تتبع وتهیه: رحمت ایماق/ تمام نوشته.

پروژه اشغال افغانستان بخش مهم از بر نامه جهانی شدن، و یا (Globalisation)، گروه های اخوانی از قبل ایجاد شده ضمانت مطمئن اجرائیوی برنامه واشنگتن بود.

اسلام بنیاد گرا و روابط اش با استعمار و امپر یالیسم:

روابط نیروهای ارتجاعی اسلامی بنیاد گرا، اعم از مذاهب اهل تسنن و تشییع با استعمار انگلیس، بصورت سازمانیافته، به اواسط قرن نوزدهم، به "مد رسۀ دیوبند" در ایالت اوتراپرادیش هند و بنیاد مذهبی اود (Avadh) لکنهو بر میگردد.

بعد ها همین نیرو های ضد بشری و دموکراسی، ضربات مدهشی را بر پیکر مشروطه خواهان اول و دوم در افغانستان، وارد آوردند؛ که یکی از عوامل اساسی و جدی سقوط دولت امان لله خان، ارتجاع مذهبی مدرسۀ دیوبند (افغانستان و مدرسۀ دیو بند) بود.

و اما اخوان المسلمین، این گروه عقب گرای ضد ملی گرائی، تجدد طلبی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و حقوق زنان، در سال ١٩٢٨ توسط حسن البناء، مصری الاصل، در تقابل با نیروهای ضد استعماری، ملی و آ زادیخواه مصر بنیان گذاشته شد.

در سال ١٩٥٣، یکسال قبل از آنکه گروه ارتجاعی ضد نیروهای ملی و ترقیخواه مصر، اخوان المسلمین، توسط فقید جمال عبدالناصر غیر قانونی اعلام شود، سازمان استخبارات مرکزی امریکا (سی آی ای)، بنا بر روابط قبلی، تشخیص داد که میتواند بصورت بسیار مؤثر از آن در برابر نیرو های ملی و مترقی در مصر، کل شرق میانه و براعظم آسیا استفاده نماید.

بر مبنای تشخیص سازمان "سیا" از اخوان المسلمین، بمثابۀ سلاح مؤثر بر علیه کشور های تازه به استقلال رسیده، کشور های منطقه بعد از جنگ جهانی دوم، رئیس جمهور وقت امریکا، آیزنهاور هیئت اخوان المسلمین را به ریاست سید رمضان، داماد حسن البنا تحت نام "کنفرانس اکادمیک"، که در دانشگاه پرنستون ایالت نیو جرسی دایر شد، دعوت بعمل آورد.

در تصویر بالا هیأت اخوان المسلمین، در قصر سفید واشنگتن، در سال ١٩٥٣. شخص دوم از چپ براست، سید رمضان، داماد حسن البناء، بنیانگذار اخوان المسلمین، با آیزنهاور رئیس جمهور وقت ایالات متحدۀ امریکا دیده می شود. درین کنفرانس که در دانشگاه پرینستون (Princeton University) ایالت نیو جرسی امریکا دایر گردید، نماینده گان گماشته شدۀ از اکثر کشورهای آسیائی مسلمان شرکت داشتند.

بدلیلی که واشنگتن جداً معتقد بود که از اخوان المسلمین بصورت مؤثر برعلیه نیروهای ملی و مترقی، از جمله جنبش ناصری، در مصر می توانست استفاده نماید، سازمان سیا تشخیص داده بود که آسان ترین طریقۀ شوراندن اتباع این کشورها، که اکثراً مسلمان هستند، بهانه ئی تحت نام خطر کمونیزم، برعلیه این دولت های جوان ملی و مترقی می باشد. به همین اساس، این هدف در برنامۀ عاجل و فوری واشنگتن قرار گرفت، و اولین کاری که نمود، تمویل، تسلیح و شوراندن این گروه تروریستی بر علیه دولت جوان ملی مصر بود.

در یادداشت های شخصی آیزنهاور تذکر رفته که وی کاملاً آگاه بود که چه کاری را با سید رمضان، که در آن زمان بحیث سفیر اخوان المسلمین شهرت داشت، انجام میداد. تحلیل سی.آی.ای. از اخون المسلمین و سید رمضان، کاملاً آشکار و مطمئن بود. او و گروهش را بمثابۀ یک دست راستی واقعی و رادیکال و گروه فاشیستیی که در جستجوی قدرت میباشد، تثبیت نموده بود.

با وجود همۀ این خصوصیت های تروریستی و فاشیستی اخوان، واشنگتن از آن حمایت خویش را اعلام نمود.

ساده نگری خواهد بود اگر سید رمضان را بمثابۀ یک فرد معمولی در نزد سازمان سیا پنداشت. در دهۀ ٥٠ و ٦٠ قرن بیستم، ایالات متحدۀ امریکا، از اخوان المسلمین و سید رمضان حمایت همه جانبه نمود. مثال بر جستۀ آن: زمانی که سید رمضان، مسجدی را در مونیخ آلمان با بیرون راندن مسلمانانِ محل به زور تصاحب نموده و مرکزیت خویش را درآن مستقرساخت؛ که بعداً آن مسجد به مهمترین مرکز صدور ایدئولوژی اخوانیت، در تمام کشورهای مسلمان، منجمله کشور ما افغانستان، مبدل گردید.

طی این سال ها سید رمضان بجای آنکه فعالیت های سازمانش را در جهت مبارزه علیه به اصطلاح "خطر کمونیزم" مطابق برنامۀ سی.آی.ای. انجام دهد، بیشتر در صدد توسعۀ ایدئولوژی اسلام بنیاد گرا برامد؛ که سبب نگرانی های سازمان سیا گردید، چون از آنجائیکه اخوان المسلمین همانند استعمار و امپر یالیسم و فاشیسم، ضد نیروهای ترقیخواه و بالنده است، آن را بحیث متحد خویش پذیرفته و به حمایتش ادامه داد.

در سالهای تجاوز امپریالیسم امریکا بالای ویتنام، توجه امریکا بیشتر به جنگ تجاوزکارانه و مناطق دیگر معطوف گردیده، همکاری اخوان با سازمان سیا و ادارۀ واشنگتن، اندکی کاهش یافت.

بهانه "تجاوز" شوروی به افغانستان، برای امپریالیسم امریکا موقع مساعد دیگری برای استفاده از اخوان، تحت نام "خطر کمونیزم و اسلام"، مگر هدف اساسی حملۀ بنیادی بالای نیروهای ترقیخواه و سوسیالیست در افغانستان، منطقه، و در سراسر جهان بود.

بدین ترتیب، دو باره به ترویج و کشت اخوان المسلمین در افغانستان آغاز نموده، و نیروهای اخوانی را که از سالهای ٦٠ و ٧٠، همزمان با تدویر "کنفرانس" پرنستون، منجمله در افغانستان سرمایه گذاری نموده بودند و وفاداری شان را به امپریالیسم در ضدیت و دشمنی و ترور نیروهای مترقی در افغانستان، با نام های استحاله شدۀ جمعیت، حزب اسلامی، گروههای هفت گانه و هشتگانه، با علاوه نمودن پسوند های "اسلامی" در پشاور و ایران ایجاد، احیاء و یا تقویت نمودند؛ که در نتیجه باندهای اخوانی، به کمک نظامی و مالی همین پروردگارشان (امریکا) افغانستان را تصاحب نموده و هم اکنون که حدود قریب به (اکنون ۲۵) سال میشود، خود شانرا بر مقدرات ملت ما تحمیل نموده اند.

شخص اول از راست به چپ: ملتون بریدن (Milton Bearden) مدیر مسئول سازمان استخبارات مرکزی امریکا (سیا) در پا کستان، طراح اصلی و در حقیقت اداره کنندۀ تنظیم های به اصطلاح جهادی اجیر و وطنفروش؛ ریچارد جی. کر معاون سازمان سیا؛ رابرت اکلی، سفیر امریکا در اسلام آباد؛ جنرال حمید گل، رئیس ادارۀ استخبارات نظامی پاکستان؛ ویلیام ویبستر، رئیس سیږآیږای.ږ؛ و گلبدین و ربانی، سیاه ترین مهره های سازمان سیا در تاریخ معاصر کشورما، و سر دسته های اخوان المسلمین، که در دهۀ هفتاد، در کشور ما افغانستان سرمایه گذاری شده بودند.

چرا استعمار کهن و استعمار نو، بخصوص امپراتوری امریکا، باعقب مانده ترین نیروهای قرون وسطی و تروریستی و ضد بشری عهد و پیمان بسته، و دشمن قسم خورده و خونین نیروهای تر قی خواه می باشد؟

برهان الدین ربانی یکی از سر دسته های باند های اخوان المسلمین در افغانستان، با اربابش رونالد ریگان در حال عیش و نوش، بر نامه تباهی افغانستان را می ریزد. رهروان او و باند های جمعیت و شورای نظار همین وظیقه (نا مقدس) را که برایش سپرده شده بود، انجام داد. با وارد شدن شان به کابل، به مال، و تمام هست و بود ملت، یکجا با تمام تروریستان جهادی جهاد امریکایی کابل این پایتخت زیبای کشور ما را که با تمام تجاوزات جنگ اعلام ناشده تا حد ممکن حفاظت شده بود، به خاک و خون کشانیده و هزاران تن از هموطنان را سر زدند، تیر باران نمودند، سینه بریدند . . . . هر باند اخوانی به نوبه خویش مال و دارایی ملت افغانستان را به تاراج بردند.(تبصره بالا صرفاً در مورد تصویر ربانی و ریگان می باشد).

پاسخ اینست که اخوانی ها حافظ منافع سرمایه،و از لحاظ ایدئولوژیک و طبقاتی سرشت مشترک دارند، دشمن اکثریت جامعه یعنی دهقانان، کارگران و زحمتکشان بوده، انحصار گر و در پی منافع خصوصی شان می باشند؛ و برای بدست آوردن قدرت، آن طوری که در تصاویر پائین دیده می شود، پدران معنوی این تروریستان، با هتلر و نازی ها نیز روابط و میانۀ خوب داشته اند.

 

در تصویر بالا (حاج امین الحسینی) نمایندۀ اخوان المسلمین از سال های ١٩٤١ تا ١٩٤٥ را مشاهده می نمایید.

حسن البناء یکی از شیفتگان هیتلر بود، و هتلر نیز از بنیاد گرائی اسلامی و از "جهاد" آنها ستایش بعمل می آورد. هتلر بمثابۀ نمود قهری امپریالیسم در دهۀ ٣٠ قرن بیستم، از اخوان المسلمین بمثابۀ نیروی متحد نزدیک خویش حمایت مینمود، زیرا او میدانست که مثل خود وی، اخوان نیروهای ترقیخواه، سوسیالیست و کمونیست را که او (هتلر) جوقه جوقه در شعلۀ آتش می سوختاند و باور داشت که اخوان نیز در ترور و قتل نیروهای ملی و مترقی دست کمی از او ندارد.

اشغال امپریالیستی افغانستان، بر مبنای برنامۀ مطروحۀ لیبرالیزم نوین جهانی محافظه کاران نوین امریکائی یا "Neocons" تحت رهبری امپریالیسم امریکا، یکی از پنج صحنه جنگی و جنگی است که واشنگتن علیه بشریت آغاز نموده است.

پایگاه های نیرو های اشغال گر در افغانستان یکی از مراکز عمده و بنیانی فرمانده مرکزی امریکا CENTCOM US" در قارۀ آسیا است که علیه کشور های همجوار افغانستان و منطقه، مطابق به طرح «پروژه قرن جدید امریکائی» یا "Project For the new American Century" به راه انداخته شده است. آنچه که در کشور ما افغانستان، تا الحال انجام یافته و میگیرد، مطابق به برنامۀ از قبل طرح ریزی شدۀ واشنگتن برای تداوم اشغال آن، غارت منابع طبیعی کشور، کمک به برنامه های هژمونیستی دولت امریکا در منطقه و استقرار حاکمیت دست نشانده ئی است که سیطرۀ کامل واشنگتن را بپذیرد.

"پروژۀ قرن جدید امریکائی"، درست قبل از اشغال افغانستان و عراق، توسط پنتاگون در سوم جون ۱۹۹۷م از طرف دو تن از محافظه کاران صهیونیست امریکائی،"William Kristol" و Rober Kagan" رابرت کیگن، (از افراد کلیدی در طرح کودتای اوکراین و به قدرت رسانیدن نیونازی ها در آن کشور)، به هدف سروری امریکا بر جهان، طرح و تصویب گردید و زلمی خلیل زاد (غنی از شاگردان سر سپرده خلیل زاد است)، یکی از بنیانگذاران آن پروژه می باشد.

در بیانیۀ اصول اساسی آن چنین آمده است: "از آنجائیکه قرن بیستم به پایان خود نزدیک میشود، ایالات متحدۀ امریکا به مثابۀ یگانه قدرت برجستۀ جهان، موقف خود را تثبیت می نماید. پس از رهبری و پیروزی غرب در جنگ سرد، امریکا به چالش ها و فرصت های مواجه است: آیا ایالات متحدۀ امریکا، با چشم انداز و تکیه بر مؤفقیت های که در دهه های گذشته داشته، میتواند پیروزی بیشتری به دست آورد؟ آیا ایالات متحدۀ امریکا عزم و اراده برای شکل دادن قرن جدید و مطلوب، مطابق اصول و منافع امریکا را دارد؟ "

در پاسخ به این پرسش ها، امپریالیسم امریکا، با تجارب از دو جنگ اول و دوم جهانی، تجاوز بر ویتنام، کودتا ها، بر انداختن نظام های ملی و مترقی، خفه نمودن انقلاب های ملی و دموکراتیک و ترور رهبران سیاسی کشورهای جهان توسط دست نشاندگان و جواسیس خود، از جمله در افغانستان؛ از سرآغاز قرن بیست و یکم به شیوۀ استعمار کهن، کشور ها را از همان ابتدا، با توسل به نیروی نظامی اشغال، و نیرو های ارتجاعی را به قدرت رسانیده، تا نیروهای مترقی را، برای برپائی نظام های مردمی و دموکراسی واقعی سد شده و یا در نطفه خنثی سازد.

مطابق به این طرح، تصامیم ذیل اتخاذ گردید:

- افزایش قابل ملاحظۀ بودجه نظامی.

- مداخله و بر انداختن دولت های که سلطه کامل امپریالیسم امریکا را نپذیرد.

- برداشتن هرگونه موانع از سر راه صدور سرمایه و کالا و گسترش انحصارات امریکائی و گشودن بازار کشور ها به روی آن.

- ایجاد نظم نوین جهانی منحصر به فرد امریکا که در آن سروری و هژمونی بلامنازع امریکا تأمین شود.

واشنگتن و متحدان اشغال گر غربی آن از همان ابتدا میدانستند، که سران این باند های جنایت کار و خود فروخته شان در افغانستان، برمبنای غریزۀ بهیمی شان، در پی تصاحب زر، ثروت و قدرت؛ به هر پستی و جنایتی تن داده و پابند هیچ نوع نظم و قانونی هم نیستند و اگر لازم باشد یکدیگر را نیز خواهند درید. مگر واشنگتن و غرب برای فریب اذهان مردم شان، و کسب تجربه برای اشغال کشور های بعدی، گذاشتند این درامۀ پر خرچ انجام بپذیرد.

واشنگتن از همان ابتدای بـــــه قدرت رسانیدن طالبان در سال ۱۹۹۶، به مثابۀ "دوران انتقالی" آماده ساختن شرایط برای تجاوز و اشغال مستقیم، و متعاقب آن، برگردانیدن، عمدتاً شورای نظار، (اتحاد شمال) به مثابۀ نیروی محوری نظامی در صحنه و همکاری با جنگ سالاران: مانند جنرال رشید دوستم، خلیلی، محقق، سیاف و دیگران، از نظر امریکا، تاکتیکی و مقطعی و کشانیدن آنها در حمایت کرزی، مامور سازمان سیا، فرد شماره یک و قابل اعتماد امریکا؛ این بازی شیطانی را برای تکه و پارچه نمودن ملت ما و تقویت هرچه بیشتر تفرقه قومی ــ زبانی، بر اساس همان سیاست استعمار انگلیس:" بلعیدن تمام یک اشتر مشکل است، اولاً باید آنرا تکه و پارچه نمود، بعداً بلعیدن آن آسان خواهد شد"، سیاست "تفرقه بیانداز و حکومت کن"، را دنبال نموده است.

اگر ملت ما بیدار و متحد نشود و جلو این بازی شیطانی با سرنوشت خود را نگیرد، این بر نامه های مخرب تا سرحد تجزیۀ کشور ما با تأسف ادامه خواهد داشت.

 ۲۲ جون ۲۰۱۷

  

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org