Mon, 30 Nov 2015 10:33:38


 

نقاشى جهان

هرازگاه،

جهان چنان سنگين مى شود

كه مى نشينم و رويا نقاشى مى كنم:

ابر هاى سپيد و سبك،

با رنگ آبى

گل مى كارم و رنگ صورتى مى زنم،

تا عشق- تا خواستن بتواند نفس بكشد؛

به گريز پايى يك الهام،

به لطافت همان يك رويا حتا.

پرنده هاى كم رنگ مى كشم

خيالى دست نايافتنى مثل باد

كه آسمان يك قصر مى سازند

آبى/دلفريب/فريبنده/سراسر شادى و شادابى.

نقش درختان عشق مى زنم نقش درخت سيب

نقش لبخند و روح هزل،

دوباره مى نشينم رويا هايم را تماشا مى كنم.

 *    *    *

(دوستدار خلق)

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org