روز زن و مرد افغان مبارک


پوهنیار بشیر مومن

تاریخ ارسال به «اصالت» :

 Sat Mar 08 2014 12:43:35

 

با نگاهی گذرا بر چگونگی پیدایش و روند رشد جنبش آزادی خواهی زنان، یعنی از هشتم مارچ ۱۸۵۷ که زنان کارگر کارگاه‌ های پارچه ‌بافی و لباس‌ دوزی در نیویورک آمریکا به جاده ها سرازیر شدند و خواهان افزایش دستمزد، کاهش ساعات کار و بهبود شرایط بسیار نامناسب کار شدند، تا سال ۱۹۷۷ که سازمان ملل در قطعنامه‌ ای ۸ مارچ را با عنوان «روز حقوق زنان و صلح بین ‌المللی» وارد تقویم رسمی خود کند، در جنبش زنان موضوعاتی نظیر حق طلاق، حق سقط جنین، تأمین شغلی، منع آزار جنسی، ضدیت با هرزه‌ انگاری، کاهش ساعات کار روزانه و غیره مطرح شده و خواسته های زنان به مرور و در نتیجه مبارزات اجتماعی مثل تظاهرات علیه جنگ، با کمک مردان روشنفکر و آزادیخواه عمدتا در جوامع »سوسیالیستی» رشد یافته است. چندین کشور اروپایی شامل، ایسلند، ناروی، فنلاند، سویدن، هلند، لوکزامبورگ، آلمان و دانمارک پیشروان غلبه بر شکاف جنسیتی بين زنان و مردان‌ توانسته اند، بیش از ۸۰ فی صد اين شکاف‌ ها را از بين ببرند. مسلماً این موفقیت باعث از بین رفتن یا تقلیل حقوق مردان در آن کشورها نشده است، چون مسئله برابری دو جنبه حقوقی و انسانی دارد.

در جامعه ای که مسئولانش بنا به دیدگاه خود، زن را گناهکار و عامل بدبختی مرد می دانند و هنوز «گناهی» که حوا مرتکب و اسباب وسوسه آدم شد، را فراموش نکرده و نمی تواند در خوش خیالی پشت سر گذاشتن خرافات بسر برد. همچنان زنان و دختران را از ابتدائی ترین حقوق شهروندی خود یعنی انتخاب پوشش محروم کرده اند، زن را گناهکار و عامل بدبختی مرد می دانند. از ديگر عوامل مهمي كه باعث شده است تا فقر چهره اي زنانه برخود بگیرد مسئله وضع  قوانین اسلامی در کشور ما است كه به طرزي زن ستيزانه و به منظور وابستگی اقتصادی زنان به مردان وضع گردیده است. فراموش نباید کرد که امنیت اجتماعی با تضییق حقوق نیمی از شهروندان جامعه تامین نمیشود. اخلاق اگر برای تثبیت و تداوم خود نیاز به خشونت داشته باشد، ضد اخلاق است. جامعه ما نیازمند نگاهی عمیق به مسائل است. پاشنه آشیل همه اینها سکس و مسائل جنسی است. در جوامع فوق الذکر و دیگر کشورها که مسئله سکس تا حدودی حل شده، خشونت بمراتب بسیار کم تر از سطح خشونت در کشور ماست. اگر جامعه شناسان به رابطه بین خشونت و اخلاق مربوط به سکس و جنسیت در سطوح مختلف جامعه ما توجه کنند، کشف رابطه این دو کار چندان مغلق نخواهد بود، خشونت نسبت به زنان، خشونت نسبت به شکل پوشش زنان، خشونت نسبت به زنان و دختران فراری، خشونت نسبت، به فیلم سازان، نویسندگان و دیگرانی که این قربانیان را غیر از آنچه منادیان اخلاق رسمی می گویند، تصویر می کنند. و به همینطور زنان و کل اصلاح طلبان فرهنگی در مبارزات خود باید همه عرصه های خشونت را نمایان سازند و روشنگری های خود را محدود به عرصه گروهی خویش نکنند. دوری گزینی از «قسم ها» در جامعه، راه حل نیست. باید راه های جست تا بتوان نوری بر ریشه تفکرات و ارزش های ذهنی آنان و خشونت ناشی ازآن تاباند و از بازتولید ایشان جلوگیری کرد. اگر مردم صلح دوست و متنفر از قهر و خشونت در جامعه، بر خشونت های موجود در همه سطوح چشم بندند و خود را بکوچه حسن چپ بزنند، معنی صلح دوستی و تنفر از خشونت را بد فهمیده اند. اعتراض به خشونت و دفاع از حقوق قربانیان آن مترادف بکارگیری قهر و خشونت نمی باشد. سکوت اگر دلیل بر تأئید نباشد، ولی شرایط را هم تغییر نخواهد داد. فقر همچنان يكي از مهمترين معضلات عصر حاضر است كه میلیون ها انسان را به خود گرفتار كرده است و در اين ميان زنان قربانيان تلخ فقر در جهان به شمار میروند. هرچند به علّت کمبود اطلاعات درباره ي گروههاي مختلف زنان فقير تحليل اين پديده درافغانستان به خوبي امكان پذیر نيست. امّا همين اطّلاعات محدود نيز نشان دهنده اين واقعيت تكان دهنده و تأسف انگیز است كه زنان به مراتب بيشتر از مردان از مسئله فقر آسیب میبینند.

در جوامعی كه توانسته اند خود را از اسارت سنت برهانند و از بند خرافه و تعصب به در آيند، انسان بعنوان يك موجود صاحب حق از بدو تولد برسميت شناخته شده و حقوق فردی و اجتماعی مبنای روابط انسانی را می سازد.

يكی از مهمترين نقاط دیگر نگاه مردسالارانه است. در نتيجه ی اين فرهنگ مسلط نوعی سلسله مراتب در اجتماع وجود دارد كه بر طبق آن يك عده موظف به فرمانبرداری از يك عده ی ديگر هستند. در خانواده، كودك در مقابل والدین موظف است، زن در برابر مرد موظف است، شاگرد در مقابل استاد موظف است، مردم در برابر دولت موظفند. در اين سلسله مراتب، كمتر از حق و حقوق سخنی بميان می آيد. بلكه كل ساختار اجتماعی و سياسی مبتنی بر بادار سالاری است. تا زماني كه «فرد» در جامعه ی ما متولد نشود تا وقتيكه عقل و خرد را بعنوان مبنای تنظيم روابط ميان انسانها به رسمیت نشناسیم، تا زماني كه از «عادتها» ی مان نبریم، نه میتوانیم بنیاد های تغيیر را طرح ريزي نماییم.

خانواده ی افغانی در درون خود نيازمند تحول است و همه روابط وضوابط باید بازبینی گردد. كودكی كه تصميم گيری، مستقل انديشيدن، تجربه اندوختن، نه گفتن، حس اعتماد بنفس را نياموزد، در بزرگسالی، مردی بغايت مستبد يا زن گوش به فرمان می شود. انسان پيش از آن كه از طريق پند و نصيحت بياموزد، در عمل زنده گی از طريق الگوی زندگی پدر و مادر می آموزد. كسی كه در سايه ی روابط نابرابر پرورش يابد، چاره ای جز بازتوليد آن را ندارد، الگوی ديگری برای ارائه نخواهد داشت. كودكی كه در خانه حق نقد و پرسش و تجربه نداشته باشد، در بزرگسالی نيز نمی تواند در برابر مستبد بایستد. مسئولیت اين تحول بر دوش زنان و مردان آگاهی است كه بهای تحول را می پذيرند و در مسير تعريف دوباره ی نقشها و مفاهيم در ميدان حرف و عمل زنده گی پا می گذارند. اين مبارزه تنها يك مبارزه ی سياسی نيست، بلكه در تمام عرصه های فرهنگی، هنری و اجتماعی همراهانی پويا و رهروانی پر شهامت می طلبد.

 

به امید روزی که نه روز زن و نه روز مرد، بلکه روز انسان را تجلیل نماییم!

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org