سه شنبه، ۱۱ دسمبر ۲۰۰۷

هنر و ظرافتهای هنری

)قسمت اول (دوشي چی

  

< زندگی برای کسانی که احساس می کنند يک فاجعه و برای کسانی که می انديشند يک مضحکه است> سوفکل.

پيش گفتار

چرا فرهنگ وجود دارد؟ چه چيزی انگيزه‌ی انسان‌ها در نوشتن اشعار، ساختن تابلوهای نقاشی و آواز خواندن است؟ بيشتر كسانی كه در گير اين قبيل فعاليت‌ها هستند با پاسخ‌هايی مانند اين‌ها واكنش نشان خواهند داد: «زيرا من از اين كار خوشم می‌آيد و برايم لذت بخش است»، يا «زيرا اين كار باعث می‌شود كه من از زندگی احساس رضايت كنم» و يا شايد بعضی ترجيح دهند كه بگويند «زيرا من خودرا موظف می‌دانم كه استعدادهايم را به هدر ندهم». اين پاسخ‌ها نشان می‌دهند كه مردم بيشتر گرايش به اين استنباط دارند كه فرهنگ منعكس كننده‌ی نوع يا تيپ روح است، يا فرهنگ بيان هوش و خلاقيت بشر است ».  علوم طبيعی غالباً پاسخ‌های عادی و دنيوی می‌دهند، يا پاسخی كه با انتخاب طبيعی سر و كار دارد. چارلز داروين در اثر دوران ساز خود در باره‌ی تكامل با نام «در باره‌ی منشاء انواع از طريق انتخاب طبيعی» يا در «حفاظت نژادهای ممتاز در تنازع بقاء» آن اصطلاح غالباً مورد استفاده قرار گرفته‌ی «بقای اصلح‌تر» را به كار برده است. برای بسياری از انسان‌ها درك اين مسئله ساده است كه آن موجودی كه بسيار قوی و سريع است يا در مقاومت در برابر گرسنگی، گرما يا سرما بسيار توانا است بتواند شانس بقاء خود را افزايش هم بدهد.

هوش نيز در همين مقوله جای می‌گيرد. ليكن به زور جادادن دستاوردهای ممتاز فرهنگی بشر در مجموعه‌ای از ويژگی‌هايی كه تعريف كننده‌ی اصطلاح «اصلح‌تر» هستند چندان ساده نيست و نياز به مقدار زيادی تخيل دارد. داروين در آخرين اثرش ملاك ديگری برای انتخاب انواع معرفی نمود كه احتمالاً به همان اندازه‌ی ملاك قبلی مهم است، اما با اين حال چندان توجهی جلب نكرد: گزينش جفت يا انتخاب شريك جنسی. دليلی كه داروين برای وجود چنين ملاكی ارائه كرد يافتن توضيح قانع كننده برای پرهای مزاحم انتهايی (دمی) در طاووس و يال‌های آشكارا بدون استفاده‌ی شيرهای نر بود. اين ويژگی‌ها شانس دارنده‌ی آنها را در تنازع بقاء كاهش می‌دهد و نه افزايش، اما آن گونه كه هويدا است آنها در طاووس و شير نسل اندر نسل به ماندن خود ادامه داده‌اند. از اين رو به ادعای داروين اين ويژگی‌ها بايد احتمال داشتن فرزند بيشتر را از اين طريق كه نرها برای جفت‌های ماده جذاب تر می‌شوند افزايش دهند.  از آنجايی كه داروين باور نداشت كه صرفاً اين ملاك‌های زيبايی شناختی هستند كه طاووس‌ها و شيرهای ماده را در انتخاب جفت هدايت می‌كنند، او می‌بايست كه دليل عقلانی برای اوليت ماده‌ها برای نرهايی كه دارای اين ويژگی‌های مزاحم بودند بيابد.

استدلال داروين اين بود كه دقيقاً همين واقعيت كه اين ويژگی‌ها زندگی را برای دارنده‌ی آنها دشوار تر می‌سازند به شريك بالقوه‌ی جنسی آنها اين پيام را ارسال می‌كند كه اين حيوانات كه می‌توانند با آنها به خوبی كنار آيند ژن‌های بسيار مناسبی دارند و احتمالاً می‌توانند اولاد قوی به وجود آورند. از اين رو آنها بايد قاعدتاً شريك‌های جنسی مطلوب‌تری هم باشند.
زيست شناسان تكاملی پس از داروين اين مفهوم را بسط بيشتری دادند. اگر فردی بتواند كارهای دشواری انجام دهد، نه فقط يك دم طولانی طاووس داشته باشد يا يال‌های بلند و تيره‌ی شير، بلكه همچنين كارهايی كه مستلزم مهارت بيشتر است و آنهم بدون داشتن هرگونه نقشی در رقابت قدرت بدنی و بقاء و با اين حال زنده بماند، اين موجود بايد ژنهای به ويژه مطلوبی هم داشته باشد و از اين رو دارنده‌ی آنها از جهت جنسی جذاب تر خواهد بود.
 فرهنگ ـ يا حداقل آن فرهنگی كه مايه‌ی افتخار ما است و نه آن كه مورد ريشخند ما قرار می‌گيرد ـ شديداً نخبه گرا است. ما مطابق با بعضی استانداردهای فرهنگ در دوره‌ی زمانی بخصوص بهترين را، و فقط بهترين را، تحسين می‌كنيم. خواندن موسيقی پاپ يا تكخوانی‌های اپرا در حمام سودی برايمان ندارد، بلكه بايد بتوانيم كه يك جمعيت علاقمند را جذب خود كنيم كه به دقت به ما گوش دهد و برای ما فريادهای شادی سر دهد تا به اين ترتيب بتوانيم به عنوان عضوی از نخبگان جامعه صلاحيت لازم را كسب كنيم.
به نحوی مشابه، يك نقاش غيرحرفه‌ای جذابيت خود را با مقايسه با ون گوگ يا پيكاسو چندان افزايش نمی‌دهد، و همين اصل برای نويسندگان نيز صادق است. انتشار يك زندگی نامه‌ی شخصی پر از تكبر نيز كمكی به معروفيت شخصی نمی‌كند بلكه انسان بايد موفق به دريافت حايزه‌ی نوبل شود يا حداقل تعدادی از كتاب‌های او در نشريات تخصصی مورد بررسی و توجه قرار گيرند.

لازمه‌ی رسيدن به نوك هرم نه فقط استعداد و شانس كه همچنين مقدار قابل توجهی تمرين است ـ يعنی آنچه از ديدگاه تنازع بقاء تلف كردن وقت به حساب می‌آيد.
با چنين نگرشی البته ورزش نيز شكلی از فرهنگ است، هرچند نوعی كه غالباً توسط كسانی كه درگير فعاليت‌هايی از قبيل موسيقی كلاسيك يا ادبيات جدی هستند به ديده تمسخر نگريسته می‌شود. بيشتر رشته‌های ورزشی يقيناً در آمادگی بدنی و تندرستی سهمی دارند ـ همچون ساير ترجمان‌های فرهنگ مانند باله ـ اما آنچه ما در يك بازيكن يعنی كسی كه می‌تواند با يك توپ كارهای خارق العاده انجام دهد مورد تحسين قرار می‌دهيم در خارج از زمين بازی بی فايده است و اين همان چيزی است كه برای رسيدن به آن بازيكن به هزاران ساعت زمان نياز داشته تا به مهارت كامل برسد.
 البته به اين ترتيب فقط بهترين‌ها تبديل به قهرمان‌های ملی يا جهانی می‌شوند. كسی كه يك بازيكن پرشور فوتبال يا بسكتبال در رده‌های پائين تيم‌های باشگاهی است به جای رسيدن به شهرت بيشتر باعث تمسخر خود می‌شود. دست يافتن به مهارت‌های بی مانند بسيار دشوار است و نيازمند تلاش‌های قابل توجهی است و اين آن چيزی است كه ويژگی بازيكنان بزرگ است كه موجب برانگيختن احترام و ستايش جامعه نسبت به او می‌شود.  با پذيرش چنين منطقی آنچه باعث جذاب بودن نقاش، شاعر و خواننده می‌شود بی‌فايدگی فعاليت‌های آنها در تركيب با نوعی دشواری است.

هر چقدر فعاليت آنها دشوارتر و بی فايده تر باشد اجرا كنندگان آنها بهتر هستند و دارای جذابيت جنسی بيشتر. البته خودآگاهی به اين آرزوی نهفته برای جذاب بودن (به لحاظ جنسی) ضروری نيست و مكانيسم آن در هر حال كار خودش را انجام می‌دهد. شاعر، نقاش و خواننده شايد فكر كند كه انگيزه‌ی فعاليت هنری دلايل متعالی است، اما محقق و دانشمند بهتر می‌داند كه چيست. البته دانشمند بودن هم دشواری‌های خودش را دارد! اما مطابق با منطق انتخاب طبيعی برای آن كه موجودی به لحاظ جنسی جذاب باشد، دانشمند فقط بايد اطمنيان حاصل كند كه تلاش و كار آن هنرمند بی نتيجه است.

هنر گرافيک

گرافيك از هنرهاي تجسمي است كه البته براي كساني كه آن را با نقاشي اشتباه ميگيرند (چون شايد براي شما هم اتفاق افتاده باشد كه وقتي به كسي ميگوييد رشته ام گرافيك است مي گويد پس چهره مرا نقاشي كن!) بايد بگويـم گـرافيك در اصل ايده و تركيب بندي است كه اكثر اوقات بين نوشته و تـصوير اتفاق مي افتد و نقاشي بيشـتر تقليد طبيعت است كه ايده هاي گرافيست ها مي تواند بوسيله دسـت مثال يك نقاش اجرا شود كه خيلي از هنرمندان شـايد براي اجراي بهتر و شـايد به خاطر كسري وقت طراحي نهايي رابه شخص ديگري ميسپارند كه از نوع اول مي توان به بيلبوردهاي توي خيابان اشاره كرد و دوم گاهي هم آن ايده توسط كامپيوتر و برنامه هاي پيشرفته اجرا مي گردد كه مطمئنا كار با دست از ارزش بالاتري بر خوردار است.
گرافيك در معناي لغت بمعني ترسيمي و نگارشي است.و در دو مفهوم قديم (سنتي) و جديد(نوين) متمايز ميگردد كه در مرز بين اين دو پديده چاپ قرار دارد .
همانطور كه گفتم گرافيك به دو دسته قديم و جديد و بين اين دو چاپ، تقسيم ميشود.
البته منظور از چاپ هم، چاپهاي دستي بوسيله قالب چوبي لوح فلزي(گراور) و نيز چاپ سنگي (ليتوگرافي دستي) است و هم چاپ نيمه ماشيني مثل سيلك اسكيرين‚ ليتوگرافي جديد و هم چاپ ماشيني نظير چاپ حروفي (لترپرس) وافست و غيره.
عنوان قديم گرافيك يا گرافيك سنتي شامل خطاطي‚ نقاشي دو بعدي‚ كنده كاري مي باشد كه بيشترين نمود آن در آرايش كتابهاست كه محصول همكاري نقاش ‚ خوشنويس تذهيب كار و جلدساز است.
و اما گرافيك نوين علاوه بر كتاب آرايي در عرصه تبليغات تجاري ‚اعلانات ديواري (پوستر) و مطبوعاتي و نشان ها (مارك) وغيره مي باشد و حتي در سينما و تلويزيون هم كاربرد دارد. مثل عنوان بندي (تيتراژ) فيلم و تصاوير متحرك طراحي شده (انيميشن(.
هنر گرافيك نوين با معماري و مسائل ارتباط محيطي نيز تداخل دارد، پس اين هنر علاوه بر خط ورنگ ‚به عناصر بصري ديگري چون حجم و نور وحتي حركت براي انتقال مفاهيم كمك ميگيرد.
دفعه هاي بعد درمورد تاريخچه تا به اينجا رسيدن گرافيك و تصوير سازي وتحول پيدايش خط و خوشنويسي (كاليگرافي) صحبت ميكنم . هنر گرافيك به يكباره ساخته نشده است. اين شاخه هنر دنباله رو بقيه هنرها مثل خط و نقاشي و… به اينجا رسيده است، پس براي بررسي كردن اين هنر مجبوريم از اول تاريخ قدم به قدم جلو بياييم تا به اصل برسيم. اميدوارم اين مباحث با اينكه خشك است اما سخت نباشد چون به هر جهت شيريني خاص خود را دارد، بعد از پايان تاريخچه اگر فرصتي باقي بود حتما به كارهاي اصلي گرافيك و ريزه كاراييهايش خواهيم رسيد.
هنر ابتدائي، هنري است كه توسط انسانهايي ايجاد شده كه هنوز با تمدن آشنا نشده اند.
هنر ماقبل تاريخ: قديمي ترين تصوير سازي كشف شده در غارهاي جنوب فرانسه و شمال اسپانيا مي باشد (30 هزار سال پيش) كه شامل گاو ‚گوزن واسب و است. شيوه آنها واقعي گرايانه بوده است و همراه با رشد كشاورزي و دامداري تصاوير عيني جاي خود را به تصاوير آرماني داد .
هنر بدوي: شامل هنر سرخپوستاناسكيموها وبرخي سياهپوستان ميباشد. هنر آنان معمولا با مسايل اعتقادي آنان گره خورده است. پيكر انسان در هنر آفريقايي تجريدي (آبستره) ميباشد آثار آنان در زئير و بوربا (ق 10 تا12 م) بدست آمده است و حكاكي روي صخره براي سرخپوستان اهميت فوق العاده داشته است، ولي با ورود اروپاييان به آمريكا اين هنر تحت تاثير قرار گرفت و حالا هنر آنان را به دو دوره پيش از تاريخ و تاريخي تقسيم مي كنند .از آثار دوره پيش از تاريخ ميتوان به نقاشي شني و از دوره تاريخي ميتوان صورتكها را نام برد با پيدايش تمدن در هفت هزار سال قبل از ميلاد در خاورميانه ( بين النهرين) هنر تغيير كرد، تمدنهاي بين النهرين سومر ،اكد، بابل و آشوريها بودند.
از سومريها مجسمه هاي تل اسمر و واركا باقي مانده كه داراي چشمهاي بزرگ هستند و هنر مند همه حالتها را كه ممكن است به مبهم شدن پيكرها بينجامد از كار خود دور مي كند. اكديان هم هنري مثل سومريها داشتند، ولي در زمان سلطنت بابليها پادشاهي به اسم حمورابي با نوشتن قوانين بر لوحي كه در نقش برجسته پشت آن از خداي خورشيد الهام گرفته يكي از مشهورترين پادشاه بين النهرين شد (فكر ميكنم راجع به او همه شما در كتاب راهنمايي خوانده باشيد) بعد از آنان آشوريان بودند كه هنرشان كنده كاري روي سنگ و نقش برجسته بوده است .هنر صومر هم از هرم هايش پيداست كه چه قدمتي دارد. آنان معتقد به كا بودند، اعتقاد داشتند كا با انسان متولد ميشود ولي بعد از مرگ جسم به زندگي ادامه ميدهد و در كارهايشان دو گياه بومي «پاپيروس و لوتوس» زياد ديده ميشود، كه نشانه مصر عليا و مصر سفلي است.
هنر هند كه حوالي شمال رود سند در هزاره سوم پيش از ميلاد تشكيل شد در موهنجودارو تعدادي مهر سنگي به دست آمده كه با هنر بين النهرين پيوند دارد شيوا يكي از خدايان قديم هند بوده كه در اين آثار ديده ميشود (هميشه هنر در طي دوره هايي تحت تاثير مذهب بوده است) و بعد در هند دو آيين بودايي و برهمن بوجود آمد كه اولين نشانه سلطه بودا سر ستوني به شكل چهار شير و چرخ است كه امپراطوري به نام آشوركا دستور ساختش را داد، در تنديسهايي كه از بودا به دست آمده تا قبل از قرن 6 ق.م سمبوليك بوده ولي در پايان قرن نخست ميلادي در قندهار تصويري طبيعي بر جاي مانده است.
بعد از اين به هنر يونان باستان مي رسيم چهارچوب هنري آنان طبيعت پردازي بوده است و تحت تاثير هنر مصر و بين النهرين بودند . براي اولين بار در ظروف آنها بود كه پيكر انسان مورد مطالعه قرار گرفت و چيزي كه در كارشان مشهود است، اين است كه آنها معتقد بودند كه قدرت ذهن انسان، او را از حيوانات برتر ميكند . در سينما ژانري هست به نام noar که به مشکلات و سختي ها و سياهي هاي زندگي يک شخص و يا يک جامعه ميپردازد و يا در نقاشي سبکهايي مانند اکسپرسيونيست يا امپرسيونيست سبکهايي بودند که زيبايي هنر را به شکلي ديگر نشان ميدادند و يا در موسيقي که سبکهايي مانند doom metal -- gothic metal و... بوجود آمدند که زخمها و حرص ها و عقده هاي بشري را به شکلي زشت و ترسناک ياد کردند که هميشه ماندگار مانده اند !پس وجود همچين سبکي در گرافيک زياد هم تعجب انگيز نبود..ولي حالا واقعا dark art چيست؟ دارک آرت يا همان هنر تاريک.. .

 سبکي هست که براي بيان حرفهايش سراغ زشتي ها و پوسيدگي ها و زخمها ميرود .. لبخند را با دندانهاي خوني نشان ميدهد و عشق را با مرده نشان دادن معشوقش...يک جور نا هنجاريست !اعتراض است ، اعتراض به ظواهر زيبا و دروني تاول زده! حرفهايي که هميشه به شکلي ديگر گفته ميشده يا اصلا گفته نميشده! حالا به کل تغيير جهت داده و به صورتي نشان داده ميشود که در بار اول فقط ميگوئيم : چقدر کثيف است !ظاهر نمايي نميکند و چهره واقعي هر چيزي را بدون کوچک ترين دروغ نشان ميدهد .. زخمهاي درون يک شخص در صورتش نمايان ميشود يا فضايي مقدس که در ناکجا آبادي از گناه هاي انسان غوطه ور شده!! بله اين جادوي دارک آرت است که با وجود عمر کمش به شدت رشد کرده و ميکند تا جاي که به پشت پوستر ها و box Shot هاي فيلم هاي هاليوودي هم ميرسد.

ولي متاسفانه مثل همه چيزها.. که هميشه اول اسمش به ايران وارد ميشود و بعد فرهنگش!(مانند مترو و يا همين ياهو مسنجر)! در مورد دارک آرت هم همين طور شد ... خيلي از ما هنوز فکر ميکنيم دارک آرت يعني ترک و لکه خونه و زير چشم سياه ..همين...!
در صورتي که دارک آرت اول بايد حرفي براي گفتن داشته باشد (اگر حرفي نداشته باشد اصلا دارک آرت ناميده نميشود).!و بعد از تکنيکي استفاده کند . ..شما براي اينکه طرح خوبي بتوانيد درست کنيد اول بايد حرفي داشته باشيد پس فکر کنيد که تفکر بهترين چيز است! و بعد از تکنيکهايي که در طي زمان بيشتر با آنها اشنا ميشويد کار کنيد که يکي از اين تکنيک ها استفاده از mode layer هست.

 

 

   www.esalat.org