12 march 2007 14:58:52

 

 

 

                                        

                                                                                                

پســــر رو قـــدر مـــادر دان، کــــــه دایــــم

کشــــد رنج پســـــــر بیچــــــــاره مــــــــادر

بــــــرو بیش از پـــدر خواهش، کــه خواهــد

تــــــرا بیش از پـــــــدر، بیچـــــاره مـــــــادر

زجــــان محبـــوب تـــر دارش، کــــــه داردت

تــــــرا چــــون جان ببــــر، بیچـــــاره مــــادر

از این پهلـــــو به آن پهلــــــــــو نغلتـــــــــــــد

شب از بیـــــــم خطـــــــر، بیچـــاره مـــــــادر

بـــــه وقت زادن تــــــو، مـــــرگ خـــــود را

بگیـــــــرد در نظـــــــر بیچـــــــاره مــــــــادر

بشــــــویـــــــــد کهنـــــه و آرایـــــــــــد او را

چـــــــو کمتــــــر کارگـــر، بیچـــاره مــــــادر

تموز و دی، تـــرا ساعت بــــــه ســــــــــــاعت

نمایــــــد خشک و تــــر، بیچــــــاره مــــــــــادر

بـــــرای اینکـــــه شب راحت بخــــــــــــوابـــی

نخـــوابد تا سحــــر بیچــــــــــاره مــــــــــــــادر

دو سال از گـــــــریه روز و شب تـــــــــــــــــو

نــــــــدار خـــــواب و خــــــور بیچــــــاره مادر

تـــــو تا یک مختصـــــر جــــــانی بگیـــــــــری

کنـــــــد جــــــان مختصــــــر بیچـــاره مــــــادر

روی چــــــون تـــــا دم در، نــــــا شکیبــــــــــا

شتـــــابــــــد از اثـــر بیچـــــــاره مـــــــــــــادر

بـــــه مکتب چــــون روی تــــــا باز گــــــــردی

بــــــــــــود چشمش بــــــدر بیچــــــاره مــــــادر

اگـــــــــــر یــک ربع ســــــاعت دیــــــــر آیـــی

شـــــود از خــــــود بـــــــه در بیچـــاره مـــــادر

نبینـــــــد هیچـکس زحـمت بـــــــــــه دنیــــــــــا

ز مـــــــادر بیشتــــــــر، بیچــــــــاره مـــــــــادر

تمـــــــــام حــــــــاصلش از عمـــــــــــر، اینست

کـــــه دارد یک پســـــــر، بیچـــــــاره مــــــــادر.

ایرج میرزا.

                                                               

بزرگداشت چنين روزي فقط به مادراني که در قيد حيات هستند، اختصاص نيافته بلکه در اين روز مردم با شاخه‌ها و گلدان‌هاي گل بر مزار مردگان خود حاضر مي‌شوند و آنجا را گل‌کاري و تزئين مي‌کنند.

با اين که احترام و عشق به مادر پديده‌اي جهاني است و همه بر بزرگداشت آن باوري عميق دارند، اما در کشورهاي گوناگون، روزهاي ويژه‌اي به آن اختصاص داده شده که معمولا با پديده و يا يادبود ديگري در پيوند است.   در «دانمارک»، بزرگداشت روز مادر را در دومين يک‌شنبه‌ي ماه مه برگزار مي‌کنند. در کشور «ناروي »، در دومين يک‌شنبه‌ي ماه فبروري ، در «انگلستان»، سه يک‌شنبه، پيش از عيد «پاک» و در «سوئدن»، آخرين يک‌شنبه در ماه مه.   کهن‌ترين سند و نوشته‌اي که در حال حاضر در مورد برگزاري بزرگداشت روز مادر در دست است، به عهد باستان و کشور «يونان» قديم برمي‌گردد. حدود 250 سال پيش ار ميلاد مسيح، يونانيهاي دوره‌ي باستان همراه با جشن بهاري، براي خداي مادر به نام «Rhea  » ، جشني بر پا مي‌داشته اند. همچنان که رومي‌ها براي خداي مادر و يا مادر خدايان روم، به نام «Kybele» اين مراسم را برگزار مي‌کرده اند.

در فرهنگ انگلوساکسون، در سده‌ي هفده‌ي ميلادي، روزي به‌عنوان روز بزرگداشت مادر وجود داشته‌است. در چنين روزي، افرادي که دور از خانه و کاشانه‌ي خود مي‌زيسته‌اند، يا به عنوان کارگر، دانشجو، پيشه‌ور و يا خدمتگزار در نقطه‌ي ديگري زندگي مي‌کرده‌اند، در اين روز مرخصي مي‌گرفته تا به ديدار ديار و خانواده‌ي خود بروند. رسم بر اين بوده که براي مادر هديه‌اي مي‌خريده‌اند و با شيريني و گاه غذاي مخصوص از او پذيرايي مي‌کرده‌اند.اجراي مراسم چنين روزي معمولاً در کليسا انجام مي‌شده است.

برگزاري روز مادر در اروپا، ريشه در تاريخ آمريکايي اين سنت دارد. بنيان‌گذار اين روز، خانم آموزگاري است آمريکايي به نام  Anna Jarvis،  (1864- 1948) است که در سال 1907 يا 1908 در «فيلادلفيا» اجازه يافت تا مراسم ويژه‌اي را در کليسا براي مادر خود که او نيز کشيش‌زاده بوده و در کليسا تدريس مي‌کرده، اجرا کند.

Anna Jarvis به هزينه‌ي خود تمام کليسا را پر از گلهاي ميخک سفيد کرده بود. زماني که مراسم نيايش در کليسا به پايان رسيد، او به تمام شرکت‌کنندگان در آنجا گل ميخک سفيدي به رسم سپاس، هديه داد. از آن به بعد، اين گل به چنين روزي اختصاص داده شد. اما بعدها میخک‌های رنگي جاي آن را گرفتند و ميخک سفيد تنها در مراسم درگذشت مادر مورد استفاده قرار گرفت. همان سال، مراسم بزرگداشت روز مادر در تمام آمريکا و حتي کشورهايي چون «مکزيک»، «کانادا»، «چين»، « جاپان »، «آمريکاي جنوبي» و «آفريقا» برگزار شد. رئيس جمهور آمريکا W.Wilson، در سال 1914، تاريخ برگزاري اين مراسم را، دومين يک‌شنبه‌ي ماه مه، تعيين کرد. سوئدن جزو اولين کشورهايي بوده که از برگزاري چنين روزي استقبال کرده است. در اينجا نيز تاريخ اين روز توسطCecillia Bååth Holmberg ، که در انجمن‌هاي فرهنگي ، فرد فعالي بود، تغيير کرد. او با تشکيل کميته‌اي، مسئله‌ي تغيير تاريخ روز مادر را به رسانه‌ها کشاند و با پشتيباني کشيش‌ها، آموزگاران و انجمن‌هاي گوناگون، زمان برگزاري آن را به آخرين يک‌شنبه‌ي ماه مه تغيير داد.  دليل اين امر آن بود که طبيعت زيباي سوئد بتواند از خواب زمستاني بيدار شود و جان دوباره اي در پيکرش بدمد. اين تاريخ، مناسب‌ترين زمان براي برگزاري اين مراسم، بيرون از محيط خانه بوده است. نکته‌ي مهم در اين بزرگداشت آن بوده که مردم پرچم ملي کشور را در خانه هاي خود برمي‌افراشته‌اند. درسال 1919 ميلادي که برگزاري اين مراسم به خواست و پيشنهاد Cecillia به آخرين يکشنبه‌ي ماه مه انتقال پيدا کرد، هنوز مردم نمي‌دانستند که اين روز را چگونه برگزار کنند.

در دفتر‌ي که به همين مناسبت و در جهت برگزاري اين روز تهيه و منتشر شده است، به عنوان پيشنهاد، نکاتي را يادآور شده و از جمله توجه به اين موارد را ضروري دانسته اند:

- پرچم سوئد ندر اين روز در حياط خانه ها به اهتزاز ميآيد.

- فرزندان هر خانواده  صبح زود با سرود و ترانه بر بالين مادر و به ديدار او بروند.

- پيش از آن‌که مادر، صبح زود بستر را ترک کند، از او با قهوه، صبحانه و شيريني ،   پذيرايي شود.

- در سيني صبحانه که بر بالين او آورده مي‌شود، گل و هديه‌اي نيز گذاشته ‌شود.

- در اين روز، هنگام صرف قهوه در بعد از ظهر و يا وقت شام، پدر نيز رسماً از زحمات مادر سپاسگزاري کند.

- در چنين روزي بايد تلاش شود که مادر از انجام کارهاي خانه دست کم براي يک روز معاف باشد و به جاي او فرزندان خانواده، انجام کارهاي خانه را به‌عهده گيرند.

البته براي مادراني که امروز در بيرون از محيط خانه کار مي‌کنند، چنين تفکري بسيار مطبوع است . اما به خاطر داشته باشيم که بيشتر مادران، در آن زمان خانه‌دار بودند و تمام بار انجام کارهاي خانه و پرستاري از فرزندان بر دوش آنها بود. براي آنان نيز معاف بودن از کار، حتي براي يک روز مي توانست بسار دلچسب باشد. کار آنها در خانه، هرگز شامل گرفتن مرخصي و استراحت نمي‌شد. اگر در چنين خانواده‌اي، پدر و فرزندان دلسوز، او را همراهي و کمک نمي‌کردند، انجام کارهاي روزانه طاقت فرسا مي‌شد.
فرزنداني که به دلايلي دور از محيط خانه و زادگاه خود بودند، با نامه، تلگراف، تلفن و يا فرستادن کارت، از مادر خود سپاسگزاري و قدرداني مي‌کردند.
آرشيف ويژه‌ي موزيم در کشورهاي اسکانديناوي، شرح‌حالي مربوط به سال  1919  و منطقه‌ي «Småland » باقي مانده که توسط دختري با نام«Gertrud»، در چگونگي برگزاري اين روز نوشته شده است.

مضمون آن نوشته اين است که او صبح بسيار زود براي چيدن گلهاي تازه‌ي صبحگاهي، خانه را ترک مي‌کرده تا دسته‌گلي مناسب براي مادر فراهم آورد. در اين فاصله، پدر نيز سيني صبحانه را آماده مي‌ساخته تا همراه با اين دسته گل، بر بالين مادر حاضر شوند. در طول روز نيز او از انجام هرگونه کاري معاف بوده و به استراحت مي‌پرداخته‌است. روز مادر، روز آزادي او از کار سخت روزانه‌ بوده‌است. سنت ديگر در چنين روزي، رفتن بر سر مزار و آرامگاه مادرها و مادر بزرگ‌هايي بوده که ديگر حضور نداشته اند تا از آنها قدرداني شود. Anna Jarvis، بنيان‌گذار چنين روزي در سال 1948 درگذشت.

او از بهره گيري‌هاي تجاري جهاني شدن روز مادر نه تنها خشنود نبود بلکه خود را بسيار سرخورده احساس مي‌کرد. او به اين سرخوردگي در زمان حيات خود  نيز اشاره کرده بود. باور و هدف او بر اين بود که عميقاً و آن‌گونه که شايسته‌ي مادر است از او قدرداني شود.

اما پس از مدت کوتاهي بيش از همه، شرکت‌هاي صنعتي و تجاري با فرستادن کالاهاي گوناگون جهت اين روز، شکل تجاري به آن دادند و ماهيت برگزاري چنين روزي کاملاً دگرگون شد. فروش کارت‌، هديه‌هاي مختلف، توليد کيک‌هاي رنگارنگ با رنگ و مزه‌هاي مختلف و انبوه دسته‌هاي گل، به شکل آشکاري جنبه‌ي تجاري اين امر را برجسته کرد و اهميت بنيادين اين روز را دگرگون ساخت.  و اما در کشورهاي غير دمکرات، نام‌گذاري روز مادر و برگزاري مراسم ويژه براي او، به طور عمده، در خدمت تقويت خاندان قدرت بوده است. هر چند مردم بي توجه به اين ويژگي، اين روز را بهانه‌اي قرار مي‌دهند تا به شکل‌هاي گوناگون از مادران خود، در حد توان و آگاهي خويش، کم يا زياد قدرداني کنند.  در اين که وجود مادر عزيز و بزرگداشت چنين روزي شايسته است، در آن ترديدي نيست. مهم اين است که هر کس به سبک و شيوه‌‌ي خود آن را به جاي آورد. )مادرموجود دوست داشتني(

                                               

به شيري كـــــه خــــوردم ز پستان تو

به خــــــواب خـــــوشم در شبستان تو

بـــــــــه داغ دل مـــــــادر پيش ميــــر

كه با شد خوانمرده او مــــا ند ه پيــــر

زموجي كـــــــــه خيز د زدرياي جود

به امــــــري كزو بـــــارور شد وجود

به محـــــــرومي طفل تشنه بـــــه شير

بــــه مظلومــــي درد منــــــدان پيــــر

به فــــــرياد فـــــــرياد آن يـــــك نفس

كــــــه محــــــروم با شد ز فرياد رس

به قنــــــــد يل محـــــــراب روحانيون

به شب نـــــالــــــه تلخ زنــــــدانيــــان

به عـــــزلت نشينان صحـــــــراي درد

به نا خن كبودان شب هـــــاي ســــــرد

به دردي كـــــــــه زخمش پديدار نيست

به زخمي كــــــه با مـرهمش كار نيست

بـــــه صبر ي كه در نـــــــــا شكيبا بود

به شرحـــــي كـــــــه در روي زيبا بود

بــــــه خوشخـــــــويي طبح آزادگـــــان

به خــوشبويي خـــــــاك افتاند گــــــــان

به حرفي كه از حـــــــرفها بر تر است

به نقشي كــــــه آرايش پيكــــــــر است

كه گــــــر اين و ثيفت رســـــد سوي تو

نــگيرد گـــــره طــــاق ابـــــروي تــــو.

نظامی گنجوی

 

 

www.esalat.org