درس چهارم ـ اسلوب در فلسفه

1 ـ  اسلوب یعنی چه؟

2 ـ  اسلوب در فلسفه یعنی چه؟

3 ـ  اسلوب دیالکتیکی به چه معناست؟

4 ـ  اسلوب متافیزیکی چیست؟

درس چهارم - اسلوب در فلسفه

مکاتب فلسفه علاوه بر پاسخ به مسئله اساسی فلسفه از طریق چگونگی شیوه شناسایی واقعیت و اسلوب تفکر و پژوهش ازهم متمایز می شوند . این مسئله مهمی در فلسفه است زیرا برای راه بردن به حقیقت و تدوین یک سیستم فکری فلسفی اسلوب دارای اهمیت خاصی است.

 (1)

اسلوب چیست؟ اسلوب یعنی شیوه برخورد و پژوهش و پراتیک انسانی برای فرا گرفتن و شناختن یک موضوع معین.

ما انسان ها چه در فعالیت های مادی چه در تحقیقات علمی ، چه در جریان شناخت و چه در طی مبارزه اجتماعی خود هدف هایی داریم و وظایفی برای خود معین می کنیم. اما به جز تشخیص درست هدف و تعیین دقیق وظیفه مسئله بسیار مهم پیدا کردن راه درست و مناسب و تعیین شیوه کار و عمل برای رسیدن به این هدف ها و اجرای وظایف است. اسلوب در حقیقت عبارت است از همین راه رسیدن به هدف، مجموعه موازین و روش ها و شیوه ها چه برای تحقیق تئوریک و چه برای فعالیت پراتیک.

         مثلا هر علمی دارای شیوه بررسی مخصوص به خود است. دانشمند زیست شناس راه پژوهشی خاصی را می پیماید، از سیستم ها، مقولات و وسایل ویژه ای استفاده می کند و دانشمند فیزیک دان موازین و قواعد ویژه دیگری را در تحقیق پدیده های فیزیکی رعایت     می کند. همان طور که یک نفر شیمیدان برای شناختن ترکیب یک جسم باید حتما با اسلوب تجزیه شیمیایی آشنا باشد. یک نفر جامعه شناس یا یک مبارز انقلابی هم باید اسلوب تحلیل پدیده های اجتماعی را بداند و در بررسی یا پیکار خود آن را به کار برد. بیکن فیلسوف ماتریالیست انگلیسی به درستی اسلوب را با «چراغی فرا راه یک رهنورد» مقایسه کرده و می نویسد دانشمندی که فاقد یک اسلوب پژوهش باشد همچو مسافری است که در ظلمت شب عصا زنان راه می جوید.

         اسلوب در هر رشته و زمینه ای وابستگی کامل با خصلت پدیده های مورد مطالعه دارد. مثلا اسلوب فیزیک با شیمی و یا اسلوب زیست شناسی با جامعه شناسی کاملا متفاوت است. هر یک از این اسلوب ها وابسته به ماهیت پدیده های مربوط به موضوع و ناشی از قوانین خاص زمینه مورد نظر است. به عبارت دیگر اسلوب درست در هر زمینه ای از سرشت و طبیعت اشیاء و پدیده ها و روند های آن زمینه سرچشمه می گیرد. انتخاب اسلوب درست خودسرانه نیست. هر موضوعی اسلوب خویش را داراست. واضح است آن اسلوبی درست و علمی است که با قانونمندی ها و سرشت پدیده های مربوطه تطبیق کند و انسان را در پژوهش علمی یا در فعالیت عملی رهبری نماید و منعکس کننده قوانین عینی حیطه مورد نظر باشد .

(2)

فلسفه نیز دارای اسلوب خاص خود می باشد. این اسلوب خاص باید با موضوع خاص فلسفه تطبیق کند و بتواند جهان پیرامون را در مجموع خویش و در تمام « بود» خود در برگیرد.

اسلوب فلسفی در طول تکامل تاریخ، با تعمیم نتایج پیشرفت های علوم و فعالیت های عملی انسان ها تکامل یافته است. در فلسفه دو اسلوب اساسی وجود دارد: یکی اسلوب دیالکتیکی و دیگری اسلوب متافیزیکی.

         به عبارت دیگر سیستم های فلسفی گوناگون برای بیان نظریات خود و برای ترسیم جهان، به طور عمده به دو اسلوب فلسفی متوسل می شوند.

 1 ـ آن ها که پدیده های جهان را به هم مربوط می دانند و آن ها را در ارتباط متقابل و تأثیر متقابل می بینند و جهان و پدیده ها و روندهای آن را در حال تغییر و تکامل دائمی در نظر می گیرند دارای اسلوب دیالکتیکی هستند.

2 ـ آن دسته دیگری که جهان را مرکب از اشیاء و پدیده های مجزا از هم می شمرند که به هم مربوط نیستند و در یک دیگر تأثیر ندارند، در حال رکود و سکون هستند یا تغییرات آن ها تکرار مکرر و دور زدن های یک نواخت است، از اسلوب متافیزیکی استفاده می کنند.

 البته در حال حاضر در شرایط تکامل سریع علوم و جامعه دیگر متفکری را نمی توان یافت که مطلقا از اسلوب اخیر استفاده کند یا بدان معترف باشد. قاعدتا این اسلوب زیر پوششی از بهره گیری ناپیگیر و مثله شده ای که اندیشه فلسفی ایده آلیستی گاه با اسلوب دیالکتیک همراه است (مثل سیستم هگل). ماتریالیسم نیز گاه با طرز تفکر متافیزیک همراه می شود ( مثل سیستم ماتریالیست های قرن هیجده فرانسه ). به علاوه انتخاب اسلوب دیالکتیکی گاه خود به خودی است یعنی مبتنی بر درک آگاهانه قوانین دیالکتیکی تکامل طبیعت و جامعه نیست. نمونه یک چنین اسلوب دیالکتیکی را در عقاید فلسفی هراکلیت فیلسوف بزرگ یونان باستان می توان یافت. او می گفت: در یک رودخانه دوبار نمی توان شنا کرد زیرا آب جاری است و همه چیز در آن نو می شود. « همه چیز جریان دارد، همه چیز حرکت می کند ».

 (3)

اسلوب فلسفی دیالکتیک دستاوردهای دانش بشری و فعالیت انسانی را در بر گرفته و به آن ها عمومیت می بخشد.

واژه دیالکتیک از زبان یونانی قدیم گرفته شده است. در آن  دوران فن مباحثه که از راه پیدا کردن تضادها در گفتار حریف و غلبه بر آن و طریق یافتن حقیقت به شمار می رفت، دیالکتیک نامیده می شد. ( از واژه دیالکتیکه به معنای گفتگو و بحث ). بعدها این فن را به مفهوم اسلوب شناخت واقعیت به کار بردند.

اسلوب دیالکتیکی بر این اصل متکی است که همه چیز در پیوند و تکامل است، در جهان و تمام مظاهر هستی، عنصر کهنه رو به زوال می رود، نابود می شود و عنصر نو بالنده است و می روید و شکوفان می شود. سرچشمه و منبع اصلی این نوزایی و تکامل این حرکت مداوم و جنبش و جوشش عبارت است از تضاد داخلی و درونی خود اشیاء و پدیده ها. گفتیم که اسلوب فلسفی دیالکتیک از آن جا که در درجه اول یک اسلوب پژوهش و یک شیوه ترسیم و توضیح جهان است می تواند هم توسط یک فیلسوف ماتریالیست به کار برده شود و هم توسط یک فیلسوف ایده آلیست. ولی ـ و مهم اینجاست ـ که تنها آن اسلوب دیالکتیک علمی است که انعکاسی از دیالکتیک عینی و واقعی باشد. یعنی تنها در یک سیستم فلسفی ماتریالیستی اسلوب دیالکتیک، انعکاس تکامل دائمی و جنبش جاودانی طبیعت و جامعه و تفکر بشری است. تنها به این صورت علمی است .

اسلوب دیالکتیکی، اسلوب خاص فلسفی است و تفاوتش با شیوه های سایر علوم آن است که در هر یک از علوم اسلوب مربوطه کلید درک و پژوهش پدیده های همان زمینه است، در حالی که اسلوب دیالکتیکی از آنجا که بر دیالکتیک بمثابه علم قوانین کلی حرکت و تکامل طبیعت و جامعه بشری و تفکر علم ارتباطات و هم پیوندی های کلیه پدیده ها در جهان (انگلس) متکی است شالوده متدلوژیک برای کلیه علوم در همه زمینه های شناخت بشری است .

اسلوب دیالکتیکی ماتریالیستی اسلوبی است علمی و پی گیر و عام، یعنی کلید درک و راه پژوهش و تغییر در تمام بخش های سه گانه طبیعت، جامعه و تفکر است، یعنی شیوه برخورد و کلید درک جهان در مجموع خود است. در این معنا و با این دامنه گسترده اسلوبی است که مارکس و انگلس آن را تدوین کرده اند.

اسلوب دیالکتیکی در فلسفه انعکاسی است از واقعیت حرکت، تغییر و تکامل دیالکتیکی در جهان و هر چه در آن است. این اسلوب همه اشیاء و پدیده ها و روندها را در به هم پیوستگی خود و تأثیر متقابل در حرکت دگرگونی نوزایی و تکامل  خود نظر می گیرد.

(4)

اسلوب متافیزیک درست نقطه مقابل اسلوب دیالکتیکی است. ( باید توجه داشت که در این بحث مقصود اسلوب متافیزیکی است که اصطلاحی است متضاد با اسلوب دیالکتیکی. البته در اینجا مفهوم دیگر این واژه « متافیزیک» به معنای ماوراء الطبیعه که زمانی اصولا به معنای عام فلسفه به کار برده می شود در مد نظر نیست). متافیزیک به مثابه اسلوب فلسفی یا حرکت و پیدایش نو را انکار می کند یا منکر ارتباطات و به هم پیوستگی ها می شود یا حرکت را به مفهوم ساده تغییر مکان اجسام در فضا محدود می کند یا ارتباطات را سطحی، اتفاقی و خارجی می داند. اکنون که کشفیات عظیم دانش بشری اجازه انکار مستقیم تکامل و پیوند را نمی دهد اسلوب متافیزیکی چنین می نمایاند که تکامل یعنی فقط افزایش و کاهش کمی یا تکرار آنچه که قبلا وجود داشته بدون آنکه عاملی واقعا نو پدید آید .

به ویژه اسلوب متافیزیک در حال حاضر وجود تضادهای درونی را به مثابه سرچشمه تکامل نفی می کند .

 


 


توضیح بیشتر:  « تضاد» درس 17 - « نو و کهنه » درس 15 -  اسلوب « دیالکتیک» درس 14

نام ها و مکاتب: متد و اسلوب mathode – دیالکتیک dialectique – متا فیزیک metaphysique – بیکن (1626-1561) bacon  - هراکلیت (475-540 پیش از میلاد ) heraclite

درس پنجم