نذیر ظفر

 

نوشته نذیر ظفر  ورجینیا امریکا

 

 وطن

 

عشق و امید و روح و وجودم وطن بود

خا کـــــــش بروز مرگ مرا پیر هن بود

هر واژه ام زخاک وطـــــــن لعل میشود

انگشتری پر ارزش ی کلک سـخن بود

هر کس که دست جور بسویش کند دراز

گورش میان سنگ وتن اش بی کفن بود

قر بانیان عشق به عـــــهدش ستاده اند

روز نثار ســر به کف ی مرد و زن بود

اجداد ما به ســینه ی این خاک خفته اند

از خون شان شقایق ی در هر چمن بود

آن شاعری که عشق وطن نیست دردلش

بلبل نخوانمش هـــــــمه زاغ و زغن بود

 

13/24/08

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org