نويسنده: داد نـــوراني

امریکا از روزی که کمک هایش را برای تنظیم های جهادی جهت ضربه زدن نیرو های شوروی در افغانستان آغاز کرد و بالاخره با فرو پاشی اتحاد شوروی به نتیجۀ دلخواهش رسید، گاهی در مورد افغانستان بی تفاوت نبوده، درین مورد برای درازمدت استراتيژي اش را تدوین نمود که منطقاً مراحل استراتيژيکش باید با توجه به تغییراتی که در جهان رونما می گشت تفاوت می داشت.

لذا این مراحل نه بر اساس اشتباه و تحمیل که بر اساس ضرورت هر دوره وضع شده بود و سیاست هایش را بر همان روال تدوین مي کرد.

اما در افغانستان برخی از روشنفکران و نويسنده گانی که مایل اند برای سازمان سیا و استراتيژيست های امریکایی چون دایۀ مهربانتر از مادر درس بدهند و از هر امریکایی خود را دلسوز تر برای امریکا وانمود سازند، پیوسته از «اشتباهات» این کشور در افغانستان «انتقاد» کرده و تلاش می ورزند تا برای امریکا درس «برادری» بدهند. این انتقادات حول چند نکته می چرخد.

وقتی امریکا در دوران طالبان افغانستان را «تنها» گذاشت، وقتی امریکا طالبان را در کنفرانس بن شرکت نداد، وقتی امریکا افراد نايابی را در دولت های بعد از کنفرانس بن به قد رت رساند، وقتی امریکا افسران باتجربۀ گذشته را حذف کردو غیره، لذا اکنون با دشواری های رو به رو مي باشد که اگر چنان نمي کرد با چنین نمي شد!! اما این منتقدان هرگز از اين که چرا نیرو های امریکایی به افغانستان آمده و این همه سربازان خودش و مردم افغانستان به قتل می رسند، چرا امریکا این همه کمک را اعلان مي کند اما زنده گي اکثریت مردم فلاکتبار ترشده و کشور به ملک گدایان مبدل گشته، چرا با اين که پاکستان از القاعده حمایت مي کند ولی امریکا آنرا دوست استراتيژيک خود مي داند و ده ها سوال دیگر را مطرح نمي سازند.

همچنان با اين که بیش از ۶۸ هزار نیروی امریکایی وارد افغانستان است و به زودی چهل هزار دیگر هم خواهند رسید اين که چرا جنگ به دروازه های کابل رسیده و اینک کرانۀ جنوبی دریای آمو را در می نوردد، زبان نمی گشایند. برخی از آنان در تلویزیون ها چنان مي گويند که هیچ گاهی بر اصل محور های بحث، قدم نمی گذارند و بر حاشیه می رانند و کوشش مي کنند تا خود را بسیار پر معلوما ت و خوب نشان دهند.

امریکا به عنوان بزرگترین قدرت جهان که همین اکنون در سرتاسر دنیا بیش از ۷۳۷ پایگاه نظامی دارد که مساحتی حدود دو چند مساحت افغانستان را در بر مي گيرند؛ حدود دونیم ميليون نفر د رخارج از امریکا برای تأمین منافعش کار مي کنند؛ در بانکهای جهانی، انکشاف آسیایی و صندوق وجهی بین المللی بیشترین سهم را دارا مي باشد و به نحوی ازین طریق دنیا را وادار به تبعیت از سیاست های اقتصادی اش می سازد و سال گذشته بیش از ۱۰۵۰ ميليارد دالر سلاح و مهمات فروخت و نفت خاور میانه را چنان درکنترول دارد که اگر قیمت هر بشکه نفت ۱۰ دالر افزایش یابد، کمپنی های امریکایی روزانه مبلغ یک ميليارد دالر تنها از اروپا سود به دست می آورند، کمپنی های که از هر قطره نفت باید برای دولت امریکا مـالیه بپردازند و به این صورت عمق ثروت اندوزی امریکایی ها را در سطح جهانی مي توان حدس زد.

لذا برای طرح سیاست های جهانی چنین کشوری باید استراتيژيست ها و کار شناسان کار کشته و باران دیده ای استخدام شده باشند و مدیران و کارگردانان چنین سیاست ها نمي توانند آدم های معمولی باشند. بگذریم ازین که ده ها دانشگاه، مؤسسه و شبکۀ استخباراتی برای آن کار مي کنند. اما این بدان معنی نیست که چنین کشور ها و مدیرانی اشتباه نمي کنند.

اما چیزی که محور بحث ما بران می چرخد اینست که برخی از «صاحب نظران» این جا چنان بربه اصطلاح اشتباهات امریکا اشک می ریزند که گویی تمام اقدامات امریکا برای رسیدن به اهدافش درین منطقه اشتباه کرده اند وکارگردانان این سیاست ها باید برای بهبودی کار های شان به شاگردی این آقایان زانو بزنند تا بدانند که منافع ایالات متحده درین منطقه چطورتأمین و بر آورده مي شود!!!

امریکا قبل از آنکه به افغانستان لشکر کشی کند، درگیر جدل های جدی در خاورمیانه شده بود. جنگ توفان صحرای ۱۹۹۲ بر ضد صدام را برده بود و برای تحکیم نیروهایش با استفاده ازآن شانس به شدت کار مي کرد واین بدان معنا نیست که امریکایی ها افغانستان را از یاد برده بودند. سیاست های آنوقت امریکا با انگیس در همسانی کامل قرار داشت، انگلیس هايی که به کمک عربستان سعودی و پاکستان برای احیای طالبان تلاش مي کردند و امریکا جدا کار آنهارا زیر نظر داشت.

درین مدت به تحکیم پایگاه های نیرومندش درمرز کویت با عراق و پایگاه ظهران در عربستان سعودی می اندیشید و تصمیم به کار بالا تر ازآن را نداشت، زیرا با تقسیم کاری اش در آسیا مطابقت نمی نمود. مخصوصاً که یکسال قبل اتحاد شوروی پاشیده بود و تمام فکر و ذکر تئوریسن های امریکایی بر چگونگی مهار روسیه و کشور های اقمار تازه جدا شده ای او می چرخید.

با تمام این مصروفیت ها مقامات امریکایی به افغانستان مسافرت داشتند و آنانی که حافظۀ نسبتاً خوبی دارند، حتماً به خاطر خواهند داشت که رابین رافایل مسؤول آسیا و افریقای وزارت خارجۀ آن وقت امریکا و مقامات دیگر آن کشور باربار به افغانستان سفر کردند و قونسلگری امریکا در پشاور نسبت به هر زمانی فعالتر شده بود. درین میان چندی قبل ضیاالحق با اختر عبدالرحمن و چند جنرال دیگر پاکستانی به صورت مرموزی که بسیاری انگشت به سوی خود امریکا دراز مي کردند، به قتل رسیدند و باید در پاکستان که مدت ها به عنوان سکوی اعمـال سیاست های امریکا در منطقه عمل مي کرد، جانشین های در دولت و اردوی آن کشور پیدا می شد و این تغییرات منطقاً یکروزه به میان آمده نمي توانست و باید برای آن کوشش های بسیاری صورت می گرفت.

امريکا که سال ها سران جهادی را کمک کرده و پول های بسیاری به پای شان ریخته بود و این سرداران جنگی چنان بر همدیگر می تاختند که «زمین شش و آسمان هشت گشته بود» و دیگر نقش آنان برای امریکا خاتمه شده فکر می گشت، درآن زمان با تمام این مصروفیت های امریکا دلیلی وجود نداشت که به افغانستان مثلاً لشکر کشی مي کرد که اگر منافعش چنین ایجاب مي کرد، حتماً همان کار را می نمود.

وقتی سفارتخانه های امریکا در ۱۹۹۸ در کینیا و تانزانیا مورد حمله قرار گرفت و درآن ۲۰۰ نفر جان باختند، دولت کلینتون آنرا به القاعده نسبت داد و بعد بر پایگاه القاعده در خوست موشک های پرتاب شد که فقط درآن بیست عرب به قتل رسیدند، اما به اسامه هیچ آسیبی نرسید. این حملات، اسامه را بیشتر به عنوان قهرمان اعراب ناراضی در سرزمین های عرب که سالها به خاطر اسرائیل از امریکا نفرت داشتند، مبدل نمود. این را امریکایی ها حتماً مي دانستند و به این خاطر چنین واکنش ضعیفی از خود نشان دادند.

دربعد از یازده سپتمبر و ورود نیرو های امریکایی به خاک افغانستان که کنفرانس بن سر آغاز آن بود، امریکایی ها نه اين که اشتباه کرده باشند بلکه سیاست شان همین بود که بامارشال فهیم ملاقات کنند و بعد بار دیگر رهبران و فرماندهان جهادی که بیشتر شان یاران سابقه بودند را در آغوش بگیرند. برای امریکا کجای این سیاست اشتباه بود. کسی باور ندارد که بیشتر این سرداران جنگی تا حـال مورد حمایت امریکا قرار نداشته و مدت ها چلش نداشته باشند.

داکتر عبدالله در همان زمان در دالان سنگ پنجشیر گفته بود که حامد کرزی برای ریاست جمهوری بعد از کنفرانس بن مناسب است و لابد او خبر داشت که چنین اتفاقی می افتد. امریکایی ها نه نظر داشتند و نه مي خواستند که بسیاری از سران و فرماندهان دوران جهاد را بعد از یازده سپتمبر با خود نداشته باشند و اگر مثلاً همان ها که شوروی ها را ضربه زده بودند را به میدان نمی آوردند، پس چه کسی از نظر آنها شایسته ای این کار بوده مي توانست؟ آیا در چند سال اخیر از سوی یکی ازین ها بر امریکایی ها کوچکترین انتقادی صورت گرفته و این وضعیت مورد پسند شان نیست؟

افغانستان در هیچ زمانی برای هیچ کسی که به افغانستان لشکر کشیده در قدم اول حکم یک منطقۀ اقتصادی را نداشته است. بلکه بیشتر به خاطر موقعیت استراتيژيکش در منطقه مورد حمله قرار گرفته است.

از اسکندر تا امروز این تحلیل به جای خود باقیست. با اين که گفته مي شود که مواد مخدر، معادنی چون یورانیوم، سنگ های قیمتی، آثار باستانی و غیره برای آنانی که در افغانستان حضور داشته باشند، بسیار پولساز مي باشند، اما اینقدر عاید برای امریکاای که با چنان مصارفی در افغانستان روبه رو است، کم مي باشد. امریکا بعد از یازده سپتمبر همیشه به منافع آسیایی اش فکر کرده، زیرا درکنار منافع تریلیون دالری امریکا در آسیا درین قارۀ بزرگ دو و یا سه حوزۀ بزرگ نفتی قرار دارد. شرقمیانه، آسیای میانه و قفقاز کلید تعیین کننده ای انرژی امروز و فردای جهان را در سینه دارد.

امروز امریکایی ها صرف از لولۀ باکو- جیحان روزانه یک ميليون بشکه نفت مي برند و تا ۲۰۲۰ ضرورت مصرف روزانه ای نفت امریکا به بیش از ۲۰ ميلیون بشکه در روز و یا چیزی نزدیک به کل مصرف امروز جهان میرسد. اين که امریکا با کدام موهبت توانست این همه نیرو را در افغانستان پیاده کند، فقط جنگ با طالبان و حضور القاعده در افغانستان بود که اگر نمی بود این حضور را به هیچ عنوان توجیه کرده نمي توانست.

وقتی جنگ برای چنین حضوری حتمی بود، پس اشتباه امریکا برای خدمت نمودن به چنین سیاستی در کجاست؟ بسیاری ازین تحلیلگران که در مورد انتخابات و تقلب ها بسیار حرف می زنند، کلمه ای اندرین باب برزبان نمی آورند. اینان همه چپ اند، اما اوباما و اسامه یکی بر حضور دیگری در افغانستان رجز خوانی کرده، هوشدار باش و اخطار می دهند که معلوم نیست این دو چند یک در افغانستان شریک مي باشند وچرا «فرزندان» با «ظرفیت» اینجا این را سوال نمي کنند؟

امریکا دشمن استراتيژيک منافع خود، اخیراً، روسیه ، ایران ، چین و کوریای شمـالی را عنوان کرد ولذا هرکس و یا هر دولتی وقتی دشمن یا دشمنانش را تشخیص داد به گوشه ای آرام نمی نشیند که دشمن بیاید و هست و بودش را برباد دهد و برای مهار آن اقدام نکند. به این خاطر باید برای مهار این دشمنان از افغانستان اقدام صورت بگیرد. چون افغانستان در شکم این دشمنان قرار دارد و برای باختن هم چیزی ندارد و قیمت هر انسانش هم فقط دو هزار دالر تعیین شده است. می بینیم که هنوز افراد یلداش در کرانه ای جنوبی دریای آمو اتراق دارند که تنگ های روسیه و کشور های زیر سایه اش سست مي شود و با عجله از سازمان ناتو مي خواهد که اهدافش را در افغانستان توضیح نماید و یا به گفته ای عوام تازه چشمانش را از خواب خرگوشی باز می نماید.

کسی باور ندارد که به زودی جنگ بدخشانِ تاجيکستان و طویل دره ای آنجا شروع نشود. آیا این برای امریکا خوب است یا اشتباه؟ اگر با توضیح بالا خوب است پس اشتباه آن در کجاست؟ امریکا هرچه در برابر سلاح های ذروی ایران و کوریای شمـالی با لحن تند تر و جنگی تر حرف می زند، اما در عمل کاری انجام نمی دهد سياستش همین است وبه نفعش مي باشد.

ایران و کوریای شمـالی با این رجز خوانی ها بزرگ و بزرگتر شده سلاح های اتومی اینان کشور های ثروتمند شرق میانه و شرق دور را به واهمه می اندازد و دست به دامن امریکا و انگلیس شده، چرخ کارخانه های تسلیحات اتومی این دو را به حرکت در می آورد. اگر ایران چنین تهدیدی نمی بود، عربستان، کویت و امارات در یک سال هفتاد ميليارد دالر سلاح از امریکا و بیست ميليارد از انگلیس می خریدند؟ در صورتی که در افغانستان جنگ نمی بود، آیا ۶۵۰۰ فقره سلاح کشورهای حاضر در افغانستان آزمایش می شد و اینگونه بازار یابی کرده مي توانستند؟

سیاست امریکا در قبـال پاکستان برای منافعش اشتباه نبوده است. امریکا در مورد پاکستان همان سیاستی که سال ها قبل داشت امروز هم دارد. گرچه اوباما قبل از به قدرت رسیدن در رقابت های انتخاباتی اش بر ضد پاکستان دندان خایی مي کرد که بدون مشورت آن کشور به خاک آن نیرو خواهد فرستاد اما به مجرد به قدرت رسیدن درین مورد چنان چپ شد که از زمین و زمان صدایي بر نیامد. درآن زمان طراحان سیاست در امریکا جلو گفته های اوباما را نگرفتند و وقتی به قدرت رسید او را چنان چپ کردند که باری چنان حرف های را بر زبان نیاورد.

این را بعضی از افغان ها بسیار به خوشحـالی عنوان مي کنند که گویا فعالیت و صحبت های آنان بوده که امریکا رامتوجه خطر مداخلۀ پاکستان در افغانستان کرده اند!! درپاکستان شریک پیاده نمودن سیاست های امریکا درین منطقه است و نباید چنین ادعايی از سوی افغانی صورت بگیرد که اگر بگیرد جز نا آگاهی خود از سیاست های قاره ای امریکا چیز دیگری را به نمایش نمی گذارد.

امریکا تا دیروز پاکستان را پشت جبهه بی ثباتی این منطقه داشت، اما امروز که قرار است افغانستان این شغل شریف را کسب کند، در پی ثبات پاکستان است و برایش سالانه تنها در بخش غیر نظامی کمک یک ونیم ميليارد دالر را به تصویب می رساند واین آیا برای منافع امریکا اشتباه مي باشد؟ به این خاطر فکر نمي شود که امریکا برای اجرای سیاست هایش در نوعی خلاء استراتيژيک قرار گرفته باشد که اگر می بود برای ایجاد این همه پایگاه هرگز مصرف نمي کرد و ۲۲۳ ميليارد دالر را صرف در بخش نظامی خود به مصرف نمی رساند و در صدد آوردن چهل هزار نیروی دیگر بر نمی آمد.

روزنامه "آرمان ملي" چاپ كابل

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

www.esalat.org