عاصم شرار

 

قیامت کرد از آزادی چو دم زد

جهانی را بر آشفت و به هم زد

به پا ایستاد چگوارا چو محکم

نهیب مرگ آسا بر ستم زد

چه محبوب شد / امپریالیزم مغلوب شد

پس از پیروزی که همان زندگی ساده چریکی و مشی انقلابی را دنبال می کرد وی را به چهره ای محبوب بدل ساخت، چهره ای که با عکسی از کوردوا عکاس انقلاب کوبا و مرگ اسطوره ای ش بدل به شمایل قرن ما شد.

ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا که چریکها وی را چه می خوانند، در ۱۴ جون ۱۹۲۸ در منطقه روساریوی آرژانتین متولد شد وی اولین فرزند خانواده ای بود که ریشه در باسک اسپانیا و ایرلند داشت؛ به این ترتیب شور انقلاب را از هر دو کشور اجدادی اش به ارث برده بود.

پدرش گفته بود: اولین مشخصه پسرم آن بود که در رگ هایش خون انقلابی گری ایرلندی، پیروزی طلبی اسپانیایی و میهن پرستی آرژانتینی جریان داشت. چیزی در ذات او بود که او را به خطر و انقلاب می کشاند.

چه جوان در خانواده ای چپ گرا رشد یافت، پدرش هوادار خوان پرون و سوسیالیست ها بود و از همان کودکی ارنستو همپای پدرش در همایش ها و محافل سیاسی بود. در نوجوانی با وجود بیماری آسم (نفس تنگی) از فعالیت های ورزشی دوری نمی کرد و در مسابقات راگبی یکی از ستاره های آن به شمار می رفت وی همچنین در شطرنج نیز در بین دانش آموزان به قهرمانی رسید.

در همان دوران توجه ش بیش از پیش به شعر و ادبیات جلب شد و شیفته شاعران چپ گرای آمریکای لاتین چون پابلو نرودا و نویسندگانی چون فدریکو گارسیا لورکا شد، چه حتی در میانه جنگ در جنگل های کوبا هم همواره کتاب شعر و یا داستانی به همراه داشت که در هر فرصتی به مطالعه آن می پرداخت.

ارنستوی نوجوان حتی برخی از اشعار شاعران محبوبش را از بر کرده بود. در کتابخانه خانه آنها بیش از ۳۰۰۰ جلد کتاب موجود بود که اغلب اوقات چه نوجوان را مشغول می ساخت. در همان ایام تقریبا تمام کتابهای کارل مارکس، ویلیام فالکنر، آندره ژید، فرانک کافکا، آلبر کامو، ولادیمیر ایلیچ لنین، ژان پل سارتر، فردریک انگلس و بسیاری دیگر از نویسندگان و متفکران بزرگ را خوانده بود.

هر چه که بزرگ تر می شد علاقه ش به ادبیات آمریکای لاتین بیشتر میشد و بسیاری از دست نوشته های وی از این دوران سرشار از این دلبستگی است.

در سال ۱۹۴۸ چه گوارا برای تحصیل در رشته طب وارد دانشگاه بوینس آیرس شد ولی در میانه تحصیل یک سال مرخصی گرفت تا شیفتگی خود به آمریکای لاتین را تا به سفری را با رفیق ش آلبرتا گرانادو با موتورسیکلت به کشورهای آمریکای لاتین برود. در همین سفر بود که فکر های انقلابی و قهرآمیز او بیش از گذشته شکل گرفتند ؛ مشاهدات وی از وضعیت مردم محروم او را رادیکال تر ساخت و به این باور رساند که تنها راه رسیدن به برابری انقلاب مسلحانه است. وی در خاطرات خود از این سفر تحت عنوان خاطرات موتورسیکلت به تشریح وضعیت این کشورها و برداشت های خود از آن پرداخته است این خاطرات بیش از چهار دهه پس از مرگش در ایالات متحده پرفروش ترین کتاب سال شد و از روی آن فیلمی تحسین شده به همین نام ساخته شد.

پس از این سفر طولانی وی به دانشگاه برگشت و در سال ۱۹۵۳ فارغ التحصیل شد. پس از آن بار دیگر سفرش به کشورهای آمریکای لاتین به عنوان پزشک را از سر گرفت، وی خود گفته است: من گرسنگی، فقر و بیماری را از نزدیک لمس کردم و تلاش کردم که به این مردم کمک کنم.

پس از مدتی چه گوارا در گواتمالا که سرانجام دولتی اصلاح طلب یافته بود ساکن شد و در آنجا با هیلدا گادئا آکوستا یک اقتصاددان زن پر رویی آشنا شد که وی را به بسیاری از مقامات دولتی معرفی کرد و رابط وی با سازمانی به نام اتحاد انقلابیون خلق های آمریکا شد.

از همان طریق وی با برخی از تبعیدیان کوبایی که با فیدل کاسترو در ارتباط بودند آشنا شد. گروه فیدل کاسترو رهبری حمله به یک پادگان نظامی در سانتیاگو در ۲۶ جولای همان سال را برعهده گرفته بود که به معنای اعلام موجودیت جنبش چریکی کوبا به شمار می رفت.

در مه ۱۹۵۴ سی آی ای کودتای نظامی علیه دولت رفرمیست آربنز سازمان داد و چه بی درنگ به جنبش مقاومت مسلحانه برای مقابله با کودتاچیان پیوست اما کودتاچیان به پیروزی رسیدند و بسیاری از حامیان چپ گرای دولت رفرمیست نیز کشته یا دستگیر شدند. چه نیز ناچار شد مدتی در کنسولگری آرژانتین بماند تا کودتاگران به وی اجازه خروج از کشور را بدهند.

سرنگونی دولت آربنز سبب شد تا چه بیش از گذشته به نقش مداخله گرایانه و امپریالیستی ایالات متحده در آمریکای لاتین پی ببرد و باور به استقرار سوسیالیسم با قوه قهریه را در وی تقویت کرد زیرا معتقد بود رفرم و اصلاحات در جایی که امپریالیسم با تمام توان و قدرت حضور دارد به جایی ختم نخواهد شد.

در سپتامبر ۱۹۵۴ چه وارد مکزیکو سیتی شد که برخی از تبعیدیان کوبایی که وی می شناخت نیز پس از کودتای گواتمالا در آنجا پناه گرفته بودند. کمی بعد وی به رائول کاسترو معرفی شد و او نیز شبی چه را به منزل برادرش فیدل کاسترو که رهبر جنبش چریکی ۲۶ جولای بود دعوت کرد، فیدل و چه یک شب تمام تا صبح به بحث و مذاکره پرداختند و سیگار کشیدند، قبل از سپیده چه تصمیم گرفت تا با فیدل و همراهانش سوار بر کشتی به کوبا برود و عضو جنبش ۲۶ جولای شود.

با وجود اینکه وی تصور می کرد پزشک جنگی خواهد بود تحت تعلیمات چریکی قرار گرفت و به زودی به دلیل شایستگی هایش به رهبری یک گروه منصوب شد.

فیدل و ۸۱ همراهش در گروه های مجزا در اولین فرصت به نیروهای ارتش باتیستا حمله کردند اما بسیاری از آنها در درگیریهای اولیه کشته و یا پس از اسارت بلافاصله در ملاعام تیرباران شدند.

از گروه فیدل کاسترو تنها حدود ۲۰ نفر باقی مانده بود که به دو گروه تقسیم شده بودند و رهبری یکی را چه برعهده گرفته بود.

هر دو گروه به کوههای سیرا ماسترا عقب نشینی کردند و پس از پیوستن به یکدیگر آنجا را پایگاه آموزشی و عضوگیری خود کردند. چند هفته بعد چریکهای شهری به آنها پیوستند و عملیاتی را نیز در شهرها سازمان دادند، روستائیان و ساکنان منطقه نیز از آنها استقبال کردند، چریکها که در بین مردم به ریشوها مشهور بودند برای مردم مدرسه، شورا و بیمارستان تاسیس کردند و چه به درمان مردم و سوادآموزی می پرداخت. در همین زمان بود که وی با چریک زنی به نام آمیلدا آشنا شد که بعد از پیروزی به روابط عاشقانه منتهی شد.

در سال ۱۹۵۷ در حالی که عملیات جنگلی ها و شهری ها علیه ارتش و پلیس باتیستا شدت یافته بود، ارتش با تمام توان خود به پایگاه های اصلی چریکها در سیرا ماسترا حمله بردند، با وجود تلفات سنگین چریکها، کاسترو دو ارتش مجزا از چریکها سازماندهی کرد که فرماندهی یکی را برعهده چه گوارا گذاشت.

هر دو ارتش چریکی سرانجام از محاصره نیروهای دولتی درآمدند و به نبرد خود ادامه دادند، در همین زمان عملیات چریکهای شهری و تظاهرات، اعتصابات و اعتراضات در شهرهای مختلف کوبا عرصه را بر دولت باتیستا تنگ کرده بود و چریکها فرصت یافتند تا به شهرهای اصلی کوبا نزدیک تر شوند.

چه گوارا در این دوران خود از بسیاری از ترورهای نظامیان نجات یافته بود، علاوه بر این میان مردم منطقه و چریکها از محبوبیت بسیاری برخوردار بود، هر چقدر در برابر رفقا و مردم مهربان و صمیمی بود از کوچک ترین خطاهای چریکها در برخورد با مردم نمی گذشت و خاطیان را به شدیدترین وجهه تنبیه می کرد.

در فبروری ۱۹۵۸ چه گوارا رادیو انقلاب را بنیان گذاشت که در سازماندهی انقلابیون نقش موثری ایفاء کرد. در جولای همان سال چه با خلق یک تاکتیک نظامی با یک گروه کوچک یک گردان نظامی را شکست داد، تاکتیکی که سالها از سوی سی آی ای مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت. پیروزی در این نبرد از سوی روحیه ارتشیان را درهم شکست و از سوی دیگر از فرمانده چه اسطوره ای شکست ناپذیر ساخت.

در اواخر دسامبر ۱۹۵۸ وی یک گروه کوچک از یارانش را سازمان داد تا به سانتاکلارا دومین شهر بزرگ کوبا حمله کنند وی به آنها خاطرنشان کرد که این حمله ای انتحاری است و بازگشتی در کار نیست اما اغلب چریکهای تحت فرمان وی حاضر به شرکت در این عملیات شدند با وجود آنکه ارتش در برابر این حمله از نیروی هوایی، تانک و توپخانه استفاده کرد و حتی بدون هدف مناطق شهری را بمباران کرد، پس از چندین روز مقر پلیس شهر سقوط کرد و تسلیم شد.

این حمله آخرین پایگاه نظامی باتیستا در کوبا را نابود کرد و چریکها از همه سو به سوی هاوانا که در همان زمان درگیر نبرد چریکهای شهری و قیام مردمی بود حمله بردند، چه که فرماندهی ارتش دوم را داشت با نیروهای باتیستا در حوالی هاوانا درگیر شد و در حالی که رادیوی هاوانا به قصد تضعیف روحیه مردم خبر کشته شدن وی را پخش کرد، در آخرین ساعات سال ۱۹۵۸ چه ارتش باتیستا را از سر راه برداشت و به هاوانا رسید.

نبرد شهری در هاوانا هشت روز به طول انجامید و نیروهای تحت فرماندهی کاسترو سرانجام توانستند رژیم را سرنگون سازند و دولت انقلابی به پاس خدمات چه در پیروزی وی را زاده کوبا اعلام کرد.

در ژوئن همان سال وی با آمیلدا مارچ ازدواج کرد و پس از آن کاسترو وی را برای چند ماه به کشورهای مختلف آفریقایی و آسیایی فرستاد تا وی فرصت طرح حمایت از ایده انقلاب در آمریکای لاتین را نیابد. چه هنگامی به کوبا بازگشت که آمریکا دسته های ضد انقلابی را علیه دولت کاسترو تحت عنوان نیروهای ضد کمونیست سازمان داده بود و با همکاری ملاکین به عملیات علیه انقلابیون و ترور اعضای شوراهای محلی می پرداختند.

در سال ۱۹۵۹ گروه های نظامی بین المللی که در میان آنها آلمانی و یونانی نیز بود با همکاری دولت جمهوری دومنیکن و سازماندهی آمریکا عملیات گسترده ای را علیه دولت کوبا به راه انداختند که کشور را درگیر جنگ داخلی ساخت. در سال ۱۹۶۰ یک کشتی باری حامل سلاح ظاهرا به دلیل خرابکاری دچار انفجار شد و صد نفر از خدمه و کارکنان در این واقعه کشته شدند، چه که در آن زمان چند پست دولتی را همزمان برعهده داشت، بلافاصله خود را به محل رساند و مشغول مداوای زخمی ها شد و در مراسم تشیع قربانیان شرکت کرد. آلبرتو کوردا از حضور چه در این مراسم عکس هایی گرفت که یکی از آنها تحت عنوان چه قهرمان به شهرت رسید و همان عکسی ست که امروز بر دیوار اتاق بسیاری از جوانان و بر تیشرت بسیاری از مردم در گوشه و کنار جهان نقش بسته است.

در همین دوران وی فرصت یافت تا به تئوریزه کردن مدل انقلاب کوبایی که بعدها به درسنامه اصلی ادبیات چریکی در جهان بدل شد بپردازد و چندین کتاب در این باره نوشت.

در حالی که نیروهای ضدانقلابی تحت حمایت رزمنده های آمریکایی در سال ۱۹۶۱ در خلیج خوکها به کوبا حمله کردند، کاسترو به چه دستور داد تا رهبری عملیات دفاعی در غرب کوبا را برعهده بگیرد زیرا تصور می شد که ممکن است نیروهای آمریکایی برای فریب دادن کوبایی ها ضد انقلابی ها را وادار به حمله از خلیج خوکها کرده اند و خود دست به حمله اصلی از غرب بزنند.

اما با شکست سخت و فوری ضد انقلابیون در خلیج خوکها، خبری از حمله آمریکا به غرب کوبا نشد و کاسترو از شمال و چه از غرب به هاوانا برگشتند اما چه تصادفا مجروح و گلوله ای به او اصابت کرد.

در جریان کنفرانس اقتصادی کشورهای قاره آمریکا که چه در آن به عنوان وزیر دارایی کوبا حضور داشت، از طریق منشی کاخ سفید یادداشتی به جان اف کندی رساند با این مضمون: “برای حمله خلیج خوک ها متشکریم، پیش از این حمله انقلاب ضعیف بود اما اکنون از هر زمانی قوی تر است! “

چه گوارا یکی از حامیان اصلی استقرار موشکهای بالستیک اتمی شوروی در کوبا بود که به بحران تازه ای در روابط کوبا و آمریکا بدل شد.

دو سال بعد در سال ۱۹۶۴ وی در حالی برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل وارد نیویورک شد که تبلیغات دولت آمریکا از وی به عنوان خطری بالقوه برای آمریکا یاد می کرد وی در سخنرانی تاریخی خود به شدت “یانکی” ها را برای استثمار آمریکای لاتین مورد انتقاد قرار داد. در زمان اقامت کوتاهش در نیویورک با بسیاری از سیاستمداران از جمله مالکوم ایکس ملاقات و با بسیاری از روزنامه نگاران مصاحبه کرد.

پس از آن به مدت سه ماه به کشورهای بلوک چپ در آسیا و آفریقا از جمله مصر تحت رهبری ناصر سفر کرد و در برخی از سخنرانی های خود از سیاست های اقتصادی شوروی برای کشورهای بلوک شرق انتقاد کرد. بر اساس این دکترین در دهه شصت بسیاری از کشورهای بلوک شرق ناچار بودند تنها به تولید محصولات خاص بپردازند که اقتصاد بلوک شرق به آنها نیاز داشت.

پس از بازگشت به کوبا به سمت وزیر صنایع محسوب شد اما در میان شگفتی روس ها، سیاست دوری از شوروی و میدان دادن به چینی ها را در پیش گرفت و حامی اصلی نزدیکی به چین شد که به یکی از دلایل اصلی اختلاف نظر بین وی و کاسترو بدل شد.

وی پیش تر در سخنرانی در الجزیره از سیطره آمریکا بر غرب و سیطره شوروی بر شرق سخن به میان آورده و خواستار قیام جنوب علیه هر دو شده بود، تئوری که تاثیر بسیاری بر متفکران چپ نوین کشورهای جنوب گذارد.

در حمایت از کمونیست ها در ویتنام وی در نوشتاری خواستار قیام مسلحانه مردم کشورهای جنوب و بدل کردن این کشورها به ویتنام های دیگری شد.

در اکتبر ۱۹۶۵ کاسترو اعلام کرد که چه گوارا از همه سمت های دولتی و حزبی خود استعفاء داده، کشور را ترک کرده تا به آرمانهای انقلابی خود بپردازد اما دولت کوبا به مدت دو سال هیچ اطلاع دیگری از محل چه گوارا نداد.

چه گوارا چند ماه پیش تر کوبا را به مقصد کنگو ترک کرده بود، چه و معدودی از یاران نزدیکش به همراه صد کوبایی آفریقایی تبار برای پشتیبانی از جنبش چریکی کنگو به این کشور رفته بودند. سی ای آی به زودی از پایگاه چه گوارا مطلع شد و ارتش کنگو را برای به دام انداختن وی بسیج کرد، در همین حال چه گوارا نیز رهبر چریکهای کنگو را فاقد صلاحیت رهبری یافت.

دولت آمریکا حتی برای کمک به عملیات نابودی چه گوارا رزمنده های خود را به منطقه فرستاد تا درصورت لزوم تفنگداران آمریکایی را در این عملیات شرکت دهد. در حالی که چه از یک سو به ارتش کنگو و از سوی دیگر با ماموران سی آی ای درگیر بود هر چه بیشتر به ضعف ها و خطاهای رهبری چریک ها در کنگو پی می برد و آنها را درکتاب خاطرات کنگو نوشت، در این میان وی به اسهال خونی نیز مبتلا شد و با شدت یافتن آسم اش به سختی بیمار شد. در این زمان از کوبایی ها خواست تا به کوبا برگردند و خود در کنگو بمیرد، اما کاسترو دو نفر از نزدیکانش را مخفیانه برای مجاب کردن چه به بازگشت به کنگو فرستاد و سرانجام چه بیمار، مایوس و ناتوان بازگشت و در مقدمه کتاب خاطرات کنگو نوشت: این تاریخ یک شکست است اما از بازگشت به هاوانا سرباز زد زیرا کاسترو وصیت نامه وی را منتشر کرده بود وی مدتی در دارالسلام و مدتی در پراگ ماند و طرح دو کتاب در باره فلسفه و اقتصاد را نوشت.

در سال ۱۹۶۷ در حالی که محل اقامت چه گوارا همچنان نامعلوم بود، شایعات حاکی از حضور وی در بین چریکهای بولیوی بود. رهبری و آموزش های چه در ابتدا پیروزیهای سریع برای چریکهای بولیوی به ارمغان آورد اما در سپتامبر همان سال ارتش موفق شد به هر دو گروه چریکی ضربات سختی وارد آورد و گفته می شود که چه گوارا با گروه اندکی از یارانش پس از پراکنده شدن گروه ها و جدا ماندن از آنها، ناچار به عقب نشینی شد.

سی آی ای یک تیم ویژه متخصص از نیروهای مخصوص ارتش آمریکا برای قتل وی به منطقه اعزام کرده بود که مستقیما در عملیات ارتش شرکت داشته و آن را رهبری می کردند.

از سوی دیگر چه بر روی حمایت حزب کمونیست بولیوی از جنبش چریکی حساب کرده بود در حالی که این حزب به شوروی نزدیک بود و مایل به پشتیبانی از مدل انقلاب کوبا نبود، چه رهبری این حزب را در کتاب خاطراتش که پس از مرگش به دست آمد: بی وفا و ابله نامیده بود.

در هفتم اکتبر ۱۹۶۷، فلیکس رودریگز افسر سی آی ای عملیات محاصره چه گوارا را رهبری کرد که منجر به درگیری با چه و چند همراه باقی مانده ش در دره یورو، شد.

چه گوارا پس از آن که به شدت زخمی شد به اسارت درآمد، طناب پیچ شد و به مدرسه ای در آن نزدیکی برده شد و یک روز تمام در حالی که با مرگ دست و پنجه نرم می کرد تحت بازجویی قرار گرفت اما سکوت کرد.

شاهدان می گویند با وجود جراحت شدید، چه مستقیم به چشمان بازجویان نگاه می کرد.

در نهم اکتبر رئیس جمهور بولیوی دستور اعدام چه گوارا را صادر کرد، نظامیان برای کشتن چه در بین خود قرعه کشیدند، قرعه به نام سربازی بنام ماریو تران افتاد.

به تران دستور داده شد به گونه ای صحنه پردازی کند که گویی چه گوارا در درگیری کشته شده است، لحظه ای قبل از مرگ، سربازان از چه پرسیدند آیا به جاودانگی خودت می اندیشی و او گفته بود نه به جاودانگی انقلاب فکر می کنم.

هنگامی که تران به وی نزدیک می شد، چه فریاد زد: من می دانم آمده ای که من را بکشی، پس نترس تو فقط داری یک مرد را می کشی.

تران که مست الکول هم بود نخست به دست ها و پاهای چه گوارا شلیک کرد و بعد به سینه ش و در حالی که او از درد به خود می پیچید ۹ بار به او شلیک کرد و سرانجام گلویش را هدف گرفت. در ساعت سیزده و ده دقیقه چه گوارا جان سپرده بود.

سپس جسدش به سردخانه بیمارستانی به نام مالتا برده شد و از آن عکسبرداری شد.

جسد وی نیز بلافاصله در نزدیکی رودخانه ای دفن شد و رودریگز که بسیاری از وسایل به جا مانده از چه گوارا را تصاحب کرده بود شخصا مرگ چه گوارا را به سی آی ای گزارش داد وی چندی بعد ساعت مچی چه گوارا را که سالها آن را به دست می کرد به خبرنگاران نشان داد.

دست های چه گوارا که برای تشخیص هویت از تن جدا شده بودند مدتها بعد توسط آرژانتین به کوبا فرستاده شد، در پانزدهم اکتبر دولت کوبا مرگ چه گوارا را تایید و سه روز عزای عمومی اعلام کرد، در روز سوم فیدل کاسترو در برابر جمعیتی بیش از یک میلیون نفر در هاوانا از صفات بارز چه گوارا سخن گفت.

رژی دبره، فیلسوف چپ گرای فرانسوی که مدت کوتاهی همراه با چه گوارا در بولیوی بود می گوید چه در میانه بیماریهای جنگلی و دایره محاصره ارتش که هر روز تنگ تر می شد به آینده آمریکای لاتین امیدوار بود و معتقد بود که روزی دمکراسی و برابری در این قاره جای دیکتاتورها و فقر را خواهد گرفت.

در سال ۱۹۹۵ یک جنرال متقاعد ارتش بولیوی که فرمانده عملیات بود محل تقریبی دفن جنازه چه گوارا را اعلام کرد اما دو سال طول کشید تا سرانجام گروهی از کارشناسان آرژانتینی و کوبایی توانستند دو گور دسته جمعی را کشف کنند که در یکی بقایای جسدی بدون دست وجود داشت و پس از آزمایشات مختلف مشخص شد که متعلق به چه گوارا است.

در هفدهم اکتبر بقایای جسد چه گوارا و شش همراهش طی مراسمی با حضور جمعیتی عظیم در آرامگاهی در سانتاکلارا دفن شد. همان شهری که چهل سال قبل چه گوارا با عملیاتی فداکارانه آن را آزاد و راه پیروزی به سوی هاوانا را گشوده بود.

کنون بعد از گذشت سالیان زیاد از مرگ ارنستو افکار و عقاید انسانی او همچنان در سراسر جهان منتشر می شود. در کشور های مختلف جهان تندیس ها و یاد بود های او نمادی از پاسداشت آزادی و انسانیت است . کودکان و نوجوانان سراسر دنیا با پوشیدن لباسهایی که چهره ی ارنستو بر روی آن نقش بسته نام و یاد و خاطره ی اورا در دلها زنده نگاه می دارند ؛ نظریه ها و آثار مکتوب چگورا را به تمامی زبان های زنده ی دنیا ترجمه شده و برخی از این آثار جزء پر فروشترین کتابهای سال می باشند .

بسیاری از چهره های برجسته سیاسی و فرهنگی که در زمان حیات ارنستو با او ملاقات هایی داشتند افکار و اندیشه های این دوکتور چریک و نظریه پرداز جوان و پرشور را ورای زمان و مکان می پندارند؛ جمال عبدالناصر، شولوخوف، مائو، سیمون دوگوار، ژان پلسارت، گابریل گارسیا مارکز، اوریانا فالاچی و برناردو برتولوچی از دست بودند .

داکتر ارنستو چگوارا در آخرین لحظات اعدامش خطاب به افسرانی که به سوی او نشانه گرفته بودند ؛ شلیک کنید شما فقط یک چگوارا را دارید می کشید .

در اخیر باید تذکر داد مضون را که خواندید طوری نوشته شده تا به طوری مختصر در معرفی اسطوره و نماد آزادی رفیق چگوارا آشنایی حاصل کنید.

ویرایش و تهیه کننده: عاصم شرار

 

 

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org