نویسنده: انور فرزام

به مناسبت دهمین سالگرد درگذشت ببرک کارمل

بزرگمرد تاریخ افغانستان، زنده یاد ببرک کارمل حق بزرگ آموزگاری و رفاقت را برمن دارد. با اینکه دوستان واقعی ببرک کارمل طی همین دهسال در هر سالروز وداع با وی به اشکال گونا گون اکثراً بدون سر و صدا از او یادآوری کرده اند. لیکن امسال شرایط فرق کرده است، از یکطرف این دهمین سالروز است و از جانب دیگر عدۀ زیادی با انگیزه های گونه گون در این یادآوریها سهم میگیرند. سکوت در این شرایط را بسیار نادرست، سوال برانگیز و مضر میشمارم. ازینرو این نبشته را به خاطرۀ آن رفیق گرامی، آن دوست دلسوز و آن اموزگار خردمند و پرتوان تقدیم میکنم.

انور فرزام

۱ / ۱۲ / ۲۰۰۶


انور فرزام

 

مبارز، اندیشمند، آموزگار و رفیق

 

در این روزها که مصادف با دهمین سالروز وداع با زنده یاد ببرک کارمل، رهبر محبوب زحمتکشان افغانستان است، موج بزرگی براه افتیده است و گرامیداشت از خاطرات و کارنامه های آن رهبر عزیز حزب ما، حزب دموکراتیک افغانستان به انگیزۀ نیرومندی برای تبادل نظر بین رفقا،اعضای سابق حزب مبدل شده است. این امر مایه خوشی و سرور میگردد که نام و یادآوری از شخصیت زنده یاد ببرک کارمل دهسال بعد از خاموشی باز هم وسیله همگرایی، اتحاد و همبستگی رفقا میگردد.خوشبختانه در این امر ادامه سنن پسندیده جنبش انقلابی کشور در نیمه دوم قرن گذشته بمشاهده میرسد.

جنبش دموکراتیک، مترقی و انقلابی مردم افغانستان در قرن گذشته پیوند ناگسستنی با نام و کارنامه های ببرک کارمل بمثابه یکی از چهره های درخشان سیاسی کشور دارد. زنده یاد ببرک کارمل بمثابه یک انقلابی معتقد به جهان بینی علمی، اموزگار پرتوان، شخصیت سیاسی مردمی و سازمانده توانا نقش مرکزی را در سازماندهی جریان دموکراتیک خلق افغانستان و تکامل بعدی ان به حزب سیاسی زحمتکشان افغانستان ایفاء کرد.

حزب دموکراتیک خلق افغانستان پرچم مبارزهء دموکراتیک، ملی، انقلابی و دادخواهانه را در کشوری برافراشت که سخت عقب مانده بود و بافت بسیار پیچیدهء اجتماعی، سیاسی و اقتصادی داشت. از یکطرف افغانستان از عقب ماندگی شدید اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی رنج میبرد و در چنگال حاکمیت استبدادی و زیر تسلط و تأثیر نیرومند ایدیولوژی و اندیشه های قرون وسطی قرار داشت و ازجانب دیگر گذرگاه اندیشه ها و سیاستهای جهانی قرار گرفته و در شهرها، مخصوصاً شهر کابل قشر قابل ملاحظهء روشنفکران دارای اندیشه های دموکراتیک و تحول طلب وجود داشت. این اوضاع و احوال داخلی و خارجی تأثیرات عمیقی بر تشکل سازمانی، طرح سیاستها و عملکرد حزب باقی گذاشت.

حزب دموکراتیک خلق افغانستان بر مبنای آرمانها و اهداف انسانی و دموکراتیک بخاطر رفع عقبماندگی، فقر، محرومیت، انواع ستم ، استبداد و استثمار و بخاطر ایجادِ یک جامعهء دموکراتیک، پیشرفته و عادلانه و بالاخره جامعۀ فارغ از استثمارِ انسان از انسان تشکیل گردید. حزب در پیشاپیش همه نیروهای دموکراتیک و چپ جامعه جایگاه خاص و بزرگی در امر بیداری توده ها داشت و طرح خواستهای مردم و تحلیل و ارزیابی دقیق از منافع زحمتکشان و راههای نیل به ان دستاوردهای پرافتخار دیگری است که برای نخستین بار به حزب ما تعلق میگیرد.

در این راستا و در همهء این کارنامه های بزرگ زنده یاد ببرک کارمل نقش مرکزی و اصلی بعهده داشت.

لیکن باید اذعان کرد که تاریخ حزب ما، تاریخ پیروزیهای بزرگ و ناکامیهای مهیب، تاریخ پر از فرازها و نشیبهای فراوان، طرحهای سیاسیی ابتکاری،جسورانه و عظیم و اشتباهات و لغزشهای سهمگین است. در این میان انشعابات و اختلافات درون حزبی که ناشی از عقب ماندگی عمومی جامعه و ساختار پیچیدهء طبقاتی و ملی ان و سطح بالنسبه پائین درک فکری اعضای حزب میگردید،نقش قابل ملاحظه ای را در ایجاد اشتباهات و لغزشها داشت

باید یاد آور شد که از همان آغاز در جریان دموکراتیک خلق افغانستان مرزبندی های معین بوجود آمد و بتدریج در آن سه خط فکری یا سه جناح شکل گرفت- جناح چپ، جناح مرکز و جناح راست.

جناح چپ شعار استقرار جمهوری دموکراتیک خلقی ( توده ای) و یا برقراری دکتاتوری پرولتاریا را در تقابل با مرامنامه حزب پیش میکشیدند. آنان معتقد بودند که در عدم موجودیت طبقه کارگر منظم و پرولتاریای صنعتی حزب این خلاء را پر ساخته و میتواند بمثابه نمایندهء طبقه کارگر دکتاتوری آنرا اعمال کند. نتایج فاجعه بار این نظرات و طرحها را فوراً بعد از قیام نظامیان در ثور ۱۳۵۷ دیدیم جناح راست معتقد بود که در چارچوب نظام شاهی مشروطه و بعداً در چارچوب جمهوری سردار محمد داؤد امکان تحقق اهداف ملی و دموکراتیک مندرج در مرامنامه حزب وجود دارد و با تغییرات معین در قوانین کشور و شیوه های اداری دولت و با زمینه سازی اشتراک حزب در قدرت میتوان قدم به قدم زمینه آنرا مهیا ساخت که این اهداف برآورده شوند. در آنوقت جناح راست بسیار ضعیف بود و تبارز مستقل نداشت از اینرو گاهی با جناح چپ و زمانی با جناح مرکز نزدیک میشد. چرخش خطرناک درسیاستهای سردار محمد داؤد بطرف راست و یورش او بر حزب ناکامی کامل این خط را در انوقت نشان داد، لیکن عمر ان پایان نیافت.

طرفداران خط مرکزی که پابندی به آرمانهای نخستین و اهداف اعلام شده در مرامنامه حزب را وظیفه اصلی خود میدانستند، معتقد بودند که نخست باید وظایف یک انقلاب ملی و دموکراتیک از طریق اتحاد همه نیروهای ملی، دموکراتیک و مترقی در یک جبهه وسیع و ایجاد حکومت دموکراسی ملی بمثابه وسیله حاکمیت همه نیروهای خلق تحقق یابد. این جناح به این باور بود که تنها بعد از بسر رسیدن این دوران وظایف مرحلهء غایی یادآوری شده در مرامنامه یعنی گذار بمرحله استقرار نظام سوسیالیستی مطرح میشود. زنده یاد ببرک کارمل در رهبری همین جناح قرار داشت. او معتقدبود که تشکیل دولت دموکراتیک ملی با شیوه های مسالمت امیز مبارزه از طریق ایجاد جبهه وسیع نیروهای ملی، دموکراتیک و مترقی ممکن است. اشتراک در مبارزات پارلمانی و تقویت پروسه های دموکراتیک در جامعه در انوقت بمنظور تحقق همان اهداف صورت میگرفت

وقتی ما دربارۀ زنده یاد ببرک کارمل حرف میزنیم، یک دوران کامل، حوادث گوناگون، طرحها و موضعگیریهای بیشماری در ذهن خطور میکند. حتی ترتیب فهرستی از این مطالب از حوصله یک نبشته خارج است. ازینرو من در این فرصت فقط به چند مطلب که از نظر من برای نسل جوان مبارزان و مدافعان آرمانهای زحمتکشان مهم است، اشارات گذرا خواهم داشت. در فرصتهای دیگر و در خاطرات خود موضوعات و مطالب دیگر را ببررسی خواهم گرفت و حرفهای امروزی را انکشاف خواهم داد.

در مورد شخصیت،سیاست و کارنامه های ببرک کارمل حرفهای زیادی زده شده است. دشمنان حزب دموکراتیک خلق افغانستان و دشمنان مردم برای تبرئه اعمال غیر انسانی و ویرانگر خود، وسایل ارتباط جمعی غرب و بورژوائی برای تبرئه سیاست امپریالیستی در قبال افغانستان، عده ای از جنرالان شوروی برای پوشاندن خطاها و جنایات خود، راستگرایان و افراطیون مذهبی اعم ازجهادی و طالبی برای پوشاندن ماهیت ویرانگر اعمال خود به یاوه سرایی های فراوانی در باره این چهره درخشان سیاسی پرداخته اند.من در این فرصت نمیخواهم در مورد اینها بنویسم. در فرصتهای دیگری به انها خواهم پرداخت و بالاخره تاریخ قضاوت خود را خواهد داشت که کی چه کرد؟

امروز من در باره بعضی موضعگیریها،تحلیلها، برخوردها و نظراتی مینویسم که ازجانب اعضای سابق حزب دموکراتیک خلق افغانستان مخصوصاً عده ای از همرزمان زنده یاد ببرک کارمل ارائه میشود.

برخی در تحلیلهای خود آگاهانه و یا نا آگاهانه و حتی بعضاً به اصطلاح ((خیرخواهانه)) با یادآوری از حوادث مشخص و ارائه نقل قولهای ((خصوصی))، مجهول و نامعلوم تلاش میکنند زنده یاد ببرک کارمل را تا سطح یک روشنفکر عادی لیبرال و یا یک شخصیت لیبرال تیپ اروپائی سقوط دهند. در حالیکه برعکس ببرک کارمل نه تنها مخالف جدی لیبرالیزم اروپائی بود بلکه با سوسیال دموکراسی اروپا نیز سر موافقت نداشت.عده ای چنان چهره ی از ببرک کارمل ترسیم میکنند که گویا شخصیت محصور با پندارهای مذهبی و عادات فئودالی بوده باشد.

اعتقاد راسخ ببرک کارمل به جهان بینی علمی و درک وسیع او از این جهان بینی ممیزه اصلی و بارز اندیشه های وی را تشکیل میداد. ببرک کارمل به انسان زحمتکش بطور عموم و به انسان زحمکش افغانستان بطور خاص عشق میورزید. به آنانی که غیر از این را اشاعه میکنند باید گفت که یکبار به نوشته ها و مقالات ببرک کارمل در جرائد ((خلق )) و ((پرچم))، بیانیه های وی در پارلمان، بیانیه های وی در پلینومهای کمیته مرکزی حزب و سایر نبشته ها و مقالاتش مراجعه کنید.

همین اعتقاد راسخ ببرک کارمل به جهان بینی علمی و به ایجاد جامعهء عدالت اجتماعی و محو طبقات و برتری طبقاتی موجب نخستین برخورد و تصادم وی با م. س.گرباچف درتابستان ۱۳۶۴(۱۹۸۵م.) گردید.این تصادم طی یک ملاقات خصوصی در مسکو رخ داد. برای جلوگیری از درازی سخن در باره این برخورد در فرصت دیگری با تفصیل خواهم نوشت، لیکن حالا همینقدر باید گفت که بعد از این ملاقات زنده یاد ببرک کارمل هیچگونه اعتمادی به گرباچف نداشت. او، فوراً بعد از مواصلت به کابل طی صحبتی درباره نتایج سفرش به مسکو به نویسندهء این سطور گفت که ایندۀ بسیار خطرناک و تاریکی منتظر جنبش انقلابی در جهان است، چون گرباچف انسان وارد در جهانبینی است، لیکن غیر معتقد وحتی ضدِ انست. با این قدرتی که در دست وی متمرکز است و با این افکاری که او دارد باید بسیار مشوش ومحتاط بود. حالا که صحبت از روابط زنده یاد ببرک کارمل با گرباچف بمیان امد،جا دارد از چند تصادم دیگر بین انها نیز یاداوری شود.لیکن باز هم برای جلوگیری از درازی کلام فقط از دومین برخورد شان یاداوری میکنم، چون این قضیه در صحبتها و نبشته های رهبران انروزی بطور کاملا نادرست و دور از واقعیت انعکاس یافته است.

واقعاً هم در ان مذاکرات هئیت های افغانی و شوروی در خزان سال ۱۳۶۴ برخوردی بین گرباچف و زنده یاد ببرک کارمل صورت گرفت. لیکن هیچ اختلافی در مورد خروج قوای شوروی از افغانستان وجود نداشت که موجب تنش و برخورد در روابط رهبران دو کشور گردد. هر دو طرف توافق داشتند که قوای شوروی بعد از گرفتن تضمینهای قابل اعتماد از پاکستان و ایالات متحده برای قطع مداخلات شان در امور افغانستان هرچه زودتر خاک کشور را ترک کنند. برخورد از جای دیگری آغازشد. زنده یاد ببرک کارمل ضمن صحبت در باره همکاریهای نظامی دوکشور انتقاداتی را متوجه شیوۀ عمل قوای شوروی در افغانستان ساخت که با عکس العمل شدید مارشال سکالوف وزیر دفاع شوروی مواجه شد. برخلافِ تعامل موجود در نزد رهبران قبلی شوروی که در چنین موارد یا سعی در تخفیف تنش میکردند و یا فوراً به صاحب بودن نظر ببرک کارمل اشاره کرده و به موضوع خاتمه میدادند، میخائیل گرباچف در موضع مارشال سکالوف قرار گرفت که موجب براشفتگی شدید ببرک کارمل و برخورد بین آندو گردید

فوراً بعد از مذاکرات که با تنش پایان یافته بود میخائیل گرباچف به شیوارد نازه وزیر خارجه وظیفه میسپارد که به شکلی از اشکال از زنده یاد ببرک کارمل عذرخواهی شود و علت اصلی چنین برخورد گرباچف توضیح گردد. شیوارد نادزه تصمیم میگیرد فکرت احمد جانوویچ تابییف سفیر شوروی در افغانستان را برای عذر خواهی نزد ببرک کارمل بفرستد. لیکن تابییف بنا بر شناخت دقیق از خصوصیاتِ رهبر افغانستان شیوارد نادزه را متقاعد میسازد که این عذر خواهی از طریق نویسندهء این سطور صورت گیرد. از اینرو تابییف بمن مراجعه میکند. او از زبان رهبر شوروی به این شکل عذر خواهی میکند که چون گرباچف در قضیه توافقات شوروی و امریکائیها در مورد کاهش راکتهای دارای برد متوسط دراروپا بانظامیان شوروی مشکلاتی دارد نمیخواست با طرفداری از ببرک کارمل در ان مذاکرات بر مشکلات خود با نظامیان بیافزاید. ازینرو مجبور بود چنین موضعگیری کند، در حالیکه وی با انتقادهای ببرک کارمل کاملاً موافق است.

یک حادثۀ دیگر نیز از لحاظ زمان وقوع و عواقب فوری ان قابل یاد آوری است. بیانیهء هفت دقیقه ای که ببرک کارمل در جریان کنگرۀ حزب کمونیست شوروی در اواخر فبروری- اوائل مارچ ۱۹۸۵(حوت ۱۳۶۵) ایراد کرد، مورد استقبال فراوان قرارگرفت و شانزده بار باکف زدنهای نمایندگان و مهمانان کنگره قطع گردید. این حادثه برای گرباچف و هوا دارانش که در صدد تعویض ببرک کارمل در نتیجۀ فشار امریکائیان بودند، ضربه سختی شمرده میشد.ازینرو فوراً بعد از ایراد بیانیه به بهانه جویی آغاز کردند.نخستین حرف شان این بود که باید بخشی از بیانیه مخصوصاً قسمتی که درآن حمله شدید بر مداخلات نظامیگران پاکستان بعمل امده بود در وقت نشر بیانیه در وسایل اطلاعات جمعی حذف گردد. این خواست شان با مقاومت شدید ببرک کارمل و نویسندهء این سطور که مسئولیت نشر بیانیه ها را داشت مواجه گردید و بیانیه همان طوریکه ایراد شده بود، نشر گردید. در روزهای بعدی و در دوام کار کنگره گرباچف وعدهء دیگری از رهبران شوروی طی ملاقاتهایی با شهید نجیب الله و بعضی از رهبران دیگر حزب ما خاطر نشان ساختند که اگر رهبری افغانستان تصمیم به تعویض ببرک کارمل بگیرد،رهبری شوروی نه تنها مخالفت نخواهد کرد ، بلکه ازان استقبال خواهد نمود. انان با زبان دیپلوماتیک تمایل اصلی خود برای تعویض ببرک کارمل را بیان داشتند.

زنده یاد ببرک کارمل همیشه معتقد بود که تنهایک حزب رزمندهء زحمتکشان مجهز با اندیشهء انقلابی – جهان بینی علمی و بینش روشن طبقاتی قادر خواهد بود مبارزهء توده های مردم و همه زحمتکشان در راه رسیدن به ارمانها و اهداف شانرا سمتدهی درست کند. او عقیده داشت که تنها با داشتن چنین حزب نیرومند میتوانیم اتحاد واقعی همه نیروهای ملی، دموکراتیک و مترقی را در یک جبهه وسیع بمنظور رشد دموکراتیک و مستقل کشور تامین کنیم. این موضعگیریهای وی از همان اغاز طی مقالاتی در جرائد ((خلق )) و (( پرچم )) انعکاس یافته است. بطور خاص باید از سلسله مقالات او در جریده ((خلق)) تحت عنوان راه ها و وسایلی که مرام دموکراتیک خلق افغانستان را بپیروزی میرساند یاد اوری کرد.

یک مطلب دیگر که میخواهم در این فرصت با آن تماس بگیرم، استعمال آگاهانه و یا نا آگاهانه کلمه ((کارملیزم)) از جانب بعضی رفقا و دوستان زنده یاد ببرک کارمل است. من احساس این رفقا در برابر رهبر گرامی شانرا درک میکنم. لیکن باید گفت که با استعمال این کلمه بطور ناخود آگاه زنده یاد ببرک کارمل را از قطار بزرگ و تاریخی رهبرانی که بخاطر انسان و مخصوصاً انسان زحمتکش رزمیده اند، جدا میسازند و گویا راه خاصی برایش قائل میشوند. در حالیکه ببرک کارمل یکی از رهبران ارجمند در همین زمره و در همین راه بود. ببرک کارمل راه خاصی نداشت، بلکه در تمام عمر خود تلاش کرد که احکام عام اندیشهء انقلابی را بر خصوصیات جامعه تطبیق کند. همه میدانند که شرایط سخت و دشوار امکانات بسیار محدود را در اختیار او قرارداد.

بهترین شیوه یادآوری از زنده یاد ببرک کارمل تجلیل از خصوصیات بسیار عالی انسانی است که او داشت. بیائید یک لحظه روی این سجایای شخصیت و کرکتر او مکث کنیم.

ببرک کارمل قبل از همه پابندی بسیار محکم به اصول عقیدتی، سیاسی و اخلاقی خود داشت و همیشه و تا آخر از این اصول دفاع میکرد. این موضعگیری های او چندین بار موجب سوء قصدعلیه جان وی شد. بر علاوه سوء قصد مشهور در پارلمان زمان شاهی، نگارنده حد اقل از چهار سوء قصد و توطئه مهم دیگر علیه زندگی زنده یاد ببرک کارمل اطلاع دارد. یک بار در زمان حکومت سردار محمد داؤد که با شهامت بینظیر قهرمان زن و همرزم شجاع ببرک کارمل،رفیق ارجمند دوکتور اناهیتا راتبزاد جلوگیری شد. دوبار در روزهای نخست بعد از قیام نظامیان در ثور ۱۳۵۷ و یکبار در زمانیکه خودش منشی عمومی حزب و رئیس شورای انقلابی ج.د.ا.بود. تفصیل اینها را به فرصتهای دیگر میگذاریم.

ببرک کارمل از فرهنگ عالی انسانی برخورداربود. تمام اوقات و فرصتهای غیر کاری را مصروف مطالعه و نوشتن بود. او دانش عمیق و معلومات وسیع در عرصه های تاریخ، ادبیات و فلسفه داشت.

او در زندگی خصوصی خود آدم با قناعت، به اصطلاح بعضی رفقا ادم فقیر و درویش مشرب بود.او از زندگی پرتجمل،غذاهای رنگارنگ و لباسهای پر تجمل شدیدا ًبیزار بود و همیشه به رفقا توصیه میکرد که باید ظاهر خود و توقعات خود را مطابق وضع کشور و سطح زندگی مردم عیار سازند. او برفقا دلسوز بود همیشه به مشکلات و معضلات شان با دقت گوش میداد. توانائی انرا داشت که ساعتها در پای صحبت یک کارگر ساده بنشیند.

 

چنین بود رهبری که ما افتخارهمراهیش را داشتیم یادش زنده وجاویدباد!

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org