دوشنبه، ۱۸ اکتوبر ۲۰۱۰

 ارسالی انجنیرسید عارف گهریک

میمنه، ۲۰ میزان ۱۳۸۹

 

معرفی یک استعداد پنهان در دیار عرفان فاریاب باستان:

 

چنانچه به همه معلوم است سلسله بروز استعداد های قوی در عرصه علم و فرهنگ و تمام عرصه ها از هر نقطه کشور عزیزما افغانستان سربلند و آزاده در هیچ زمان قطع نگردیده خاصتا در شرایط سخت زنده گی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور، همراه با احساسات پاک میهنی بهتر جلوه گر دور و زمان خود میگردند. با احترام به تمام ارزش های معنوی عرصۀ فرهنگ و ادبیات کهن کشور عزیزما، متوانیم شخصیت های فرهنگی و ادبی عصر جدید خود را نیز با ستایش به رشتۀ تحریر و توصیف بگیریم.

من با استفاده از فرصت میخواهم برای خواننده گان و مردم عزیز خویش یک جوان با استعداد عرصه فرهنگ و ادب را از دیار هنرپرور دیار و زاد گاه غلام محمد میمنه گی به معرفی بگیرم.

بلی، این شخص و جوان با استعداد عبدالقیوم خروش فرزند محمد ابراهیم از باشنده گان بومی ملیت ازبیک ولایت فاریاب باستان میباشد این جوان با استعداد چنانچه که گفته شد نتنها در عرصۀ فرهنگ و ادب از استعداد خوب برخوردار است بل در عرصۀ ورزش فوتبال و کانگ فو توا نیز در قطار افتخار آفرینان دیارش میباشد. در مورد زنده گی نامۀ موصوف تا حال به صورت دقیق معلومات حاصل نشده است امیدوارم در آینده موفق به جمع آوری معلومات درباره زنده گی این جوان با استعداد باشم اینک دو پارچه شعر از عبدالقیوم خروش را به دست نشر میسپاریم .

 

آه و افغان

باورم از باغ الفت داغ هجران را شناخت

ناله و فریاد به حدی آه و افغان را شناخت

چرخ کج رفتار نهال آرزو در هم شکست

مرغ دل آخر ز خیبت رقص طوفان را شناخت

در حضور اهل دانش شد محال گفتن سخن

پس چنین گویم حقیقت قفل زندان را شناخت

دست خون آلود قصاب لکه بر دامن نهد

سینۀ بشگافته ناصح تیغ بران را شناخت

طرز خاک بوسی بیاموز بوالهوس با عشق مپیچ

بیرخش پروانه نیگر شمع سوزان را شناخت

بی نهایت جستجو کرد گوهر مقصود "خروش"

لال گردید نا خدا ادهم دوران را شناخت

 

آزاده گان

 

دل به دنیا بسته کردن کار ما شد حیف حیف

بار غم دایم خریدن کار ما شد حیف حیف

روز شب اندر قفای سیم و زر کردیم سفر

از مساجد پا کشیدن کار ما شد حیف حیف

کشور آزاده گان از همدلی رونق گرفت

رشتۀ الفت بریدن کار ما شد حیف حیف

زین شراب آتشین کردیم تناول بی خبر

تا دمن یخن دریدن کارما شد حیف حیف

نا خلف باشم بسوی بوالهوس رو آورم

طعنه از اغیار شنیدن کارما شد حیف حیف

تیشه می داند "خروش" از ماجرای بیستون

در پس دیوار خمیدن کارما شد حیف حیف

 

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org