ا . م . شیری

 

استالین پس از جنگ: وقوع انقلاب جهانی

مائو تسه دون در مراسم هفتاد سالگی استالین

بخش اول

ایوان دالگاییف

مترجم: ا. م. شیری

۲۹ سرطان ۱٣۹۴

 

چرا شناخت استالین پس از جنگ از منبع دست اول لازم است، نه از منابع پر شمار تفسیر و تحریف کننده او؟ چنین شناختی نه تنها برای کمونیستها، حتی برای همه انسانهای صادق، صرفنظر از دیدگاه سیاسی و جهان بینی آنها ضرورت دارد.

... در طول سال ۲٠۱۴ من دو بار در جلسات سازماندهی شده از سوی سازمان اجتماعی ماردوی در ارتباط با استالین، تحت عنوان «کار صحیح استالین» شرکت کردم. در این جلسات چه نظراتی که شنیده نمی شد! «استالین، امپراطور سرخ»، «استالین، آخرین تزار روس»، «استالین امپراطوری روسیه را زنده کرد»، «استالین، انسان عمیقا معتقد به مذهب ارتدوکسی دین مسیحیت بود». کمتر کسی گفت و یا یادآوری کرد که استالین یک کمونیست بلشویک، میهندوست شوروی و انترناسیونال کارگری بود. و دیدم که مباحثه کنندگان تقریبا هیچگاه به خود استالین، بعبارت صحیحتر، به منبع دست اول استناد نکردند. برای اثبات دینداری استالین، دلایل عامیانه و بی پایه برمی شمردند. مثلا: «او فارغ التحصیل مدرسه علوم دینی بود. او در سال ۱۹۴۳ فعالیت کلیساهای ارتدوکس را آزاد کرد». و حتی این افسانه که استالین در پائیز سال ۱۹۴۱ شخصا شمایل بدست همه جای مسکو را گشت. به همین سبب، آلمانها نتوانستند پایتخت را اشغال کنند».

این موهوم پرستان را به حال خود رها کنیم. می پندارم آنها مدعیات خود را از مطبوعات و برنامه های سراسری روسیه حذف خواهند نمود.

ضد کمونیستها، که اغلب آنها لیبرالهای غربگرا هستند، بر خلاف واقعیتها، تأکید می کنند، که استالین مارکسیست- لنینیست نبود. در بهترین حالت، آنها حاضرند او را بعنوان مارکسیسم جزم بپذیرند. تحریف اندیشه و عمل استالین توسط آنها شگفت آور نیست. این وظیفه فوق العاده آنهاست. نفرت به استالین نه تنها آنها را از باقی مانده های تاریخ علمی، حتی از  عقل سلیم محروم می سازد. در اینجا، یک نوع تأثیر بومرانگ عمل می کند. هر قدر آنها استالین را بیشتر سیاه می کنند، بهمان قدر اعتبار استالین افزوده می شود. بنا بر این، بگذار آنها با همان روح ادامه بدهند!

اما گرایش دیگری هم وجود دارد و آن عبارت است از «خصوصی سازی» استالین و جدا کردن او از جنبش کمونیستی. برخی ملی گرایان عظمت طلب و بخشی از سلطنت طلبان نیز از استالین «دیگر» هواداری می کنند. آلکساندر پاراخانوف که تا حد قابل توجهی گیج شده، و روزنامه او، «زافترا» (فردا. م.) همراه با باشگاه ایزبورسک به دفاع از «امپراطوری پنجم» برخاسته و تصور می کند ولادیمیر پوتین آن را می سازد. بر همین اساس، اتحاد شوروی استالینی را «امپراطوری چهارم» و استالین را «امپراطور سرخ» تلقی می کند. در حالیکه امپراطور حتی در کتابهای فرهنگ لغات بعنوان سلطنت موروثی تعریف می شود و هیچ سنخیتی با لنین و استالین ندارد. با فرار به پیش، می توانم بگویم، که در تمام صفحات شانزده جلد منتشره مجموعه آثار استالین به هیچ موضوعی که دال بر اثبات آخرین تزار روس یا «امپراطور سرخ» باشد، برنخوردم. شا ید در اینجا سندی که تا چندی پیش سرّی بوده، چاپ شده باشد.

بگواهی این آثار، تمام توجه استالین پس از جنگ در راستای تقویت و توسعه سوسیالیسم در کشور ما و در عرصه بین المللی، بسوی ممانعت از درگرفتن جنگ بین اتحاد شوروی و آمریکا معطوف شده بود. از قضا، زمان رجوع به موضوعات مشخص این مجلد، بعبارت صریحتر، به خود استالین رسیده است.

***

ارزیابی نقش استالین در اوضاع بغرنج دوره بعد از جنگ را اصول علمی تاریخ نگاری نه تنها از بلندی (یا، برعکس، از موضع پست) اوایل قرن بیستم، بلکه از موضع مشخص تاریخی ضروری ساخته است. از موضع همان الزاماتی که دوره پس از جنگ اتحاد شوروی را وادار نمود. این دوره چه زمانی بود؟

۱ــ در سال ۱۹۴۵، پس از پیروزی بزرگ، تقریبا تمامی بخشهای اروپائی اتحاد شوروی ویرانه بود. صاف کن جنگ دو بار از روی آن گذشت: از برست تا استالینگراد و بالعکس. این واقعیت بر همه...  بخصوص، به نسل پیشین خلق ما روشن است. بعید نیست که برای بسیاری از معاصران ما، بویژه به متولدان اواخر قرن بیستم آشکار نباشد. واقعیت انکار ناپذیری است، که اتحاد شوروی در کوتاه ترین مدت، تا آغاز سالهای دهه ۵٠، اقتصاد ملی ویران شده در جنگ را بازسازی کرد، مرحله دوم صنعتی کردن آن را بر پایه انقلاب علمی فنآوری تحقق بخشید (رجوع کنید به تاریخ ملی از قرن نوزده تا اوایل قرن بیستم با ویراستاری پروفسور ل. ن. آلشتئنسکی، صفحات ۴۸۲- ۴۸۷، نشر ای تی ار کا، مسکو، ۲٠۱۲).

۲ــ رشد اقتصادی و اقتدار نظامی اتحاد شوروی در کوتاهترین مدت، زمینه پایان دادن به انحصار آمریکا در عرصه هسته ای آمریکا را فراهم آورد. ٢۹ اوت سال ۱۹۴۹ اولین بمب اتمی اتحاد شوروی با موفقیت از آزمون گذشت. مطالعه و توسعه اسلحه اتمی حرارتی، منجمله، بمب هیدروژنی در دوره حیات استالین برای آزمایش آماده شد. این، هم پاسخی بود به خطر واقعی حمله اتمی به اتحاد شوروی، و هم به آن که قدرتهای غربی از پیشنهاد سال ۱۹۴۶ اتحاد شوروی دایر بر ممنوعیت ساخت و کاربرد سلاح اتمی پشتیبانی نکردند. با این وجود، در پاسخ به سؤالهای ٢۷ ژانویه سال ۱۹۴۹ جناب کینگسبری سمیت، مدیر اروپایی آژانس «انترنیشنال نیوز» آمریکا مندرج در جلد مورد بحث، استالین آمادگی خود را برای بازنگری مسئله مربوط به اعلامیه مشترک با دولت آمریکا مبنی بر اینکه هیچیک از دولتها قصد ندارد بسوی جنگ با دیگری گام بردارد، اعلام کرده است. او به سؤال مربوط به خلع سلاح تدریجی پاسخ مثبت می دهد. اما واکنش آمریکا به این پیشنهاد هم منفی بود. چنین مدارکی در جلد شانزده همان فراوان است. پس از مداخله آمریکا و اروپا در وقایع اوکراین، آنها در جنگ سرد جدید که هیچگاه از سوی غرب ختم نشد، اهمیت جدی یافتند.

این اسناد مردودی داستانهای لیبرالهای معاصر روسیه را حاکی از اینکه استالین در قبال مسابقه تسلیحاتی پس از جنگ مسئول است، بصراحت ثابت می کنند. بعضی از آنها (مثلا، ن. سوانیدزه) بسیار فراتر رفته و می گوید: «اتحاد شوروی نمی بایستی سلاح اتمی و هیدروژنی خود را بسازد، بلکه، برعکس، لازم بود از سوسیالیسم امتناع نموده و برنامه آمریکائی مارشال- کمک مالی به کشورهای آسیب دیده اروپا از حمله هیتلریها را می پذیرفت. در آن صورت، ما می توانستیم مثل اروپای غربی در ناز و نعمت زندگی کنیم».

از تمام صفحات جلد شانزدهم پیداست که استالین یک سیاستمدار عملگرا و بسیار محتاط در صحنه بین المللی بود. بر خلاف این، خروشچوف را که دارای تمایلات ماجراجویانه بود، اغلب بعنوان یک مبارز صلح و تنها ادامه دهنده ایده لنینی همزیستی مسالمت آمیز سوسیالیسم و سرمایه داری در مقابل استالین قرار می دهند.

استالین در جریان گفتگو با هیئت نمایندگی جمهوری دمکراتیک خلق کره بسرپرستی کیم ایل سونگ می گوید: «در نفوذ کره شمالی به جنوب احتیاط لازم است». استالین در تمام دوره وقوع جنگ کره و در جریان آن نیز همین خویشتنداری را از خود نشان داد. استالین در تلگرام به مائو تسه دون بتاریخ ۱۹ آوریل ۱۹۴۹ می نویسد که، چین تحت رهبری کمونیستها نباید از برقراری رابطه رسمی با برخی کشورهای سرمایه داری که از حمایت چیان کای شک بطور رسمی امتناع می ورزند، خودداری نماید. نباید از وامهای خارجی و از تجارت با کشورهای سرمایه داری در شرایط مشخص امتناع کند. البته، با حفظ استقلال کامل و حق حاکمیت ملی.

همه اینها و سایر نوشته ها حاکی از این هستند، که استالین در شرایط تهدید اتمی آمریکا، سیاست همزیستی مسالمت آمیز با کشورهای سرمایه داری را در پیش گرفت و این مشی را به متحدان خود نیز متواضعانه توصیه می کرد.

سخنرانی کوتاه، اما بسیار پر محتوای یوسف استالین در نوزدهمین کنگره حزب کمونیست اتحاد شوروی در ۱۴ اکتبر سال ۱۹۵٢ گواه بارز این مدعاست. او خطاب به احزاب و سازمانهای برادر، از آنها بخاطر «پشتیبانی از حزب ما در پیکار برای آینده روشن خلق، در نبرد آن بر علیه جنگ، در مبارزه آن برای حراست از صلح» اظهار سپاسگزاری نمود. و ادامه داد:«زمانی که رفیق تورز یا تالیاتی (رهبران احزاب کمونیست فرانسه، ایتالیا) و سایرین اظهار می دارند، که خلقهای آنها برعلیه خلقهای اتحاد شوروی نخواهند جنگید، یعنی، پیش از همه، پشتیبانی کارگران و دهقانان مبارز راه صلح- و بعد، پشتیبانی از مساعی صلحجویانه اتحاد شوروی... آنچه که به اتحاد شوروی مربوط می شود، این است که منافع آن با صلح جهانی قابل تفکیک نیست».

چگونه می توان این موضع صلحدوستانه را با مسابقه تسلیحاتی اتمی و با جنگ کره در یک سطح قرار داد؟ امروزه بسیاری از پژوهندگان خردمند تاریخ به این نتیجه گیری قطعی رسیده اند: ساخت موشکهای اتمی توسط اتحاد شوروی در مقابل تهدیدات اتمی آمریکا، بشریت از فاجعه هسته ای نجات داد. بشریت جهان برای نجات خود از فاجعه اتمی به اتحاد شوروی و شخص استالین مدیون است.

۳ــ معاصران ما اغلب از خود و دیگران می پرسند:

«به همین سبب، گذشته از اوضاع اقتصادی بسیار دشوار بعد از جنگ و تلفات عظیم انسانی و مادی در دوره جنگ کبیر میهنی، خلقهای اتحاد شوروی از روحیه عالی و واقع بینانه برخوردار بودند؟ نه مثل نمونه امروز».

پاسخ ساده: برای اینکه:

سطح زندگی خلقهای اتحاد شوروی بعینه ارتقاء می یافت، سطح رفاه رشد کرد. نه تنها پیروزی بزرگ، حتی کاهش نظاممند نرخ کالاهای ضروری موجب صعود اجتماعی- سیاسی گردید. انسانها نه تنها باور، بلکه، در وجود خود حس می کردند که زندگی بهبود می یابد، زندگی بهتر هم خواهد شد. قیمتها از سال ۱۹۴۷، در مدت ۶ سال، ۱۳ برابر کاهش یافتند. از سال ۱۹۴۶، نان دو برابر و گوشت ٢ و نیم برابر ارزان شد.

پاسخ کمی بغرنج تر: تمامی حوزه های ایدئولوژیک و معنوی با خوش بینی و با اطمینان به فردا کار می کردند. این واقعیت، آنطور که امروز ادعا می کنند، بواسطه ماشین تبلیغاتی عظیم حزب کمونیست وانمود نمی شد. این امر، شامل هنر، بویژه سینما و ادبیات هم می شد. اهمیت فیلمهایی مانند «قزاقهای کوبان» با رنگ و لعاب تبلیغاتی بزک نمی شد. این فیلم اوضاع و احوال واقعی خود خلق را بنمایش می گذاشت. نه مثل نمونه های امروزی که هنگام شلیک در قفقاز، به صفحه تلویزیون شلیک می کنند و اکنون درست در پشت دیوار کرملین شلیک می شود. همه روزه شلیک می کنند و با چه چیزها که مردم را تا سرحد مرگ نمی ترسانند!

جمعیت شناسی یگانه شاخص عمومی بهزیستی خلق است. بتعریف دیگر، بر اساس رشد یا کاهش جمعیت می توان میزان سلامتی توده ها را مشخص نمود. آمارها نشان می دهند که رشد جمعیتی روسیه در سال ۱۹۱۳ (در مساعدترین دوره روسیه تزاری!) کمتر از اتحاد شوروی در سالهای ۱۹۵٠- ۱۹۶٠ بود.

***

این تصور وسیعا شایع شده که حاکمیت اتحاد شوروی مسئله بهزیستی خلقها را در سالهای پس از جنگ (بهبودی اوضاع اجتماعی- مادی اعضای کالخوزها) پس از درگذشت استالین آغاز کرد. این ابتکار را در کل گاهی بنام مالنکوف و زمانی بحساب خروشچوف (ایجاد ساختار تأمینات بازنشستگی، مسکن سازی انبوه) می نویسند. آیا این ادعا واقعیت دارد؟ خانه سازی را در نظر بگیریم. اظهارات استالین «در جریان بحثها پیرامون مسائل مربوط به طرح جامع بازسازی مسکو در جلسه هیأت سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست (بلشویک) در ۱۷ ژوئن سال ۱۹۴۹ در همان مجلد ثبت شده است. طی این اظهارات استالین مسئله تسریع خانه سازی  و ارزان کردن آن را بطور جدی مورد تأکید قرار داده و می گوید: «پیشنهادات بسیار زیادی مبنی بر احداث مجتمع های خالی داده می شود... اما ما اکنون با بحران مسکن مواجهیم. ما در برنامه قبلی در زمینه خانه سازی، ساخت مدارس و بیمارستانها عقب ماندیم. برای حل بحران مسکن لازم است مجتمع های مسکونی بیشتری بسازیم، این مشکل نه تنها حل نشده، حتی حادتر هم شده است». واضح است که اینها و سایر مسائل مربوط به ارتقاء سطح رفاه مردم، موضوع بحث دائمی هیأت سیاسی کمیته مرکزی بوده است. تصمیمات مربوط به بسیاری از تدابیری که موجب توسعه اجتماعی جامعه شوروی پس از مرگ ی. و. استالین گردید، در زمان حیات او اتخاذ شده بود.

استالین بر ضرورت توسعه سوسیالیسم، دمکراتیزه کردن نظام سیاسی و تغییر ساز و کار اقتصادی آن بخوبی آگاه بود. شرکت او در بحثهای اقتصادی اواخر سال ۱۹۵۱- اوایل سال ۱۹۵٢ که در جلد شانزدهم منعکس شده، گواه این مدعاست.

بگواهی پژوهندگان معاصر تاریخ، «سازمان برنامه، وزارت دارائی و سه وزارتخانه دیگر طی یادداشتی در ماه ژانویه سال ۱۹۵۳ به استالین نوشتند، که دوره بازسازی اقتصاد ملی به پایان رسیده و برنامه ریزی بشدت متمرکز دولتی به مانعی در مقابل توسعه نیروهای مولده تبدیل می شود. ضرورت واگذاری نقش مشخصی به بازار، آزاد کردن فعالیتهای اقتصادی وزارتخانها ها، مؤسسات، و همچنین، جمهوریها موضوع مورد بحث بوده است». بگواهی بروتنتس، کارمند سابق کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی، نظر استالین در این یادداشت چنین است: «من موافقم، اما زود است» (همان جا).

طبیعتا، این سؤال پیش می آید: «زمان انجام چنین اصلاحات چه وقت فرامی رسد؟» با رعایت جانب احتیاط گمان می کنم، هنگامی که اتحاد شوروی به برابری نظامی- راهبردی با آمریکا می رسد. بسخن دیگر، دوره اصلاحات اقتصادی از اواخر سالهای دهه ۶٠- اوایل دهه ۷٠ قرن بیستم شروع شد. گناه استالین نبود که آن اصلاحات یا انجام نشد و یا بطور کلی برخلاف طرحریزی رهبر اجرا شدند.

پاسخ مهمی به پرسش دیگر: «کدام اصلاحات؟ استالین قصد داشت آنها را به چه سمتی هدایت نماید؟» مسائل اقتصادی سوسیالیسم در اتحاد شوروی، اثر بارها نفرین شده و سپس، کاملا فراموش شده استالین، در سال ۱۹۵٢ بموقع خود در جلد شانزدهم درج گردیده است. این اثر دارای دو زیر عنوان می باشد: «به شرکت کنندگان بحثهای اقتصادی. نکاتی پیرامون مسائل مربوط به بحثهای نوامبر سال ۱۹۵۱».

مبرمیت این اثر در چیست؟ من نه اقتصاددانم، نه درکی از اقتصاد سیاسی دارم و حتی نامزد هیچیک از عرصه های علوم هم نیستم. اما آن را بارها و بارها خوانده ام و درک می کنم. استالین در همان بخش اول ماهیت عینی قوانین اقتصادی سوسیالیسم را بطرز قانع کننده ای نشان داده است. نتیجه همه آنچه که هم در دوره خروشچوف و هم در زمان برژنف نقض شدند و در دوره گارباچوف نیز بشکل دیوانه واری پایمال گردیدند، فاجعه سال ۱۹۹۱ بود. کسانی که عینیت قوانین (اقتصادی) را انکار می کنند، علوم را انکار می کنند، احتمال هر گونه پیش بینی را انکار می کنند و در نهایت، امکان مدیریت زندگی اقتصادی را نفی می نمایند. با آغاز نوسازی شمار این قبیل دانشمندان، نویسندگان و سیاستمداران بتدریج افزایش یافت. انکار قوانین عینی اقتصاد نشاندهنده اراده گرائی داتی آنهاست.

چرا این واقعیات روشن بر همه را تکرار می کنند؟ خود استالین همین پرسش را مطرح نموده و خودش پاسخ آن چنین را می دهد: «تکرار نظاممند این باصطلاح واقعیات روشن بر همه و تبیین صبورانه آنها، یکی از بهترین راههای آموزش مارکسیستی شمرده می شود».

«کالائی ها» و «ضد کالائیها». استالین در روند بحثها از هیچکدام آنها پشتیبانی نکرد. «ضد کالائیها» تأکید می نمودند، که گویا حزب بعلت حفظ تولید کالایی بعد از تسخیر قدرت سیاسی و ملی کردن ابزارهای تولید در کشور ما اشتباه کرد. پاسخ لنین (استالین به او استناد می کند) در نوشته های او در باره انواع مالیات و در مورد طرح مشهور تعاونی منعکس شده است. تولیدی های کوچک و متوسط را نمی توان ملی کرد یا در طرحهای تعاونی شرکت داد. آنها را باید دائما در تعاونی های تولیدی متحد نمود. علاوه بر آن، استالین نتیجه کلی می گیرد. برای همه کشورهای دارای قشر انبوه تولید کنندگان کوچک و متوسط، این تنها راه ممکن و عاقلانه است. حزب کمونیست امروزی روسیه که این ایده لنینی- استالینی را در برنامه خود گنجانده، به نتیجه گیری استالینی نیاز دارد. بهمین سبب هم، همه «چپول های» امروزی آن را به تجدید نظر طلبی متهم می کنند.

ادامه دارد . . .

اما تا انتشار بخش بعدی، لطفا، افسانه تازه منتشره در باره استالین را در نشانی زیر بخوانید:

http://ir.sputniknews.com/russia/20150717/477631.html

 

 

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

 

www.esalat.org