Fri, 1 Nov 2013 18:19:56
 

استاد عبدالله وفا نورستانی

 

(خاک گردِ پا)

استقبال بر غزل جناب شریف حکیم؛ 

از بِرون من مجو، راز درون زندگی 
همچو بحر بیکران، هم بی سر و بی پاستم 
من فغان و شور مردم را، نهان دارم به دل 
لیک نزد هرزه خو، بیهوده و بی جاستم 
هر که را غم میرسد، باشم ورا از جان شریک
نزد اهل دل، سرا پا، زورق طلاستم 
روز و شب در فکر اسباب رهایی بشر 
فکر و ذکرم خیر باشد، چون مَلک هر جاستم 
دستگیر مردمانم، در سراشیب حیات 
ای خدا همت رسان، در غربت و تنهاستم 
از خموشیهای من، فکری به سود خود مزن 
لیک در روز قیام، من آه آتشزاستم 
نیستم چون چلچراغ، دیر و هم بت خانه ای
لیک در شهر غریبان، خاک گردِ پاستم 
از دویی و از منی، ناید صدای مردمی 
فرد بودم جمع گشتم، با همه یکجاستم 
راز عشق و عاشقی، اندر ضمیر من بجو 
نیستم مجنون ولی، من عاشق مولاستم
فکر  خیر بینوا  را از منِ  افسرده جو
من فقیر و بینوا را، خادمِ والاستم 
گاه در حال حضور و گاه در قال فکور 
همچو آب دیده، در پیدا و نا پیداستم 
از تلونهای دنیا، رنگِ بی رنگی خوشست 
من غلام همت والای، بی رنگهاستم 
این سرود ناب و دلکش، از حکیم دارد پیام 
او شریف  است و حکیم من بنده مولاستم
تار و پود  زنده گی ام ریشه دارد با «وفا»
در دلِ روشن ضمیران، ناظر و پیداستم 
عبدالله وفا 

۱ نوامبر ۲۰۱۳
ویانا - اتریش

 

      

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org