سه شنبه، ۷ دسامبر ۲۰۱۰

مسوولیت مقالات، مطالب و نبشته های نشر شده در «دیدگاه ها» به دوش نویسنده گان آنها میباشد

  
علی احمد (صارم)

 

مراتب تأثر و غم و اندوه عمیق خود، فامیل و همفکرانم را به مناسبت چهاردهمین سلگرد وفات تو (کارمل) بزرگ، فرزند آزادیخواه، مردم دوست، و وطنپرست افغان که همه عمر عزیز و گرانبهای خویش را در خدمت گذاری برای احیای حقوق انسان زحمتکش وطن سپری کرده، دروازۀ روشنگری را باز و دریچۀ تاریکی را برای ابد بسته کرده نامت را مانند مشعل فروزان برای مشعلدارانت گذاشتی و رفتی. به فامیل با افتخار، خانوادۀ راه و اندیشه و همه مردم روشنفکر و عدالت پسند وطنت سایت نیک نام وعدالت پسند «اصالت»، تسلیت عرض میدارم.

 

"چرخ تاریخ چه کس بخواهد و یا نخواهد به پیش میرود. ممکن است در مسیر تاریخ، چرخ پیش روندۀ تاریخ چند گاهی بطی پیش رود، و لیکن در هر ‍‍حال پیش میرود." از سخنان ارزشمند ببرک (کارمل)

 

 

 

در کشور ما افغانستان عزیز، زمامداران آمدند و رفتند، نظام های سیاسی پیروز شدند و شکست خوردند، شخصیتهای سیاسی و ملی ظهور کردند و ذوال نمودند، متجاوزین، تجاوز کردند و گریختند، فتنه گران آب را آلوده ساخته و ماهی گرفتند . . . تنها و تنها چیزیکه تا کنون دست ناخورده مانده و غیرقابل تغییر، تجزیه و تفکیک میباشد بدبختی، بیچاره گی و فقر و سیاهروزی مردم افغانستان است، که نه تنها به همان حالت فقر و بیچاره گی زنده گی فلاکتبار خودرا پیش میبرند، بلکه سیاست و روش فعلی در جامعه ما به شکلی پیش میرود که فقیر را فقیر تر و غنی را غنی تر میسازند.

واضح است که افغانستان را موقعیت خاصش در دوره های مختلف تاریخی سبب شده تا میدان بزکشی قدرتهای زورگو و زورمند جهان باشد، بخصوص منابع سرشار انرژی در کشور ما و کشورهای آسیای میانه که رقابت غولهای نفتی را به شورش آورده تا بخاطر منافع شان بازی بزرگ را براه اندازند و مانند پیاده شطرنج ملت افغان را توسط دست نشانده گان شان این طرف و آنطرف بدوانند و با درز اندازی شگاف عمیقی را بین اقوام و مردم مظلوم افغان ایجاد کرده خود سود برند.

دشمنان مردم و منابع وطن ما، از طریق نشرات سرکاری و استخدام افراد خود فروخته به کامپنی ها، مردم را اغفال نموده علل و معلول این دربدریها و این خونریزی بی حساب را پوشانده رنگ و بوی جنگهای قومی، زبانی و داخلی میدهند.

در حالیکه امروز هیچ چیز پوشیده نمانده تا مردم افغانستان فریب چند اجنت مزدور و بی وطن را ندانند که بخاطر پول نه تنها وقار، عزت و افتخارات افغانستان را، از نام این قوم و آن قوم، این زبان و آن زبان، این سمت و آن سمت و این سیاست و آن سیاست میفروشند بلکه ضمیر و وجدان اگر داشته باشند گوشۀ از تاریخ وطن مارا لکه دار ساخته و میسازند.

همین اکنون در دستگاه سرکاری عده ای زیاد استخدام شده شعبات بیگانه که خودرا چیز فهم و عقل کل هم تبلیغ میدارند به هموطنان پا برهنه و شکم گرسنه خود به اصطلاح دوغ را داده نمیتوانند و یا روادار نیستند، در حالیکه به دیگران شیر و مسکه میدهند و قیماق را روادار اند.

واقعیت امر این است که این هم ضعف و ناتوانی، بی تفاوتی و بی مسؤولیتی آن روشنفکران باید باشد که سنگ مردم دوستی را به سینه زده و دادخواهی از اتحاد و یکپارچگی نیروهای دموکرات و آزادی خواه را میزنند اما در عمل کاری دیگر میکنند.

چرا به اجتماع سیاسی و اتفاق سیاسی باورمند نیستند و طوری معلوم میشود که انتظار آمدن یک دوره طلایی دیگر و یا انتظار یک فرصت طلایی دیگر را در افغانستان میکشند. فرزندان حزب و همه آگاهان سیاسی، خوب میدانند که روی دلایل منطقی و علمی نه آن زمان دیروز خواهد آمد و نه آن حزب دیروز قدرت دولتی را دوباره بدست خواهد گرفت و یک دلیل که ما تا کنون راه اصلی دوباره یکجا شدن با هم را پیدا کرده نمیتوانیم این است که، عده ای عزیزان ما فقط در تلاش اند که همان زمان گذشته را با همان ساز و برگ گذشته زنده سازند که فکر میکنم این خیال است و محال است و جنون. و این خود جفای دیگری خواهد بود که ما و علل خصوص مسؤولین پارچه های جداشده از دامن ح.د.خ.ا.، به آن رادمردان تاریخ افغانستان روا میدارند که غرور، شهامت و خرد شان بحیث یک فرد وطنپرست و آزادیخواه و یک انسان پاک و راستین برای حفظ مبدأ آیین و فرهنگ خویش و برای آزادی انسان زحمتکش و آوردن عدالت اجتماعی تا آخرین لحظه زنده گی مقاومت کردند اما به غیر حق و دشمن آزادی و استقلال افغانستان تسلیم نشدند.

هرگاه مروری کوتاهی به تاریخ گذشتۀ مان داشته باشیم، همه نیروهای که طرفدار استقلال، آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی بودند از جمله تاریخچۀ گذشته حزب دموکراتیک خلق افغانستان (وطن) بر علاوۀ کمی ها وکاستی ها، مملو از فعالیت های دموکراتیک که در بر گیرندۀ جنبشهای آزادیبخش ملی دوران گذشته مردان آزادی خواه، ضد استعمار و ضد حکومات مطلقه را تحت نام مشروطیت اول و دوم در بر میگیرد میباشد، که با رادمردی بزرگمردان راه آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی، چون غلام محمد (غبار) بابای تاریخ افغانستان، عبدالعزیز (قندهاری)، ببرک (کارمل)، داکتر محمودی، طاهر (بدخشی)، سرور (جویا)، نور محمد (تره کی) و دیگران که با خلوص نیات نیک شان در مبارزات دموکراتیک که در بر گیرندۀ جنبش های محصلین و متعلیمین و اتحادیه ها و فعالیتهای پارلمانی دوره های مختلف شورای ملی دوران سلطنت را که دارای ارزش های تاریخی میباشد نیز در ب داشته است.

هرگاه به رسالت و اصالت آن رادمردان تاریخ مهر صحه میگذارید، باز هم سوال پیدا میشود که وظیفه پیروان آنها در شرایط کنونی چه خواهدبود؟ آیا عدم شفافیت در گفتار و کردار، فریب، اغوا و سنگ اندازی در راه وحدت همفکران و یاران دیروز، همین است وظایف انسانی و اخلاقی ما، یا برعکس آن؟ آیا ترکه حزب بین عدۀ محدودی چند تن رهبران حزب آن هم بدون داشتن وثیقه شرعی و قانونی یعنی بدون آگاهی صفوف و کادرها خلاف همه نورمهای تشکیلاتی که صورت گرفت، مگر آن صفوف پاک نهاد حزب و بازمانده گان شهدای آن چه گناهی داشتند که بخاطر گرفتن امتیاز و نجات جان و مال شخصی خویش بوری بوری به تنظیمها فروخته شدند متأسفانه که تا هنوز هم این معامله بشکل پرچون آن در خارج از کشور جریان دارد؟

بهتر است حقایق را برملا ساخت و از گفتن حقایق در هراس نمانده بلکه از نگفتن و کنار رفتن از آن در هراس بود که سرافگنده گی تاریخی را به بار میاورد. ح.د.خ.ا، (وطن) تاریخ روشن دارد، تختی های فردی را نباید به گردن جمع و یا به حزب نسبت داد و یا آنکه گفته میشود زمان تغییر کرده، نه خیر! زمان تغییرنکرده، انسانها تغییر کرده زمان مانند سابق، روز روشنایی دارد و شب تاریکی، این ما هستیم که شب و روز را یک سان دیده از شوک نبرآمده زیر فشار روانی قرار داریم، و عدۀ ما هم وظیفۀ خودرا ختم شده دانسته با بهانه های نا موجه که "وطن اشغال شده با قوای اشغالگر نمیتوان رفت" در حالیکه جرأت تقبیح کردن قوای اشغالگر را هم ندارند.

پس راه حل چه است؟ آیا با این بی تفاوتی، بی اتفاقی، پراگنده بودن و زیر تاثیر خود خواهی و خود محوری بودن میتوان راه حل را پیدا کرد؟ همفکران عزیز! به خود آمده چشمان تان را باز و گوشهای تان را شنوا سازید که همین اکنون بالای وطن و وطندار تان چه میگذرد، سوم حصۀ نفوس کشور زیر فقر شدید قرار دارد، کابل پایتخت کشور را به شهری گدایان تبدیل کرده اند، از همه بد تر دشمنان وطن و سرمایۀ ملی ما در تلاش تقسیم کشور مان قرار دارند، تحلیل گران سیاسی آگاهی میدهند که نه تنها افغانستان، حتا کابل مانند سال های ۱۹۹۲ در حالت تجزیه و تهدید شدید تقسیم شدن شرق غرب قرار دارد. با وصف موجودیت بیشتر از دوصد هزار عسکر کشورهای غربی تحت قوماندۀ انگلیس و امریکا، به غرب کابل در روز روشن تعدادی از هموطنان کوچیها با هزاره ها در گیر گردیده که برعلاوۀ کشته و زخمیها عدۀ در وطن خود مجبور به هجرت شدند.

نمیدانم روشنفکران متعهد و وطنپرستان واقعی افغانستان هنوز هم منتظر چه هستند؟ از نظر من این هم درست نخواهد بود تا انتظار آنرا بکشیم اشغالگران برآیند، دولت فعلی هم ارگ را رها کنند، باز ما متحد شده عزم سفر و عزم مبارزه را از سر گیریم . . .

باز هم اگر به گذشته مراجعه نماییم مبارزه بخاطر آوردن دموکراسی و عدالت اجتماعی با چنین شیوه غیر عملی هیچگاهی وجود نداشته، هرگاه از جمله نیروهای آزادیخواه دیروز تنها تاثیر گذاری و موثریت جنبش اتحادیه های محصلین و پارلمان را به دوره های مختلف مورد بررسی و نقد قرار دهیم بیانگر آن است که در هر مقطع زمانی تا چه حدی در بیداری توده ها نقش بارزی داشته اند، برای صحت موضوع میتوان اعتراض شادروان غلام محمد (غبار) وکیل منتخب مردم کابل را یاد آور شد که در یکی از جلسات دورۀ هفت شورای ملی سال ۱۳۳۰ شمسی در اعتراض بالای دولت گفته بود: (علت عقب مانده گی و بیخردی ما عدم رعایت اصول دموکراسی در طرز ادارۀ ماست و بس، تا ما به تحکیم این مبانی از صمیم قلب و با تمام قوا متفقاً کوشش نکنیم، نه اینکه مالک چیزی نخواهیم شد بلکه خطر از دست دادن چیزیست که فعلاً داریم. پس وظیفه نخستین منورین و جراید ملی همانا تبلیغ اصول دموکراسی و مبارزه با بقایای مطلقیت و استبداد است و بس.)

چنان ارزیابی میگردد که سخت تلاش جریان دارد تا افغانستان را برعکس دنیای دیگر به عقب برده همان دولت های مطلقۀ تاریخ تیر شده را دوباره احیا بدارند، چرا حاکمیت تنظیمی ثابت میسازد که بی عدالتی و بی قانونی، خودسریها و زورگویهای که جای قانون و عدالت را گرفته و عدم رعایت قانون، توسط قانون شکنان خودسر و بی بند و بار تاریخ را تکرار ساخته و جامعه افغانی را چنان در چنگ خود پیچانده که ملت افغان را بیاد آن بی عدالتی و وحشت دوران مطلقۀ حاکمیت ظاهر و داؤد می اندازد، بی مورد نخواهد بود تکرار تاریخ را با اعتراض شخصیت ملی وطن شادروان (غبار) وکیل دورۀ هفت شورای ملی آنزمان را که در جلسۀ دیگری شورای ملی گفته بود طوری مقایسوی یاد آور گردیم، (غبار) گفته بود: ( . . . باید عرض کنم که به عقیدۀ من "دربارۀ ضمایم قانون" ضرورت مباحثه نیست، زیرا جریان امور در مملکت ثابت میکند که ما به قانون ضرورت نداریم، چه رسد به حواشی آن، زیرا تا کنون قانون اساسی قطعاً در مملکت تطبیق نشده به عقیدۀ من کابینۀ ما به قانون و دموکراسی اصلاً عقیده ندارد و نمیخواهند که قانون در مملکت رواج یابد. باز هم ادامه داده اضافه میدارد:.پس در صورتیکه در یک مملکت قانون اساسی و تصویب شورا قیمتی نداشته باشد ضمایم کوچک قانون هم ارزش ندارد . . .).

فعالیت های جنبش آزادیخواهان آنزمان و تاثیر موثر فعالیت های دموکراتیک آن دوره بخاطر آوردن آزادی، دموکراسی و ترقی و عدالت اجتماعی شب و روز خودرا وقف مبارزه بر حق مردم خویش کرده و نتایج پایمردی شان وسیله شد تا سلطنت ظاهر خان را مجبور به آن سازد که صدراعظم شاه محمود خان کاکای شاه بعد ۹ سال داشتن قدرت جای خودرا به حکومت ترور و اختناق پسر کاکای دیگرش بنام سردار داوُد خان رها کند، صدارت سردار داوُد هم برعلاوۀ دادن شکنجه ها و انواع ظلم و ستم مشهود، قتلهای سیاسی را مانند اسلاف خود ادامه داده که شخصیت های ملی و مردم دوست سیاسی آنزمان را چون داکتر محمودی فقید، براتعلی (تاج)، سرور (جویا) ودهها و صدها فرزندان نامدار و نیک نام وطن را که در غل و زنجیر زندانها و یا بعد بر آمدن از زندان روی بهانه های مختلف به شهادت رسانده اند مثال داد. عدۀ روی تعصب که با قشر اگاه و روشنفکران وطن و علل خصوص با ح.د.خ.ا. دارند میخواهند بخاطر نمک حلالی به آن خانواده غدار، ظاهر خان و داوُد خان را قهرمان ملی بسازند و دوران شان را دوران عدل و انصاف و آرامش تعریف میدارند.

برای چنین خوشخدمتان باید گفت؛ مگر برعلاوه مظالم مشهود دیگر که ثبت تاریخ وطن میباشد، همین سردار مغرور نبود که با تحریک عدۀ از وابسته گان خود در نوشتن چند رساله وفاق ملی را دامن زده از شیوه های (تفرقه انداز و حکومت کن) استفاده میکرد؟ بازهم صفحۀ تاریخ آن دوره را باز کرده میخوانیم که در آن دوره ملیت هزاره و قزلباش رسماً حق نداشتند به رتبه های بزرگ عسکری برسند، هزاره ها و قزلباشها در وزارت خارجه به مانند دیگر اقلیتهای ترک زبان راه نداشتند.

آیا همین است آرامش و عدالت اجتماعی که مخالفین سیاسی تعریف میدارند؟ واضح است که بی اتفاقی ها، دور گرفتن ها، بی تفاوتی ها، دور بودن ها و خاموشی روشنفکران و عمدتاً هیأت رهبری حزبی و دولتی دیروز است که حقایق دوران خدمتگذاری صادقانه و وطنپرستانه قشر آگاه وطن را در سینه های شان مخفی نگهداشته و مخالفان سیاسی دیروز و امروز را چنان تیز و برنده ساخته که بدون انقطاع و بدون نشان گیری، خدایی فیر میکنند و خود هم نمیدانند که هدف شان چه و برای چه میباشد. بی خبر از آنکه تاریخ گذشتۀ وطن ما بیانگر واقعیتهای دردناکتر، خونبار تر و رنج آور تر از این و آن است که ما و یا مخالفین ما فکر میکنیم. مگر رویدادهای گذشته را میتوان به نرخ امروز مطابق ذوق و شوق اشخاص و افراد زورمند و یا تلویزیون ها، سایت های انترنیتی و سایر نشرات داخل و بیرون از کشور مربوط تنظیمها تعریف و تشریح کرد؟

آیا با استفاده از شعارهای تاریخ تیر شده دوران جنگ سرد، تبلیغات سوء، اتهامات دور از واقعیت که آنهم با مصرف مادی شعبات استخباراتی بیگانه بخاطر ایجاد اختلافات بین افغانها صورت میگیرد، میتوان امنیت را آورد و منافع ملی افغانستان را تضمین کرد؟.

واضح است که با این فریب و این جعلیات تنها هویت بدنام و فریب عدۀ شناخته شده را میتوان پوشاند، مگر دوره ای منحط استبدادی ظلم و ستم تیکه داران اجیر را که خودخواهی، خودمحوری، مخالفت بین تنظیم ها، دشمنی با مال و جان مردم و ضدیت با خود و منافع ملی افغانستان، عقب گرایی در برابر عدالت اجتماعی که افغانستان را بیشتر از دو صد سال از قافله دور انداخته و به عوض، طوفان عظیم را نصیب مردم افغانستان نموده اند میتوان نادیده گرفت؟.

مخالفین و دشمنان ترقی، دموکراسی و عدالت اجتماعی در افغانستان، بدون تفکیک و بدون قضاوت تاریخی در موارد مختلف، از جمله عمل زشت و بد، بی عدالتی و بی قانونی، زور گویی، خشونت ورزی تهدید و توهین خودرا لقب "دموکراسی" داده فکر میکنند همین است سیاست و همین است خدمت گذاری به مردم افغانستان، در حالیکه فقط برف بام خودرا به بام دیگران می اندازند؛

 

مرا به عشق همی متهم کنی به حیل

چه حجت آری پیش خدای عز و جل

 

هرگاه قضاوت یک جانبه نباشد، به مخالفین ج.د.ا. باید گفت؛ آیا قبل از حاکمیت جمهوری دموکراتیک افغانستان آزادی، آرامش و دموکراسی در جامعه ما وجود داشت؟ امنیت بود؟ برابری و برادری و عدل و انصاف وجود داشت؟ آیا تاج پوشی های توام به قیمت ریختن خون هزاران بی گناه، به انتخاب آزاد و دموکراتیک مردم صورت گرفته بود؟.

از ماست که بر ماست، هرگاه قشر آگاه، رسالتمند و وطنپرست افغان یکپارچه میبود و یا جبهۀ متحد نیروهای آزادی طلب، ترقی خواه و دموکرات را میداشتند و یا داشته باشند، هرگز یاوه گویان پول بگیر و مفت بگو، تاریخ گذشته ٔشان را ناخوانده دور از واقعیت حکم تکفیر دیگران را صادر نمیکردند و نمیگفتند که: (مولد همه بدبختی های امروز افغانستان، "خلق" و "پرچم" است، آرامش و آزادی مارا گرفتند، نان اولاد مارا گرفتند، وطن را فروختند و غیره و غیره که هر آنچه دل تنگ شان میخواهد میگویند).

همچنان پاسیف بودن نیروهای چپ دموکراتیک و ترقی خواه و اکتیف بودن نیروهای راست افراطی و عقب گرا وسیله شده تا در این اواخر دستگاه های پروپاگندی و تبلیغاتی شان، اعم از رادیوها، جراید، مطبوعات و شبکه های تلویزیونی داخل و خارج از کشور که در برابر پول، جعلیات و اکاذیب شانرا بعد تائیدی سه ضلع خبیثه، "طالبان" و "رهبران جهادی"، "آی.اس.آی پاکستان" تبلیغ نمایند و مخالفین سیاسی خودرا به ضم خود شان از صحنۀ سیاست دور سازند.

بناً مجبوریم به شکل فشرده و پراگنده گوشۀ از تاریخ دور و نزدیک را تعریف نمایم تا مانند آیینه، مخالفین خود را در آن به بینند. مگر امیر عبدالرحمان خان که در انواع شکنجه ضد انسانی شهرت بسزای دارد، بر علاوۀ جنآیات دیگر، در از بین بردن و نیست و نابود کردن سران مبارزین وطنپرست و آزادیخوه افغان، لقب امیر را از انگلیس ها نگرفت؟ تا بالاخره خودش هم بدستور انگلیس توسط پسرش امیرحبیب الله خان در (۱۹۰۱) طور مرموز کشته شد.

امیر حبیب الله خان که تخت و تاج را نه با قوت و زور مردم، نه به روحیۀ دموکراسی، بلکه به قتل رساندن پدر کمایی کرد، آیا ملت خبر داشت؟ و یا این هم کار حاکمیت جمهوری دموکراتیک افغانستان بود؟ امیر حبیب الله خان که به مردم فرمان صادر کرد تا از چهار ازدواج بیشتر نکنند، اما خود برعلاوه صدها عیاشی دیگر، بیشتر از صد زن و دختر زیبای افغان را بزور جهت هوس رانی در حرمسرای نداشت و بالاخره همین امیر حبیب الله خان هم مانند پدرش مخالفین خودرا سنگسار نکرد؟ مشروطه خواهان را با آرزوهای پاک شان بدون داشتن الزامیت و بدون حکم کدام محکمه زندانی و به توپ نه پراند؟ تا اینکه خود هم بشکل مرموز مانند پدر و گذشته گان خود توسط اعضای فامیل خود در ۱۹۱۹ از بین رفت. این کار کیها بود و مولد کدام شخص یا کدام سیاست بود؟.

لطفاً از عقل سلیم کار گرفته قضاوت یکجانبه را با بینش دوجانبه شریک سازید. در غیر آن مورد قضاوت تاریخ قرار گرفته از شما میپرسد که: بعد قتل امیرحبیب الله، نایٔب السلطنه نصرالله خان در جلال آباد و امان الله خان عین الدوله در کابل، بدون آگاهی ملت و بدون نظر خواهی عامه، خلاف همه نورم های دموکراتیک اعلان پادشاهی نکرد؟ تا بالاخره بوسیلۀ بازیگران بزرگ پلان سقوط شاه امان الله خان هم توسط فرد مطمین شان (نادرخان) بدون آگاهی و رضای ملت صورت گرفت و صدها سال افغانستان را از مسیر تاریخ دور انداخته و از قافله هم عقب گذاشتند.

این بی انصافی و بی عدالتیها هم کار نظام دموکراتیک بود؟ یا عمل غیر انسانی و غیراخلاقی و غیروطنی ملای لنگها و دایرکتران شان؟

سیاست بازان امروزی به یاد میدهند که، دیروز هم استعمارگران تلاش میکردند تا در افغانستان حاکمی را داشته باشند که نه چندان مستقل و نه نیرومند باشد ؟.

آیا وقتی تصمیم چهار کاکا، هاشم خان، داوُد خان، شاه محمود خان و شاه ولی خان که با مشت آهنین به فرق ملت افغان کوبیده حکومت میکردند از اعلان پادشاهی محمد ظاهر خان نوجوان به حیث پادشاه افغانستان، نه تنها ملت مظلوم افغان بلکه شخص ظاهرشاه از پادشاه شدن خود خبر داشت؟ که هرگز نه، مگر لشکر کشی ها، خانه جنگی ها، کله منارها، چور و چپاول ها و خونریزی های بی حساب که صرفاً بخاطر تاج پوشی این و آن شخص، از این و آن خانواده صورت میگرفت و با افتخار زیاد اعلام میداشتند که این همه خون ریزی به خاطر پادشاه گردشی است یعنی ریختن خون صدها و هزاران انسان پاک ملت مظلوم افغان را حق مشروع خود میدانستند، به ادعای ناحق کسانیکه بدبختی های فعلی را مؤلد حاکمیت ح.د.خ.ا، میدانند درست خواهد بود؟ در حالیکه ح.د.خ.ا، در آن زمان اصلاً زاده نشده بود. 

خلاف جهت آب شنا کردن مشکل است، نشرات امروزی که موجودیت شان برای مردم افغانستان در قرن ۲۱ آب حیات شمرده میشود خلاف جهت حرکت دارند در حالیکه وظایف اساسی شان را نشر فورمولهای اساسی برای آوردن وحدت ملی و ملت سازی، تبلیغ تساوی حقوق حقۀ افراد جامعه زن و مرد، حقوق مساوی مذاهب، اقوام، ملیت ها سمت و زبان، محوی بیسوادی و غیره و غیره تشکیل میدهد نه دروغ گویی و دروغبافی علیه مرام و اساس و اهداف انسانی، اخلاقی و شریفانۀ حزب و جمهوری دموکراتیک افغانستان، چرا معیار قضاوت را عملکردها نشان میدهد گذشته واضح است آینده را هم آخرین وصیت نامۀ رهبر خردمند و وطنپرست شان ببرک (کارمل) به نسل بالنده و آینده ساز وطن نمایان میسازد که در ملاقاتش با اعضای سازمان جوانان افغانستان در قصر گلخانه گفته بود: (آیندۀ کشور مربوط به شما است، شما وقتی در مبارزۀ داد خواهی تان صاحب موفقیت و شخصیت میشوید که در حرف و عمل تان وفاداری، راستی و حقیقت وجود داشته باشد.

مرگ پدیدۀ طبیعی است که به سراغ همۀ ما میآید، ولی شما با دقت درک کنید. مرد ها صرف یک بار می میرند ولی این نامرد ها است که هر روز میمیرند.

رفقا! هیچگاه دروغ نگویید و هیچگاه نامرد نباشید.).

 

جاویدان باد صداقت و راستی، شجاعت و مردانه گی تو،

تا یک افغان است راه نیک تو است.

 

ادامه دارد . . .

 

(صارم)

۵ - ۱۲ - ۲۰۱۰

 

 اصالت» در قبال مطالب منتشره در دیدگاه ها هيچ مسووليتي ندارد و با احترام به آزادي بیان و دموکراسي نميخواهد سانسور نمايد و دست رد به سينه نويسنده گان بزند)