محمــــد بــره کــی

 

 

من از چپی ها انتقاد کردم که بعضاً از کاه کوه میسازید و یکعدهٔ تان سپهسالار میگؤید و یکعدهٔ تان خاین ملی .

و من اضافه کردم در اردوی ما درجهٔ بنام "سپهسالار" نداریم و ضمناً از کسی نام نبرده ام و یک پیشگوئی بود که به حقیقت انجامید و تبصره های حزبی های ما بیانگر این مطلب است .

من و جنرال نبی عظیمی همصنف دورهٔ حربی پوهنتون بودیم رفقای شخصی و روابط نیکو داشتیم و یکی دو بار با مرحوم بریالی به خانهٔ من آمده بودند، گذشته از همهٔ این حرف ها، لازم است در قضاوت های خود حقبین باشیم، ما نظامیها حدودِ یکدیگر خود را خوب میدانیم، عظیمی انسانِ آرام بود ولی اینکه وی را "فاتح جنگِ جلال آباد" می نویسید چنین نبود، بودند افسرانی که در این جنگ موفقانه عمل کردند مانند مرحوم بارکزی قوماندان فرقهٔ ۱۱، مرحوم عبد الغفور فراهی، دلاور و سایرین. اشتراک عظیمی بعد از فروکش کردنِ جنگ مفهومِ "فاتح بودن" را نمیدهد .

من از حزبی های خود انتقاد میکنم که اینها نوکر رهبران بودند و یا متعهد به آرمان حزب؟ ما چرا حقیقت را کتمان میکنیم، مرحوم ببرک کارمل را شوروی ها از صحنه اخراج و داکتر نجیب را رویکار کردند، دو چهره تغییر کرد و شما اگر متعلق به شخص بودید چرا پس از خروج کارمل زیر بیرق نجیب دوام دادید؟ اعتراض می کردید و از رهبرِ خود دفاع می کردید، از همان زمان شما در غار ها مخفی شدید و باعث تخریب حزب شدید. داکتر نجیب و همدستانش که من آنها را خوب می شناسم،کارمل را از عقب خنجر زدند و جنرال نبی عظیمی هیچ گونه مخالفتی نکرد. اقلاً من در خانه نشستم و کار نکردم، شما چرا بنیهٔ حزب را تضعیف کردید؟

با آمدن احمد شاه مسعود در کابل، محمود بریالی با اشتراک همین ها و افرادِ دوستم شروع به کودتا کردند، این داستان و عملکردِ امیر محمد جمشید است، گفت زمانیکه من از قضیه خبر شدم و به بسیار مشکل مسعود را پیدا و جریان را برایش توضیح دادم همان بود که حمله را دفع کرد و صدها افسر حزبی ما کشته شدند و بریالی و همدستانش فرار کردند، بپاس همین خدمت، امیر محمد پیژندوال و چند رتبه گرفت مثل بلبل و با سر بلندی اعتراف میکرد. بناً ما نباید از واقعیت ها چشم پوشی کنیم .

. . . صدها نفر حزبی پرچمی وی را وطن فروش وخاین خطاب کرده است وصد های دیگر سپهسالار ؟ما در اردو چنین لقبی نداریم ،من وی را خاین خطاب نمیکنم ولی من ویرا بسیار دقیق میشناختم زیرا باهم همصنف ورفیق بودیم بخانهٔ من با بریالی مرحوم می آمدند ونان صرف میکردند با هم میله میکردیم ولی اینهمه باعث اجتناب از حقیقت گوئی شده نمیتواند ؟قوماندان فرقهٔ ۱۷ هرات بود ومن از لحاظ سیاسی با کارمندان خود عملیات های پاکسازی شهر هرات را نظاره گر بودم پیشروی چشم من یک مو سفید بدون سلاح را که در وازه را باز نمیتوانست فیر کرد دروازه را باز کردیم نفر مذکور مرده بود مخالفت من بیجا نبود از نظر من همچو عمل جنایت شمرده میشد ،شهر مزار را نتوانست دفاع کند وتسلیمش کرد .

 


 

 

04-03-2021

   

 

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org