مصاحبه زیر با رفیق مازیار رازی ۴ سال پیش پس از انتخاب باراک اوباما به سمت ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا صورت گرفت. در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ۶ نوامبر ۲۰۱۲ و پیروزی دومین دور ریاست جمهوری اوباما، برای ارزیابی نقش و سیاست های او، این مصاحبه را مجدداْ انتشار می دهیم. همانطور که در مصاحبه پیش بینی شده بود، اوباما در ۴ سال گذشته نشان داده است که سیاست هایش به عنوان بخشی از هیئت حاکم آمریکا کاملا در خدمت «وال استریت» بوده و این بار نیز به اتکا با تایید و کمک های مالی وال استریت به سمت ریاست جمهوری نایل آمد. میلیتانت

 

تاریخ ارسال به «اصالت»

Nov 7, 2012 06:14

 

ميليتانت: با سلام و خسته نباشید به رفیق مازیار رازی. "باراک اوباما" در انتخابات رياست جمهوری ایالات متحده به پیروزی رسید. شما این پیروزی را که در مجامع بین المللی پیروزی یک سیاه پوست معرفی شده و بسیاری می خواهند آن را معرفی از میزان دموکراسی حاکم در آمریکا نشان دهند، چگونه ارزیابی می کنید؟

مازيار رازی: با درود و تشکر. در طول تاریخ در آمریکا، سیاه پوستان و ملیت های مختلف که آن جا اقامت دارند، همیشه از طرف سفیدپوستان، تحت ستم قرار می گرفتند. از این زاویه تنها نکته ی مثبت مسئله ی انتخاب اوباما به ریاست جمهوری آمریکا در سطح بین المللی آن، این است که این اتفاق می تواند جنبه تبلیغاتی داشته باشد و تأثیرات روانی در اذهان عمومی جهانی بگذارد.

در اذهان عمومی از آنجا که این شخص یک سیاه پوست بوده می تواند نشان دهنده ی این باشد که قشرهای تحت ستم و استثمار هم می توانند در آمریکا به جایی برسند. یک چنین تبلیغاتی به نظر من در سطح بین المللی تأثیراتی گذاشته است. از زاویه ی منافع توده ها اگر بخواهیم حساب بکنیم، این انتخاب صرفا جنبه ی روانی و تبلیغاتی داشته است.

در مورد اوباما باید گفت که اولا او کاملا سیاه پوست نیست، و یک نژادش سفید پوست است. دوما آن نصفش هم که سفید پوست است، در زندگی اوباما غالب بوده بدین ترتیب که پدرش که کنیایی الاصل است، در ۲ سالگی آنها را ترک کرده و به کنیا برگشته و تمام زندگی» اوباما «تحت آموزش و تعلیمات سفیدپوستان قرار داشته، به دانشگاه هاروارد رفته، وکیل بوده و اصولاً هیچ تفاوتی از لحاظ آموزش و پرورش و از نقطه نظر تعلیمات و عقاید و ایدئولوژی و همینطور از نقطه نظر حمایت از سرمایه داری و امپریالیزم، با یک سفید پوست نداشته و فقط رنگ چهره اش کمی تیره تر است. باید به این مسئله توجه شود که این گونه نیست که شخصی از قاره ی آفریقا به آمریکا رفته و مثلا  ۱۰سال آن جا بوده و سپس به ریاست جمهوری انتخاب گردیده، خیر! این شخص (اوباما) در آمریکا به دنیا آمده، تحت کنترل سفید پوست ها بوده، تحت کنترل دستگاه های حکومتی بوده و مورد اعتماد این دستگاه ها است و در واقع رهبری او تضمین شده است و امکانات مالی سرشار توسط سرمایه داری های بزرگ امریکا در اختیار و پشت سر او قرار گرفته است. بنابراین مسئله به این سادگی نیست که جوانی سیاه پوست و از لحاظ مالی فقیر و بدون پول آمده و با نیروی و توان مالی خود و مردم به ریاست جمهوری رسیده، بلکه این شخص با پشتیبانی و نیروی نظام سرمایه داری، امتحان پس داده و نشان داده که به نظام سرمایه داری وفادار است و می تواند تمام مسائلی را که نظام سرمایه داری دارد، تداوم دهد و کارهایش را انجام دهد.

از جنبه ی سرمایه داری آمریکا نیز، این اولین بار نیست که این کار انجام می شود یعنی یک سیاه پوست در راس کار در دولت قرار می گیرد، بلکه فقط این اولین بار است که یک سیاه به ریاست جمهوری انتخاب شده است. در گذشته هم دیده ایم که سرمایه داری هنگامی که دچار بحران های عمیق می شود، آلترناتیوهای دیگری ارائه می کند که بحران را تقلیل بدهد. مثلا در کشورهای جهان سوم و خاورمیانه جنگ به راه می اندازند و سپس یک ژنرال سیاه پوست را در راس ارتش قرار می دهند، مثل آقای «کالین پاول» که ژنرال اصلی در جنگ عراق بود. او کسی بود که در سازمان ملل متحد علیه صدام اسنادی قلابی ارائه داد، یعنی این شخص سیاه پوست به کذب، اسناد و مدارک جعلی و قلابی را در سازمان ملل متحد ارائه داد که عراق دسترسی به بمب اتمی دارد و باید به آن حمله ی نظامی شود. از طرف دیگر هم در تمام این دوران ۸ ساله ریاست جمهوری آقای بوش، مقام وزیر امور خارجه یعنی یکی از مهم ترین پست های بین الملی در دست یک سیاه پوست بود؛ خانم «کاندولیسا رایس». به هر حال این تاکتیکی است که قبلا هم هیئت حاکمه ی آمریکا از آن استفاده کرده، یعنی این که شخص دیگری را غیر سفید پوست را بر سر کار آورده و خودشان را در پشت این شخص پنهان می کنند. در واقع این شخصی را که بر سر کار می گذارند از خودشان است و او را تضمین می کنند. این گونه نیست که به عنوان مثال یک شخص چپ گرای سیاه پوست را بر سر کار بگذارند و یا شخصی مدافع منافع مردم فلسطین را بر سر کار آورند، و یا مثلا کسی را مدافع انقلاب کوبا و یا مدافع منافع انقلاب ونزوئلا را بر سر کار آورند. این افراد در حقیقت حتی خیلی راست تر از اعضای سفید پوست همان احزاب هستند.

اتفاقا این آقای اوباما برعکس دیگران خطش بسیار راست است. در حقیقت دو جناح در حزب دموکرات وجود دارد که این آقای اوباما در حزب دموکرات از راست ترین جناح حمایت کرده و آن جناح را نمایندگی می کند. به این ترتیب است که برای تقلیل دادن به این بحران هایی که در آن گیر کرده اند قبلا هم از این کارها کرده اند. منتها این بار این مسئله در مورد انتخاب رئیس جمهور اتفاق افتاد، در حالی که قبلا در مورد وزارت امور خارجه و یا ژنرال های اصلی ارتش این کار را کرده اند. تمام این ها پیش مقدمه ای است که وقتی که هیئت حاکم در بحران فرو می رود. از هر ابزاری استفاده می کنند که خود را بیرون بکشند حتا حاضرند امتیازاتی بدهند، مثلا سیاه پوستی را به ریاست جمهوری بگذارند و بگویند که یک سیاه هم می تواند در مقام رهبری قرار بگیرد.

در واقع این شخص (اوباما) آمده هیئت حاکم آمریکا را از این کثافاتی که در آن گیر کرده اند، نجات بدهد. این بدین معنی است که اگر "مک کین" انتخاب می شد، به نظر من با بحران اقتصادی و سیاسی بین المللی عمیق تری مواجه می شدند. یعنی امکان طغیان ها و قیام های توده ای سراسری در آمریکا و جهان بیشتر می بود. چه بسا دیدیم که وقتی اوباما آمد، حتا احمدی نژاد هم به او تبریک گفت، یعنی بورژوازی آمریکا چنین تأثیری و حساب هایی در طی انتخاب اوباما درنظر داشته است. بی دلیل نیست که در انتخابات امریکا اگر کسی پول نداشته باشد انتخاب نمی شود، اوباما برای تبلیغات، دو برابر مک کین بودجه و کمک مالی گرفته است. این سرمایه ها و کمک ها و پشتیبانی های مالی که از سیاه پوستان خیابان که از گرسنگی دارند می میرند، جمع آوری نشده، بلکه به وسیله ی سرمایه داران بزرگ که در پشت اوباما و از پی او آمده اند پرداخت شده که اکثراً هم سفید پوستند و دقیقا برای نجات این سیستم از وضعیت بحرانی کنونی به صحنه آمده اند.

بنابراین اوباما به عنوان منجی امپریالیزم به سر کار آمده، این مسئله تفاوت کیفی دارد با این تبلیغاتی که می گوید یک سیاه پوست آمده و منتخب مردم است! ببینید که چه دموکراسی وجود دارد! چقدر آزادی و مساوات در آمریکا وجود دارد که یک سیاه پوست، بلند شده و به عنوان رئیس جمهور انتخاب شده است! تمام اینها مزخرفاتی است که رژیم سرمایه داری تبلیغ می کند.

توده های سیاه پوست آمریکا یکی دوسال دیگر متوجه واقعیت این داستان خواهند شد، و از یک لحاظ هم این مسئله خوب است که متوجه این مسئله گردند، که مسئله ی اصلی در این جوامع مبارزه ی طبقاتی است. متوجه این گردند که مشکل سیاه و سفید نیست. یک سیاه پوست می تواند ارتجاعی باشد، یک سفید پوست هم می تواند ارتجاعی باشد، همان طور که یک سفید پوست هم می تواند انقلابی باشد و یک سیاه پوست هم می تواند انقلابی باشد. رنگ پوست آن ها در انقلابی بودن آن ها تأثیر نمی کند. مسئله بر سر این است که از چه طبقه ای حمایت می کنند و در پشت منافع چه طبقه ای قرار دارند و برنامه ریزی می کنند.

میلیتانت: انتخاب اوباما را در راستای ارتباطات آمریکا و ایران چه تاثیراتی می تواند داشته باشد؟

مازیار رازی: در ارتباط با ایران، به اعتقاد من امکان دارد که اینها به یک سلسله معاملات برسند، زیرا که این معاملات دوران بوش با ایران شروع شده بود، این گونه نبود که بوش قصد حمله به ایران را داشته باشد، اگر تحلیل ها و مقالات ما را نگاه بکنید ما تنها گرایشی بودیم که چه در سطح بین المللی و چه میان ایرانیان و همین طور در میان تروتسکیست ها، از ۸ سال پیش، وقتی که بوش به حکومت رسید، و پس از این که حمله ی نظامی به عراق انجام شد، رسما و با صراحت اعلام کردیم که قصد بوش حمله ی نظامی به ایران نیست، حتی یک هفته بعد از این که به عراق حمله کرد.

یادم می آید که آن زمان مصاحبه های زیادی انجام دادیم، برای نمونه با رفقای بین الملل در آلمان مصاحبه ای داشتم که در یک روزنامه ی پرتیراژ آلمانی هم انعکاس داده شد. در آن مقطع تنها جریانی بودیم که می گفتیم که امریکا به ایران حمله نخواهد کرد. اپوزیسیون چپ که اکثراً موضع احتمال حمله نظامی را عمده می کردند و هنوز که هنوز است کمپین علیه جنگ دارند! انگار که همین فردا امریکا حمله می کند.

اما اکنون که جنگ نشده و در ضمن همین هفته ی پیش وزیر امور خارجه ی اسرائیل رسما اعلام کرد که آنان می خواستند به منابع ایرانی حمله کنیم اما امریکا اجازه نداد. این یعنی این که این ها نمی خواهند و نمی توانند و در موقعیتی نیستند که حمله به ایران را در دستور کار خویش قرار دهند. بنابر این می بینیم که معاملات با ایران از سال های پیش شروع شده، ایران در حل مسئله ی عراق به امریکایی ها کمک کرده؛ پای میز مذاکره رفته؛ در عراق چندین جلسه با نمایندگان دولت آمریکا هم داشته اند؛ در مورد افغانستان به آمریکا کمک کرده اند. مشکل ایران با امریکا فقط مسئله ی چانه زنی است. تمام بحث ما در گذشته این بوده که چانه زنی های ایران برای این است که امتیازات بیشتری از امریکا بگیرد و سپس پای میز مذاکره نشسته و روابط را حسنه نماید.

تا کنون یک این عنصر ذهنی وجود داشت مبنی بر اینکه مثلاً احمدی نژاد هیچ وقت نمی توانست رسما اعلام بکند که ما طرف دار بوش هستیم، و آقای بوش ما به شما تبریک می گوئیم و بیائید پشت میز مذاکره بنشینیم، و بوش و امپریالیزم امریکا هم نمی توانست یک چنین موضع صریحی بگیرد، ولی اکنون که اوباما بر سر کار آمده، آن چیزهایی که در دل دارند، می گویند. اوباما می گوید بیائید پای میز مذاکره بنشینیم، یعنی مسئله جنگ مطرح نیست. اولا جنگ نمی توانند بکنند زیرا که ایران همراهشان بوده یعنی در تقابل با آن ها نبوده، زیرا که ایران یک جامعه ی سوسیالیستی ضد امریکایی و ضد سرمایه داری نیست، بلکه طرفدار آمریکا است. رژیم خود مایل به معامله با امریکا است و اکنون فرصتی پیدا کرده که بتواند با امریکا پای میز مذاکره نشسته و صحبت کند. از این لحاظ امکان آن زیاد است که مسائلی را که از ۸ سال پیش تا کنون با برنامه ریزی انجام داده و پیگیری کرده اند، به نتیجه برسد. یعنی این که بنشینند و کارهایشان و معاملاتشان را انجام دهند.

ولی این به این مفهوم نیست که بوش قصد حمله ی نظامی به ایران را داشته است و اکنون اوباما آمده و این کار را نمی خواهد بکند و می خواهد ایران را از این حمله ی نظامی نجات بدهد! چنین نیست. اوباما همان سیاست قبلی بوش را ادامه خواهد داد. منتها بحث سر این است که بگویند سیاست قبلی بوش این بوده که پای میز مذاکره ننشینند و از این طرف هم همینطور سیاست آقای خامنه ای این بوده که با امریکا مبارزه کنند. این را بارها گفته اند و البته یک سری اشکال تهدید آمیز و حمله به خود گرفته اند برای این که امتیازات بیشتری بگیرند. حالا تسهیلاتی ایجاد شده برای این که این رابطه در واقع بتواند راحت تر به جلو رود و به نتیجه برسد.

بنابراین به اعتقاد من هم در این فاز این اتفاق خواهد افتاد: یعنی این که این ها پای میز مذاکره بنشینند و مسائلشان را حل کنند و ایران هم به همان شکل رژیم جهان سومی، در چهار چوب نظام امپریالیستی شروع به فعالیت اقتصادی و غیره بکند و تمام این تحریمات و غیره را هم لغو خواهند کرد.

از درون هم به رژیم فشار می آورند، برای نمونه آقای طهماسب مطهری رئیس بانک مرکزی، همین چند هفته پیش، به دلیل سیاست های غلط اقتصادی احمدی نژاد استعفا داد و همین دیروز هم چیزی در حدود ۲۰۰ الی ۳۰۰ نفر از اساتید دانشگاه و متخصصین اقتصادی همگی نامه ای سرگشاده امضاء کردند علیه دولت احمدی نژاد که از این همه شعارهای بی ربط علیه امریکا دست بردارد. آنها می گویند که ما که با امریکا مشکلی نداریم، تحریم اقتصادی پشت ما را می شکند، برای این که چندرغازی از این ها اضافه بگیرید ما را با ادامه ی تحریم اقتصادی داغان می کنند و از بین می برند.

بنابر این از روی استیصال هم شده رژیم ایران با آمریکا وارد مذاکره خواهد شد و شرایط آماده خواهد شد که روابط را حسنه نمایند.

این چشم انداز وضعیت کنونی خواهد بود.

میلیتانت: با تشکر از حضور شما در این مصاحبه و به امید موفقیت شما.

مازیار رازی: من هم از شما تشکر می کنم و امیدوارم در فعالیت هایتان موفق باشید.

نوامبر ۲۰۰۸

مجموعه: مسایل بین المللی / امپریالیزم

 

 

(بی ‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ ی تفکر اوست، «اصالت» در برابر نظر دیگران مسئول نمیباشد)

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org