عبدالوکیل کوچــــی

 

مبارزه سیاسی در بحبوحۀ "چه باید کردها" و "نباید کردها"

 

از "چه باید کرد؟" اگر یک راه حل پیدا نشد،

پس توجه در "نباید کردها" معطوف دار!

 در پروسۀ مبارزۀ سیاسی قبل از آنکه موضوع "چه باید کرد ها" منحیث یک سوال کلیدی مطرح بحث قرار میگیرد، همزمان به خاطری دریافت راه حلها و پاسخ های عملی چنین سوال تاریخی و مهم، مسایلی به خاطر "رفع موانع" و "نباید کردها" در ذهن انسان خطور می کند. زیرا مبارزه با موانع و معضلات ناحل شده و عبور از خطوط قرمز، انسانهای مسئول و متعهد را به هدف نزدیک ساخته و با گزینش عبور مسئولانه و دلسوزانه از گذرگاههای دشوار و متعارف، بالاخره تمام موانع و مشکلات در جهت طرحها و تصامیم، و دریافت راه حلهای عملی و بنیادی از میان برداشته خواهد شد.

انسان از همان آغاز پیدایش، به خاطر زنده ماندن در جست و جوی وسایل زنده گی و مقابله با حوادث با مشکلات سختی روبرو بوده است که در درازنای زمان با گذار از مسیر تکامل تحول و پیمودن مراحل زنده گی کنشها و واکنشها را به سختی تجربه کرده و با مطرح کردن سوال تاریخی و بنیادی مفهوم "چه باید کرد"، در راستای تحولات تازه و نگرشهای ژرف انسانی در گستره علم و دانش، بر پایه ی تجارب، اندیشه و تفکرات سالم، اهداف و استراتیژی خود را رقم زده بندش ها و قفل های همه پرابلم ها را، به طور عمده با پاسخ عملی همچون سوال کلیدی و تاریخی بازگشایی میکنند.

البته سوال "چه باید کرد؟" آموزه بزرگ تاریخی طرحهای فرمول بندی شده برای رهایی انسان ستمکش از ظلم و ستم و شکوفایی جامعه بر مبنای جهانبینی علمی و مبارزات ترقیخواهی به رهبری و پیشآهنگی رهگشایان راه ترقی و سعادت انسان زحمتکش بوده و رهکار خوبی برای گذر از کوره راههای پیچ و خم زمان و رسیدن به اهداف والای انسانی می باشد.

سوال تاریخی "چه باید کرد؟" در پرتو اندیشه های خلاقانه و تفکرات بزرگ پیشوایان ترقی و سعادت مردم، در حدود پنجاه سال پیش در یکی از شماره های وزین «پرچم»، ارگان نشراتی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، مطرح شده بود که با تحلیل جهانبینی علمی مبتنی بر شرایط و اوضاع جاری همان وقت، شعار روز و پراتیک مبارزه را مشخص میساخت.

به عبارات دیگر، این سوال تاریخی به مثابۀ مادر سوالها در صدر مضامین جریدۀ تابناک «پرچم» به خصوص "نگاهی به وظایف ملی ما درین مرحلۀ تاریخی"، "راهها و وسایل نیل به پیروزی" و دیگر سوالات مشابه مطرح شده که با تحلیل های علمی و اکادمیک رهبری فرزانه حزب دموکراتیک خلق افغانستان راههای برونرفت از مشکلات و راهیابی به سوی افقهای تازه مشخص شده بود.

همچنان در مسیر مبارزات سیاسی، در حال حاضر، برخی از نویسنده گان فرهیخته و سروران قلم و اندیشه با طرح سوال "چه باید کرد؟" در راستای مبارزات دادخواهانه به خاطر برونرفت از وضع رقتبار موجود کشور و نجات وطن از بحران جنگ، با فراخوان بزرگ اتحاد، همبستگی و جمعبندی نظریات و پیشنهاد های سازنده به خاطر حل قضایای پیچیده افغانستان با ارایه ی نظریات اکادمیک و همه جانبه، به خصوص مسایل داغ را مورد بحث و بررسی قرار داده که زمینه خوبی برای بحث گسترده و گفتمان سیاسی به منظور دریافت پاسخ های اساسی این سوال کلیدی می باشد که قابل ستایش است.

واضح است که جمعبندی نظریات و جوشش اندیشه های دادخواهانه و خرد جمعی وطن خواهانه، با حصول پاسخ های علمی و عملی، فرمول بندی شده و قابل قبول، روزنه های امید را برای همه گروههای ترقیخواه عدالت پسند کشوده و آنها را به هدف نزدیک میسازد.

البته بدون شک نظریات جمعی وطن خواهانه و پیشنهاد های سازنده و فراگیر، برای دریافت راه حلهای اصولی و تجسم یک نیروی بازدارنده در مقابل جنگ در وجود یک جنبش سراسری و همگانی با اتحاد و همبستگی نیروهای وطنپرست و سالم اندیش جامعه از هر لحاظ مبرمیت دارد.

اما در عین زمان باید گفت که پاسخ جامع و عملی سوال تاریخی "چه باید کرد؟" زمانی به طور متحدانه میسر خواهد شد که قبل از همه توجه جدی را به رفع موانع و مشکلات ناشی از ملاحظات مربوط به آن معطوف داشت یا به عباره دیگر، "نی گفتن" به پروسه نفی اصول و پراتیک مبارزه. این به خاطری مبرمیت دارد که برغم تلاشهای پیگیر و ابراز نظریات معقول و پیشنهادهای سازنده در مسیر فعالیت های متحدانه سیاسی، سازمانی و فراسازمانی به دریافت یک راه حل معقول و سازنده در سطح ملی و منطقه یی برای مهار جنگ (به دلایلی که همه میدانند از عوامل داخلی گرفته تا فاکتورهای خارجی) آنچه توقع میرفت تا هنوز راه حل عملی و اساسی در سطح کشور پیدا نشده است.

به گونه ی مثال، جنگ به عوض اینکه کاهش پیدا کند، گسترش یافته و شرایط اوضاع روز تا روز پیچیده تر میشود. (وحدت نیروهای ترقیخواه برغم وجوهات مشترک اعضای همان خانواده بزرگ) با شتاب بیشتر ادعا های وطنپرستانه، ولی درعمل با پای مورچه ها رفتار میشود و اهداف ترقی خواهانه و نجاتبخش، قربانی خودخواهی، خود محوری، کینه توزی، انتقام گیری، عقده های سمتی و قبیلوی، زبانی عدم پذیرش یکدیگر و سایر امراض بچه گانه و نظام فرتوت فیودالی شده، اگر اشتباه نکرده باشم، گفته میشود روز تا روز صفوف نیروهای چپ و دموکراتیک بجای متشکل، متلاشی شده، در برخی مناطق و در برخی حالات برغم انکشافات شکلی، شمارش معکوس خود را می پیمایند .

به طور مثال، اگر در نتیجه ی جنگ نیابتی قدرتهای غربی و تحولات سیاسی سال ۹۲ میلادی بیش از نیم میلیون مدافعین مجرب قوای مسلح به دستور ارتجاع داخلی و عمال خارجی متلاشی شد، ولی نیروهای حزبی و مترقی با گذار از مرحله فروپاشی چرا نمی توانند از لحاظ سیاسی دوباره خود را – طوری که لازم هست، منسجم کنند؟

در طی چهل سالی که گذشت برغم ایتلاف های موقت و گذرا و جذب معین عنصر جوان به برخی احزاب، تا هنوز اعضای حزب مادر و این فامیل بزرگ متاسفانه روز بروز پراگنده شده و این دریای عظیم به جویبارها و جویچه ها منقسم می شود. ارچند که همواره تلاش به خاطر وحدت و استحکام نیروهای چپ دموکراتیک و دادخواهان، وطندوستان صلح پسند و عدالتخواه که با دلسوزی جریان دارد، مگر صفوف وطنپرستان ترقیخواه تا هنوز ضعیف و سازمانها از هم دور.

به نظر میرسد که آیا همسو های دموکراتیک در مسیر مخالف در حرکت اند و اگر کار مثبتی هم صورت گرفته باشد به مقیاس پرابلمهای کشور و چالش های در پیش رو برای خنثی کردن دسایس سازمان یافته از داخل و خارج کشور اصلاً قابل مقایسه نیست.

همه میدانند که فروپاشی جنبش دادخواهانه چپ و دموکراتیک و مجموع نیروهای ترقی خواه کشور یک امر تصادفی نبوده زیرا در حدود نیم قرن پیش زنده یاد ببرک کارمل فقید به وضاحت فرموده بودند که ارتجاع و امپریالیزم، جریان دموکراتیک خلق و پرچمداران دموکراتیک خلق افغانستان و سایر وطنپرستان ترقی خواه و سالم اندیش را در لیست سیاه خود گرفته اند.

دشمنان وطن، ترقی خواهان دموکراتیک وطنپرست را بمثابه دشمنان درجه یکم خویش تشخیص داده اند. روی این اصل بخاطر جلو گیری از آسیب پذیری حزب و جنبش ترقی خواهی در کشور، زنده یاد کارمل بزرگ با هشدارهای سازنده و حیاتی صفوف حزب را از گزند دشمنان برحذر میساخت.

اکنون که اکثریت اعضای حزب و ترقیخواهان کشور در یک فضای امن با امکانات و آرامش نسبی بسر میبرند کار هدفمندی که همه وطندوستان خواهان آن هستند، در گرداب سر در گمی غوطه ور است. البته دلیل آن شاید همانا مسئله روشنفکری باشد که با همه ارزشهای حیاتی، پیشآهنگی و روشنگرانه نمیتوان آسیب پذیری آنرا نادیده گرفت.

بنا بر آن بنظر میرسد که هنوز هم دریافت پاسخ همه جانبه و فراگیر این سوال تاریخی "چه باید کرد؟" نیازمند کارهای بیشتر و تلاشهای جمعی، پیگیر و خستگی ناپذیر می باشد.

شاید یکی از دلایل کندی کار سیاسی و همبستگی دادخواهانه ی ما کم توجهی به خطوط قرمزی باشد که با تأسف از آن گذر کرده ایم.

بنا بر آن، به نظر میرسد که قبل از طرح سوال "چه باید کرد؟" و تفصیل نیازها، به پرسشی "چه نباید کردها" و برجسته ساختن ضعف ها اولویت داده شود که بر بنیاد آن کلیه کارکرد ها و رویکردهای مان با خرد جمعی و نگرش نوین سیاسی به اقتضای زمان مورد باز نگری قرار گرفته باز سازی سیاسی شود.

چه بهتر ضعف ها را بر شمردن

سپس خلاقیت را برگزیدن

یقین داشتن به خورشید حقیقت

که آید بار دیگر بردمیدن

با توجه به ضرب المثل مشهور بزرگان، جلو نقص هر وقت که گرفته شود فایده است. بنا بر آن به باور این قلم، به خاطر مبارزه با موانع و مشکلات و یافتن پاسخ همه جانبه و عملی به سوال کلیدی "چه باید کرد؟"، میتوان علل و عوامل ضعف های کاری را برجسته کرده برای جلوگیری از تکرار آن با اخذ تصامیم لازم بطور جمعی راه آینده را بسوی هدف واحد باز گشایی کرد.

بنا برآن در گام نخست با تحلیل از اوضاع مشخص و مبرمیت های کاری باید گفت که بجای مشخص کردن اولویت های کاری و یکی از آن بلند کردن صداهای دادخواهانه به گوش جهانیان، ادامه سکوت به زیان جبران ناپذیر جنبش خواهد انجامید. در حالیکه بسیاری از احزاب و سازمانهای دادخواه و عدالت پسند دنیا در راستای مبارزات عادلانه و آزادی خواهی صدای متحدانه و فریاد داخواهانه خود را بخاطر ختم جنگ و رسیدن به صلح پایدار به توجه جامعه جهانی به خصوص سازمان ملل متحد، کمیسیون حقوق بشر، اتحادیه اروپا و سایر نهادهای مسئول میرسانند. ولی نهادهای دادخواهانه برونمرزی کشور ما درین خصوص با لنگش مایوس کننده ی در این مسیر دست و پا میزنند.

* همچنان به همه واضح است که نمی توان در رابطه به جنگ و صلح چشم طمع به خارج و خارجیان داشت زیرا که (برغم عمده بودن بُعد خارجی عوامل جنگ) کلید حل مشکلات وطن به دست مردم وطن است. فقط مردم کشور می توانند با همسویی وطنپرستانه در کنار فرزندان اصیل وطندوست در قوای مسلح- مدافعین خاک و نوامیس ملی کشور- جنگ نیابتی پاکستان را مهار کنند و نقشه شوم تسلط گرایان جهان را مانند گذشته خنثی کنند. همچنان تحرک سیستماتیک و متحدانه مردمی در سراسر کشور میتواند بر جنگ غلبه حاصل کند و صلح سرنوشت کشور را رقم زند.

* نمیشود به کار سیاسی در بین مردم کم بها داد زیرا اگر مردم به صورت جمعی بیداری حاصل کنند میتوانند به نیروی لایزال مبدل شده جنگ را مهار کنند. تا جایی که دیده میشود حضور ترقیخواهان در محافل غم و خوشی و محل کار و زنده گی مردم پر رنگ نیست. تا وقتی که مردم ما را در کنار خود نبینند به نوشته ها و شعار های ما باور چندانی نخواهند داشت البته این تنها مربوط و منحصر به داخل کشور نبوده در خارج مملکت نیز شرایط کار اجتماعی و سیاسی در بین هموطنان وطندوست خیلی ها مساعد است که به تحرک نیاز دارد.

* نباید هژمونی کار سیاسی در میان مردم نا موثر باشد باید در میان مردم رفت و از مردم آموخت و به مردم یاد داد البته این کار دادخواهانه ایست که خوشبختانه ترقی خواهان داخل کشور به آن دسترسی بیشتر دارند.

* خوش آیند نیست که آگاهی دادن و بلند بردن شعور سیاسی مردم را دست کم گرفت. و تمام کوشش خود را به ساختار تشکیلاتی سیاسی و صدور شعار ها و تصویب ها متمرکز کرد، بلکه با ید عوامل بدبختی را مشخص کرد و برای رفع آن تصامیم لازم گرفت منجمله به مسئله سواد و سواد سیاسی نباید کم بها داد.

* در بخش همبستگی و اتحاد ترقی خواهانه باید گفت که لازم نیست به اتحاد های ناپخته و ناسچه، وحدت های میکانیکی و شکننده توام با عجله و شتاب زده گی دل خوش کرد. زیرا که جنبش ترقی خواهانه افغانستان از تجارب چنین وحدت های کلیشه یی بی نیاز است.

* نباید روند کار سیاسی را با عقده های گذشته سازمانی، سیاسی، سمتی، قومی و زبانی ادامه داد زیرا نتایج این گونه امراض بسیار زیان آور بوده و تمام ارزشهای وطنپرستی را زیر سوال می برد اکنون وطن در لب پرتگاه رسیده است. دور از اصول مبارزه و انصاف است که منافع گروهی، حزبی، قومی و زبانی را نسبت به منافع علیای کشور ترجیح داد زیرا هیچ حزبی، گروهی، و یاسازمانی و قومیتی به تنهایی خود نمیتواند وطن را از حالت کنونی نجات دهد.

* نباید تواضع رفیقانه و همسویی را نادیده گرفت زیرا مجموع ترقیخواهان عدالت پسند روزهای دشواری را پشت سر گذشتانده اند و طبیعیست که روزهای دشواری نیز در پیش روست. بنا بر آن نباید گذاشت تا آن روزهای سخت و دشوار و آن تجارب گرانبها فرا وش شود و محبت رفقای همسو و همرزم به سردی گراید.

* بسیار دشوار به نظر میرسد ولو برخی افراد مبارز و دادخواه با کم بها دادن اصول و ارزش های معیاری در مبارزه حق بر باطل دستاورد ها و افتخارات گذشته را به باطله دان تاریخ سپرده و ادعای نو اندیشی کنند. بلکه میباید تجارب گذشته را همچون چراغ راه آینده روشن نگه داشت زیرا وظیفه داریم تا در عصر و زمان خود گذشته را به آینده پیوند داده و به آن افتخار کنیم.

* نباید با کسانی که مترقی وطنپرست و فدا کار هستند ولی با ما نیستند آنها را مخالف خود فکر کنیم، نباید ارزشهای کاری و نقش سیاسی شخصیت های مجرب و پیشرو و آگاه را نادیده گرفت زیرا تجارب تلخ گذشته نشان داد که بسیاری ترقیخواهان وطندوستان را که با ما نبودند از دست دادیم و در صف دشمن نزدیک شان ساختیم این اشتباه تاریخی ما بود که نباید فراموش شود.

هدف این است که صدای ما در جهان وقتی رساتر میشود که همسفران بیرون از کاروان ما نیز، همسو و همصدای ما باشند.

* همه میدانند که در مبارزه بی حوصله گی خود خواهی، اندک رنجی و یا تکبر جای ندارد اگر بآن یعنی با خصایلی که (اگر در خود داریم) مبارزه نکنیم نمیتوان صفوف ترقیخواهی را گسترش داد.

* لازم نیست که تمام مسئولیت ها را به گردن چیزفهمان و بزرگان ترقی خواه گذاشت باید در مبارزه وطنپرستانه نخست از همه تحمل پذیر بود و از خود سوال کرد که من در بخش یاد شده چه کرده ام تا از دیگران انتظار داشته باشم.

* ما نباید نظریات، پیشنهادها و عقاید دیگران را نا دیده بگیریم و چوکات مبارزه را آنقدر تنگ و تنگتر و بخود محدود کنیم که همه فرار کنند. باید به پیشنهادها و نظریات سازنده دیگران احترام گذاشت و مبارزه دادخواهانه را تنها به سلیقه خود انحصاری نکنیم. ((هستند بسیاری کسانی که بنام مبارزه و خدمت برای مردم افغانستان با رفیق روز های دشوار خود جنگی و با مخالفین آشتی)) بنا بر آن چه میتوان از (مبارزه مردمی) همچو یک رفیق و همسو توقع داشت.

وقتی انسان تحمل پذیرش رفیق همسوی خود را نداشته باشد پس چگونه میتواند مصدر خدمت به سایر هموطنان شود؟

نکاتی که نباید ادامه آن را در کار مبارزه سیاسی تحمل کرد با بیان ساده و آشکارا آنچه که مبارزین ترقیخواه وطنپرست بسیار بالاتر و اعلی تر از آن میدانند آن را بخاطر تجدید توجه به آموزه های بزرگان و یادآوری از وصایای پیشوایان راه ترقی و سعادت مردم افغانستان می باشد.

در اخیر میتوان امید کرد که با پیوند نظریات و طرحهای جمعی با یک اجماع عمومی چیز فهمان دلسوز به وطن، با خرد همگانی و جمعامد سراسری وطنی در پیشآپیش آن همبستگی دادخواهانه و مردمی، خواهیم توانست کاروان نجات وطن را از میان کوههای بلند "چه باید کردها" و راه های صعب العبور "نباید کردها" موفقانه عبور دهیم. آنگاه به هدف نزدیک خواهیم شد.

عبدالوکیل کوچی

 

 

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org