به آنانکه در موردِ گذشتۀ خود با تردد و دودلی مینگرند

 

 

ای دل مرو سوی خطر، گر میروی لرزان مباش      از رهـزنـان غافـل مشو، از دشمنان تـرسان مباش

چـون بـا کسی همره شدی، از نیمۀ ره بـر نگرد       چــون از پی مـردان روی، دیگر ز نامـردان مباش

دشمن اگـر جانت دهـد، بـا او دم از یــاری مـزن       در دوستی گـرجان دهی، از دوست روگردان مباش

گــر عـاشق مستانه ای، زاهــد ریــایی را بـسوز        ور هـم نـشـیـن زاهــدی، در حــلقه رنـــدان مــبـاش

باد بهاران شــو که تـا در مقدمـت گـل بـشگـفـند        چون گِرد باد هرزه گـَرد، در دشت سرگردان مباش

همدست مـا گـرمـیشوی، پای کسی دیـگر مــگیـر       بـا دوســت چون پیمان کنی، با غیر هم پیمان مبـاش

فانی به کیش عاشقان، در فکر خود بودن خطاست      یــا از ســر و جـان در گـذر یـا عـاشق جـانان مباش

رازق فانی

میزان ١٣٦٣ کابل

 

 

توجه !

 

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با کسب مجوز کتبی از «اصالت» مجاز است !

کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد.

Copyright©2006 Esalat

 

چهارشنبه، ۸ اپریل  ۲۰۰۹

www.esalat.org