مبارزه با گلوبالیزم

از مبارزه ضد امپریالیستی یک لحظه نباید جدا شود

نویسنده : آپوستولیس هاریسیس

ترجمه : ک. رحمانی

 ( آپوستولیس هاریسیس ـ مرکز پژوهش مارکسیستی یونان )

برتولد برشت یکی از خردمند ترین کمونیست های قرن بیستم، زمانی نوشت که « در دوره ضعف و ناتوانی، اندیشه ها و ایده های خوب وجود دارند. اما اندیشه اصلی غایب است» یعنی رشته راهنما و ایده راهنما ( مواضع اندیشه و آگاهی )  که در چارچوب آن همه این اندیشه ها و ایده هایِ خوب و درست عمل کنند و جای خود را پیدا کنند.

در تحلیل نهایی، مسئله اصلی عبارت از عقب نشینی کنونی ( یا « ضعف» به گفته برشت ) خود جنبش انقلابی  و ضرورت غلبه و چیره شدن بر این وضع است. پروسه غلبه بر بحران جنبش بین المللی کارگری و کمونیستی در شرایط مبارزات ایدئولوژیکی نسبتا حاد ( غیر از این نمی توانست باشد) روش ها و جهات بازسازی و رشد آتی خود آگاهی آن است، که به نوبه خود مستلزم تحلیل عمیق مارکسیستی ماهیت جهان معاصر و سرانجام بمثابه جنبش دگرگونی های انقلابی جامعه و ساختمان سوسیالیسم و کمونیسم است. مفهوم «گلوبالیزاسیون» و کاربرد کنونی آن مفهوم گلوبالیزاسیون در سال های اخیر در بحث های تئوریکی و در مبارزه ایدئولوژیکی جاری است. در چارچوب تنوع جنبش ضد امپریالیستی علیه بازسازی های سرمایه داری و به ویژه کشورهای پیشرفته سرمایه داری، « گلوبالیزاسیون» مفهومی است کلیدی، که از طریق آن بخش با اهمیت این جنبش، خود را بمثابه « جنبش علیه گلوبالیزاسیون» ( یا جنبش آنتی گلوبالیزاسیون ) می شناسد.

متداول شدن اصطلاحات نوین به تنهایی البته چیز بدی نیست. اما هنگامی که همه چپ ها و راست ها، نمایندگان جنبش کارگری، مدیران شرکت های سرمایه داری، شخصیت های سیاسی بورژوازی، سوسیالیست ها، کمونیست ها و تئوریسین های برجسته بورژوازی این اصطلاح را بکار می برند، در این صورت به نظر ما تفکر درباره مضمونی که هر یک از احزاب و شخصیت های بالا به این اصطلاح قایل است و به اینکه آیا آن با واقعیت آن  پدیده ای که توصیف و تفسیر می کند مطابقت دارد، ضروری است. به ویژه اینکه سخن درباره اصطلاحی است که خارج از تحلیل مارکسیستی سرمایه داری معاصر و جدا از آن ابداع شده است.

تا آنجا که به اشاعه کاربرد ایدئولوژیکی و تاثیر اصطلاح مربوط می شود، این امر به مفهوم « نئولیبرالیسم » نزدیک است. برای جنبش کمونیستی و مارکسیست ها مسئله به این ترتیب مطرح می شود: آیا تئوری موجود و ایدئولوژی گلوبالیزاسیون با تحلیل اوضاع معاصر براساس تئوری لنینی امپریالیسم تظبیق می کند یا ممکن است حتی آنرا به لحاظ دیالکتیکی حذف کند و بیشتر آنرا بسط دهد؟

در این صورت ضمن تکذیب تئوری لنینی امپریالیسم  بمثابه عالی ترین و آخرین مرحله فرماسیون سرمایه داری، واقعا ما در دوره ای زندگی می کنیم که سرمایه داری دستخوش دگرگونی اساسی شده و به مرحله جدید تکامل وارد شده است؟ به نظر ما این امر روی نداده است. پدیده های نوین البته مشاهده می شوند، اما پدیده های نوین در جریان تکامل امپریالیسم بوجود می آیند، بدون اینکه نه ماهیت آن بمثابه سیستم اقنصادی و اجتماعی و نه تضاد های بنیادی که برآن این سیستم استوار است، تغییر کند.

موجودیت و فعالیت مونوپل های فراملی سرمایه داری البته پدیده جدیدی نیست، هر چند در دهه های اخیر این مونوپل ها اساسا در ارتباط با فاکتورهای معینی چون از بین رفتن سیستم های سوسیالیستی در اروپا، عقب نشینی جنبش بین المللی کارگری و کمونیستی، تضعیف  مواضع  بسیاری از کشورهای  درحال رشد ( بلحاظ عملی، همه) و به ویژه کشورهایی که  سمتگیری «سوسیالیستی» یا « دمکراتیک ملی » داشتند، توسعه یافتند ( آلترناتیوها و پشتیبانان این کشورها دیگر وجود نداشتند، و طبعا سرمایه مونوپولیستی کشورهای سرمایه داری پیشرفته بلافاصله جای خالی جدید را پر کردند).

یعنی می توان گفت، رشد کم و بیش سرمایه ساختگی پولی و حرکت آن بمثابه سودجویی بین المللی این جنبش را همراهی می کرد. این امر رشد کمی، تشدید گرایشات موجود، حدت تضادهای سرمایه داری و افزایش انگلی و طفیلی وار عناصر آن است و نه دگرگونی اساسی خود سیستم اقتصادی سرمایه داری و تغییر کاراکتر مذکور. می توان گفت، هم دگرگونی های کم و بیش مسیر تجارت بین المللی و هم تقسیم کار بین المللی معاصر است. همچنین نظریه تغییر نقش دولت های سرمایه داری مونوپل چندان بحق و مشروع نیست.

چه کسانی پیش از همه مفهوم گلوبالیزاسیون را به کار می برند؟

سازمان های بین المللی امپریالیستی مانند : صندوق بین المللی پول، بانک جهانی، سازمان جهانی کار و دیگر سازمان های شبیه ( که ضمنا تناسب قوا و موازنه دینامیکی بین دولت های پیشرفته سرمایه داری را بازتاب و تجدید تولید می کنند)، نمایندگان حکومت ها (« نئولیبرال ها» و  سوسیال دمکراتها ) و  مونوپل ها، سازمان های اجتماعی ازقبیل،  اکولوژیکی، انواع گوناگون « سازمان های غیر دولتی » ( وارثین «مجتمع ها و واحد های بزرگ غیر رسمی» که نقش خود را در این میان هم در براندازی دولت سوسیالیستی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و هم در دیگر کشورهای سوسیالیستی بازی کردند) و سازمان های غیر، یعنی سازمان هایی که به لحاظ ایدئولوژیکی بر نوعی شناخت فراطبقاتی  و  بی طبقاتی جامعه  معاصر، بر «جامعه مدنی» تخیلی ( مثلا « اتحادیه ها »  یا « جنبش »  مصرف کنندگان و غیره ) استوار هستند.

چگونه این مفهومِ تقریبا مرسومِ امروز، پدید آمد؟

می توان بخاطر آورد تئوری سابق «جامعه صنعتی» عاری از توصیف و ارزیابی اجتماعی و طبقاتی را ( در چارچوب آن تئوری «همگرایی» یا «نزدیکی» دو سیستم کاپیتالیستی و سوسیالیستی رشد کرد) که در آن به تئوری « جامعه پُست صنعتی» اشاره شده بود، بیایید تصور «دهکده جهانی» توفلر و دیگران را بخاطر بیاوریم.

این تصورات تکنوکراتیکی را بلافاصله  سوسیال دمکرات ها و  جریان های رویزیونیستی در جنبش کارگری و کمونیستی اروپای غربی  پذیرفتند ( اورو کمونیسم ). بیایید بخاطر بیاوریم « گلوبالیسم» تجریدی گورباچف  و پلاتفرم  سیاسی «پروسترویکا» در اتحاد جماهیر شوروری سوسیالیستی را که مرهون گلوبالیسم معاصر و ایدئولوژی گلوبالیزاسیون است، ( مانند « آنتی گلوبالیزاسیون » و « آلترگلوبالیزاسیون»).

به نظرمن گلوبالیزاسیون بمثابه  مفهوم، زمانی که در سطح جنبش جای پرنسیپ  انترناسیونالیسم پرولتری  را جهان وطنی ( کسموپولیتیسم) اولیگارشی مالی بورژوازی معاصر می گیرد، بجای اینکه اوضاع را روشن کند، بیشتر مبهم می کند. بنابراین اتخاذ و پذیرش غیر انتقادی و سبک سرانه این اصطلاح برای یک مارکسیست عقب نشینی واقعی و اساسی سیاسی و ایدئولوژیکی است، چون به این ترتیب صریحاً و تلویحاً ما به شناخت و ارزیابی خود، یعنی جنبش ما از طریق نظریات بیگانه یا حتی خصومت آمیز می پردازیم ( و این تاریخ بارها در گذشته تکرار شده است ) .

 پشت مفهوم «گلوبالیزاسیون» نظریه ای خوابیده است که نه از تئوری ما  سرچشمه گرفته، نه منطق درونی تکامل سرمایه داری را توضیح می دهد و در صورت اتخاذ آن توسط مارکسیست ها، جنبش کمونیستی، جنبش کارگری و ضد امپریالیستی را خلع سلاح می کند.

با مفهوم «نئولیبرالیسم» نیز همان روی می دهد که علیه آن بسیاری از «چپ ها»  و  هواداران «قدیمی» و «جدید»، «ضد گلوبالیزاسیون» ما را به اتحاد فرا می خوانند.

موضوع در این است که چنانچه ما واقعیت اجتماعی - اقتصادی  و سیاسی معاصر را بمثابه امپریالیسم ارزیابی کنیم، آنگاه به عنوان آلترناتیو سوسیالیسم مطرح خواهیم شد.

 چنانچه برعکس، آن را بمثابه «نئولیبرالیسم» یا « تسلط سیاست نئولیبرالی » ارزیابی کنیم، در این صورت ما  موًظف هستیم  برای مبارزه در راه ترمیم سیاست های منظم دولتی - مونوپلیستی کینز یا نوع دیگر، یعنی در راه ترمیم آنچه که ما را به وضع امروزی کشانده است، فرا بخوانیم .

ویژگی خاص دیگر، کوشش به تعویض مفهوم « امپریالیسم » با مفهوم «گلوبالیزاسیون» و «نئولیبرالیسم» در این است که غالبا همه مصیبت های جهان کنونی منسوب به همانا ایالات متحده آمریکا و موقعیت مسلط آن درجهان می شوند. البته برتری ایالات متحده آمریکا در سیستم جهانی امپریالیسم به منزله اهمیت فوق العاده واقعیت است. اما غفلت و اشتباه بزرگی می بود برای مارکسیست ها و کمونیست ها توجیه ـ هر چند «تلویحا»- الیگارشی های سرمایه داری دیگر کشورها، عدم قبول پاسخگویی، نقش خود در بدتر شدن موقعیت زحمتکشان و در وخامت همه مسائل دوران کنونی و نادیده گرفتن مسئله به اصطلاح «آمریکایی شدن» ( درسازمان های کار که هم بهره کشی و هم در عمل مونوپلی است، در سیاست دولتی، در فرهنگ و شیوه زندگی).

در صورت چنین اشتباهاتی جنبش کارگری بازیچه دست سوسیال دمکرات ها و رفرمیسم و از طریق رفرمیسم - عنصر بازیِ سرمایه اروپایی و دیگر کشورها خواهد شد. علاوه براین، این مسئله بسیار جدی است که ارتکاب چنین اشتباهی جنبش کارگری و کمونیستی را در برابر کوشش ها ی واقعی و آشکار دیگر قدرت های امپریالیستی (علاوه بر ایالات متحده آمریکا) به تشدید و تفوق اقتصادی، سیاسی و نظامی ناتوان می کند و ما را به جنگ سوم جهانی امپریالیستی نزدیک می کند.

مسئله بالا خطر بسیار جدی امروز است، اما بسیاری آن را جدی نمی گیرند، از آنجا که براساس تصورات «گلوبالیستی»، «دیگر امپریالیسم وجود ندارد» و جهان را مستقیما مونوپل های « فرا ملی » رهبری می کنند. سخن درباره شقی است بسیار شبیه به آن شق قدیمی که در زمان خود در برابر جنگ جهانی اول تئوری «اولترا امپریالیسم» ک. کائوتسکی در مقابل جنبش کارگری پیش کشید. البته چیزهای زیادی از آن زمان تغییر پیدا کرده است. اما امپریالیسم و به همراه آن - تضادهای بین امپریالیست ها وجود دارد.

به عقیده ما، اوضاع کنونی در جهان نتیجه گیری های اساسی تئوری لنینی درباره امپریالیسم را  مورد تائید قرارمی دهد و ما را وا می دارد برای مطالعه، پژوهش و شناخت سرمایه داری معاصر، برای تدوین استراتژی و تاکتیک احزاب کمونیست آن را ملاک عمل قرار دهیم.

جنبش علیه گلوبالیزاسیون و جنبش کمونیستی

جنبش علیه گلوبالیزاسیون بطوری که معلوم است برای نخستین بار خود را در سیاتل در سال 1999، در گردهمایی سازمان تجارت جهانی نشان داد. لازم به یادآوری است که این جنبش در اثر ابتکار عمل جنبش کارگری ایالات متحده آمریکا و به ویژه فدراسیون آمریکایی کار زاده شد. خطوط خاص و ویژگی های این جنبش برای همه بخوبی آشنا است. اما می توان به دوره های اساسی زیر اشاره کرد:  

- توده ای بودن و رادیکالیسم جنبش علیه گلوبالیزاسیون با جنبش کارگری کشور های پیشرفته سرمایه داری ( و نه تنها: مثلا جنبش کارگری هندوستان) و با بازسازی نیمه کامل جنبش ملی ـ آزادیبخش و نو استعمارستیزی کشور های در حال رشد، تامین می شوند.

- هم زمان پیامد های حادِ در حال وقوع تجدید ساختمان سرمایه داری اقشار وسیع اجتماعی را در شرایطی که جنبش کارگری و کمونیستی هنوز پس از شکست و عقب نشینی خود در دهه سال های 90  بازسازی نشده بود و حتی بخش اقشار میانه جامعه سرمایه داری، مانند بخش مهم جوانان محصل و روشتفکران را به حرکت در آورد.

- همه این شرایط  نمود خود را در تحول بعدی جنبش ضد گلوبالیستی یافت و در مراحل معین تنوع  اجتماعی – طبقاتی، سیاسی و ایدئولوژیکی آن را روشن می کنند.

- در چارچوب این جنبش دوگرایش اصلی تکامل  می یابند :

گرایش نخستین که امروز مسلط است، گرایش رفرمیستی و محافظه کارانه است ( سوسیال دمکرات ها، انجمن های اجتماعی اروپایی و جهانی، سازمان های معین غیر دولتی، محافل کارفرمایی  و محافلی  از قبیل  روزنامه  فرانسوی  le Monde Diplomatiq» و غیره). 

گرایش دوم ( پس از تظاهرات در شهر پراگ در سال 2000 میلادی آغاز به شکل گرفتن کرد.)  با احزاب کمونیست  و با جنبش ضد امپریالیستی کشورهای در حال رشد مربوط است.

مبارزه بین این دو گرایش در آینده ناگزیر است

تجربه مشارکت احزاب در این جنبش نشان می دهد که حزب کمونیست لازم است جبهه ایدئولوژیکی واحد همیشگی علیه نیروهای رفرمیست و بورژوازی در آن داشته باشد. شرط اساسی برای این امر هم برای تکامل جنبش کارگری و ضد امپریالیستی به طور کلی استقلال، خط مشی مستقل احزاب کمونیست در «جنبش ضد گلوبالیستی»، هماهنگی آنها  و نزدیکی برمبانی استراتژی کلی انقلابی است که نه مصنوعا و خودسرانه، بصورت خودبخودی، مکانیکی و عجولانهً اتحاد نیروهای سیاسی که تنها خود را «چپ»، «سوسیالیستی» یا « کمونیستی » بنامند، شکل خواهد گرفت،  بلکه ( شکل خواهد گرفت ) به گونه ای طبیعی و آگاهانه، براثر اعتلاء و رشد فعالیت های همه احزاب کمونیست در تمامی کشورها.