جمعه، ۲۲ جنوری ۲۰۱۶

مسوولیت مقالات، مطالب و نبشته های نشر شده در «دیدگاه ها» به دوش نویسنده گان آنها میباشد

 


سرور منگل

 

مطالبۀ صلح از پاکستان!!

تا کجا ثواب دیدهای پاکستان با مصالح افغانستان مطابق است؟

 

بزرگان ما در زمینه گفته اند:

هر که نیاموخت از گذشت روزگار ـــــ نیز نیآموزد ز هیچ آموزگار

ابو شکور بلخی

 

 آموزش از روزگار، سنگِ گرانِ تجاربی است که در باد و باران و حوادث روزگار از جا نجنبد و حافظۀ تاریخ آنرا به زمانه ها محک زده و صیقل داده و بدسترس همه (شاه و گدا) گذاشته است. همان طور که گذر زندگی هر مردم و ملتی با رگباری از ناملایمات و ملایمات و حوادث سخت و سنگینی در گذر از زمان به حاصلی وصل میگردد یا با مسیرهای دشوار سخت و سفت، خارآگین و خونین که سرانجامی هموار و مطلوب نداشته منقطع شده است. مبارزۀ بشری برای رسیدن به مطلوبۀ زندگی که کام از آن شیرین میگردد، عقب هفت کوه آتش، باد و طوفان که با دست دیوان سیاه طینت و اهریمنان آتش نفس سود و قدرت استاده اند، راه باز میکند. نباید از یاد برد که نسلهای گذشته در حد و توان خود برای وصال زندگی آزاد و بکام دل، صلح و استقلال و سعادت خود و همنوعان چه راه های سخت و دشوار و تلاش های پیگیر و بی گسست را در حیات طولانی خود از نسلی بنسلی پی گرفته و بنسلی دیگری تحویل داده است. مردم این خطۀ باستانی مانند هر مردم دیگر جهان با دادن قربانی سر و مال و با ریختن خون خود نهال آزادی، استقلال، ترقی و سعادت فرزندان خود را پاسداری کرده و سنت گرانبهایی در تاریخ مملو از مبارزات، جان فشانیها و فداکاریها از خود بجا گذاشته که علاوه بر ارج و ستایش از آن، بر تجارب و آموزش از آن نباید یک لحظه غافل شد. زیرا اهریمنانی در قیافه انسان و افغان با خیره سری و خودکامگی تحت نام اسلام و دین، بار اول نیست که پیروزیها و دستآوردهای جوانان آزادیخواه و سربکف را بتاراج و یغما می برند و جوانان و آیندگان را به بردباری و امید به آخرت بشارت میدهند.

منظور از این تمهید کوتاه رو بسوی امروز است و هدف از آن نه شکایت و گله، بلکه انگشت صریح اعتراض بر سیاستهای معامله گرانۀ دولت است که از انتظام عاری است از درون در چندگانگی، متناقض با قانون، مفسد و ناجور است. به گفتۀ عوام؛ «که نخست از همه چند سره است» و اگر سری در آن بفرض گرفته شود، آنهم ناجور، بیگانه و احساسی است که زود گرم و سرد میگردد و تلقین می پذیرد با خود نیست و از خود بیگانه است.

با چنین دولت و زعامت های پروسه صلح را سازمان دادن و راه بسوی آن پیمودن کاریست که در حرف ممکنست آسان باشد، اما در عمل از ناممکنات و راه بتاریکی می پیماید و بنیاد عملی ندارد و بر آموزش های تکراری و هدایت شده از راهی دور  که مصلحت های منطقوی و  جهانی امریکا را خدمت میکند و بر راه یافت های صلح و آرامش و قطع دهشت افگنی و مخاصمت که بطور اعلام شده از پاکستان، گاهی بنام جهاد “اسلامی” و هم بعدا “طالبان” و در آیندۀ نزدیک نامی دیگری ممکنست در راه باشد، که شاید در وجود «داعش» آنرا تداعی کنند و با توسعه جنگ و دهشت افگنی، افغانستان و مردم آنرا از مسیر ترقی و پیشرفت منحرف و سازمان دهی زندگی پُربار و آرام را برای سالهای نزدیک در کشور دشوار تر سازند. هنگامیکه این مقاله بپایان خود رسیده بود، خبر تشکیل شورای “جهادی”ان معلوم الحالی تحت نام ؛ «حراست و ثبات افغانستان» نشر شد. که همه از شرکت این آقایان در پانزده سال حیات سیاسی دولت و گذشته از آن، نقش شان در جنگهای تنظیمی و وابسته گی شان به پاکستان، چور و چپاول و حیات باند زیستی شان آگاهی دارند. تلاشهای اخیر ممکنست آغازی دیگری باشد به تضعیف دولت که پسوند “اسلامی” و نقاب قانونی و دموکراتیک خود را هنوز دور نکرده است و بیشتر در خدمت “مجاهدان” معلوم الحال است. قوماندان سالاری با تمام توان و نیرو می کوشد ـ تا توانائی های خود را برای تصاحب کامل حاکمیت دولتی جمع و جور کند و حاکمیت مطلقۀ تحت نام “جهادی” و “اسلامی” را طوری که مردم در عمل دیده اند، (جنگهای تنظیمی بر سر قدرت) را بنوعی ابقا کنند. اینکه «هدف شان سقوط نظام سیاسی نیست» کمتر از آن نیز قانع نمی گردند. شعارهای «حراست و ثبات و اصلاحات در نظام سیاسی افغانستان» هدف های جا گرفتن و تامین سلطه باند سالار بر نظام فاسد است ـ تا آنرا در قیمومیت کامل باند سالاری “جهادی” درآورند.

تبلور ضعف های پایۀ، در دولت حاضر زمینه ساز مناسبات ضعیف قیم با پاکستان است:

افغانستان بیش از دو و نیم قرن است که دستخوش مداخلات خارجی و جنگهای داخلی بوده، برای مردم افغانستان علاوه بر آنکه آنرا از تاریخ، همزیستی، وفاق و تمدن بدور نگهداشته، زیانهای عظیم انسانی، عقب ماندگی اقتصادی و فرهنگی را ببار آورده است. جنگهای مداخله گرانۀ امپراطوریهای استعماری انگلیس و روس و مداخلات کشورهای همجوار، مناقشات خونین و جنگهای داخلی بر سرقدرت و. . .، همه و همه، دست بدست هم داده، در تعیین ساختار جغرافیای سیاسی و تاریخی افغانستان و مردم آن نقش محوری بازی کرده است.

پس از قشون کشی های چنگیز و تیمور از افغانستان و دولتهای آن نام و نشانی بجا نماند. در پایان لشکر کشی های تیمور، دولت گورگارنی افغانستان از میان خرابه های جنگ و کشتار های مهیب دوباره سر برافراشت و دولت گورگانی که پایتخت آن هرات بود، تاسیس شد. دولت گورگانی افغانستان در پی عطفی تاریخی اروپا که آغاز رنسانس را رقم زد، از نیمۀ قرن پانزدهم، تا نیمۀ شانزدهم، بیشتر از یک قرن را با تمدن و فرهنگ بالایی که در اروپا آغاز شده بود، نه تنها همصدا و هم آوا بود، بلکه افغانستان یک دورۀ فرهنگی، ثقافت و دولتداری ممتازی را در آسیا بناکرده بود.

از آغاز قرن شانزده الی هژدهم میلادی دولت گورگانی بنا بر جنگهای داخلی، اقتدار دولت مرکزی را از دست داد و توام با آن در ماورالنهر دولت شیبانی و در ایران دولت صفوی و در هندوستان دولت بابری که از کابل تشکیل شده بودـ افغانستان را به منطقه های نفوذی خود تقسیم کردند. این دولتها از چهار طرف به افغانستان، (شمال، غرب، شرق و جنوب) به تجاوز پرداختند و کشور را به بخشهای شمالی، غربی و شرقی تقسیم نمودند. این تسلط دو قرن طول کشید و طی آن دولت سراسری افغانستان موجودیت و نیاز خود را از دست داده و توام با آن مرکزیت اقتصادی، سیاسی معدوم شد و فرهنگ و معارف عمومی از بین رفت. طی این زمان اداره دولتهای متخالف و متخاصم خارجی بر بنیاد وحدت ملی افغانستان چنان صدمات عظیمی وارد کردند که خطر آن تا انحلال ملتها و اقوام افغانستان در دولتهای بیگانه پیش رفت. بقول غبار: «چون استیلا گران خارجی هر یک کانونی مستقل در ماورالنهر، ایران و هندوستان داشتند و ولایات متصرفه ایشان در افغانستان بشکل ولایات دور دست و تابعی اداره می شد که فقط مالیه می پرداخت و مصارف حکام و نظامیان ایشان را تادیه می کرد، یعنی افغانستان با تحمل خسارات وارده از این استیلا گران خارجی بدون از استحکامات نظامی و وسایل سوق الجیشی چیزی حاصل نکرد، بعلاوه خساره لشکر کشی های مخاصمانه این سه دولت را بر ضد همدیگر در خاک خود تحمل مینمود، در حالیکه تمدن و فرهنگ افغانستان روز بروز در سراشیبی انحطاط لغزیده میرفت و شهرهای بزرگ آن بشکل قصبه ئی می درآمد. زیرا مراکز بزرگ علمی و سیاسی در بخارا و سمرقند و اصفهان و دهلی قرار داشت نه در افغانستان تجزیه شده و تابع دول بیگانه. . . . روی همرفته افغانستان تجزیه شده دیگر از وحدت سیاسی و ملی و از تمدن و فرهنگ قرن پانزدهم خود محروم شده بود. این انحطاط افغانستان از لحاظ سیاسی تا قرن هژدهم و از لحاظ فرهنگی و اقتصادی تا قرن بیستم (الی امروز) شدیدا محسوس بود و در نتیجه کشور در خط السیر تکامل اجتماعی از تمام ملل زنده و متحرک جهان عقب تر ماند »(1)

افغانستان بحیث سرزمین واحد و دولت واحد طی بیش از دو و نیم صد سال در نقشه جهان غایب بود. تشکل افغانستان دربار دیگر که پیآمد سه قرن مبارزات افغانها که پیش مقدمۀ آن دولت هوتکی قندهار، دولت هوتکی اصفهان و دولت ابدالی هرات بود که نتوانست مساعی خود را مشترک سازند، از میان رفت و توام با آن کمی با تاخیر دولت ابدالی افغانستان در قندهار پا گرفت و استحکام یافت. دولت ابدالی افغانستان هنوز طی نیم قرن بیک دولت مدرن، ( تابع زمان خود) پا نه نهاده بود که با دشواریهای داخلی، جنگهای خانمانسوز شهزادگان، سرداران و فئودالان مواجه شد و پیآمد آن ضعف و فرو رفتن در جنگهای داخلی و جلب مداخله و حمایت دولتهای همجوار بداخل کشور بود و هم ضمنا افغانستان با دول استعماری بزرگ (انگلیس و روس) از شرق و شمال و غرب همسرحد شد و بقول معروف «افغانستان میان دو سنگ آسیاب » قرار گرفت.

افغانستان دوران طولانی را با جنگهای داخلی و با نشیب و فراز و مداخلات مستقیم و رویا روی استعمار و کشورهای همجوار سپری کرده و زیانهای عظیم انسانی و مادی دیده است، بخصوص طی سه جنگ با انگلیس از آزادی، استقلال، حیثیت و شرف خود دفاع کرد، با آنکه به اثر ضعف و وابستگی زمامداران به استعمار نه تنها بخشی از سرزمینهای خود را از دست داد بلکه از نتائیجی پیروزی های که با قربانی های عظیم جانی و مالی در آستانۀ حصول بودـ بنا برخبط، وابستگی و خیانت رهبران به دشمن واگذار و تسلیم شد. آخرین جنگ با انگلیس، جنگ استقلال بود که نه تنها دولت شاه امان الله استقلال را تامین کرد، بلکه یک دهه اصلاحات را پی گرفت و افغانستان را از یک کشور مستعمره بیک دولت و کشور مستقل در صف همطراز خانوادۀ کشورهای جهان قرار داد. اما در پایان دهه به اثر ضعف اداره دولت، نابسامانی ها داخلی، و مداخلات مستقیم استعمار انگلیس، توسط خود افغانهای مغرض، سودجو و تحت نام اسلام در خطر است، سقوط دولت مستقل را تعجیل و اصلاحات را تعطیل کردند. دورۀ کوتاه سقوی (پادشاهی حبیب الله معروف به بچۀ سقاء) نقطۀ سیاهی عطف تاریخی است که هیچ مبصر آگاه آنرا نادیده گرفته نمی تواند. تحولی را که فرزندان رشید افغان بیاری و قربانی جوانان آگاه و سربازی مردم افغانستان برای استقلال در تاریخ افغانستان باز شده بود که امیدها و آرزوهای زیادی را برای امروز در خود می پروراند، اما در پی پس از یک دهه با حمایت عمال خارجی استعمار انگلیس و با اغتشاش داخلی برانداخته شد. پیآمد آن توام با برگشت از اصلاحات و یک دوره بحران و جنگها همراه بودـ تا دولت مرکزی با استبداد خانوادگی به آهسته گی و بطالت دوباره پی گرفته شد و با فراز و نشیب در بعد آن نیز ادامه یافت.

اینکه همواره در نوشته ها بر این روند ناهنجار برگشت تاریخی کشور از نو به کهنه بنوعی اشاره و مکث می کنیم، بدلیل اینکه؛ آن تجارب تاریخی گذشته، بنوعی سنگ بنای امروز ما است که از آن نباید غافل شد و بدان باید توجه کرد و از آن آموخت. بخصوص جوانان ما که در مرحلۀ احساسی اند و می خواهند تحولات را تسریع و بر اداره آن نقش مطلوب، معاصر و مطابق زمان را بگذارند. از همینجا است که شناخت تاریخی تلاشها و مبارزات جوانان و مردم کشور اصل ارزنده و بالندۀ تاریخی این مردم است که بارها فراموش شده یا نادیده گرفته شده است. زمامداران خودرای، مغرور و وابسته به اجنبی و از خود بیگانه در هر بار امر صلح، آزادی، ترقی اجتماعی و پیشرفت را که در هر بار جوانان و مردم کشور شاهد پیروزی را با تلفات سنگین جانی و مالی به آغوش گرم کشیده اند، اما در فرصت کوتاهی گرمی این پیروزیها جائی خود را به سردی، اختلافات درونی داده و ارتجاع داخلی با تکیه بر سران دینی، مذهبی و رهبران خودکامه در خدمت کشورهای خارجی اعم از همسایه ها، “اسلامی”ها و دیگران، آرزوهای نیک و آرمانی جوانان وطن را از تحقق بازداشته و بخاک و خون کشیده اند.

ضعف دولتهای افغانستان و سران آن، علاوه بر ریشه داشتن در ساختاری تاریخی ـ سیاسی و جغرافیای سیاسی که توام با شکنندگی سیاسی و جغرافی و وابستگی به دول همجوار و قدرتهای بزرگ، عقب ماندگی قومی، محلی، سلطه زندگی قبایلی و مناسبات بومی، محلی و دهاتی، مذهبی و بی سوادی و غیره، مولفۀ های را میسازند که با تمام حرفهای که زده میشود؛ از قبیل ساختن ملت، دولت، دولت قانونی، دموکراسی، مصالحه، آشتی، مذاکره، صلح، جنگ و . . . غیره را مشکل ساخته است. این حرف نه به معنی آنست که رسیدن بیکی یا دیگری از آن غیر ممکن و از دسترس بیرون است، بلکه گام بگام و قابل تحمل و سنجش و اتکا به موازین و اصول بنیادی آزادی و تکیه بر اصالت مردم و توانائی های داخلی بیشتر قابل حصول است.

نخستین معضلۀ دولت حاضر و ضعف آن در چند دستگی قدرت از هنگامی شدت گرفت که دولت جمهوری افغانستان برهبری “حزب وطن“ بوسیلۀ چند جنرال نظامی و عدۀ از سران حزبی و دولتی که القاب و نشانهای شان بر تن و روان شان سنگینی میکرد، حاکمیت دولتی و هستی و سرنوشت یک ملت و مردم را به “مجاهدان” (هفت گانه پاکستان و هشتگانه ایران) تسلیم دادند. دولت و سازمانها و ساختارهای آن منحل شد و جای آنرا تنظیم های گرفت که بر سر قدرت و ثروت با هم درگیر جنگهای تباه کننده شدند و افغانستان را بمناطق نفوذی خود تقسیم کردند. دوگانگی و چندگانگی نتیجه مستقیم سیاستهای است که از بیرون دیکته و تقویت میگردد و بنیاد داخلی مبنی بر ضعف ساختاری، اجتماعی، سیاسی، رهبری های قابل پذیرش را حمایت و در راستای اهداف خود به پیش می رانند. بدلیل اینکه: دولت وحدت ملی نه بر پایۀ وحدت ملی، بلکه از راس بقاعده بر منافع گروه ها و دسته ها و افراد قدرتمندی تکیه میزند که بر سلاح و افرادی مسلح محلی، ثروت و مکنت و روابط و ضوابط خارجی تکیه دارند، فرق نمی کند و هم نادیده گرفته می شود که این سازمانها و تشکیلات خارجی از کجا می آیند؛ از امریکا سی آی ای، پاکستان آی اس آی یا ایران یا جائی دیگر تحت نام های امداد، بشردوستی . . . و غیره اعمال نفوذ بر ارکان اجرائی، قانونی و قضائی دولت دارند.

با توجه بیک دید کوتاه به تحولات افغانستان پس از سقوط دولت امانی، دهۀ اصلاحات خفه و نابود شد و با آن استقلال نیز به خطر افتاد، پس از استقرار دولت نادرشاهی، بتدریج دولت خود را احیا کرد و توام با آن اصلاحات پا گرفت و نیروهای که از دوره امانی سرکوب شده بودند، دوباره بنوعی به عرصه اجتماعی، قسما سیاسی پا گذاشتند. پی آمد آن:

ـــــ آغاز آزادی های موقت و کوتاه شوراهای بلدیه ها، شورای ملی، تشکیل جراید آزاد و تشکیل احزاب سیاسی را می توان نام برد.

ـــــ تحول دهۀ رشد اقتصادی که طی دو پلان بکمک اتحاد شوروی اساس زیربنای حد اقل اقتصادی افغانستان گذاشته شد و افغانستان سراسری به شهرها و به مرکز وصل شد و مناسبات اجتماعی جدید شهری توسعه یافت و بنیاد اردوی منظم با تعلیم و تربیت و تجهیزات مدرن نظامی گذاشته شد.

ـــــ بر پایۀ تحولات اقتصادی و نظامی بالا، افغانستان مجال یافت، وارد دهۀ قانون اساسی شود. طی این دهۀ تمام اختلافات سیاسی، اجتماعی و طبقاتی و تضادهای منفعتی از عمق بسطح آمد و برای حل خود، همه این نیروها به حمایت کشورها و سازمانهای کشورهای همجوار و قدرتهای جهانی تن دادند و اختلافات بیرون جهانی و دولتهای خارجی را علاوه بر تضادهای داخلی بداخل کشور رسوخ دادند. از این امر هیچ یگ گروه، حزب، شاخه، فرد سیاسی و مذهبی، ملی، سران قبایل، فئودالان و روحانیون مذهبی و کارمندان دولتی عالی رتبه، خانواده سلطنتی، بوروکراسی حکومت در این وابستگی و خندق با تفاوتهای کم و زیاد بیشتر وارد شد.

ـــــ جمهوری تحت نام سردار محمد داوود خان خواست با چنان شتابی با اوضاع بوجود آمده یا ناشی از دهۀ قانون اساسی (یا بقولی دهۀ دموکراسی) مقابله کند و یگانه راه تجربه شده، همان خشونت و سرکوب بود که به نتیجه نرسید و با خود جمهوری و ارکان آنرا نیز نابود کرد.

ـــــ جمهوری دوم (دموکراتیک خلق) با غفلت از درسهای سلف اش (داوود خان)، راه سرکوب گسترده تر را مغرورانه در پیش کرد، خود را در زمان کوتاهی، (جریان کمتر از یکسال) از جامعه، روشنفکران و جوانان، دوستان و رفقایش تهی کرد و به کالبد ارواحی مبدل شد که از خود و بیگانه به هراس افتاد و متوصل به درخواست حضور نیروهای بیگانه بداخل کشور شد.

ـــــ با حضور قطعات شوروی، مرحلۀ نوین آغاز شد، با آنکه طی این مرحله اقدامات سازندۀ زیادی در همه عرصه ها انجام شد، اما جنگ و رویارویی، ابعاد گسترده یافت و دست خارجیان بطور وسیع و گسترده در امور داخلی کشور و برفراز آن تعین سرنوشت کشور و هستی آن در یک جنگی که تمام جهان تقریبا در آن به دو اردوگاه شوروی و امریکا و افغانستان بحیث طعمۀ گرگان وحشی، بغرض پیروزی و انتقام کشی از همدیگر بسیج شدند. طی این جنگ طولانی میلیونها افغان کشته، زخمی و آواره شد. دست مداخلات خارجی از هر طرف به افغانها باز شد و افغانها بحیث مزد بگیرانی سادۀ اجیر تبدیل شدند که تنها وظیفۀ شان کشتن افغانها، سوختاندن و ویران کردن وطن آبائی شان بود.

ـــــ هنگامیکه شورویها در راه رسیدن بیک راه آبرومندانۀ مذاکره برای صلح در افغانستان از طریق ملل متحد ناکام شدند. به طور یک جانبه افغانستان را رها کردند.

ـــــ افغانستان مستقل با بیرون شدن اردوی شوروی از جنگ فارغ نشد، بلکه برعکس غرب (امریکا و وابستگان آن) بشمول پاکستان و ایران در صدد آن شدند که قهراً جمهوری دموکراتیک افغانستان را سقوط دهند. طی بیشتر از دو سال جنگها تشدید شد، با آنکه دولت طرح مصالحه و آشتی و مذاکره و شرکت همه طرفها در یک دولت دارای بنیاد وسیع را طرح و از رهبری حاکمیت دولتی عقب نشینی میکرد، مورد قبول پاکستان، امریکا، ایران و عربستان سعودی و دیگران نبود. میانجیگری های ملل متحد توام با وابستگی به امریکا و توطئه آمیز سرانجام نتائیجی ببار آورد، آنچه که پس از یکصده رنج و زحمت به آهستگی و تدریجی بدست آمده بود، بدست بالای پاکستان و”مجاهدان” یکسره ویران و به تاراج رفت. ناگفته نباید گذاشت که گفته می شود شورویها بر اساس پلان پنج فقره ای ملل متحد خارج شدند و نجیب الله نیز بر بنیاد همین پلان از زعامت دولت باید کنار میرفت، حرفیست که در عمل بنیاد حقیقی و واقعی ندارد. شورویها بطور یکجانبه از افغانستان خارج شدند و نجیب الله “رئیس جمهور” افغانستان، در یک تبانی نظامی و رهبری به استعفا سوق شد و حاکمیت دولتی افغانستان بدست چند جنرال نظامی، عدۀ از رهبران حزبی و سران دولتی با تشریفات خاصی، در یکی از چاشتهای هشت ثور در صحن وزارت خارجه به ”مجاهدان” شمال تسلیم شد و بخشی دیگری از قوای مسلح و حزب (خلقی های وزارت داخله و بخشی از وزارت دفاع) را به “حزب اسلامی” در کابل جا دادند.

ـــــ در پایان این مبحث کوتاه و کرونولوژیک لازم است گفته شود، اینکه؛ انحلال دولت، اردو، قوای امنیتی، تاراج دارائیهای عامه، همه و همه با دست بالایی استخبارات نظامی پاکستان و شخص نوازشریف صدراعظم آنوقت و امروز پاکستان و استشاره امریکا و انگلیس منهدم شد. نواز شریف صدراعظم امروز پاکستان و آنروز که به اصطلاح “مجاهدان” روز ورود بکابل را جشن گرفته بودند، با پطنوس نقل و شیرینی در صدارت افغانستان، کام “مجاهدان” را شیرین ساخت و از آنان بعنوان میزبان ناخلف و بیگانه استقبال کرد. این همان “مجاهدانِ” اند که از مقامات دولتی بازمانده اند، دوباره برای اتحاد روی آورده اند. این همانهای اند که بارها و سالها بر روی قرآن مقدس و در مکان مکه با هم تعهد و سوگند یاد کردند و فردای آن، آنرا شکستند.

منظور از این همه گفتنی ها بیاد آوری تجربه است به آنانیکه این همه درسها را فراموش کرده اند و دوباره بپای خطی می روند که سلفش بارها و بارها آنرا با سرافگندگی و پیشیمانی طی کرده است.

هویت “اسلامی” و نظامی پاکستان:

انگلیسها که برای ادامه تسلط بر هندوستان مستعمره خیالهای زیادی را پرورانده بودند و از آنجمله یکی هم دور کردن و تضعیف مسلمانان از هندوان و تجزیه مسلمانان هندوستان بود و هم با کشیدن خط دیورند، قلب مردم افغانستان و نکات استراتیژیک که به افغانستان امکان میداد تا بر راه های تجاری در شرق و جنوب از طریق خشکه و آب مربوط باشد، محروم ساخت.

دولت انگلیس با آنکه در پایان دو جنگ بین المللی در صف برندگان هر دو جنگ قرار داشت، اما مشکلات آن در سراسر جهان بیرون از شمار بود که بطور عمده و شاخص؛ دست انگلستان از کنترول و نظارت بر مستعمرات عملا کوتاه و محدود تر شد. جریان ثروت و تنظیم و تجهیز اردوها از میان مردم مستعمرات عملا صدمه دید و محدود شد. (یکی از دلایل اردوهای مجهز و تسلیح شده، در بسیاری کشورهای مستعمره، بر روی هموطنان خود سلاح نکشیدند، بلکه برعکس بصف نهضت پیوستند) نهضت های آزادیبخش در پایان جنگ اول جهانی وارد مرحلۀ نوین انقلابی و جنگهای آزادیبخش شد (مثلا اعلان استقلال افغانستان با اعلام جنگ علیه انگلیس و توام با تامین استقلال و با اصلاحات سریع و مناسبات بین المللی توام شد.) با پایان جنگ دوم جهانی، زنگ اعلام متلاشی شدن سیستم مستعمراتی انگلیس و پایان آن بصدا درآمد.

برسمیت شناختن استقلال هندوستان توام با تشدید اختلاف مذهبی و دامن زدن به آن بین هندوان و مسلمانان به پیمانۀ وسیع شد که هزاران نفر از هندوان و مسلمانان به اثر اختلافهای فرقه ئی بر روی همدیگر تیغ کشیدند و عبادت گاه های همدیگر را آتش زدند تا سرحدی این جنگ فرقه ای پیش رفت که از کنترول دولت نو تشکیل برهبری کانگرس و مهتما گاندی خارج شد.

سیستم استعماری که در برابر مبارزۀ استقلال خواهانه در کشورهای آسیا، افریقا و بخصوص هندوستان تسلیم شده بود، بنا بر ناتوانی و ضعف از رویا رویی مسلحانه و سرکوب نهضت، بخصوص در هندوستان مجبور بجا خالی کردن شد و به امر ساختار پاکستان بر اصل “اسلامی” روی آورد تا توانسته باشد در آینده جای پای برای خود و اهداف جهانی و منطقوی خود باز بگذارد.

به این ترتیب که تشیل پاکستان هدفهای استعماری آینده را برای تامین سلطه و نظارت بر هندوستان و هم هدفهای ضمنی تضعیف مسلمانان هند و تضعیف افغانستان را دنبال میکرد درپس پردۀ چنین استراتیژی که بعدا سیستم مستعمراتی انگلیس منحل شد و ایالات متحده امریکا بحیث میراث خوار استعمار در  جریان و پس از جنگ جهانی دوم و با مناسبات جدید وارد قاره اروپا و بتدریج به عرصه جهانی و منطقوی نفوذ و سلطۀ خود را گسترش داد (پیمان همکاری اقتصادی و نظامی ناتو برای کشورهای اروپائی) و تا به سیاستهای مهار شوروی و نهضتهای کشورهای نو به استقلال و آزادی رسیده را که برای ترقی و پیشرفت بسیج شده بودند، بخود جلب و برای اینکه کمربند ناتو را تکمیل نمایند، پاکستان را برای تامین و ادامۀ این هدفهای نظامی و منطقه ئی، جذب پیمانهای نظامی منطقه ئی سیتو و سیاتو کرد و بوسیلۀ شرکت نظامی پاکستان “اسلامی” در دو پیمان نظامی منطقوی بالا، پیمان نظامی ناتو  را در شرق تکمیل کرد و پاکستان به هویت نظامی خود یک گام بزرگ تر برداشت.

پاکستان به این ترتیب با هویت “اسلامی” و دست انگلیس ساخته شد و در دست ایالات متحده بحیث ابزار نظامی در منطقه تجهیز و تسلیح شد.

بالاخره از دید تاریخی پاکستان آن موجودی است که بوسیلۀ استعمار انگلیس بغرض پیشبرد اهداف آیندۀ سیاسی و نظامی در منطقه ساخته و رشد داده شد. پس «هویت “اسلامی و نظامی” پاکستان» آن ساختارها و بنیادهای است که با ساختار پاکستان پا گرفته و ادامه یافته و سرمایه گذاری های سنگین اعم از توانائیهای انسانی و مادی در پای آن صرف شده و بطور سهل با چند خوش و بش و شکلک درآوردن و قیافه گرفتن این و آن رنگ نمی بازد و مضمون تبدیل نمی کند. زیرا پاکستان با هویت “اسلامی” مانند اسرائیل در جغرافیای از سرزمینها و مردم افغانستان و هندوستان جدا و بنام “اسلامی” ساخته شد و بعدا به هویت “اسلامی” آن، تقویت نظامی شد.

هویت نظامی پاکستان در سه جنگ با هندوستان با آنکه بازنده بود و قسمتی از سرزمینهای خود را از دست داد، اما هویت نظامی و ”اسلامی” خود را نباخت و بیشتر تقویت شد و پاکستان بیاری انگلستان و امریکا توانست سیاستهای نظامی و ”اسلامی” خود را با تفاهم و کارآئی با خواستهای کشورهای غربی مثل انگلستان و امریکا و کشورهای نفت خیز “اسلامی” عرب همآهنگ ساخت و از آن سود فراوان برد. استراتیژی نظامی و ”اسلامی” که در سیاستهای غربی برای هویت دادن به پاکستان از همان ابتدا بکار گرفته شده بود از طرف زمامداران و نظامیان پاکستان بخوبی مورد توجه قرار گرفت و جذب شد. این همکاری تنگاتنگ پاکستان در زمینه های نظامی و استخباراتی به وی امکان داد تا سرحد اتومی شدن به پیش بتازند.

دست اندازی و مداخلۀ پاکستان در افغانستان :

طوری که در بالا گفته آمد یکی از هدفهای استعمار انگلیس که تضعیف و منزوی ساختن افغانستان در منطقه بود که با پا گرفتن پاکستان “اسلامی” و نظامی شدن آن، پاکستان گام بگام بحیث عامل تخریب و مانع بر سر راه ترقی و انکشاف افغانستان آزاد و مغرور قرار گرفت و آنگاه که حکومت از خواب برخاستۀ افغانستان بیدار شد و نیز تا از نقش پاکستان آگاه شود نیاز به بار تسلیحاتی، نظامی و امنیتی داشت که خود نمی توانست بدان بپردازد، بدامن غرب متوسل شد چیزی حاصل نداشت، ناگذیر به شوروی متوسل شد و شورویها این درخواست را لبیک گفتند. راه های تجاری و ترانسپورتی بشمال باز شد و تقویت اردو و تجهیز آن مدرن شد و افغانستان طی دو پلان پنجساله اساسات زیربنائی و اتصال کشور به منابع و شهرها را بحیث یک دولت سراسری افغانستان شمول تامین کرد، اما هنوز راهی درازی برای ترقی و پیشرفت افغانستان در پیش بود که باید مطابق امیال و مطالبات دیرینۀ تاریخی مردم اصلاحات اجتماعی و سیاسی در داخل کشور تسریع میشد، برای تحقق چنین امری اجرای تحولات اجتماعی و سیاسی افغانستان بر بنیاد قانون اساسی جدید پایه گذاری شد. (قوای سه گانه از هم تفکیک شد).

به اینترتیب افغانستان طی یک دوره کوتاه تقویت اقتصادی و نظامی که بیشتر به اتحاد شوروی نزدیک شده بود به اثر آن راه های شمال و غرب بر روی افغانستان باز شد و افغانستان برای تقویت خود از آن بهره برد. اما راه های جنوب و شرق همچنان با مشکلات همراه بود و هنوز پاکستان توان مداخله بداخل افغانستان را بپیمانۀ که بعدا بدست آورد، نداشت. زیرا تمام توانائیهای نظامی و استخباراتی و مداخله گرانۀ پاکستان متوجه هندوستان بود و افغانستان مغرورانه در سه جنگ بین پاکستان و هندوستان بیطرف و ناظر باقی مانده بود، حتی هنگامیکه پاکستان بنام اسلام، عدۀ از افراد قبائیلی را مرغوب کرده بود که در جنگ شرکت جویند، افغانستان ناظر بیطرف بود و یکی از مقوله های معروف و بلند پروازانۀ سلطنتی همان وقت که: «افغانها از پشت بکسی خنجر نمی زند!» جواب به تقاضاهای بود که از درون محافل دربار و جامعه شنیده می شد که مکررا پا فشاری داشتند و از دولت افغانستان میخواستند که وقت عمل است باید تدبیری با پاکستان اندیشید؟.

پاکستان پس از جنگها با هند فوق العاده ضعیف شد، قسمتی از سرزمین خود را از دست داد و نزدیک بیک میلیون اسیر جنگی در هند و ظهور دولت جدید در مناسبات منطقوی بسود هند با اقتصاد ورشکسته و اردوی شکست خورده و مردم از دولت سرخورده و ناراض بودند. افغانستان همواره پناه گاه پناهجویان پاکستانی و بنگالی بوده و به میلیونها نفر به داخل افغانستان سرازیر شده، آغوش باز افغانها در همه جای افغانستان بر روی این پناهجویان باز بود و افغانها با روحیۀ مهمان نوازی نان، ترحم و محبت و همدلی خود را با ایشان تقسیم کردند. امروز اکثرا این همکاری برادرانه مردم افغانستان و دولت آنوقت با مردم پاکستان و بنگال بفراموشی سپرده شده است.

نباید فراموش کرد طی این دوران افغانستان تقریباً استفاده از فرصتهای که اتحاد شوروی بدسترس گذاشته بود نسبتا بهره برد، اما راه تجاری از طریق پاکستان همواره اهرمی فشار در دست پاکستان علیه افغانستان باقی ماند و افغانستان در تمام دوران زمامداران مختلف افغان و فراهم شدن امکانات دست بالا برای گرفتن امتیازات بر مبنای اصول و قوانین مناسبات بین الدول و جامعه جهانی، هیچگاه متوسل به اقدامات عملی و سیاسی نشد و همواره سیاست محافظه کارانۀ انتظار و طمع از پاکستان مدد راه سیاست مداران افغان بود.

بیش از چهار دهه قبل هنگامیکه حاکمیت جمهوری افغانستان برقرار شد، پاکستان و نظامیان پاکستانی توانستند، در حدی بر ضعفهای ناشی از جنگها و نارسائیهای جدی گذشته غلبه کنند و بر اهرمهای فشار بر جمهوری و شخص داوود خان ““رئیس جمهور” افغانستان “را از سر گرفتند. این زمانی است که دیگر افغانستان از دهۀ قانون اساسی که در آن بحران شدید تبدیلی حکومتها به اثر ضعف و ناتوانیها، یکی دیگر را نفی میکرد و جوانان کشور بغرض اصلاحات دست طمع بهه هر سوی کشوده بودند پاکستان و نظامیان آن نخستین اقدامات و فشارهای عملی مداخله نظامی در امور داخلی افغانستان را برای سرنگونی رژیم جمهوری سردار محمد داوود خان روی دست گرفتند که نخستین عملیات بنام دسته های “مجاهدین” در پنجشیر، ننگرهار، بدخشان و کابل دست به عملیات کودتائی ناکام زدند. اینانی که امروز خود را “مجاهدان” افغان می نامند از بقایای همان اجیران استخدام شده و فراریان که به جرمهای مشهود فرار از اردو، قتل، غارت، دزدی تحت تعقیب پلیس قرار داشتند و در سایه نظامیان و استخبارات پاکستان جای امن یافتند، پناه گرفتند. بابر وزیر داخله پاکستان و استخبارات نظامی پاکستان حامیان پر و پا قرص “مجاهدان” اجیر بودند. داغ و فشار طوق بردگی بر گردن این حامیان جهاد از استخبارات پاکستان هنوز سنگینی میکند و از بار آن بیرون نشده اند، دوباره می خواهند برای ابقای مقامات بلند دولتی با دولت وحدت ملی که بیشتر “جهادی” است در میدان کار و زار سیاسی دست و پنجه نرم کنند باز بنام افغان، مسلمان و مجاهد!!! در امروز ”مجاهدان” فراریان از زیر دار گریخته دیروز نیستند، بلکه رهبرانی اند که از مقامات دولتی، محلی، نظامی، سلاح و پول توشۀ کافی بدسترس دارند و حامیان متعددی خارجی پشت و پناه شان است.

جمهوری دموکراتیک افغانستان، هنگامیکه افغانستان ساعی بود و می خواست، راه تحول، ترقی و پیشرفت را تسریع کند، پاکستان از هر طریق با ایجاد انواع موانع و مشکلات برای عدم دسترسی افغانستان به شاهراه ترقی و پیشرفت موانع ایجاد کرد و به اثر اشتباهات و کوتاه بینی زمامداران افغانستان، پاکستان توانست در زمان کوتاهی گامهای بلند، در تضعیف روابط افغانستان با دنیای خارج و هم از طریق دهشت افگنی، ترور و پناه دادن و تسلیح کردن باندهای فراری از افغانستان نه تنها آنانرا در پاکستان جا دادند، بلکه آنانرا متشکل، تعلیم و تربیت دادند و تسلیح کردند و به افغانستان برای یک جنگ تمام عیار فرستادند. پاکستان که در زمان کوتاهی پس از تشکیل خود به هویت “اسلامی” و نظامی خود کاملا مسلط شده، اما زمامداران افغانی با ادعاهای بیش از حد خود و مشغول شدن با خود و گرفتاری های فردی و شخصی زمامدارانش، هنوز فاقد یک سیاست انسجام یافتۀ دولتی باقی مانده است تا مصالح اولیۀ آن بر اساس گذاری بنای دلالت کند که هر خشت بنا با نقشه راه با خشت و مصالح بعدی همآهنگ باشد. آنگاه است که گفته می توانیم که دری از موفقیتی در آینده بر رخ ما کشوده خواهد شد.

سیاست مطالبه صلح از پاکستان یا از هرکجای دیگر مربوط به اینست که خود ما و توان ما (منظور دولت به همکاری جوانان و مردم) چه امکانات و نیروهای را بمیدان آورده می تواند که به مطالبات عملی ما موثر و پاسخ گو باشد و با پلان و پالیسی از قبل پیش بینی شدۀ که توام در سایۀ خرد، آگاهی از تجارب پرورده شده باشند، به این طریق و در گامهای ولو کوچک ولی موثر راه بسوی هدف کشوده میتوانیم. در غیر آن از حرف زیبا تا حرف و وعده به پیش می رویم و زمان و توانائیها را از دست میدهیم.

بطور مثال؛ سوال مبارزه با “طالبان”: دیروز “طالبان” در قرارگاه پاکستانی خود، تروریست و دهشت افگنانی بودند که امریکا و جهان غرب برای نابودی کامل آنها به افغانستان لشکر کشیدند و نابودی آنانرا هدف قرار دادند، اما امروز پس از پانزده سال خشونت و جنگ. . . ؟ می خواهیم با “طالبان” غیر تروریست و غیر جنگجو از طریق پاکستان به مصالحه برسیم. . . ؟

بلی فریب کاری و عدم صداقت زمامداران پاکستان صرفنظر از اینکه ؛ چه کسی در راس حاکمیت است، نواز شریف یا کسی دیگری ؟؟ روش “اسلامی”، سیاسی و نظامی پاکستان در برابر افغانستان و هندوستان تغییر نکرده، تجربۀ چند ماه قبل اشرف غنی ““رئیس جمهور” افغانستان“ عملا نشان داد که آغاز مذاکره با “طالبان” از طریق پاکستان آغاز شد و طی چند روزی در پی آن “زعامت افغانستان” آگاه شد که رهبر “طالبان” ملا عمر یکسال یا بیشتر از آن مرده است. “زعامت افغانستان” سر خورده از مذاکرات، برای چند روزی با ادا و اطوار از مذاکره فاصله گرفت و در اولین فرصت دوباره به پاکستان متوسل شد و در پی ملاقات با صدراعظم نواز شریف، رسانه های افغانستان، اطلاعات و تبانی های را به اطلاع مردم افغانستان میرسانند که حداقل بر تراکم تنفر و انزجار مردم، روشنفکران از دولت مردان «دولت متحد ملی» و حامیان شان بیشتر تغذیه میکند و به خصومت و نفرت علیه دولت حاضر دامن میزند.

آگاهی از «مطالبه صلح از پاکستان» بجائی رسیده است که هر کور مرد سیاسی و در تاریکی میداند که راهی خطا به ترکستان است. اما سردمداران افغانی به اثر تکرار و پیگیری از سیاست مطالبه صلح از پاکستان به اعتیاد گرویده اند. بلی حامد کرزی “رئیس جمهور” سابق افغانستان پس از پانزده سال (یک و نیم دهه) زمامداری تحت حمایت اردوهای جهان غرب، در پایان دریافت که شاه کلید صلح افغانستان نزد امریکا است، دیگر دیر شده بود!

امریکا بقول زمامدارانش؛ سیاستهای خود را علیه جهان سومی ها بر اصل «در یک دست چماق و بدست دیگر لقمه» به پیش میبرند. افغانستان وابسته بمنافع و مصالح منطقوی امریکا، در منطقۀ که در آن هندوستان، چین، روسیه، کشورهای آسیای میانه و ایران قرار دارند و سیاستهای مستقل این دولتها خاری در چشم امریکا و غرب است. ادامۀ بحران و جنگ در افغانستان به حضور امریکا در قلب منطقه نه تنها یاری می رساند، بلکه در مجموع منطقه را با آسیب های غیر قابل پیش بینی مقابل می سازد. از همینجا است که افغانستان به هیچ وجه نمی تواند از دایرۀ دوار این سیاستها که با سیاست چماق و لقمه همراهی می شود، راه مستقل از سیاستهای امریکا را بسوی صلح و ثبات، رشد و انکشاف مستقل ملی خود بگشاید یا باید امریکا را راضی ساخت، یا از انتخاب میان سیاست لقمه و مجازات بیرون شد!! چنین سیاستی برای “حکومت وحدت ملی” که اساس آن بر باند سالاری، افتراق قومی، زبانی، منطقوی نهاده شده راه به منزل نمی برد. بلکه برعکس مردم و جوانان را بار دیگر بر سر راهی دیگر و پُر از مخاطره به آزمایش خواهد گذاشت. !

سرور منگل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 پاورقیها :

۱ــــ افغانستان در مسیر تاریخ. مرحوم غلام محمدغبار. فصل یازدهم. ص. ۲۸۱

 

 

 

  مسوولیت مقالات، مطالب و نبشته های نشر شده در «دیدگاه ها» به دوش نویسنده گان آنها بوده

و الزاماً بیانگر نظرات و دیدگاه ادارۀ سایت «اصالت» نمیباشد.