محمد طاهر نسیم

 

چرا مبارزه ملی و دموکراتیک؟!

 

محترم رفیق محمد طاهر نسیم!

فرمول بندی مبارزه "ملی و دموکراتیک" به حیث یک گام نخست مرحله یی در مرامنامه گذشته آغازین سالهای تأسیس ح.د.خ.ا.، ثبت گردیده است.

شما نیز در شرایط مبارزه کنونی آنرا همیشه محور مبارزه رهائی بخش، و وظیفه عمده میشمارید. در این رابطه سوال های مطرح است:

۱. آیا چنین فرمول بندی با شرایط و اوضاع کنونی مبارزه متناسب و منسجم میباشد؟

۲. به نظر «اصالت» دو بخش مفهوم ملی و دموکراتیک و مشخصات آن مطابق با روند مبارزه، به       توضیحات بیشتری نیاز دارد؟

۳. ابعاد نیروی محرکه اساسی مبارزه کنونی را ماهیتاً چگونه تشخیص کرده مینمائید؟

به انتظار پاسخ های شما.

«اصالت»

 

تایپ کامپیوتری از ع . ق . فضلی

 

جواب

اول: پاسخ به سوال های سایت وزین «اصالت» ایجاب مینماید تا مروری مختصری به نخستین مرام ح.د.خ.ا. نمود زیرا به درک و برداشت دقیق از ماهیت مبارزه ملی و دموکراتیک جداً کمک مینماید.

در مشی مرامی ح.د.خ.ا. که با تولد حزب مطرح گردیده است، ملی و دموکراتیک بوسیله هماهنگ سازی و اتحاد تمام نیروهای وطندوست و دموکراتیک کشور در یک جبهه متحد ملی بمنظور انجام وظایف ملی و دموکراتیک، دفاع از استقلال، تمامیت ارضی، و وحدت ملی، و مبارزه در اجرای تحولات بعدی اقتصادی و اجتماعی در کشور انجام پذیر بوده است، که در تطابق با ایجابات شرایط جامعه طبقاتی، عقب مانده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی افغانستان و در راه بهبود و ارتقای سطح زندگی زحمتکشان در عرصه های مختلف قرار داشت.

در مرام حزب تاکید گردیده است: ". . . محتوای اساسی جنبش ملی و دموکراتیک در افغانستان عبارت از: مبارزه برای حل تضاد میان فئودال ها، تاجر های بزرگ محتکر و کمپرادور، بوروکراسی پوسیده و نمایندگان انحصارات بین المللی از یکسو و توده های مردم . . ." از سوی دیگر مرام میافزاید: "امحاء فئودالی و مبارزه در برابر نفوذ امپریالیستی تمرکز تمام قدرت دولتی بدست مردم از طریق انتخابات و ایجاد پارلمانی که از تمام اقشار اجتماعی نمایندگی نماید، حل عادلانه و دموکراتیک مسأله ملی تأمین استقلال اقتصادی و حاکمیت ملی، دموکراتیزه ساختن سیستم قضایی، تأمین واقعی حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی مردم . . ." از جمله مسئولیت های حزب به شمار می آید، و به خاطر حل مسئله ملی، مرام روشن میسازد:

". . . مبارزه در راه اتحاد و همبستگی تمام ملیت ها و اقوام زحمتکش افغانستان بر اساس تأمین منافع طبقات محروم و بر اصل مساوات برادرانه مبارزه همه جانبه علیه هرگونه ستم ملی، اعم از تفوق طلبی قومی، نژادی قبیلوی و منطقوی و همچنان علیه تمایلات محلی که نفاق ملی را بار می آورد . . ." ادامه می یابد.

در این باره باید اشاره کرد که قیام هفت ثور ۱۳۵۷ (اپریل ۱۹۷۸) در اوضاع و احوالی که در آن ح.د.خ.ا.، قرار داشت، از لحاظ زندگی سازمانی و سیاسی و روند فعالیت خود در یک جامعه بسیار عقب گرای قرون وسطایی، نیمه قئودالی قبیله سالاری و عدم پختگی لازم و کافی و آماده گی حزب، و کدام تصمیم قبلی به منظور قیام مسلحانه اتخاذ نگردیده بود، و پلانی نیز مطرح نبود.

چنانچه در نخستین اسناد و مدارک تأسیس حزب، و سال های بعدی مبارزه تذکری از چنین تصمیم به ملاحظه نمیرسد. بخشی گسترده ای از ح.د.خ.ا. به رهبری شادروان رفیق ببرک کارمل، از لحاظ موضعگیری سیاسی و ایدئولوژیکی و نیروی دست داشته و آزموده گی آن و با در نظر گرفتن شرایط عینی و ذهنی جامعه، و درک حقیقت اینکه انواع و اشکال مبارزه هیچ وقت مطلق نبوده و به ماهیت شرایط و اوضاع و تحولات جامعه وقت ارتباط میگیرد، جانبدار راه نظامی نبوده اند. راهی را که مدنظر گرفته بودند، مبارزه سیاسی بوده است.

فرمول بندی کنونی مبارزه ملی و دموکراتیک کدام اختلافی و تضادی با مرام گذشته ح.د.خ.ا. ندارد، زیرا همان پدیده های عقب گرائی قرون وسطایی فیودالی و قبیله سالاری، افزود بر آن حکم روایی های تسلط اشغالگران خارجی و انحصارات سرمایه داری و نفوذ مداخله گرانه امپریالیستی، و مزدور های شان و ارگانهای استخباراتی و اطلاعاتی با شرکت وسیع مافیایی چندین ملیتی بین الملی، بدبختی ها و رنج های زحمتکشان گسترش یافته و آزادیهای شان سلب گردیده است. و به استقلال میهن، صدمه ای بزرگی وارد شده، تسلط و غارتگری شدت یافته است. در مقابل چنین شرایط مبارزه طبقاتی در جهت حل این تضاد ها به نفع خواسته های خلق های رنجدیده و زحمتکشان کشور به منظور بهبود زندگی شان در تمام عرصه ها، به قاطعیت، توانائی و شیوه های فعالیت ارتقا یافته، و سنجش سالم و دقیقتری، نیاز مبرم دارد.

دوم:  افغانستان سرزمین مشترک و واحد تمام ملیت های با هم برادر، دور از هر گونه تبعیض و تمیز، تعصبات ملی گرائی، قومی، برتری و هژمونیستی ملی و نژادی، و غیر قابل تجزیه، به نفع برتری این و یا آن ملیت میباشد. هرگونه بهره برداری نا مطلوب به نفع هر قدرت و نیروی داخلی و خارجی، مخالفت کلی با منافع ملی شمرده میشود. افغانستان دارای استقلال خدشه ناپذیر بوده و هست، و هرگونه تخطی از آن و تلاش در جهت صدمه رساندن با مقاومت سرسختانه روبرو میشود. چنانچه در صفحات مبارزه تاریخی، موضعگیری دلیرانه ملی مردمان این کشور در این مورد جاویدانه ثبت است.

مبارزه در راه تحکیم وحدت سالم ملی مستلزم مبارزه پی گیرانه به منظور استرداد سرزمین های ربوده شده و استکمال تمامیت ارضی آن میباشد  وحدت ملی و استکمال تمامیت ارضی پیوند ارگانیک و ناگسستنی دارد.

استعمار بریتانیایی به منظور تحکیم، گسترش و ادامه پیشروی پلان های تسلط گرانه اش غرض ایجاد محاور نفوذ و دستیابی به منافع انحصاری و نظامی خویش، بخشهای وسیعی و با اهمیتی را از سرزمین افغانستان سلب و به وحدت ملی افغان ها خسارات بزرگی وارد کرده است.

قلعۀ اتک، ولایت ملتان، کشمیر، دیره غازی خان، دیره اسمعیل خان پشاور، سند از پیکر افغانستان بریده و ربوده شدند، و علاقه های شال، نو شیخ تا کوشک کرم و لندی کوتل را در سال ۱۸۷۹ طبق معاهده خائنانه "گندمک" تصرف کردند. ولایت سوات، باجور، چترال و علاقه های وزیر، داورد چاکی و چمن در سال ۱۸۹۳ طبق معاهده ننگین "دیورند" که با امیر عبدالرحمن "امضاء" شده بود به انگلیس ها بخشیده اند! در سال ۱۹۲۴ بلوچستان و بعد ها تمام علاقه های تذکر یافته قبلی را کاملاً خلاف اراده ملی افغان ها تصرف کرند، و به تسلط سک ها نیز خاتمه بخشی شد. و از قسمت های ربوده شده، کانون توطئه گرانه، و لانه های تروریستی، دهشت افکنی و پایگاه نظامی و استخباراتی در منطقه و علیه آزادی، استقلال، و امنیت خلق ها و کشور های منطقه در مقدمه افغانستان، به نام "پاکستان" بنیان گذاری شد!

لذا هر صحبتی از آزادی، استقلال، ملیت و وحدت ملی و تمامیت ارضی افغانستان، کاملاً با استرداد سرزمین های سلب شده از بدنه کشور میتواند تحقق یابد، و چنین هدف محتوای عمده مبارزه همیشگی و همگانی بر حق ملی خلق های زحمتکش افغانستان را تشکیل میدهد.

مبارزه ملی از سالهای پیشین تا به امروز با قربانی های گسترده ای در چارچوب حقانیت چنین مبارزه، و در آینده نیز ادامه می یابد!

در شرایط کنونی مبارزه رهائی بخش ملی از تسلط اشغالگران نظامی خارجی و حفاظت استقلال هدف مرحله عمده پیکار همگانی مردم افغانستان را مجسم میسازد.

و در رابطه به مفهوم دموکراتیک البته نه به مفهوم لیبرال بورژوازی آن به معنی صحنه سازی ها و ریا کاری های انتخاباتی، رای گیری و کاندیدان، و جا بجا سازی بازیچه ها نبوده، بلکه به مفهوم علمی و دقیق آن مبارزه طبقاتی در اجرای تحولات بنیادی زیر بنای اقتصادی و اجتماعی، به منظور انکشافات رو بنائی از لحاظ سیاسی، فرهنگی، قانونی، و سیستم های اداری و برآورده ساختن نیازمندیهای ذی ضرورت و بهبود زندگی مردم و رشد آگاهی توده های وسیع زحمتکش میباشد. چنین تحولاتی ایجاب مینماید که پایه های پیشرفت اقتصادی را در بخش های دولتی، مختلط، کوپراتیفی و خصوصی، مدرنیزه و مکانیزه سازی فعالیت های کشاورزی، سیستم های آبیاری، قلبه کاری مال داری و برقی ساختن کشور در تمام عرصه ها، و توجهات عمده به صنعتی سازی کشور با استفاده از وسایل و تکنولوژی پیشرفته، تفحصات و استخراج معادن و ثروت های مدفون زیر زمینی، مدنظر و پلان گذاری های عملی قرار دارد.

بدین وسیله گامهای عمده و ثمر بخشی در ریشه کن سازی مناسبات پوسیده قرون وسطایی، نظام فئودالی، قبیله سالاری و پدیده های موروثی دوره بردگی، و آماده مرحله ی زمینه برای گام گذاری در اجرای استراتیژی بعدی به سوی جامعه عادلانه و انکشاف یافته فارغ از ظلم، ستم و استثمار، برداشته میشود. دموکراسی در محتوای اساسی خود، مبارزه طبقاتی، مبارزه در راه تغییرات بنیادی و تحقق نیازمندیهای زحمتکشان است.

"مایکلپارنتی"- استاد برجسته علوم سیاسی پوهنتون برکلی، کالیفرنیا- و یکی از فعالین جنبش کارگری آمریکا در گرد هم آیی "مرکز صلح و عدالت" شهر فرانسیسکو، در بخشی از سخنرانی خود گفته است: ". . . یک مغز متفکر- انحصارات سرمایه داری- "چارلز کراتامر" مقاله نویس دست راستی روزنامۀ "واشنگتن پوست" نگاشته است: "دموکراسی تهی از محتواست. مردم به طرف هر چیزی که بخواهند سرازیر میشوند. گاهی هم شکست میخورند، و این همان دموکراسی است."! او ضمن صحبت در مورد کشتار های آذربایجان و ارمنستان این تعریف را- نیز- از دموکراسی، ایراد کرد. اما من می گویم: یک دقیقه صبر کنید این دموکراسی نیست! شما وقتی دست به کشتار می زنید دیگر دموکرات نیستید. زیرا دموکراسی دارای محتوای اساسی و حقیقتی است. محتوای تاریخی دموکراسی، مبارزه طبقاتی است که من شک دارم شما حضار محترم هرگز چیزی درباره آن در مدرسه، اجتماعات، و یا اخبار شنیده باشید.

". . . هیچ نیروی برای حق رای به عنوان حق مجرد و انتزاعی مبارزه نکرده است. مبارزه طبقه کارگر سالهای ۳۰- ۱۸۲۰ علیه شرط مالکیت بر حق رای تنها برای "رای" به عنوان یک حق مجرد نبود، بلکه آنان خواهان دولتی بودند که طرفدار مالکین و ثروتمندان غارتگر، که بر گرده کارگران سوار بودند نباشد.

آنان کشف کردند . . . برای دست یابی به پیروزی باید در راه تغییر اسلوب بجنگند تا با استفاده از اسلوب جدید بتوانند دموکراسی واقعی به دست آورند. حقوقی از قبیل هشت ساعته کار روزانه، بیمه اجتماعی، و ایمنی شغل دیگر کافی نیستند و امنیت لازم را به مردم زحمتکش نمیدهند، دست آورد های دموکراتیکی هستند که بر اثر مبارزات بسیار حاصل شده اند. این حقوق از جمله پیروزی های ما در عرصه اجتماعی هستند.

". . . افسانه ای دیگری میگوید مسأله اصلی در اروپای شرقی دموکراسی بود و پیروزی های عظیمی هم در این زمینه به دست آمده است! نه اینطور نبود. سرمایه داری مسأله اصلی بود. سوسیالیزم- نیز- مسأله اصلی بود.

میخائیل گورباچف در سال ۱۹۸۹- خطاب به آمریکائی ها و غربی ها- گفت: ". . . اکنون که دموکراسی در کشور ما در حال پیشرفت است، آیا به ما کمک خواهید کرد؟". پاسخ واشنگتن و مطبوعات غرب به او خیلی جالب بود: "شما باید به ریفورم های خود ادامه دهید . . ."! یعنی گرایش بیشتر به سوی سرمایه داری . . . و به سوی انهدام سوسیالیزم!

ایدئولوگ کاران انحصارات سرمایه داری مذبوحانه تلاش میورزند تا مبارزه طبقاتی را کلاً به سازش طبقاتی مبدل سازند.

مفهوم واقعی مبارزه دموکراتیک، بیانگر این واقعیت است که چگونه مبارزه طبقاتی نیازمندیهای زحمتکشان کشور را در زنده گی بهبود و انکشاف یافته و عادلانه از راه تحولات بنیادی مرحله ی با در نظر گرفتن شرایط و ایجابات روند مبارزه پلانیزه شد، همگانی ملی و دموکراتیک به پیش برده، مد نظر میگیرد.

سوم: مبارزه کنونی به هر عرصه و سویه ای که بررسی شود، مبارزه طبقاتی زحمتکشان افغانستان را با دشمنان طبقاتی خود، با بدبختی های جامعه عقب مانده، با تسلط نیروهای امپریالیستی و متحدین شان، تشکیل میدهد.

نیروی محرکه مبارزه را به منظور دستیابی به اهداف مرامی مطروحه به سمت گیریهای نیل به آزادی، یا دفاع از استقلال و تمامیت ارضی، و اجرای تغییرات در جامعه در عرصه های گوناگون، توده های وسیع زحمتکش و اشتراک فعالانه آنان را دربر میگیرد. وقتی که از "زحمتکشان" یادآوری میشود، بدین معنی که آنان در دگرگونیهای رادیکال ذینفع میباشند و در پیکار همیشگی با تحمل پذیری و توقف ناپذیر بوده اند، فعالانه پروسه دوران سازی را به پیش میرانند. زحمتکشان مبارزه طبقاتی را ستون و تکیه گاه پیروزی خود میشمارند و مسئولیت چنین مبارزه را متحمل شده بدوش میگیرند و در خم و پیچ های آن ترس و لرزی را در پیکار خود راه نمیدهند. مسئله دیگر در حقیقت، اسبقیت و ارجحیت در بررسی خواهد داشت  بسیج ساختن توده ها و رهبری آنان در مبارزه همگانی با موجودیت یک تشکل سازمانی و سیاسی، دارای مرام مشخص، میتواند صورت گیرد.

مبارزه طبقاتی، متکی بر ایدئولوژی پیشرو و ترقی خواهانه بدون اشتراک توده های وسیع زحمتکش، آگاه و آموزش یافته، بدون کدام رهبری متشکل و منسجم، متحد و یکپارچه و دیسیپلین پذیر، نمیتواند به پیروزی رسد، و به مقاصد طبقاتی خود دست یابد و موفقیتی را کمایی کند!

تشکل سازمانی در سازماندهی، و پیش برد مبارزه ملی و دموکراتیک در راه آزادی، استقلال، تمامیت ارضی کامل، وحدت و یکپارچگی، و اجرای تحولات بنیادی در اقتصاد و جامعه، متکی بر نیروی توده ای آگاه، و بسیج سازی آن، دستیابی به نیازمندیها و بهبود زندگی شان محور محرکه مبارزه امروزی را و در پیش برد استراتیژی آینده را مشخص میسازد.

 

*      *      *      *

۲۲ اکتوبر ۲۰۱۳

 

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org