چهارشنبه، ۲ جنوری  ۲۰۰۸

 بخش سیزدهم

القاعده و جنايت های بی پايان

314637.jpg

چهار هواپيما كه از فرودگاه‌هاي لوگان ، دالاس و نيويآرك به مقصد كالفرنيا در پرواز بودند در ۱۱سپتامبر دوهزاريک ربوده شدند كه ساعتي بعد دو فروند به ساختمان‌هاي مركز تجارت جهاني برخورد كردند، يك فروند با ساختمان پنتاگون برخورد و ديگري در پنسيلوانيا سقوط كرد.

گفته مي‌شود كه اين هواپيما احتمالاً به قصد تخريب ساختمان كاخ سفيد‍ ربوده شده بود اما به دليل تاخير و درگيري در حين كنترول هواپيما موفق به اين اقدام نشد.
مليت هواپيماربايان را پانزده تبعه عربستان سعودي، دو تبعه امارات عربي متحده، يك تبعه مصر و يك تبعه لبنان تشكيل مي‌داد.
در طي اين حوادث و در مجموع دوهزاردوصدنودونفر كشته شدند. تيم عملياتي حادثه ۱۱ سپتامبر تماماً عرب و عضو سازمان القاعده بودند؛ سازماني كه بر مبناي انديشه‌هاي افراطي شكل گرفته بود. به همين دليل، با روشن شدن قضيه، نگاه دولت افراطي جورج بوش رئيس جمهوري آمريكا كه مترصد فرصتي براي به منصه ظهور رساندن ايده هاي راديكال خود در دنيا بودند، بسرعت، به نقطه اي به نام خاورميانه، متمركز شد. دولت بوش و نو محافظه‌كاران عمدتا سه هدف را در خاورميانه دنبال مي‌كنند، يكي نهادينه كردن حضور آمريكا در خاورميانه، دوم تسلط بر بازار نفت و خارج كردن كنترول آن از دست اپك و سوم ايجاد خاورميانه جديد در راستاي اهداف خود.  البته خاورميانه به منزله مهم‌ترين منبع انرژي (جاي دادن شصت پنج درصد از نفت دنيا در خود) و نيز حضور اسرائيل در آن و تامين امنيتش از اهميتي تاريخي براي آمريكايي‌ها برخوردار است و در اين ميان حادثه ۱۱ سپتامبر و ايجاد نگاهي امنيتي نسبت به اين منطقه كمك شاياني به پيشبرد اهداف آنها در خاورميانه نمود.

 بعد از حادثه  ۱۱ سپتامبر با ايجاد تغيير در سياست خارجي آمريكا تاكنون شاهد تداوم بحران هاي متعددي در منطقه خاورميانه هستيم. صاحب نظران در اين زمينه معتقدند كه هميشه در تاريخ آمريكا و بخصوص بعد از جنگ ويتنام، اين مسئله وجود داشته كه آيا آمريكا بايد نقش فعالي در شكل دهي نظام جهاني داشته باشد؟ يا آمريكا به خاطر موقعيت جغرافيايي كه دارد، بايد به درون خودش كشيده شود؟
در ارتباط با مسئله خاورميانه نيز، هميشه اين تقابل عقيدتي كه آمريكا بايد چه نقشي را در منطقه خاورميانه ايفاكند، وجود داشته است. آنها تصريح مي‌كنند كه حادثه  ۱۱سپتامبر باعث شد تا گروه تندروي نومحافظه كاران كه در حاشيه سياست گذاري آمريكا بودند، وارد متن اصلي سياست گذاري آمريكا شوند.
اين گروه از قبل از حادثه  ۱۱سپتامبر نيز بر اين عقيده بودند كه به طور كلي آمريكا بايد شرايطي را در منطقه خاورميانه ايجاد كند تا وضعيت موجود را از طريق بي ثباتي خلاق يا هرج و مرج خلاق عوض كرده و در نهايت هم منافع آمريكا در خاورميانه پيش برده شود و هم معضل اصلي خاورميانه كه از ديد آنها حول محور اسرائيل و ناامني مرزهاي او مي گردد، حل شود.
در اين ميان افغانستان و عراق بيش از ساير كشورهاي منطقه آماج سياست‌ها و منافع آمريكا قرار گرفتند و در حال حاضر نيز به رغم گذشت شش سال از حادثه  ۱۱سپتامبر زمينه و شرايط بهتر و بيشتري براي رشد تروريسم فراهم شده به طوريكه اكنون مردم افغانستان و عراق معتقدند كه هر روز آنها ۱۱ سپتامبر مي‌باشد.
ضديت با آمريكا، فرصت لازم را براي جذب بيشتر نيروهاي جوان و راديكال فراهم نموده و امروز نسبت به ۱۱ سپتامبر دوهزاريک، ميزان گرايش جوانان عرب و مسلمان به گروههاي راديكال نظير القاعده و شبكه هاي القاعده و شبكه هاي ملي و محلي آن فراهم تر شده است. در حالي كه تصور مي شد حمله آمريكا به افغانستان و سرنگوني رژيم طالبان، القاعده را از يك پايگاه بزرگ آموزشي و لوژستيكي محروم كرده اما حمله آمريكا به عراق باعث گرديد كه زمينه احياي القاعده فراهم گردد.
بحران عراق و وضعيت جغرافيايي آن كه به شبه جزيره عربستان متصل است باعث گرديد كه هزاران جوان تندرو عرب كه داراي گرايشات شديد ضد آمريكايي هستند، راهي عراق شوند، ضمن آنكه القاعده در عراق عليرغم تفاوت هاي ايدئولوژيك با بقاياي رژيم بعث هماهنگ شده و هدف مشتركي را در گسترش نا آرامي ها، جلوگيري از ثبات عراق جديد و زمين‌گير كردن آمريكايي‌ها در عراق پي گيري مي كنند. به گونه اي كه گزارش هاي رسمي نشانگر آن است كه تروريسم نسبت به  ۱۱سپتامبر  دوهزاريک  نه تنها كنترول نشده بلكه گسترش يافته و دامنه جغرافيايي آن از جنوب شرقي تا پايتخت هاي اروپايي و از مسكو و چين تا جنوب آفريقا وسعت يافته است.
 عراق با برخورداري از ۱۱ درصد از ذخاير نفتي خاورميانه مقام دوم جهان را دارد؛ مسئله اي كه مطمئناً در استراتژي ايالات متحده براي حمله به عراق بي تأثير نبوده است.
هرچند آمريكا روزانه نزديك به هفت ميليون بشكه نفت توليد مي‌كند، اما به دليل نياز هاي صنعتي و اقتصادي، عطش سيري ناپذيري براي نفت خاورميانه دارد.
تحليل‌گران بين‌المللي معتقدند كه حمله نظامي آمريكا به عراق كه در بيست مارچ دوهزارسه و با هدف سرنگوني رژيم صدام حسين صورت گرفت، در واقع به مرحله اجرا در آوردن دكترين جورج بوش بود. بر اساس اين دكترين، عراق تهديدي جدي عليه صلح و امنيت بود و رژيم اين كشور مستحق سرنگون شدن است. دكترين بوش همچنين بيانگر اين مسئله است كه آمريكا قدرت برتر جهان بوده و اجازه نخواهد داد برتري اين كشور به چالش‌ كشيده شود.
 تحليل‌گران همچنين بر اين مسئله تاكيد دارند كه برقراري ثبات مورد نظر آمريكا در خاورميانه يكي از اهداف استراتژيك آمريكا از اشغال عراق بوده است.

آمريكائيان قصد داشتند تا عراق را به عنوان الگويي موفق براي كشورهاي منطقه خليج فارس و به صورت يك كشور ليبرال اسلامي در بياورند هدف ديگر آمريكا از اشغال عراق دادن پيام به كشورهاي سركش منطقه طبق تفسير آمريكا بود تا مراقب اعمال و رفتار خود باشند.  همچنين نفت نقشي اساس در برنامه‌هاي ايالات متحده ايفا مي‌كند. ايالات متحده تمايل دارد تا عراق نفت بيش‌تري استخراج كرده و در نتيجه قيمت جهاني نفت تنزل يابد. اما انفجارهاي مكرر لوله‌هاي نفت توسط گروه‌هاي تروريستي و عدم تمايل كشورهاي منطقه به اين امر چنين چشم اندازي را تحت الشعاع قرار داده است.  علاوه بر آن از آن جايي كه ايجاد فضاي دموكراتيك مي‌تواند رژيم‌هاي غير دموكراتيك حاكم بر جهان عربي را به چالش بطلبد؛ به همين جهت اين كشورها در روند ايجاد ثبات و امنيت در عراق اختلال ايجاد مي‌كنند.

 اشغال عراق توسط آمريكا تاثيرات عميقي بر منطقه خليج فارس و همچنين خاورميانه داشته است. اين اقدام موجبات حضور گسترده و فعال آمريكا در منطقه را فراهم آورده و آمريكا نيز به حضور طولاني مدت در منطقه مي‌انديشد. به همين جهت ايالات متحده بعد از اشغال عراق، درصدد از ميان برداشتن تنها مانع قدرتمند خود در تسلط بر منطقه خليج فارس مي‌باشد و ايران به عنوان يكي از قدرت‌هاي مطلق منطقه و با توجه به ويژگي‌هاي ژئوپليتيك همچون دارا بودن دومين ذخاير گاز طبيعي و نفت تسلط بر تنگه هرمز، بهترين مسير براي عبور نفت درياي خزر و همچنين تعارض ايدئولوژيكي با ايالات متحده، هدف آمريكا قرار گرفته است.  از اين رو ايالات متحده، ايران را به بهانه حمايت از تروريسم و تلاش براي دستيابي به تسليحات كشتار جمعي مورد تهديد قرار مي‌دهد و اين در حالي است كه ايران‌ها بارها به واشنگتن هشدار داده است كه تصور هرگونه اقدامي عليه آن با واكنش جدي و شديد تهران قرار خواهد گرفت.
در اين ميان شمار زيادي از متخصصان امور افغانستان نيز امروز بر اين عقيده‌اند كه بدبختي‌هاي جديد افغانستان، شورش هاي طالبان و رونق در كشت خشخاش همگي پيامدها و ثمره حمله آمريكا به عراق در مارچ سال دوهزارسه هستند. حمله آمريكا به عراق در حالي بوقوع پيوست كه وضعيت افغانستان به علت وقوع حملات  ۱۱سپتامبر دوهزاريک كه از سوي شبكه تروريستي القاعده و به فرماندهي اسامه بن لادن  بسيار حساس بود. افزايش تلفات جاني و مالي نيروهاي غربي مستقر در افغانستان بيانگر اين است كه گرچه شكست نيروهاي آمريكايي در عراق غير قابل ترديد است، اما امكان موفقيت در افغانستان براي غربي ها بعيد به نظر مي‌رسد. اين در حالي است كه آمريكا در حال حاضر از احتمال خروج نيروهاي ايتاليايي و آلماني كه شمار تلفات آنان در افغانستان افزايش يافته است، ابراز نگراني كرده است. افغانستان علاوه بر وجود ناامني‌هاي شديد درگير مسئله مهم ديگر يعني افزايش چند برابر ميزان توليد مواد مخدر در سالهاي گذشته نيز هست. بنا بر گزارشهاي منتشره از سوي آمريكا، طالبان هم اكنون بر سر اين قضيه كه ميليون‌ها دالر براي آنها درآمد دارد، تسلط داشته و روي آن سرمايه گذاري كرده اند.
آنها از درآمدهاي ناشي از فروش مواد مخدر توليدي در افغانستان و خصوصا در بخش جنوبي آن براي خريد اسلحه و مهمات براي جنگ عليه نيروهاي غربي استفاده مي‌كند و اين چيزي است كه نگراني هاي كشورهاي غربي بويژه آمريكا را دو چندان كرده است و با تداوم روند موجود و قدرت گرفتن و گسترش هر چه بيشتر القاعده در سراسر نقاط جهان نمي‌توان پيش بيني درستي از اوضاع آتي خاورميانه ارائه كرد.

تحولات بعد از ۱۱ سپتامبر، نقطه عطفى در آستانه ورود به قرن جديد براى جهان محسوب مى شود كه در آن نه تنها بسيارى ازمفاهيم، پديده ها و ادبيات جهانى را متأثر، بلكه توازن قدرت بسيارى از حوزه هاى جغرافياى سياسى را دگرگون كرد. مركز ثقل اين تحول شگرف، پديده اى با عنوان «تروريسم» بود كه ايالات متحده آمريكا را واداشت كه به زعم خود، به خاستگاه واقعى آن، يعنى منطقه خاورميانه و برخى مناطق همجوار آن يعنى آسياى مركزى و قفقاز، هجوم آورد و در فصل جديد روابط خود با جهان، راه برخورد با تهديدات ملى خود را در حوزه هاى فراملى جست وجو نمايد .
از اين رو، آمريكا مدعى شد در مظان حمله قرار گرفته است كه آن را به جنگ عليه آمريكا تشبيه و اعلام كرد: حق دفاع فردى و جمعى خود مى داند كه در مورد اين نوع حملات تروريستى، نه تنها عليه كسانى كه مرتكب اين اقدام ها شده اند، بلكه عليه دولت هايى كه به نحوى از آنها حمايت كرده اند، وارد عمل شود؛ تهاجم نظامى به افغانستان نيز براساس همين توجيه انجام گرفت.
به اين صورت مبارزه با تروريسم، بخصوص بعد از ۱۱ سپتامبر اهرمى نيرومند در دست آمريكا قرار گرفت تا اول هژمونى خود را در سطح نظام بين الملل تثبيت كند و دوم در سايه تفسير خود از مصداق هاى تروريسم، در امور داخلى كشورهاى مختلف دخالت نمايد. واقعه ۱۱ سپتامبر، بيانگر شرايط و شكاف جديد براى واشنگتن و جهان بود. از اين مقطع به بعد، ايالات متحده بالاترين آسيب هاى بالقوه و بالفعل خود را راکتهاى دور برد بالستيك ندانسته و فاصله جغرافيايى از نقاط بحران خيز نمى توانست مصونيت نسبى را براى آمريكا ايجاد كند. واقعه۱۱ سپتامبر۲۰۰۱ ميلادى، بيانگر اين مسأله بود كه تهديدات جديد:
اول اين كه، ايستا، ساكن و استاتيك نبوده، بلكه حالت سيال و ديناميك بودن را دارند.
و دوم اين كه، تروريسم خود را محصور به محيط جغرافيايى خاصى نمى داند و با كمترين هزينه مى تواند بالاترين آثار را براى حريف داشته باشد و اين امكان را دارد كه در تقابل با منافع ملى و سرزمينى آمريكا واقع شود. با تعريفى كه نومحافظه كاران از تروريسم به اصطلاح سيال و پويا، ارائه كردند، ايالات متحده تهديدات خود را نه در حوزه هاى ملى، جغرافيايى و سرزمينى خود، بلكه در آن سوى اقيانوس ها جست وجو كرد.
«ريچارد پرل» يكى از پرنفوذترين عناصر محافظه كار به صراحت اذعان مى دارد: «بايد نشان دادكه تشنج زدايى ديگر كارآيى ندارد و بايد اهداف پيروزمندانه را از نو مطرح كرد.»
پس از واقعه ۱۱ سپتامبر و به بهانه ايجاد ائتلاف جهانى عليه تروريسم توسط آمريكا با مشاركت ۴۵ كشور جهان كه بسيارى از كشورهاى آسياى مركزى و قفقاز نيز در آن عضويت يافتند، حضور نظامى ايالات متحده در ۲ حوزه استراتژيك آسياى مركزى عينيت يافت.
آمريكايى ها ابتدا به بهانه انجام تهاجم به افغانستان به منظور مقابله با تروريسم و به منظور بهره گيرى از برخى مناطق و فضاى هوايى برخى جمهورى ها در آسياى مركزى و قفقاز به منظور انجام لوژستيكي تهاجم خود به افغانستان در بخش هايى از منطقه حضور نظامى رسمى يافتند.
از جمله پايگاه هاى جديد نظامى در «خان آباد» در جنوب شرقى ازبكستان (با۲۰۰۰ نيروى نظامى آمريكايى)، «ماناس» در نزديكى بيشكك پايتخت قرقيزستان( با حدود ۳۰۰۰ نيروى نظامى آمريكايى) و نيز زمينه سازى به منظور حضور بيشتر در قزاقستان و تاجيكستان در آينده، به بهانه مبارزه با تروريسم بين المللى، فرصتى براى آمريكا جهت جلوگيرى از ايجاد هر نوع اتحاد منطقه اى روسيه با كشورهاى منطقه و جلوگيرى از پيشروى چين به سمت غرب به آسياى مركزى صورت مى گيرد. ضمن اين كه پشتيبانى و لوژستيكي هوايى در مسير مورد نياز آمريكايى ها و گروه ائتلاف در مسير خود از اروپاى شرقى به افغانستان، از طريق فرودگاه هاى شمارى از اين جمهورى ها صورت پذيرفته و حتى هم اكنون نيز انجام مى شود.
ايالات متحده با جنگ افغانستان وسپس عراق درواقع به يك آرايش تازه در مناطق مهم خاورميانه و آسياى مركزى و قفقاز مبادرت كرد. آرايشى كه آشكارا هدف تسلط بر مرزهاى پيرامون روسيه و ايران را تعقيب مى كند. بر همين اساس بود كه دراين شش سال كاخ سفيد كوشيد از هر نوع همگرايى و اتحادهاى نظامى - استراتژيك بين چين، روسيه، هند، ايران و برخى كشورهاى منطقه جلوگيرى كند.
با اين همه ناكامى در افغانستان و شكست در عراق بسيارى از رؤياهاى آمريكا را ناكام گذاشت. در ميان عواملى كه طرح يا پروژه بلند پروازانه قرن آمريكايى را به بن بست دچار كرد غائله خونين عراق نقش اول را دارد. از انتخابات كنگره اين كشور در هفتم نوامبر ۲۰۰۶ كه جناح بوش طعم نخستين شكست را چشيد تاكنون سريال ناكامى ها، اردوى نومحافظه كاران را در برگرفته است.

مقبوليت بوش و تيم زمامداران آمريكا كه در ششمين سال وقوع ۱۱ سپتامبر و چهارمين سال جنگ عراق به پائين ترين درجه تنزل كرده است، تيم كارگزاران بوش و همان هايى كه تئورى جنگ پيشدستانه را طراحى كرده بودند يكى پس از ديگرى استعفا داده و درعمل بوش را تنها گذاشته اند. همه علائم و نشانه ها و نظرسنجى ها حاكى از اين است كه جامعه آمريكا براى وداع با نومحافظه كاران آماده مى شود و سال ۲۰۰۸ همه منتظر شنيدن قضاوت تاريخى مردم اين كشور در كارنامه كسانى هستند كه براى تأمين امنيت اين كشور آرامش جهانى را به هم ريختند. شايد در اثبات سقوط نومحافظه كاران هيچ نكته اى گوياتر از اين نباشد كه امروز هيچ كس سراغى از ايده هاى جهانشمول چني ، رايس و رامسفلد نمى گيرد بلكه همه به اين مى انديشند كه ارتش شكست خورده اين كشور كى از عراق خارج خواهدشد.

اسامه بن لادن رهبر گروه تروريستي القاعده در ارتباط با حملات تروريستي بسياري در سرتاسر جهان از جمله بمب گذاريهاي 1998در سفارتخانه هاي آمريكا در دارالسلام (تانزانيا) و نايروبي (كنيا)، حمله به كشتي جنگي يو اس اس كول (USS Cole)، حملات ۱۱ سپتامبر  به مركز تجارت جهاني و پنتاگون و موارد متعدد ديگر تحت تعقيب قرار دارد. وي به مناسبت ششمين سالگرد  ۱۱سپتامبر در جديد‌ترين نوار ويديويي خود دو پيشنهاد را براي پايان يافتن جنگ در عراق مطرح كرده است:

«نخستين راه حل ادامه نبرد و كشتار آمريكايي‌ها و دومين راه گرويدن همه به اسلام و طرد نظام دموكراتيك آمريكا است.» جرج بوش رئيس جمهوري آمريكا هم بعد از اين پيام بن لادن اعلام كرد كه حضور آمريكا در عراق بخشي از مبارزه اين كشور با تندروها و تروريست‌ها است و پيام بن‌لادن اثبات كرد كه آمريكا همچنان بايد براي پاكسازي عراق و ديگر نقاط جهان از تروريست‌ها قاطعانه عمل كند.
در  ۱۱سپتامبر برج‌هاي تجارت جهاني آمريكا در نيويارك و پنتاگون در واشنگتن مورد حملات تروريستي قرار گرفت و بيش از سه هزار نفر كشته و ميلياردها دالر خسارات مالي برجاي گذاشت. به دنبال اين حادثه و نشانه رفتن انگشت
اتهام به سوي القاعده و طالبان، نظاميان آمريكايي راهي افغانستان شدند و با كمك مخالفان توانستند طالبان را سرنگون كنند. به دنبال آن بوش به بهانه دست داشتن صدام رئيس جمهوري مخلوع عراق با حملات  ۱۱سپتامبر و بن لادن و در اختيار داشتن سلاح‌هاي كشتار جمعي به عراق حمله كرد كه البته در سخنراني به مناسبت پنجمين سالگرد  ۱۱سپتامبر رئيس جمهوري آمريكا اعتراف كرد نه تنها حكومت سابق صدام در عراق هيچ ارتباطي با حملات ۱۱ سپتامبر نداشت بلكه تسليحات كشتار جمعي نيز در اختيار نداشته است.  بسياري از تحليلگران با ارزيابي سياست‌هاي واشنگتن بعد از ۱۱ سپتامبر معتقدند كه با گذشت شش سال از اعلام جنگ با تروريسم بين المللي و در راس آن، اسامه بن لادن، سياستهاي بوش بيشتر به نفع بن لادن و شعارهاي ضد غربي او بوده است و علت ناكامي در يافتن وي نيز به اين خاطر است كه خيلي‌ها در آمريكا به وجود چنين دشمن زنده و فعالي احتياج دارند تا براي مبارزه با آن راحت‌تر بودجه هاي مختلف دريافت كنند. آمريكايي ها بعد از وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر به جاي آنكه به طور ريشه‌اي با تروريسم برخورد كنند، با اقدامات ناسنجيده خود جهان را هر روز بيشتر از گذشته به سوي ناامني، هرج و مرج و در نهايت جنگ تمدن ‌ها سوق دادند و اين همان هدفي است كه القاعده دنبال آن بود.

القاعده نام تشكيلات بين‌المللي تروريستي بنيادگرايي اسلامي است كه متشكل از شبكه‌هاي تروريستي اسلامي مختلفي است كه همگي در راستاي كاهش دادن تأثيرات و دخالت‌هاي غير مسلمانان بر دنياي اسلام و گسترش اسلام در جهان مبارزه مي‌كنند. اكثريت اعضاي شبكه القاعده را پيرو مسلك سلفي مي‌دانند. از سال 1995 نام اين سازمان در فهرست سازمان‌هاي تروريستي قرار گرفته است. تشكيلات القاعده در سال 1998 توسط بنيانگذار آن اسامه بن لادن جهت مبارزه (يا به لفظ اسلامي: غزو) با اتحاد جماهير شوروي در افغانستان تأسيس شد. القاعده از سازمان مكتب الخدمة كه هدف آن مسلح نمودن و آموزش مجاهدين اسلامي براي جنگ با شوروي بود توسعه و پيشرفت يافت. اين سازمان از حمايت و پشتيباني دولت‌هاي اسلامي به ويژه پاكستان و همچنين ايالات متحده آمريكا برخوردار بود. در سال 1998 ايمن الظواهري سازمان جهاد اسلامي (منظمة الجهاد الإسلامي) مصر را با سازمان القاعده ادغام نمود و به شخص دوم اين تشكيلات تبديل شد.وجه نامگذاري سازمان القاعده برگرفته از توصيف اين سازمان در يكي از متن‌هاي آن است كه تشكيلات القاعده را  قاعدة الجهاد (اساس و بنيان نبرد اسلامي) توصيف مي‌كند. اين در حالي است كه خود اعضا اين سازمان آن را جبهه بين‌المللي جهاد عليه يهوديان و صليبيان مي‌نامند.
در حال حاضر تروريسم نسبت به قبل از  ۱۱سپتامبر دو و نيم برابر افزايش يافته است.
روزنامه فرانسوي لوموند در اين رابطه مي‌نويسد: «جهان بعد از اين حادثه، پر از هرج و مرج و ناامني شد. شمار جهاديون هر روز بيشتر از گذشته شد. عقايد و خط و مشي القاعده در سراسر جهان عرب و اسلام گسترش يافت و حتي دامنه آن تا اروپا نيز رفت. اتفاقا تنها رمز موفقيت القاعده در ترويج عقايدشان به مردم جهان نيز، همين روش‌هاي ناسنجيده خود آمريكايي‌ها بود.»  واشنگتن از سويي با ناتواني يا نخواستن در كنترول گروه‌هاي تروريستي به ويژه القاعده بر افزايش اقدامات تروريستي اين گرو‌ه‌ها افزوده و از سوي ديگر براي تحقق اهداف خود در پوشش مبارزه با تروريسم با استفاده از حملات نظامي، لفظي يا سياستهاي از قبيل تحريم و تهديد به مقابله با كشورهايي برخواسته كه در راستاي اهداف آمريكا گام برنمي‌دارند.
 ۱۱سپتامبر نقطه عطفي براي پوشش اهداف واقعي آمريكا شده و به يكه‌تازي و يكجانبه‌گرايي آن شدت بخشيده است و در اين ميان اسامه بن لادن بهانه اصلي براي اجراي طرح‌هاي از پيش تعيين شده آمريكاست وگرنه دستگيري بن لادن براي كشوري كه از پيشرفته‌ترين دستگاه‌ها و فناوري‌هاي جاسوسي استفاده مي‌كند نمي‌تواند چندان دشوار باشد.
 در هر صورت عمليات و اقدامات شبكه القاعده خسارات مالي و جاني را براي آمريكا رقم مي‌زند ولي از آن سوي موجب پيشبرد سياست‌ها و اهداف اين كشور به بهانه مبارزه با تروريسم مي‌گردد كه خود اين امر شبهه‌اي در دستگير نشدن بن‌لادن است.

.

 

   www.esalat.org