مصاحبه با خدا

شنبه، ۶  دسمبر ۲۰۰۸

 

 اشرف هاشمی

وقتی در پای تلویزیونی مینشینی در مورد حادثه یی که در بلند منزل های امریکا – یا طوفان سونامی اندونیزیا و یا جنگهای فلسطین و اسرائیل و مسایلی اتومی ایران، انتخاباتِ امریکا، حملاتِ تروریستی در هند . . . با تفصیل و اسناد حرف میزنند یا اینکه گوش به رادیو میدهی از اب و هوای امروز و فردا و حتی یک هفته یي برایت با جزئیات حرف میزند یا جریده یی را باز میکنی در باره یک موضوع داغ که در سرخط نشریه جا داده چنان با لوب و لعاب حرف کشیده که چشم خواننده نمیتواند بی تفاوت از کنار ان رد شود، شوق انسان به خبرنگاری میآید تا چیزی پیدا کند و به جهانیان تقدیم کند، خوشبختانه که حالا برای هر کتگوری انسانها امکانات خواندن – گوش کردن – دیدن وجود دارد انترنت هم که در هر خانه و پسخانه -دفتر و دیوان راه پیدا کرده و هرچه بخواهی و نخواهی حاجت به بیرون رفتن نیست از همین کلکینچه پیدا میشه، به همین خاطر شوق من هم به کارهای ژورنالیستیکی روزافزون شده خواستم یک خبر ناب و یک مصاحبۀ تاپ داشته باشم.

اگر میخواستم با انسانهای مهم و شخصیت های سیاسی مصاحبه داشته باشم باید ژورنالیست مسلکی – سند و مدرک داشته باشم کارت هویت و بلاخره اجازه و فلان و بسمدان غیره و غیره تا پیش انها خودرا می رساندم. صدها حادثه در جهان شده، حالا در صد جای تلاشی و در صد جایی دیگر سند و مدرک کار دارند که برای من ناممکن بود از همه گذشته افراد مهم حالا دیگر با ژورنالیستهای حق و نا حق مصاحبه هم نمیکنند باید یا بی- بی – سی باشد یا سي- ان- ان یا هم الجزیره.

مصاحبه های شخصی دیگر بازار شان کم رنگ شده و روی هم رفته در جستجوی واقعیت و راستی میخواستم برایم که این حرفها از دل و زبانهای ادم های سیاسی دیگر خارج شدنی نیست که نیست فقط و فقط چُرت میزنند که در کجا چه رقم رنگ میچلد خوده همان رنگ میکنند. گناه اینها هم نیست انقدر مد را تعقیب کرده اند که دیگر محتاط شده اند و گفته اند که ترک اعتیاد باعث مرض میشود اینها دیگر نمیتوانند به اعتیاد ترک بگویند چون از مریضی خود میترسند.

در سابق ها خوب بود دو رقم مد بود یکی شرقی و یکی غربی، کسی از یکی و کسی هم از دیگری تقلید میکرد حالا دیگر همه غربی شده اند و یکنواخت.

بهمین خاطر فکر کردم مصاحبه کردن با اینها کاریست محال بیرون کردن واقعیت هم از دل و درون اینها نا ممکن. وقتیکه مصاحبه گران مسلکی را هم میبینم که واقعیت هارا افشاء میکنند یا سر به نیست میشند یا توبه گار مثلی فیاض و امثال انها.

هر روز با خود چُرت زده که با کی چگونه و در کجا مصاحبه کنم و در رسانه ها بسپارم هیچ نفر نیافتم. بلاخره با خود تصمیم گرفتم که با خداوند(ج) یک مصاحبه داشته باشم. در فکری جمع و جور کردن وسایل شدم که برای مصاحبه ضرورت است کمره- قلم – کاغذ، وسایل ضبط، همه چیزهایکه خبرنگاران از ان استفاده میکنند را داشتم تهیه میکردم که بیادم امد صدای خداوند را نمیشه که ثبت کنی چون او با دلها حرف میزند یا چهره اورا با چشم خود دیده نمیتوانی که از او با کمره عکاسی کنی بلکه با چشمی دل دیده میتوانی این همه وسایلی که میخواهی هیچ کدام بدرد نمیخورد. در فکری رفتن نزد او شدم با خود اندیشدم که او را در کجا خواهم دید در کوهای سر بفلک کشیده- در میان جنگلهای بی سر و پا -در بحرهای بیکران در مزارع سبز و سیراب – یا دشتهای خشک و ریگی تا با محیط انجا لباسی تهییه کنم بازهم با خود اندیشدم که این همه بند و بساط برای سفر در کار نیست چون او همه جا در هر مکانی است لازم نیست که خود را سرگردان کنم.

حالا حالا که داشت همه امکانات به هیچ بدست امده بدون خرچ و مصرف باید مصاحبه را انجام بدهم چگونه از کجا شروع کنم چونکه شخصی حر فوی و مسلکی نیستم اغاز مصاحبه هم برایم کاری اسان نیست باید افکارم را جمع کنم زیر تاثیر نروم سوالهای کوتاه و پر مفهوم کنم.

ماه ها در فکر فرو رفتم که چه سوالهای باید صورت بیگیرد - مذهبی باشد ؟ نه نه، خیلی طول وعرض میکشد، از حضرت ادم شروع میشه، اشتباهات بی بی هوا در بین میاید، اعمال حضرت موسی، حضرت عیسی و یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر و صدها ادیان جداگانه که خارج از مذاهب ماست.

اسلامی باشد ؟ نه نه، از تاریخ اسلام همه مثلی افتاب خبر دارند، از نبوت حضرت رسول الله - چهار یار - فاتحین جنگها- قهرمانان اسلام اظهر من الشمس است تا فرقه های مذهبی و علت های که اینها بوجود امده اند.

از سیاست گپ ها شروع شود بهتر خواهد بود، آه آه.

خودی سیاست هم کمتر از ادیان سابقه ندارد، از وقتیکه انسانها دست چپ و راست را شناخته اند سیاست کرده اند، یکرنگ هم نه، رنگارنگ سیاست کرده اند. اگر این همه بر سوابق و گذشته هایش سوال کنم باز هم طولانی تر خواهد شد زمان زیادی را دربر خواهد گرفت. بیا که از سیاست خارجی صرف نظر کنیم، سیاست داخلی (وطن) خود را از او بپرسم.

اندیشیدم از کجا شروع شود ؟؟؟

افغانستان- افغانستان--- افغانستان.

فقط از داخل :

رهبران همه از خارج اماده اند یا به دیکته خارجی ها کار میکنند شامل سوال نباشند.

حکومت از خارج امده بازهم شامل سوال نشود.

جنگ از خارج امده خارجی ها بر ملت ما تحمیل کرده، شامل نشود.

طالب و طالبانی از خارج بالفعل صادر شده و تحمیل میشه، گنجایش ندارد.

انتحاری توسط خارجی ها میشه – افراد بیگناه توسط خارجی ها کشته میشه – بیکاری تو سط خارجی ها برنامه ریزی شده – فقر گرسنگی کار خارجی هاست – ادم ربایی قاچاق مواد مخدره توسط دست نشانده های خارجیها شده مکتب سوزی ها و تیزاب پاشی ها توسط نوکران سوگند خورده انها انجام میشه شامل سوال نشود، فقط و فقط سوالهای که مربوط داخل یعنی ما افغانها میشه باید صورت بیگیرد.

فکر کردم چُرت زدم که چه سوالی که مربوط به خودما سُچه و پاک افغانی باشد کنم. هر لحظه و در هر کجایی در این مورد و سوژه با خود در اندیشه و فکر بودم تا برای خود سوالهای که مربوط به مسایلی داخلی ما باشد و راه های حلی نیز در ان.

برای انکه در جریان سوال و جواب تیز فهم باشم یکدستی تری بر سرم کشیده تا استورانه کار کند– برای گرفتن صدا گوشهایم را چه که همه روی را تا زنخ شسته و برای انکه با جرئت عام و تام حرف دلم را بگویم سر تا بپایم را غسل داده در اتاق مصاحبه (جای نماز استاده) بعد از ادای سلام و احترام دو زانو در مقابلش نشسته میخواستم سوالی اول را طرح نمایم که نا خود اگاه حواسم بسوی گذشته ها پرواز کرده به یادِ ان رستورانت فرسوده ولی با صفایی شهر پلخمری رفت- گوشه یی جای نماز را قات کرده . . .

سال ۱۳۷۴ بود در یکی از رستوانت های سر راه در پلخمری با یک جوان تاجیکی (تاجیکستانی) رویی تصادف که کنار من نشسته غذا فرمایش داد اشنا شدم.

در جریان غذا خوردن و بعد از ان حدوداً نیم ساعتی باهم حرف زدیم. او جوانی حدودی ۲۲ یا ۲۳ ساله بود، انقدر هوشیار، سلیم، با احساس و با منطق که در تصور نمیگنجد.

هنگامی بود که مرحله اول جهاد(!) در کابل بشگوفایی کامل رسیده بود و در ولایات هم در بعضی کم و در بعضی بسیار زیاد در حالت شگوفایی بود و مرحله یا فازی دوم ان که شامل پلان امدن طالبان و شگوفایی(!) بیشتر و بیشتر و بیشتر افغانستان بود در دستی اجرا قرار گرفته بود.

تاجیک پسر خیلی کوتاه – کوتاه و شیرین حرف میزد چنین بیان کرد:

مسلمان بودم - برای جهاد(!) کمر بستم – خیلی هم بخداوند و مذهبم اشنا و اعتقاد داشتم.

به افغانستان امدم همه اموالم را که با خود اورده بودم در کندوز افراد مسلح به قیمت ناچیز خریدند چنان ناچیزی که وقتیکه پول یک گاو زراعتی را برایم دادند در نانوایی دو قرص نان شد بازهم چون کمر همت را در راه خدا بسته بودم از مال و منال دنیا دل بریده برایم بی ارزش بود سپاس از مردم گرسنه افغان که خود گرسنه میماندند و نان خود را برای ما میدادند تعلیم دیدیم – مسلح شدیم اماده یی جهاد(!) گردیدیم. هنگامی که اماده برگشتن شدیم باخود میاندیشدم که چنان کاری و خدمتی برای مردم و کشور خود خواهیم کرد که در تاریخ کشور ما و جهان ثبت شود همه جهان بر کشور اسلامی تاجکستان افتخار کنند اما در هنگامی که داخل کشور خود شدیم به ما هدایت دادند که مکاتب را بسوزانید – شفاخانه را حریق کنید – متعلمین را تحدید کنید معلمین- داکترها و کارمندان دولتی بکشید – پایه های برق و تیلیفون را از بین ببرید مغازه ها را چور کنید اموال دولتی را غنیمت بیگیرید. داشتم شاخ میکشیدم که اینها چگونه مربیون ما هستند که در راه جهاد(!) مارا بدنام میسازند - ما که عزم راسخ به فردایی پیروزی داریم باز ما به مکتب – معلم –شفاخانه – داکتر تیلیفون – برق ضرورت داریم امروز اگر همه را نابود سازیم فردا جواب این ملت را چه بدهیم اگر امروز ما خود دزد و رهزن باشیم چگونه فردا مردم را براه درست هدایت کنیم . . .

با خود اندیشدم که نه. این راه خدا و رسول خدا نیست این افغانهاست که کشوری خود را به پارو حتی بدتر از ان تبدیل کرده میخواهند کشور ما هم چنین شود نه این افغانها چون در همسایگی ما قرار دارند رنج میبرند که خودشان بالای کوت خاکستر زندگی میکنند چرا مادر خانه و کاشانه پاک و منزه باشیم – اینها خود از شرمی تاریکی سر شام میخوابند حسادت میگیرند که ما در روشنایی برق نشسته و تلویزیون نگاه کنیم و لذت ببریم -اینها که خود بیسواد اند رنج میبرند که همسایگانی باسوادی در کنارشان باشد . . .

چون در گروپی که بودیم خودم سر گروپ بودم دوستانم را در انتظار گذاشته شخصاً عازم پاکستان شدم تا در انجا هدایاتی اصلی را از دست اول گرفته و از هدایاتی غلط مربیون افغانی هم شاکی شوم. چون نقشی سرگروپی ام و تازه برگشتنم از داخل تاجکستان باعث ان شد تا در رده های اول راه بیابم و در ضیافت هایشان شنونده باشم وقتی به انها از چشم دل دیدم جز فریب مردم و پلان تخریب و نابودی کشورم چیزی ندیدم، درک نمودم که واقعآ سرنوشتی که امروز افغانها به ان سردوچار اند اگر دیر بجنبیم فردا نصیب ما خواهد شد.

هوشیار کسی است که از تجربه دیگران بیاموزد نه اینکه هر کار را خود بیازماید. من نمیخواهم به وطنم خیانت کنم – من نمیخواهم به مردمم خیانت کنم و وجدانم هم مرا نمیگذارد که ارام بنشینم و جرم و جنایاتی که دیگران در حق ملت و وطنم کنند من نگاه کنم در این برنامه من حالا از افغانها شاکی نیستم چون تعدادی از ایشان به ساز پاکستانی ها رقصیده اند، همه انچه که درمنطقه میخواهند انجام بدهند این پاکستانی ها اند بنام اسلام و بنام خدا همه منطقه را میخواهند ویران و داشته و نداشته هایشان را به یغما ببرند و مذهب را وسیله ساخته اند.

از بالایی ها من امروز بریده ام تا فردا که در قشلاق خود میرسم مطمینم که همه گروپ ما از اینها خواهند برید و به کسی اجازه نخواهند داد تا کشور ما را ویران و ملت ما را چون افغانها سرگردان و محتاج سازند.

هنگامی که حرف میزد لهجه ی شیرینش با جدیت – صراحت و واقعیت جلب توجه نموده حلقه بزرگی از مردان در دور او استاده و سرتا بپا گوش بودند.

احساساتی وطن دوستی اش اشک در چشمانی همه جاری ساخته چون همه را جنگ تحملی داغ دار نموده فقر و ناداری یخن همه را گرفته - از کمبود داکتر - شفاخانه همه رنج میبردند - همه را بیسوادی ازار میداد و تاریکی خفه میکرد و هزاران غم دیگر که توسط پاکستانی ها بر ما تحمیل گردیده و هنوز هم داشت تحمیل میگردید.

هرکدام ما میخواستیم افتخار مهمانداری همچو وطنپرست را داشته باشیم ولی مالک رستورانت بخاطری شهامت و مردانگی ان جوان از نام خداوند قسم یاد کرد و همه رستورانت را بخاطری ان جوان مهمان شخصی خود اعلان کرده یک پول هم از کس نگرفت.

از گذشته بخود امدم سوال ناکرده جواب گرفتم - واقعاً اینکه همه آلله و بلا را بر دوش خارجی ها انداخته ایم . . .، درست است که بم ها در خارج درست میشه ولی ما افغانها هستیم که بالای یکدیگر استعمال میکنیم – جنگهای ما باعث ان گردیده که پای خارجی و زمینه یی مداخله پاکستان مساعد گردد- درست است که مواد مخدر در خارج بازارِ گرم دارد ولی ما افغانها زارع ان هستیم – درست است پول های بی حساب بیرونیها پایش در میان است ولی ما افغانها هستیم که خود فروشی میکنیم – درست است که تیزابها از پاکستان میایید ولی ما افغانها بروی دختران می پاشیم – درست است که گوگرد ساختِ خارجی هاست ولی ما افغانها از ان برای سوختاندن مکاتب و مجامع عام المنفعه کار میگریم – درست است سلاح ها و مرمی توسط خارجی ها وارد میشود ولی ما افغانها هستیم که توسط ان هموطن افغان خودرا میکشیم

بلی :

ما خود قاتلیم خود مقتولیم - خود ظالمیم خود مظلومیم – خود گنهکاریم خود بیگناهیم- خود انفجاریم خود انتحاری – خود عاملیم خود معلول . . .، خود کرده را نی درد است و نی درمان!

. . . گوشه ی جاینمازم را باز کرده از صدق دل سر به سجده مانده از بارگاه رب العالمین استدعا کردم تا بر این ملت رحم کنی تا دست وحدت دهند و از راه شیطان برگردند. امین

 دسمبر  ۲۰۰۸

  

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org