-  او از کسانى که از همان آغاز به مسالههاى دشوار مىپردازند، انتقاد مىکند و بر اين باور است که اين کار باعث بروز احساس ناتوانى از فهميدن در يادگيرنده مىشود-

-  بهرهگيرى از شيوههاى آموزشى کارآمدتر-  ابنخلدون از سه شيوهى آموزشى که در روزگار او به کار مىرفته ياد کرده است: شيوهى سخنرانى و القاى دانش به يادگيرنده به گونهاى که رابطهى يکسويهاى بين ياددهنده و يادگيرنده برقرار مىشود؛ شيوهى الگوسازى و تفهيم موضوع از راه نشاندادن آن به کردار و گفتار؛ شيوهى گفت و گوى علمى بين ياددهنده و يادگيرنده يا تشويق يادگيرندهها به گفت و گو با همديگر-  خود او شيوهى دوم را از همه بهتر مىداند و شيوهى سوم را آسانترين شيوه براى يادگيرى و حصول ملکه مىداند-  او در مقايسهاى که بين دانشآموزان مدرسههاى مغرب و دورهى آموزشى 16 سالهى آنان با دانشآموزان مدرسههاى تونس و دورهى آموزشى پنجسالهى آنان انجام مىدهد، علت به درازا کشيدن دورهى آموزشى و موفق نبودن دانشآموزان مغربى را نبود شيوهى درست و سودمند آموزشى، مانند شيوهى دوم و سوم، بيان مىکند-

-  کلنگرى در آموزش-  از روشهاى يادگيرى کارآمد اين است که آموزگار با نگرش کلى اجزاى درس را مرتبط با هم عرضه کند، به گونهاى که آغاز و پايان آن به صورت ساختارى در ذهن يادگيرنده ملکه شود-

-  تکرار و تمرين و بهرهگيرى از شاهد-  به نظر او، يادگيرنده پس از آگاهى از مفهومها و اصطلاحها و قانونهاى هر علم بايد پيوسته آنها را به کار گيرد و تمرين و تکرار کند-  او کتاب سيبويه، دانشمند ايرانى، را بهترين کتاب براى آموزش زبان عربى مىداند، چرا که هم قانونهاى علم نحو را دارد و هم داراى بسيارى از متنهاى نظم و نثر عرب است-  او خاطر نشان مىکند که براى يادگيرى زبان تنها نبايد بر يادگيرى قاعدهها تاکيد کرد، چنانکه در مغرب چنين بوده است، بلکه بايد مانند آندلسىها از شواهد نظم و نثر نيز بهره گرفت تا در ايجاد ملکهى زبان موفق بود-

-  فراهم کردن زمينهى مناسب براى يادگيري-  او راههايى را براى ايجاد چنين زمينهاى پيشنهاد مىکند از جمله: پرهيز از به کار بردن عبارتهاى نامفهوم؛ پرهيز از متنهاى درسى بسيار مختصر که فقط حفظ کردن مطالب را آسان مىکنند؛ بهره گيرى از متنهاى روانى که با مثال و تمرين آميختهاند و پرهيز از پرداختن به موضوعهايى که يادگيرنده توان درک آنها را ندارد-  از برخى سدهايى که ممکن است در فرايند يادگيرى دشوارى ايجاد کنند، ياد مىکند: زيادى کتابهاى درسى که اغلب تکرارى و به دور از نوآورى هستند؛ درهم آميختن مطالب کتاب درسى با مطالب بيرون از آن و بىارتباط يا کمارتباط با آن؛ فاصلهى زياد بين جلسههاى درسى و آموزش همزمان دو رشتهى درسي-

-  ارزشيابى پيوسته-  ابنخلدون براى کسى که مىخواهد خود و ديگران را در مسير پيشرفت قرار دهد، ارزشيابى پيوسته را سفارش مىکند و البته بيشتر بر خودارزشيابى تکيه دارد-  او به آموزگاران سفارش مىکند که همواره گفتار و کردار خود را ارزيابى کنند و تاکيد مىکنند که با اين روش مىتوان خود را از مرحلهى کمالى به مرحلهى بالاتر رساند و زمينهى رشد دانشآموزان خود را فراهم کرد-

ابن خلدون در نگاه انديشمندان

با ملاحظه همه جوانبهاى که ابنخلدون در مقدمه رعايت کرده است، مىتوان ادعا کرد که اين اثر در زمينهى تاريخشناسى در دنياى اسلامى يک نوآورى بىمانند و پديد آورنده آن در ميان تاريخنگاران مسلمان يک استثنا و در زمينهى فکر تاريخى در ميان تاريخنگاران پيش از خود بىمانند است-  با وجود اين، انديشه و روش نبوغآميز ابنخلدون نه تنها در زمان خود بلکه تا سدهها به صورتى شايسته مورد ارزيابى و نقد و داورى قرار نگرفت و چون تخمى درشوره زار، بى حاصل ماند تا اين که بخش هايى از مقدمه او در سال 1806 ميلادى به وسيله سيلوستر دوساسى به زبان فرانسه ترجمه شد و در همان ايام نيز هامر پورگشتال، تاريخشناس اتريشى، ابنخلدون را مونتسکيوى جهان عرب ناميد-  از آن زمان بود که دانشمندان اروپا از نبوغ اين متفکر بزرگ در شگفت شدند و بر پيشىگرفتن او بر دانشمندان اروپايى در طرح موضوعهايى چون جامعهشناسى، فلسفهى تاريخ و اقتصاد سياسى اذعان کردند-  مقدمهى ابنخلدون چنان انقلابى در افکار دانشمندان قرن نوزدهم ايجاد کرد که به اين باور راسخ شدند که اين تاريخشناس تونسى مسلمان چهار سده پيش از ويکوى ايتاليايى تاريخ را علم دانسته وقبل از مونتسکيو درباره علت انحطاط تمدنها سخن گفته است-  اشميت دانشمند امريکايى گفته است که: "ابنخلدون در دانش جامعه شناسى به مقامى نائل آمده است که حتى آگوست کنت در نيمه دوم قرن نوزدهم بدان نرسيده است- "آرنولد توينبى، مورخ معاصر آمريکايى، نيز مىگويد :"مقدمهى حاوى درک و ابداع فلسفهاى براى تاريخ است که درنوع خود و در همهى روزگاران از بزرگترين کارهاى فکرى بشر است- "در واقع جهان اسلام هم از راه اروپا با ابنخلدون آشنايى دوباره يافت-  ابنخلدون امروز در فرهنگ جهانى جايگاه شايسته اى دارد-  او نه تنها نسبت به زمان خود استثنايى جلوه مىکند، که با انسانهاى متفکر زمان ما نيز سخنان بسيار دارد؛ نه از آن رو که بتوان نظرهاى او را در مورد جامعهى معاصر به کار برد، بلکه از آن جهت که تحليلهاى او براى فهم زمينههاى تاريخى جامعه بسيار سودمند است-  او تفکر تاريخى را به مرحله اى نو رسانيد و تاريخ نويسى را از صورت رويدادنويسى پيشين به شکل نوين علمى و قابل تعقل درآورد-  

 

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org