۲۷ جولای ۲۰۱۲

 
نورالدین (همسنگر)

 

 

از جمع این خفتگان

 

جز پریشانی ز شهر ما صدایی بر نخاست

حال ما داند دل درد آشنایی بر نخاست

دست بیداد فلک بشکست بال آرزو

کس به داد ما رسد هرگز زجایی بر نخاست

باب هر آسوده گی را سایهء ماتم گرفت

از سکوت جاری دلها نوایی بر نخاست

پایمال لشکر بیگانه شد خاک وطن

نعرهء آزادی از بام و سرایی بر نخاست

پهنه دشت خطر از پا فتادیم ای دریغ

از جمع این خفتگان یک رهگشایی برنخاست

سالها در آتش درد جدایی سوختیم

وعدهء وصلی دهد از در نوایی صدایی بر نخاست

هرچه از بود و نبود ما بخاک یاس ریخت

شوره زار بذر ما هرگز نمایی بر نخاست

بیتو اینجا آسمان پر ابر و باران غم است

حسرت ویرانه را بیتو صفایی بر نخاست

گر تو آیی هر کی را دردی بود درمان رسد

بیتو درد این وطن بهر دوایی بر نخاست.

هالند- جولای ۲۰۱۲

نورالدین (همسنگر)

 

 

 

  

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org