شیرین نـظیـری

 

بنیاد گرایی و یا اصول گرایی به مفهوم بازگشتن به اصول و اعتقادات اصلی است. این طرز اندیشه در میان همه ی مذاهب خرد و بزرگ در سرتاسر جهان در حال فعالیت است. گرچه بنیاد گرایی ممکن است از کشوری به کشور دیگر و حتی در مناطق مختلف یک کشور متفاوت باشد، اما این گوناگونی به طور عموم به اولویتها بستگی دارد. در واقع، تشابهات زیادی در حرکات بنیاد گرایان مذهبی در جاهای مختلف وجود دارد که انتظار میرود عملکرد آنها بسیار متفاوت باشد. به عنوان نمونه، مبارزه علیه برابری حقوق جنسی و تولید مثل در مرکز توجه مسیحیان کاتولیک و ارتدکس قرار دارد، در حالی که تعیین نحوه ی پوشش "حجاب"، بیشتر مدنظر بنیاد گرایان اسلامی است.  

از نگرش فعالان حقوق زنان، این حرکت در طی ده سال پسین شدت بی سابقه ای یافته، بارز تر و تندخو تر شده است. بنیاد گرایی مذهبی پدیده ای جهانی است که نسبت به تغییرات قدرت و توسعه ی جهانی واکنش نشان می دهد. این حرکت، با وجود جهانی سازی نیو لیبرالیسم، “جنگ علیه تروریسم” و با افزایش سیاست های هویت طلبانه، نی تنها در جوامع “عقب مانده” و یا “غیر سکولار”، بلکه در نظامهای ظاهراً “سکولار” و دموکراتیک نیز زمینه ی ظهور یافته است.

بنیاد گرایی مذهبی پدیده ای جهانی و در حال پیشروی در شکل دادن به ساختار جامعه و هنجارهای اجتماعی؛ تحت تاثیر قراردادن نهادهای بین المللی و سیاست گذاران داخلی؛ تعیین خطِ مشی سیاسی و تعریف قوانین، به ویژه در حوزه ی خانواده، قوانین مدنی، و حوزه های خصوصی روز تا روز صاحب قدرت بیشتری می شود.

فعالان حقوق زنان در افغانستان، بنیاد گرایی مذهبی را بیش از هر قدرت سیاسی دیگر، مانعی بر سر راه حقوق زنان می دانند. از این رو بنیاد گرایی مذهبی اصلی ترین چالش سیاسی در مبارزات زنان افغانستان برای کسب حقوق شان است.

فعالان حقوق زنان در تمامی مناطق و از طرف همه ی مذاهب خرد و بزرگ با موضعگیری افراط گرایان مواجه اند. بنا بر این، بنیاد گرایی، منحصر به یک مذهب یا منطقه خاص نیست و فعالین بنیاد گرایی در همه ی مناطقی که تحقیق در آنها صورت گرفته، دیده می شوند.

درمورد بنیاد گرایی مذهبی “تمامیت خواهی” و “عدم تحمل دیگران” که با “زن ستیزی” و “دیدگاه پدر سالارانه ی” آنها، همراه است. این حرکت بنیاد گرایی در سرتاسر جهان با “نزدیکی به سیاست و قدرت”، “ضدیت با حقوق بشر و آزادی” و “خشونت” تجربه می شود. زنان فعال در حوزه ‌ی حقوق زنان، اغلب با تهدید و رفتار اهانت ‌آمیز در جاهای عمومی مواجه میشوند. خشونت لفظی و توهین، لت و کوب فعالان حقوق زنان؛ توسط سنت گرایان مذهبی بخشی از تجربه‌ ی مشترک نزدیک به ۵۰ در صد از آنان است، که یا خود شاهد آن بوده‌ اند یا از همرزمان خود در این باره شنیده ‌اند.

امروز هویدا است که به اساس تعریف های بنیاد گرایی و تروریسم که در بالا ذکر کردم، برخی گروه های بنیاد گرای دینی، که در گذشته در افغانستان ایجاد شده بودند با به وجود آمدن جمهوری دموکراتیک افغانستان به پاکستان و ایران فرار کردند، اینها معجونی از گروه های بودند که با روحیه ی بنیاد گرایی مذهبی و تروریستی تربیت و پرورش یافته بودند. مسلم است که همین گروه ها مورد استفادهٔ سوء دولتها؛ بیشتر "پاکستان" که تروریسم دولتی را برای اهداف مشخص خود در خاک افغانستان پیش می بردند، قرار گرفته بودند و اکنون هم همان سناریوی آنها بسیار ماهرانه تا به امروز ادامه دارد.

به استناد تاریخ، همین بنیاد گرایان دینی بودند، که در مقابل برنامه های مترقی شاه امان الله به اشارهٔ انگلیس، مردم را به شورش تشویق کردند و پروگرام های مترقی آن دوره را با شکست مواجه کردند.

همین بنیاد گرایان دینی تحت نام "جوانان مسلمان" بودند، که بار دیگر در سال ۱۳۴۹ خورشیدی برابر با ۱۹۷۰ در برابر پوشیدن لباس کوتاه و شیک پوشی دختران دانشگاه/ پوهنتون کابل احتجاج نمودند و به پای دختران و زنان که لباس غربی به تن داشتند، شلیک کردند و به روی برخی از آنها تیزاب «اسید» پاشیدند.

جنایت ننگین علم برداران جهل و ظلمت حزب "اسلامی گلبدین حکمتیار" و "طالبان ملا عمر"؛ تیزاب ‌پاشی به چهره زیبای ۱۵ تن از دختران دانش آموز در استان / ولایت کندهار، سوزاندن مکاتب دختران، مسموم ساختن دانش آموزان، کشتار جمعی دانش آموزان و آموزگاران "مکتب نسوان قلعه سید ها" در ساحهء پل علم لوگر، تیر اندازی به انیسه در جریان اجرای برنامه واکسیناسیون در استان/ ولایت کاپیسا و کشتار بیرحمانه صدها آموزگار، دانش آموز دختر، فعالان حقوق زن، کارمندان زن و پلیس زنان تا به همین اکنون ادامه دارد.

فرخنده، رخشانه، تبسم و هزاران زن دیگر در گوشه و کنار کشور در آتش سوزان خشونت و ستم بنیاد گرایان دینی سوختند. نزدیک به یک و نیم دهه میشود فریاد جان گدار دختران و زنان تحت ستم از هر سوی کشور بلند است.

بنیاد گرایان با آن همه وحشت، دهشت و کشتار های خونین در مقابل دختران اکتفا ننمودند و روی نعش و خاکستر کشته ها، مدرسه های خود را اعمار نمودند و هزاران کودک و نوجوان این سرزمین را در مدرسه های که مغایر فرهنگ و سنت‌ های رایج در افغانستان است جذب نمودند. یکی از نمونه های آن "اشرف المدارس" در استان/ ولایت کندز است. ترویج اندیشه‌ های تند روانه اسلامی در این مدرسه‌ دینی دخترانه، نگرانی ‌های را در مورد گسترش بنیاد گرایی در میان زنان جوان افغانستان ایجاد کرده است. این دختران پرخاش گر شنیدن رادیو، تماشای تلویزیون، گرفتن عکس، بزرگداشت روزهای مانند روز معلم، مادر، سال نو، سالگرد زاد روز و نیز کارکردن زنان در بیرون از خانه را حرام میدانند.

به باور فعالان مدنی در کندز، تفسیر و تعبیر دانش آموزان اشرف ‌المدارس از دین، سخت‌ گیرانه، غیر معمول و خلاف برداشت‌های موجود از اسلام در افغانستان است.

"تو کافر شدی" و "این حرام است" دو عبارتی است که به گفته فعالان حقوق زن، دانش آموزان این مدرسه از آنها به عنوان حربه ‌ای در برابر دیگران استفاده میکنند.

به اساس یک تحقیق وزارت معارف افغانستان، درحال حاضر سیزده هزار مدرسه دینی در سراسر این کشور فعالیت دارد. از آن جمله ۱۲۰۰ مدرسه ثبت و راجستر وزارت معارف افغانستان است و متباقی یعنی ۱۱۰۰۰ مدرسه دینی به اساس تقاضای مردم تاسیس و پسران و دختران به آموزش های مسایل دینی مصروف اند با وصف این که موجودیت مدرسه های دینی در افغانستان پیشینه دیرینه دارد و تدریس مسایل دینی برای دختران و پسران در مساجد از سوی ملاها در درازای تاریخ ۱۰۰۰ ساله اسلام در این وطن کدام پدیده نو نیست، اما در واپسین سال ها گزارش های وجود دارد که برخی از این مدرسه ها برنامه های خاصی را دنبال می کنند.

در جریان ماه گذشته مرکز گزارش دهی جنگ و صلح در یک گزارش خود از استان/ولایت پکتیکا نوشته است که در شهرستان/ ولسوالی برمل پکتیکا در یک مکتب دینی به زبان اردو به دانش آموزان تاریخ پاکستان تدریس میشود. حتا در کابل مدرسه های وجود دارند که در آن دروس به زبان عربی تدریس می گردد.

مقامات وزارت معارف همچنان می گویند در هر سه ماه، از حدود ۶۰۰۰ تن فارغان این مدرسه ها امتحان اخذ می کنند و سپس از این میان بهترین افراد را به عنوان معلمان دینی در سیستم معارف جذب می کنند.

به اساس ارقامی که وزارت معارف ارایه میکند ده سال قبل تنها ۲۰۰ مدرسه در این وزارت ثبت راجستر بود اما با گذشت چند سال، شمار مدارس ثبت و راجستر شده در وزارت معارف به ۱۲۷۵ باب می رسد که در کنار ۱۵۰ باب دارالعلوم فعالیت دارند. به اساس ارقام ارایه شده در مجموع ۲۶۵ هزار دانش آموز در این مدرسه ها مصروف فراگرفتن علوم دینی هستند که ۱۲ هزار تن آنان را دختران تشکیل داده است.

اگر حکومت افغانستان، سیاست گذاری های دقیقی را برای مدیریت این مدارس رویدست نگیرد احتمال تبدیل شدن مدارس دینی غیر رسمی به خطر جدی علیه صلح و ثبات افغانستان در آینده خواهد شد.

شماری اساتید از مدارس دینی پاکستان و عربستان فارغ التحصیل شده اند و احتمال آموزش اندیشه ها افراطی توسط این اساتید و کتاب های شان و جود دارد.

ازسوی دیگر بنا بر گزارش وزارت حج و اوقاف در حدود صد و بیست هزار مسجد در سراسر کشور وجود دارد. رهبری این مساجد به دست دو صد و چهل هزار ملا و موذن است. بنا بر آمار های وزارت حج و اوقاف حدود ۹۰۰ مدرسه دینی در سراسر کشور فعالیت می کند که در این مدارس در حدود ۲۰۰ هزار طلبه مشغول تدریس اند. آمار وزارت حج و اوقاف تنها شامل مساجد، ملا امامان و مدرسه های میشود که توسط این وزارت ثبت و راجستر شده اند. اما مساجد و مدرسه های زیادی در سراسر کشور وجود دارند که تنها ارتباط با کشور های بیرونی دارند و منابع و نیازمندی های شان از سوی کشور های بیرونی تمویل میشود. بنابر این، آمار مذکور دقیق نیست و به نظر میرسد که تعداد مساجد و مدرسه ها در سراسر کشور بیش از آمار وزارت معارف باشد.

حالا اگر با دقت به این ارقام بنگریم، متوجه میشویم که دولت افغانستان هیچ آگاهی و هیچ کنترولی بر سخنان ملا ها به ویژه در خطبه های نماز های جمعه و عید ها ندارد و هیچ آگاهی هم در مورد پرو گرام درسی مدرسه ها و مضامینی که بیشتر به وسیله استادان پاکستانی و عربی در مدرسه ها تدریس می شود، ندارند و یا اگر دارند به دیده اغماض می نگرند.

در این میان طالبان، داعشیان، وهابی ها و سلفی ها در همین مساجد و مدرسه ها اهداف بنیاد گرایی را تبلیغ و یا درس می دهند، بذر اندیشه های ضد سیکیولاریستی و مدنی را در افکار دانش آموزان دینی می پاشند.

 به اساس آماری که در بالا ذکر شد، این ۲۵ درصدی که بر ضد اندیشه های لیبرالیستی فارغ میشوند، بلافاصله شکار افراطیون می گردند و از آنان در جبهه های جنگ و یا اعمال انتحاری بر ضد مردم افغانستان استفاده می کنندـ

بلی! دوستان عزیز هر قسم که حساب کنیم، ۲۵ درصد ۲۶۵۰۰۰ طلبه یی که در یک سال از این مدرسه ها سند فراغت به دست می آورند، ۶۵ تا ۶۶ هزار طلبه با اندیشه های طالبی، داعشی و سلفی اند که هرسال به لشکر مخالفان افزود می گردند، هزاران هموطن بی گناه ما در اثر حملات انتحاری و انفجاری این طلبه ها در شهرها تکه و پارچه میشوند و خون شان سنگفرش ها را رنگین میسازد.

سالها است که توسعه و ثبات افغانستان از سویی گروههای بنیاد گرا و افراطی تهدید میشود. تسلط چند ساله این گروه ها بر افغانستان نزدیک به نیمه ای زیر بناهای این کشور را نابود و فجایع غیر قابل تصوری را خلق کرده است. این گروه ها هر آنچه مظهر تمدن و پیشرفت بشری بود را نابود کردند و یکی از شاهکارهای کم نظیر هنری باستانی در بامیان افغانستان را از بین بردند.

سرانجام به این نتیجه میرسم که بنیادگرایان مردم بی گناه ما را کشتند و ملک ما را به ویرانه مبدل کردند و هست و بود آثار گرانبهای باستانی سرزمین ما را دزدیدند و به پاکستان انتقال دادند. پس چگونه میتوانیم که کودکان معصوم خود را به مدرسه های خرابکار و پر از فساد این انسانهای نا سالم و خیانت کار شامل بسازیم؟

در حالی که در مکتب های ما مضامین علوم دینی تدریس میشود.

 آیا مردم کندز ۳۵۰۰ تن همشهری خود را که توسط همین بنیاد گرایان جاهل کشته شدند، ده ها دختر و زن جوان شان مورد تجاوز قرار گرفت، هست و بود شان چور و چپاول شد، خانه ها، دکاکین و شهرشان به آتش کشیده شد. فراموش کرده اند؟

 چگونه میتوانند چنین اعمال وحشیانه را فراموش کنند و باز هم دستان پاک ۶۰۰۰ دختر معصوم شان را در دستان آلوده به خون و کثیف این جنایتکاران اجیر بگذارند؟

 

 04-5-2017

 

 

 

  

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org