Oct 23, 2012 16:52

 
مســـعــود «حـــداد»

 

نالۀ گوسفند

گوســفندی را بدیــدم زارزار

میگریست وناله میکرد بیقرار

با زبان بی زبان گـــویا شــدم

بپر ســـیدم زحالش جویا شدم

گــفتمـش ای گوســفــند نازنین

از چــه در گــریه فـتادی اینچنبن؟

بره هایت لقــمۀ کــفتر شدســـت ؟

یاکه گرگی برتوحمله ورشدست

یا مریضی،تب نمـوده جــان تو؟

یا تــرا آزار داد چـــوپان تــو ؟

در جوابم گفت گوسفند، ای گُلم

آنچه گفتی هیچکدام نیست مشکلم

نه مریضم، نه که من تب کرده ام

گرچه گریان، روز را شب کرده ام

دشمن من گرگ نیست،چوپان نیست

یاکه درکُل جـــملگی انسان نیســت

دشـمن مـن بانیـان دیـن توســـت

مشکلم با احــکام آئــین توســــت

در پیشرو عید اضحای شماســـت

خــون ما بهر تماشــای شماســت

سالها است حــفظ جانت کــرده ئی

مرا تعــویض و قربانت کــرده ئی

گوســـفندم، لا زبان، خـر نیستم

زآن افسانه ها بی خـــبر نیســـتم

خــدایت گـفـت قـربان کـن پســـر را

نه چون ما ،بی واسطه در بدر را

چرا جدت گریست در وقت کُشتن

به وقـت کُشتن فرزند خـــویشـتن

منم بر خـــود  وفــرزندم بگـریم

به آن مظـــلوم و دلــبندم بگـریم

«««»»»

شــنیدم تا دلــیل گــریـه اش را

خجل گشتم وشرمیدم در آنجا

ندانستم چه گــویم من برایــش

جــواب آن سپردم بر خـــدایش

ولی گفتم من «حدادم» نه قصاب

اگـر خـــواهی ،بیارم سـبزه و آب

مسعود حداد

۲۲ اکتویر ۲۰۱۲

 

 

  

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org