*

نقاب ها دریده میشود!

زحمتکشان بدخشان و حتی اعضای عادی و فریب خوردۀ تنظیم های جهادی(!) خدمتگذاران و جنایتکاران کشور را با گذشت هر روز بهتر تشخیص میدهند

زیرا آفتاب را با دو انگشت نمیتوان پنهان کرد. حقایق و واقعیت های تلخ زندگی در بدخشان را از قلم دو تن از اعضای جمعیت اسلامی افغانستان

در نوشتهء که خودشان برای «اصالت» ارسال نموده اند در ذیل مطالعه نمائید.

ما از شهامت و مردانگی این دو هموطن ما قلباً تشکر میکنیم. (اصالت)

عملکرد رهبران پوشالی ما طوریست که دیگر نباید به صورت های سفید و سیرت های سیاه آنان که بر سر زبان ذکر خدا ولی در رفتار در خدمت ابلیس اند؛ اعتماد ورزید و نبض زنده گی را بدست شان سپرد.

 محمد داود دادرس و سید قاسم مجاهد اعضای جمعیت اسلامی افغانستان:

سازمانیکه فاقد رهبری و مسئول خون بیشترین و بهترین قربانیان سه دهه جهاد و مقاومت است، هرگاه پدری اولادش رایتیم گذاشته و خود فرار کند سرنوشت اولاد او چی خواهد شد؟

ربانی بدخشان را در یک امید دروغین غرق ساخت و هم اعضای پاکِ جمعیت را سردرگم و پریشان، که بیش از سه دهه درین شرکت سهامی تاجران ریاء کار و عوامفریب رنج و مشکلات وصف ناپذیری را تحمل ورزیدند و خونهای بیشماری بنام جمعیت خصوصاً شخص ربانی در سراسر افغانستان ریزانده شد، مردمی که احساس میکردند رهبر شان مردیست آرمانگرا، صادق و فداکار که از نوامیس فکری، ملی، فرهنگی، حقوق و حیثیت آنها دفاع میکند.

ولی عوض ایفای نقش یک رهبر تأثیر گذار ملی وظیفه پاپ را گرفت که فقط کارش موعظه است، اگر با خطابه و مقاله و موعظه قوم و گروهی میتوانست به هدف برسد باید اعراب بر اسرائیل پیروز میشدند، مبارزه سیاسی نیاز به اراده سیاسی، عزم راسخ، ایمان قوی، طرح و استراتیژی واضح، تقوی و عزت نفس، همت والا و مهار ناپذیر، شهامت خطر پذیری، قدرت تأثیر گذار، ظرفیت سازماندهی، حس تشخیص در انتخاب تیم کاری و بالاخره قاطعیت دارد.

 باراک اوباما بخاطریکه برنده شود باید هیلاری کلینتون را بحیث معاون برمیگزید که بعد از خودش بیشترین طرفدار داشت ولی کسی را گرفت که حتی مطرح نبود و این خطر پذیری بزرگ نشان داد که او نه عوامزده است و نه عوامفریب بلکه از خود هدف و انگیزه دارد اما ربانی همواره خواسته همه را خوش و راضی سازد بنابرین برای هرکس و ناکسی سرمی جنباند افلاطون میگوید: من عوامل موفقیت رانمیدانم ولی بارزترین عامل شکست انسان راضی کردن همه است.

درین مقاله ما فقط راجع به شهکاریهای استاد بحیث وکیل بدخشان اشاره کوتاهی میکنیم تا باشد که مردم بدخشان بار دیگر چنین اشتباهی را در انتخاب مسئولین امورشان مرتکب نشوند.

دلم ز دست دورنگی دوستان تنگ است

فدای همت دشمن که یک رنگ است

ازینکه سخن ملال آور نشود از تشریح نقش رهبری در جوامع بشری و در میان کتله های مردم، سازمانها، انجمن ها، نظام ها، ولایات، و کشورها صرف نظر میکنیم زیرا چیزیکه عیان است چی نیازی به بیان دارد خداوند میگوید: کم من فئة قلیلة غلبة فئة کثیرة بإذن الله خداوندگار علم اتفاق نظر دارند: یک گروه سازمانیافته میتوانند بر توده های پراگنده پیروز شود بنابرین غلبه بر مشکلات جز در پرتو رهبری سالم و موثر خواب است و خیال، حالا بای دپرسید که در بدخشان چی میگذرد و چرا؟

بدخشان به عنوان یکی از پُر جمعیت ترین مناطق افغانستان که دارای راه های صعب العبور بخصوص در فصل سرما میباشد؛ آسیب پذیر ترین محل برای زنان حامله و کوکان زیر پنج سال بشمار میرود.

در عین حال این ولایت دارای افراد با "نام و نشان" زیادی بشمول آقای برهان الدین ربانی رهبر "حزب جمعیت اسلامی" و نماینده شهروندان بدخشی میباشد؛ اما چرا با این وجود زنان و کودکان بدخشی از وضعیت بد اقتصادی و خدماتی برخوردار اند و با مصائب زیادی روبرو میباشند؟ و تغییر مثبتی در هشت سال گذشته بوجود نیامده است، به گزارش بخش خبری شامگاه سه شنبه (۱۹ قوس- ۹ دسامبر) تلویزیون آریانا به نقل از یک مقام ولایت شمالشرقی بدخشان، مرگ و میر زنان و کوکان در این ولایت همچنان در صدر قرار دارد، فیض الله کاکر معین وزارت صحت عامه به رادیو امریکا نیز گفت که سی هزار زن سالانه حین ولادت در بدخشان بالاثر سوء تغذی میمیرند، بیشترین مرگ مادر و فرزند در افغانستان رخ مید‌هد، از هر چهار كودك یكی پیش از پنج سالگی میمیر‌د.

شاید کمی کشاندن پای سران این ولایت بخصوص آقای ربانی به این موارد دور از موضوع بنظر برسد؛ اما باید پرسید که اینها به عنوان نماینده گان این ولایت چرا کاری انجام نداده اند؟

از سوی دیگر چرا نقش آقای ربانی در میان نماینده گان برجسته تر است؛ چون شهروندان بدخشی به دلایل زیادی حق بسیاری بالای او دارند او هم باید از همه ی امکانات برای بهبود زنده گی آنان استفاده میکرد؛ آروزی که تحقق آن هرگز متصور نیست.

در قدم اول استاد ربانی حدود سه سال قبل با بیشترین رقم رأی شهروندان بدخشی را به عنوان نفر اول، نماینده گی شورای ملی از آن خود ساخت؛ بناً مسوولیت وی که هرگز انجامش نداده است؛ نیز بیشتر از همه در قبال سرنوشت شهروندان بدخشی میباشد، او انتخابات را با دروغ و رشوت در بدخشان خرید حالانکه حتی در زادگاه خودش مردم به او گفتند: جناب استاد! ما از خانه های خود تا مسجد راه و پلچک ساختیم ولی تو که سی سال رهبر و رئیس دولت بودی درین ولایت چی کردی که بازهم از ما توقع حمایت داری ؟

ولی با نیرنگ، وعده های دروغین، رشوت آراء عوام را ربود و تا که به کابل رسید واصل نورِ طالب را که از خانوادۀ عارف خان کندزیست و بعد از بقدرت رسیدن تیم نژادپرست کرزی خودرا واصل نور مهمند نامید معاون وزارت کار و امور اجتماعی تعیین کرد این نخستین هدیهء ربانی به مردمی بود که به او رای دادند، ربانی خودرا نمایندۀ بدخشان ساخت در حالیکه همواره سر و کارش با دیگران است.

بدون تردید اولین اشتباه استاد ربانی که آنرا باید سه سال قبل بنا به خصوصیات فردیش انجام میداد؛ نامزد شدن برای نماینده گی از یک ولایت افغانستان بود؛ یعنی اگر او آنچنانیکه مدعی بود یکی از رهبران مردم افغانستان است، پس نباید تا نماینده گی یک ولایت تقلیل شخصیت و بلکه خودرا تا سرحد راکتی، پیمان و... تنزیل مقام میداد با وجودیکه این نماینده گی را نیز هرگز بجا نکرده است

اما چرا استادی که دست هر استاد معامله گر دیگری را از پشت بسته است؛ اینچنین در دام ساخته شده از سوی خودش گیر افتاد، چون او فکر میکرد برای کسب حداقل قدرت دوباره، از این طریق به ریاست شورای ملی دست یابد تا برای کسب دوباره ی اهمیت سیاسی از دست داده اش فرصتی پیدا کند و بر اساس آن خود را طرف معامله ی معرفی کند که در چانته چیزی برای داد و ستد دارد؛ حقیقت این است که بعد از مسعود فقط او توانست خودرا حفظ کند و بس، احتمالاً ربانی خودرا بخاطر خدمت بولایت بدخشان نه، بلکه بخاطر مصئونیت دپلوماتیک از گزند غرب و تیم قدرت وارد پارلمان ساخت و گرنه هیچ نیازی نداشت که چنین تلاشی ورزد او میتوانست از خارج پارلمان نقشی به مراتب موثر تر ازین در تصامیم شورای ملی بازی کند البته اگر اراده و هدفی میداشت که هرگز نداشته است، به سخن دیگر، استاد از همان اول برای رفع مشکلات مردم بدخشان هیچ فکری در سر نداشت؛ چون اگر او چنین نیتی در دل میداشت بدون اینکه بخواهد نماینده در شورای ملی باشد؛ توانایی انجام آنرا از گذشته تا حال دارد.

اما این هم اتفاق نیفتاد؛ چون کس دیگری از تبار خودش (دلال سیاسی، معامله گر و خونفروش ماهری) برای کسب آن کمر همت بسته بود و با مداری گری اسپ اش را به عنوان رئیس مجلس عوام زین زد تا چهار قدمی از آقای ربانی پیشتر در حرکت باشد؛ در پایان این کشمکشها به قول معروف، استاد "هم اسپ را باخت و هم زین را که با او نه خرما شد و نه ثواب.

او در جبههء ملی "شرکت سهامی تاجران حرفوی" نیز هیچ قدمی جز موعظه نبرداشت و احتمالا چنین نهادی نه بخاطر مقاومت علیه انحراف رژیم، مبارزه با مشکلات اجتماعی و رفع بحران ملی بلکه بخاطر بدست آوردن امتیازات بیشتر تشکیل شد و ربانی بخاطری در سطح رهبری این جبهه قرار گرفت که در معامله مهارت بخصوص دارد.

 سنچارکی یاورش میگوید: وقتی كه پای منافع، پای قدرت، پای معامله، پای سازش به میان می آید این است كه آرمان دفن می شود و مصلحت های كلان از بین میرود، رژیم ها و رهبران آن زیر تاثیر منافع و اقتدار شخصی خود قرار می گیرند "که ربانی و جانشینان مسعود و مزاری مصداق راستی و شاهد مدعاست کسانیکه به هر ذلت و حقارتی بخاطر منافع شخصی خودشان داده و میدهند چنانچه اندیشمند عضو جمعیت اسلامی میگوید:

 نکته ی شگفت آور این است که رهبرافغان ملت در مبارزات انتخاباتی آینده حمایت و همسویی برخی از رهبران و چهره های مختلف جهادی و تنظیمی را مدنظر قرار داده است. یک عضو ارشد جمعیت اسلامی اخیراً از احتمال مذاکره با رهبر افغان ملت سخن گفت تا به قول او به عنوان دو حزب با نفوذ و مقتدر بر سر انتخابات آینده و مشارکت در قدرت به تفاهم و توافق برسند. صرف نظر از اینکه اظهار نظر عضو ارشد جمعیت اسلامی تا چه حدی درست است یا نه، نکته ی قابل تأمل این است که جمعیت اسلامی با توجه به ضعف و تفرقه ی درونی قادر نیست تا ابتکاری را در عرصه ی سیاسی افغانستان به نمایش بگذارد. از این رو این احتمال بعید نیست که هر یک از عناصر مدعی رهبری و زعامت در جمعیت با حزب افغان ملت و رهبر آن و یا با رئیس جمهور کرزی به عنوان متحد و حامی افغان ملت وارد معامله و توافق شوند و در خدمت برنامه ها و اهداف آنها قرار بگیرند"

ربانی در تمام عمر سیاسی خود فقط موضع شرافتمندانه و راستین در قبال تراژیدی غزه گرفت دیگر هرچی بوده معامله و سازش و کرنش است و بس خصوصاً درین هشت سال او که احتمالاً در جریان مقاومت نیز با طالبان و پاکستان ارتباط داشت در ترکیه گفت که: ما دیگر با طالبان نخواهیم جنگید چون آنها "فرزندان" همین وطن هستند و سپس با غرور و افتخار اعلان کرد که او با مخالفین مسلح دولت "طالبان حقانی و گلبدین" روابطی دارد و میخواهد میان أنها و کابل صلح را برقرار سازد(!؟)

این پروفیسور ساده لوح با چنین موضع گیریهای ارتجاعی و ضدملی خویش هم به مقاومت خودعلیه طالبان پا گذاشت و هم بر دمکرسی و حقوق بشر و هم به اسلامی که خودرا ترجمان و الگویش میتراشد از او باید پرسید که اگر امروز تو به طالبان تسلیم میشوی دیروز چرا جنگیدی؟؟

پروفیسر ما در جریان جهاد و مقاومت نیز مرتکب اشتباهات زیادی شد که دور از خرد و کیاست یک عالم بود ولی هیچ چیزی ازین شکستهایش نیأموخت و هرگز نتوانست هیچ تغییری در خود بیأورد افراد ماحول او فاسد ترین، جاهل ترین و منفور ترین زالوهای جامعه اند که همواره فقط مصروف استفاده جوئی، خیانت و عیاشی بوده اند او در حزب خود به اشخاصی تکیه دارد که فقط چاپلوس و مکار باشند و بس و از شخصیت های قوی، صریح، صادق و آرمانگرا هراس دارد.

بدون شک ربانی و سیاف در شکست دولت مجاهدین و مرگ انجنیر مسعود نقش فوق العاده بارز داشتند گرچه خون اورا بحیث غنیمت تکرار ناپذیر، همسنگران حقیرش فهیم، قانونی، عبدالله و عارف خیلی ارزان و رزیلانه فروخته و لکه ننگین خیانت را بر جبین تاریخ حک نمودند یعنی با یک میلیارد دالر و چند کرسی پوشالی همه رنج و مقاومت مردم مبادله شد خوب چنین رهبری جز چنان شاگردان حقیری را نمیتوانست تقدیم جامعه کند میگویند از کوزه همان تراود که در أن است.

دوم؛ بطور سنتی هر فرد نظر به موقف و توانایی اش به محل تولدش مسوولیت بیشتری در قبال مردم و منطقه خودش دارد؛ بخصوص افرادی مانند استاد ربانی که به برکت خون هزاران جوان بدخشی مدعی رهبری نیز میباشد، در برابر هموطنانش مسوولیت بیشتری به گردن دارند.

ولی آقای ربانی دست کم در مدتی که به عنوان نماینده مردم بدخشان در شورای ملی حضور داشته است؛ چی کرده است و برای رفع کدام مشکلات متراکم بدخشان تلاش ورزیده است؟ مگر پروفسیور ندید که کمک های جامعه جهانی در کجا و چگونه مصرف شد؟ آیا چنین کاری نقض صریح قانون اساسی نبوده است؟ پس چرا ربانی و تیم او در دولت همچو سکوت مرگبار و دردناک اختیار کردند؟ سوالیست که هر فرد بدخشی حتی بعد از مرگش از ربانی میکنند

واقعیت آنست که بعد از سقوط رژیم طالبان و داغ شدن آهنگ دلنواز دموکراسی و احترام به آرای شهروندان افغان؛ استاد نیز که در هر ظرف زود جا میگیرد، نیازش به رای شهروندان بخصوص مردم بدخشان، او را نیز وادشت تا مانند بسیار دیگری، شهروندان ولایت خودش را مانند برده های سیاسی در چنگ داشته باشد تا هر زمان به رای آنان نیاز داشت؛ استفاده کند.

باید گفت که آقای ربانی با یدک کردن القاب دروغین رسمی و غیر رسمی زیادی از جمله "رهبر جهاد و مقاومت" و ادعای داشتن بزرگترین حزب – نظامی- سیاسی- در افغانستان مسوولیت های زیادی در برابر مردم و بخصوص شهروندان بدخشی دارد؛ اما او حتی در جریان سالهای گذشته و در زمان حاکمیت پوشالیش به عنوان رئیس دولت، به اندازه ی یک رهبر محلی صادق نیز کار نکرد؛ تا چه رسد به عنوان یک رهبر ملی.

آقای ربانی نه تنها در این مدت همه فکر و ذکرش را متوجه معامله های سیاه قدرت و زر اندوزی کرد و عرق مروت و خون میلونها قربانی آزادی را بر زیر نهال منافع خانواده گی ریخت بلکه گروهی از تجار خون و تاراجگران حرفوی را حمایت کرد و بس بوجی های پول را از او فقط کسانی ربوده میتوانستند که هیچ علاقه و رابطه انسانی، اخلاقی و فکری با مردم نداشتند بلکه فقط بنام جهاد و مقاومت و دین و مردم مصروف تجارت بودند ربانی فقط رهبر چنین ابلیس های شرفباخته و حقیر بود که از خون شهید و رنج مجاهد تغذیه میکردند اتفاقاً هیچ یک ازین مجرمین به ربانی وفادار نمانده و تعدادی از ین غارتگران وارد تیم کرزی شده و مستقیماً در برابرش مردم را بسیج کردند چون او باین باور بود که مردم افغانستان خصوصاً بدخشان همین افرادی اند که بدورش حقله زده اند و میتوانند خودرا به او هر لحظه برسانند.

این مدعی رهبری زمانی به بدخشی ها ظاهراً ارزش قایل است و دست به کسیه برده و مقداری سخاوت میکند که پای معامله یی در میان باشد و یا آنان را سربازان اسلام خطاب میکند که نیاز به ریختن خون آنان یابد.

برای وی هیچ ارزشی ندارد که فرزندان شهداء در چی وضع زنده گی میکنند و چگونه شکم خود را سیر می نمایند؛ چون فرزندان خودش در داخل و بیرون از افغانستان در سطح بالای خوشگذرانی میکنند و نیازی برای هیچ چیزی ندارند این مرد چنان مسخ شده است که جز در فکرتجارت بنام اسلام و مردم نیست ؛ هزاران جوان بدخشی برای بقای وی در قدرت جان شان را در یک جنگ تنظیمی از دست دادند تا فرزندان و خانواده وی در امارات متحده عربی با شهزاده های عرب بر سر موتر سواری و تجمل پرستی رقابت کنند

جای بسیار افسوس و تاسف است که آقای ربانی برای مردمی هیچ چیزی نکرده است که همه دار و ندارش از همت، ایثار و فداکاری آنان بوده و حتی سرخی و درخشش گونه های استاد ربانی از برکت مبارزه و خون فرزندان بدخشی میباشد

عشق اولیه مردم بدخشان به ربانی و غفلت ربانی از رفع مشکلات بدخشان از طنزهای تلخ روزگار ماست آیا کسی باور کرده میتواند که در زادگاه شخص ربانی (یفتل) زن حامله ای را شوهرش توسط چاقو عملیات کرده و با تار و سوزن بعد از کشیدن نوزاد بطن اورا دوخته باشد و بروی مرکب از بام تا شام مریض را از فراز و نشیب کوه ها و کوتل ها به بیمارستان شهر فیض آباد برساند هنوز هم نه چیزی بنام سرک و برق درین مناطق سراغ دارد و نه کلنیک و داکتری آیا ربانی مشکلات موکلین خودرا نمیداند؟ پس هنوز هم منتظر چی و کیست؟ و چرا وکیل شد؟

بلی! استاد قاتل هزاران بدخشی مظلوم و بیسواد و خوشباور است که امروز خانواده های آنها دود کباب فامیل ربانی را میخورند بلکه عامل تمام بدبختی های مردم بدخشان درین سه دهه اخیر است چون بخاطر او در دوره جهاد به هیچ تنظیم رو نیاوردند و در کابل و دوره مقاومت بخاطر او هر رنج و مشکل را تحمل ورزیدند بدون اینکه کمترین خدمت اورا تا کنون دیده باشند

جفای دیگر استاد به مردم ولایت بدخشان مقاومت او در برابر تقسیمات اداری این ولایت وسیع بود "ولایت بدخشان یکی از ولایات فقیر اما بزرگ و پر نفوس افغانستان است که فاصله مرکز آن از کابل ۶۰۰ کیلومتر می باشد. این ولایت ۸۵۰ کیلومتر با تاجکستان، ۴۵۰ کیلومتر با پاکستان و ۱۰۰ کیلومتر با چین سرحد مشترک دارد. فاصله بین بعضی ولسوالی ها و فیض آباد مدت بیشتر از طی نمودن فاصله بین کابل تا فیض آباد را میگیرد گرچی تا کنون رژیم ها بنابر انگیزه سیاسی و مشکلات جغرافیائی و تخنیکی درمورد نفوس این ولایت به حدث و گمان های مغرضانه اکتفا ورزیده اند این ادعا را کسانی فقط میتوانند تصدیق کنند که مدتی در بدخشان سیر کرده باشند.

همه میدانند که از شمال بدخشان تا جنوبش و از شرق تا غرب این ولایت مردم بیش از یک ماه باید سفر کنند حتی وقتی مردم از شغنان، درواز، کشم یا... حرکت کنند میگویند: بدخشان میرویم چرا که فقط سالی یکبار میتوانند از مناطق دوردست به شهر فیض أباد بروند تا نمک، تیل خاک بخاطر شیطان چراغک و برخی نیازهای دیگرشان را بخرند بقیه سال عوض چای از ریشه و گل خار استفاده میکنند و عوض صابون از خاکستر پوست چارمغز، روغن را از زغیر میکشند یا از شیر میسازند بوره و برنج و حتی در خیلی خانواده ها نان گندم را نمی شناسند بلکه نان جو، تلقان غامو حتی علوفه مخصوص میخورند و عوض بوت چموسی را می پوشند که خودشان از پوست حیوانات میسازند یا نعلینی را که از چوب، قاقمه یعنی کرتی و چپن و فرش را از پشم و ظرف را نیز از پشم و گل میسازند و لباس خودرا از کرباس به عبارت دیگر90% مواد خوراکه و فرش و ظرف و نیازهای خودرا خودشان به همان طریقه قرون وسطائی تولید میکنند این خود میرساند که بدخشان هنوز هم در قرن بیست و یک چقدر عقبمانده و از مدنیت محروم و بیگانه است ؟ دست؟ سودخواران فروش و البسه و اجناس خودرا در بدل گندم، چارمغز، روغن رزد، میوه خشک، زیره و غیره باین مردم میفروشند یا قرض میدهند از فقر و غفلت و خوشباوری و بدویت این مردم دهاتی سود هنگفت برده و زن و مردشان را تاراج میکنند

مردمی که جز مصروف رقابت های شخصی و منفی در ولایت خود نیستند و همیشه در خدمت خداوندگار قدرت قرار دارند خواصی با غرور دروغین و کودکانه در حالیکه هنوز هم مردم شان درین عصر فضا و انترنت در مغاره ها، کوه ها، تبیله حیوانات و کوخ های قرون وسطائی زندگی نموده و از بدیهی ترین شرایط و امکانات زندگی و حقوق بشر محروم اند و سر و کارشان جز با خر و گاو نیست خود غرق اوهام و تخیلات مریضانه و کشمکش های عوامانه بوده و نمیتوانند قدمی در راه خدمت بولایت خویش بردارند بارها با خیلی وعده های بزرگ موسفیدان بدخشان عازم پایتخت شدند ولی تاکه وارد کابل شدند کسی مصروف جاسوسی و تخریب مردم بدخشان شد و کسی مصروف تعیین خویشاوندان خود و کسی هم غرق گدائی و پابوسی کجا کرزی و سفارت امریکا و انگلیس ازین مردم احساس خطر کردند که به داد شان نرسیدند؟

اشخاص دون همت همیشه درخواست های کوچک دارند و خیلی زود اشباع و راضی میشوند چنانچه جهادی های پنجشیری سی سال جنگیدند تا یک ولسوالی را ولایت سازند و غلام بچه های خودرا مفتخر به القابی کنند که هیچ تناسبی به دانش و شخصیت و افکار شان ندارد.

وقتی یک هئیت داخلی یا شخصیت خارجی به ولایت بدخشان برود زیر پایش از میدان هوائی تا کلوپ وردک قالین فرش نموده و برایش هزار و یک نوع غذا و میوه میأورند او هرگر نمتواند رنج و مشکلات مردم واقعی بدخشان را درک نماید و عقبماندگی این سرزمین پوشیده از کوه و کوتل را مشاهده کند وقتی هم برگشت میگوید: بدخشان بهشت افغانستان است تقوای خوانین و تکه داران بدخشان تا حدیست که خیلی آنها در گذشته برای مقامات ولایت زن میفرستادند و یکی از این خوانین نیز سه سال قبل در حالیکه چند زن را به آلمانها می برد دستگیر شد چنین مافیای قدرت و خیانت بر بدخشان حکومت میکند که شریک دزد اند و رفیق قافله پس چرا بدخشان در همه عرصه ها عقبمانده، محروم، فراموش شده و منزوی نباشد؟

چقدر دردناک و حیرت انگیز است که لاجورد و منابع طبیعی، مناظر عجیب سیاحی، دریا و انهار، چارمغز و زیره بدخشان شهره أفاق باشد ولی خودش چنان بیگانه از مدنیت و انکشاف ؟

دانشگاه بدخشان، د بدخشان پوهنتون، یو.نیورستی زادگاه سردار ولی دروازی معاون امان الله خان، عبدالله یفتلی وزیر دربار شاه، محبوب کوشانی رهبر حزب ستم ملی و معاون داکتر نجبیب، پروفیسر ربانی استاد دانشگاه کابل، رهبر جمعیت اسلامی، رهبر جهاد و مقاومت، رئیس دولت اسلامی، رئیس اپوزیسون در شورای ملی و رهبر جبهه ملی، پوهاند شهرانی استاد دانشگاه کابل، مدافع دروغین حقوق ازبیکها، رئیس کمیسیون تدوین قانون اساسی، معاون ریاست جمهوری، وزیر شئون اسلامی، و خیلی از وکیلان و تاجران و متنفذین و قلدرانیکه هر کدام در زمان خود "نگین عالم" بوده اند

من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هرچه کرد آن آشنا کرد

دمکرسی این نیست که رئیس جمهور برف بام خانه هر فردی را بروبد یا خداوندگار قدرت بیل گرفته و جوی خانه مارا پاک کند بلکه بستریست که برای رقابت مشروع هموار و چانس و فرصتی است که در اختیار همه شهروندان بطور مساویانه گذاشته میشود و این کفایت و درک و درأیت مردم و طبقات جامعه است که چگونه میتوانند ازین شرایط و امکانات استفاده کنند؟ مردم بدخشان درین هشت سال اوج غفلت و بی کفایتی و عقبماندگی ذهنی و مدنی خودرا به نمایش گذاشتند وقتی تلاش و ابتکار و انسجام مردم دیگر ولایات را می بینم و از مردم یا بهتر گفته شود نخبه های بدخشان را سخت از غفلت و خود بزرگبینی "این خام کله های از خود راضی" خجالت میکشم.

اگر آدمی درین ولایت باشد، اگر رهبری این مردم داشته باشند در چنین شرایطی که میلیاردها دالر به افغانستان سرازیر میشود چرا مردم بدخشان نمیتوانند حقوق و سهمیه خودرا بگیرند، وقتی والی، نمایندگان و خواص قوم نمیتوانند بودجه را مصرف کنند یا مشکلات مردم را به مراجع داخلی و خارجی برسانند گناه کیست؟ چنین کاری فرهنگ سیاسی و اداری میخواهد که در بدخشان از ربانی و کوشانی و شهرانی "بادیگارد کرزی" گرفته تا روشنفکرنماهای بدخشی "أیدیالوژیست های خیالپرداز" ندارند بگذریم از خوانین و بالانشین های سفره حکام و کسانیکه در مدار تاریخ از رنج و جهل و عواطف دینی و مشکلات عوام تغذیه کرده و انکشاف و پیشرفت مادی و معنوی را در تضاد با منافع خود میدانند

وقتی در زمان جنگ گلبدین یک بار محاصره کابل شکست مواد خوراکه ارزان تر شد یکی از فرماندهان ارشد بدخشان به وکیل التجاره خود گفت: انشاء الله باز کابل محاصره میشود "وقتی برق و سرک در بدخشان نازل شود چگونه دیگر میتوانند مردم را گروگان گرفته و سرشان کسی بنام خان و کسی بنام وکیل تجارت کند؟ از برکت همین فقر و جهل و نفاق بود که ظاهرخان چهل سال حکم راند.

نمایندگان بدخشان خصوصاً شورای ولایتی نیز قبل از اینکه یک نهاد مردمی و برخاسته از متن جامعه باشد گروهی از اجیران دولتی اند که هرچه استاد اجل گفت بگو میگویند حالانکه شورای ولایتی بر اساس قانون اساسی همان وظیفه ای را در برابر حکومت محلی دارد که شورای ملی در مرکز و نظارت بر حکومت مرکزی دارد، وظیفه شورای ولایتی به هیچ وجه تنها مشوره به مقامات ولایت نیست بلکه نقد و نظارت و پیشنهاد عزل و نصب مامورین هم است خصوصا گزارش از وضع ولایت و اجراأت حکومت محلی بریاست شورای ملی، شما شورای ولایتی بدخشان را با شورای ولایات دیگری چون بلخ، بامیان، قندهار، ننگرهار، کنر و... مقایسه کنید میدانید که اعضاء شورای ولایتی بدخشان نه تنها مامور دولت اند بلکه از درک مسئولیتهای خود هم عاجز اند" گدا گر کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟"

مشکل دیگر بدخشان قشر روحانیست این قشر مهم از نظر درک و اندیشه، عقبمانده ترین نیروی اجتماعی است که در عقبماندگی و مشکلات بدخشان بعد از دولت نقش کلیدی دارند.

روحانی بزرگ قریه ما گفته بود اگر زمین حرکت نماید پس چرا موقعیت مسجد ما هیچ تغییری نکرده است ؟ و دیگرش گفت آنچه را شما مکتبی ها بنام مکروب یاد میکنید همان جن است اگر شما پیش اکثر روحانیون بدخشان و شاید هم شمال بگوئید عوامل دیگری جز اراده خداوند شمارا مریض کرده است تکفیر تان نموده و اگر بتوانند شمارا نیز میکشند این روحانیون که بر وجدان و عواطف عوام از طریق مساجد و مدارس حکومت میکنند همواره میگویند: الفقر فخر، قناعت روح اسلام است، خروج و صدای زن حرام است، تحصیل دختر ترویج فحشاء است، اطاعت از حکام واجب است، دنیا دوزخ مومنین و جنت کافر است و... دینی که بخاطر عزت و آزادی انسان نازل شد ملا و ملاک و تاجر و حاکم مخدرش ساختند

خلاصه اکثر روحانیون کشورما خصوصا بدخشان دشمن سوگند خورده تکنالوژی، تمدن، پیشرفت، أزادی، دمکرسی و حقوق بشر اند حتی در برخی مناطق هنوز هم اجازه ندادند که مکتب اعمار شود امروز ۹۰% أخوندها و ملاهای بدخشان طالب اند فقط سلاح ندارند وقتی طالبان بار دیگر بطرف شمال سرازیر شوند لشکرشان تا حیرتان و درواز و کران زیر فرمان خواهند بود آیا ملای ما میداند که در جهان او چی میگذرد؟

کسانیکه بتوانند مردم را علیه فقر و جهل، غدر و خیانت اداری، خرافات اجتماعی و تبعیض و محرومیت تاریخی بسیج و سازماندهی کنند بدخشان یتیم خانه افغانستان است سرزمینی که در مدار تاریخ از تبعیض اداری و سیاسی و محرومیت جانسوز و عقبماندگی وحشتناک رنج برده است و شاید رهبران کابل خواسته باشند بدخشان را بحیث موزیم دوره قرون وسطائی و عصر حجر همچنان نگه دارند که اگر چنین باشد چی افتخاری بالاتر ازین!

پروفیسور ما که امیدهای دروغینی را در ذهن مردم بدخشان أفریده بود بالاخره ثابت ساخت که جز ببر کاغذی نبوده است و ازین کلیشه زیبای توهم هیچ سودی مردم بدبخت بدخشان نبرد از جهاد و مقاومت جناب استاد هم که فاقد برنامه و استراتیژی مشخص و سازمانیافته و هدف واضح و عملی بود کسی جز خانواده او با تعدادی از غارتگران خونفروش و چاپلوس نفع نبرد چون در دوره جهاد و مقاومت هم یک ارباب و تحویلدار بود تا یک رهبر پلانگذار، منصور میگوید: از همه مهمتر این كه رهبران احزاب تا پایان جهاد بیشتر سرگرم توزیع پول و سلاح به متقاضیان بودند و در نقش «خزانه دار» عمل می كردند، نه بعنوان رهبر و مسوول یك جنبش سیاسی كه در آن به فكر، برنامه و مدیریت سخت نیاز است" ولی در برابر حمایت ازین پروفیسور توانا و سیاستمدار بزرگ در حیرتم که چرا قدرتمداران بدخشان تا کنون نتوانسته اند فوزیه کوفی را همچو یوسف در چاهی اندازند چون از خصوصیات بارز ما بدخشانیهای با فرهنگ و هوشیار است که هر فرهادی را بدریا فگنیم و هر شیادی را بر شانه حمل کنیم

عملکرد رهبران پوشالی ما طوریست که دیگر نباید به صورت های سفید و سیرت های سیاه آنان که بر سر زبان ذکر خدا ولی در رفتار در خدمت ابلیس اند؛ اعتماد ورزید و نبض زنده گی را بدست شان سپرد، پروفیسر که از مسروقات جهاد و مقاومت تغذیه میکند هنوز هم مانند گلبدین راکتیارعمامه و لباس سیاه می پوشد تا چنین وانمود سازد که پیامبر عصر خود است؟ دیگر کافیست، تا به پای سیاه کاریهای چند تن، شهروندان افغان قربانی دسیسه های ارباب معامله و قدرت های دروغین گردند.

خیانت دیگر ربانی در حق مردم مظلوم و خوشباور بدخشان تحمیل والی ها، شهردارها، فرماندهان و حتی روسای ادارات محلی است، هر کسی میخواهد بدخشان را تاراج و غارت کند با واسطه خدمت او رفته و پُست و مقام دلخواه خودرا در بدخشان بدست میأورد نه سویه و دانش کسی برای او مطرح است و نه تعهد و تجربه اش، تا کنون چندین والی را شخصا در بدخشان نصب کرد که با أنچه بنام بدخشان از مؤسسات خارجی و دولت ربودند فرار کردند.

همین والیی را که یک جنگ سالار گلبدین راکتیار و باغیست شخص ربانی برگزیده است که جز وعده و نیرنگ و دروغ و فریب کاری ندارد کسیکه میگوید: سویه و شخصیت من از سطح بدخشان بالاست یعنی برای من توهین است که در ولایتی چنان بدوی و عقبمانده و مردمی چنان وحشی و جاهل مصروف کار باشم.

در حالیکه در ولایت استراتیژیک بدخشان باید کسی والی باشد که اولا درین شرایط زبان انگلیسی را فوق العاده بداند تا کمک و توجه مقامات خارجی را جلب کرده بتواند ثانیا در اداره، تخصص و تجربه کافی داشته باشد تا بتواندعمق فاجعه و مشکلات تاریخی و متراکم مردم کوهستانی و ساده و پراگنده بدخشان را درک نماید ثالثا شخصیت دلسوز، متعهد و شجاع باشد تاعلیه قلدران و مفسدین مقاومت کرده بتواند مردمی که در اثر سرکوب و فشار حکومت های گذشته حتی از نام پولیس و مامور وحشت دارند و از حکومت فرار میکنند تا چی رسد که حکومت را زیر فشار قرار داده بتوانند تا مشکلات آنها را رفع نماید اگر تخصص، تقوا و شخصیت قوی رمز موفقیت در اداره هر ولایتی باشد ربانی با چنین تعیینات خودسرانه و نا سنجیده ی خود هشت سال بدخشان را از چانس بازسازی و کمک های جهانی محروم ساخت در حالیکه واسطه سالاری و رابطه سالاری لجنزار فساد اداری و کمین مردم ستیزیست.

این مرد ضعییف النفس، محافظه کار، بی تصمیم و خود بزرگبین بارها ثابت نمود که چقدر در انجام وظایف محوله ناتوان، ناکام و شخص بی کفایت و نابکار است او مردیست عوامزده که از خود هیچ هدف و استراتیژی در مورد بدخشان ندارد.

ربانی با نفوذیکه بر کرزی و دولت داشت و با روابط خارجی و شناخت از مراجع مادی و سیاسی جهان میتوانست بدخشان را با پاکستان، چین و آسیای میانه از طریق اسفالت وصل نموده و ازین ولایت مارکیت بین المللی در شمال سازد و شهر قدیم بدخشان را از نو با استندرد و ماسترپلان شهری بازسازی کند که از لایابه تا شورابک را در بر میگرفت بدین ترتیب علاوه بر انکشاف و بازسازی ولایت وسیع و کوهستانی و عقبمانده شده ی بدخشان هزارها جوان کار میافت.

 زیرا دیگر مردم بدخشان نمیتوانند از طریق زراعت، مشکلات و نیازهایشان را مرفوع سازند چون زمین هامفلوک شده و ۹۵% زمین در بدخشان للمی و کوهستانی است که برخلاف زمین های آبی و مناطق گرمسیر هر چند سال بعد یکبار حاصل داده میتواند و بس جنگلات از میان رفته و تربیه مواشی دیگر بنابر عدم علوفه و مالچر رو به زوال است بنابرین مالداری و زراعت دیگر نیاز جمعیت رو به افزایش بدخشان را تکاپو کرده نمیتواند او نیز میتوانست میلیونها خانواده ای را که در بدخشان سرپناهی ندارند و خانه و زمین شان کوچیده است یا طعمه سیلاب شده و در خطرانقراض قرار دارند به ولایات و مناطق دیگر انتقال دهد امروز بدخشان بیشترین أواره و مهاجر داخلی را دارد که از نبود خانه و سرپناه رنج می برند.

امروز در بدخشان یک تراژیدی واقعی جریان دارد که اگر علاج واقعه را خردمندان بدخشی، خود قبل از وقوع نکنند ما شاهد یک فاجعه وخیم و خطرناک انسانی خواهیم بود فاجعه غم انگیزیکه مردم بالاخره اولادشان را خواهند خورد و دختران خود را مانند گذشته بخاطریکه فقط زنده مانند به ناقلین و تجار انسان خواهند بخشید چون علاوه بر اینکه نسبت افزایش گرما و تغییر جوی، خشک سالی های دوامدار مارا تهدید میکند بحران اقتصادی در جهان بالاخره منطقه و کشورما را نیز فرا خواهد گرفت در حالیکه از یک طرف گروهی از مافیای مواد مخدر، محتکرین و سود خواران و مامورین فاسد و غارتگر در بدخشان مالک میلیونها دالر شده اند و از جانب دیگر ۹۰% مردم در زیر خط فقر زندگی نموده و بخاطر یک لقمه نان خشک به هر ذلتی تن میدهند و ۵۰% زن و مرد بدخشان خصوصا جوانان از رنج فقر و بیکاری به اعتیاد پناه برده اند و ۴۰% دیگر شان در جستجوی نان و لباس از بدخشان خارج شده اند راستی بدخشان توسط مافیا رهبری و اداره میشود که ریشه در اعمال غیرمسئولانه ربانی دارد او نه زن خانه شد و نه مرد میدان کمال شرافت یک انسان درین است وقتی احساس میکند که در انجام وظیفه خود موفق نیست استعفا دهد تخدیر و گروگان گرفتن مردم و ایجاد امیدهای دروغین در عوام یک خیانت بزرگ است نباید با عواطف عوام بازی و با مشکلات مردم تجارت نمود و از جهالت توده های غافل و پراگنده استفاده سیاسی و مذهبی، چنین کاری یک جنایت سازمانیافته و خطرناک است

بدخشان یتیم خانه ای بیش نیست که با بدخشی، حکومت مرکزی مانند یتیم برخورد میکند مثلا بخاطری که رژیم منفور کابل خودرا ملی نشان داده باشد برخی پروژه های کوچک و روبنائی را در ولایاتی مانند بدخشان تخصیص داده است مانند اعمار دو کیلومتر سرک در بامیان ولی همین پروژه ها نیز در اختیار مردم بومی بدخشان قرار ندارد بلکه توسط دیگران اداره اداره میشود در حالیکه پول تجار بدخشان راکد مانده و انجنیر و دریور و کارگر بدخشان بیکاراست و جوانانیکه در انگلیسی و کمپیوتر تخصص دارند سرگردان و پریشان بدنبال کار میدوند

کسانیکه درین پروژه ها و موسسات دولتی و غیردولتی و انجوها بدخشی نیستند طبیعی است که بخاطر خدمت نیأمده اند بلکه با جعل اسناد فقط سرقت و اختلاس میکنند و سپس فرار اگر بدخشان مسئولین با وجدان، حکومت قوی، نمایندگان وظیفه شناس و رهبران وارسته داشته باشد اولا با مکتوب متحدالمال از تمام نهادهای مصروف کار در بدخشان میخواهند که از استخدام پرسونل غیر بدخشی و قرارداد با تجار غیربدخشی جداً امتناع ورزند.

اگر بدخشان رهبری داشته باشد حتی مردم را سازماندهی میکند تا علیه چنین استثمار و سلطه جوئی قیام نموده و نگذارند تا هر دزد و قاچاقبری بر سینه مردم بدبخت در بدخشان سوار شود چرا که بدخشان بقدر کافی پرسونل اداری، انجنیر، تجار و کارگر دارد و فرزندانش هم انگلیسی میدانند و هم کمپیوتر فقط بکار نیاز دارند و بس چی نه پول دارند که رشوت بدهند و نه واسطه ولی کسانیکه بوکالت از بدخشان ارتزاق میکنند مگر آنچه درین ولایت و برین مردم میگذرد را نمی بینند پس بخاطر چی و تا بکی سکوت میکنند؟ تا زمانیکه ما خانه خودرا ساخته و اداره کرده نتوانیم افغانستان را چطور میتوانیم؟

ربانی اولاً باید بدخشان را میساخت هرقدر شما عمق فاجعه انسانی و عقبماندگی و مشکلات بدخشان را بهتر درک نموده و بیشتر مشاهده کنید یقین و باور تان راسخ تر میشود که چقدر این مردم یتیم و غافل و پراگنده اند اولاد شان در حالیکه نبوغ و تحصیل دارند ولی بیکار اما کسانیکه چند کلمه انگلیسی شکسته بیش نمیدانند و فقط یک کورس کمپیوتر خوانده اند در بدخشان همه کاره هستند میگویند: بدخشی باش ولی در بدخشان نی راستی ما عجب خود کش بیگانه پروریم؟ گویا این چیزها به ربانی و دیگر وکلاء و نخبه های بدخشان ربطی ندارد مگر اینکه کسی از خانواده خودشان بیکار باشد.

وقتی شما به وقاحت این خیانت ربانی به ولایت بدخشان پی برده میتوانید که بدانید او پسرخاله جاهل و عیاش و دزدش را زمانیکه به قدرت رسید معاون والی ساخت که تا کنون یکه تاز بدخشان است، وقتی والی بدخشان منشی مجید باشد و معاون او هم کسیکه با شهادت نامه جعلی بخاطر تحصیل سعودی فرستاده شد چون مکتب نخوانده بود ناکام ماند و از سعودی اخراج شد ولی چنین فرد بیسوادی تا کنون سرنوشت مردم ولایت بدخشان را تعیین میکند آیا کسی از درس و تحصیل او خبر دارد؟ اگر مردم بدخشان عوام و غافل نباشند چطور یک چنین فرد جاهل را به رهبری خود پذیرفته میتوانند؟

این سازشکار معروف، عروسک جاهل و بزدلی چون دامادش را معاون کرزی ساخت که همچو دستپاک تا کنون مورد استفاده تیم قدرت قرار دارد.

"من استغضب ولم یغضب فهوحمار کسیکه قادر به دفاع از خود نباشد از مردم چگونه میتواند حمایت کند؟ هزار ها کتاب و مقاله علیه او نوشته شد ولی خمی به آبرو نیاور دپس او چی میداند که در ماحولش چی میگذرد؟

ما در گذشته فریاد میکشیدیم که حکام نژاد پرست به ولایت بدخشان خدمت نکردند ولی هاشمی و کوشانی و ربانی و شهرانی و... چی کردند بلکه فقط کشتند و خوردند و بردند کسی بنام خدا و کسی بنام خلق، شما خدمت سیما ثمر را مثلا به ولایت غزنی با خدمت کوشانی و ربانی و شهرانی در بدخشان مقایسه کنید خجالت میکشید که چنین وطنداران عقیم دارید، کرزی حتی برای اولاد طالبان یتیم خانه و پرورشگاه و مکتب و لیلیه ساخت ولی ربانی اولاد کسانی را که بنام او گروه گروه شهید و ناپدید شدند یکسره فراموش کرد زنان اکثر مجاهدین بخاطر امرار حیات اولاد شان تن فروشی و گدائی میکنند یا کنیز عام اند حالانکه اولاده خودش با دالر بازی میکنند زهی وجدان و اسلامیت را، اسلام میگوید: اگر شبی همسایه تو گرسنه بخوابد در حالیکه تو سیر، ایمان تو ناقص است، منتسکیو میگوید: هر کاخی که مشاهده میکنید از خون کوخ نشینان رنگین شده است.

آقای ربانی باید جواب دهد که میلونها دالر پول سربازان زمان جنگ علیه شووری سابق را که با شکم گرسنه و پای برهنه در برابر تجاوز سرخ ایستاده بودند؛ کجا کرده است؟ او شاید هیچ جوابی برای این نداشته باشد؛ چون سرمایه گذاری های کلان در امارات متحده عربی و خرید املاک در انگلیس، امریکا، پشاور، کابل و خدا میداند ده ها جای دیگر همه و همه از این پولها صورت گرفته است کسیکه زنان و دختران شمال و بدخشان، در وقت مقاومت بخاطر یک لقمه نان خود فروشی میکردند ولی او با زن و اولادش میلیاردها افغانی را بدون حساب و کتابی در روسیه چاپ نموده و به اسعار خارجی تبدل و به خارج انتقال میدادند.

علاوه برین استاد میلیونها دالر جهاد و مقاومت را بطور خصوصی قرار زمزمه مردم به افراد مورد نظرش برای تجارت داده است اگر ازین پول ها فابریکه میساخت هزارها نفر امروز دیگر نیازی نداشتند که به ایران و پاکستان سرگردان شوند حالانکه دیگر هیچ کسی یک افغانی هم نه به ربانی میدهند و نه به ورثه او که این خیانت دیگری در حق اسلام، مردم، وطن و جهاد و مقاومت است او بهتر از هرکسی میداند که هر آنچه را خانواده او ذخیره کرده است مسروق و خون بهای بهترین فرزندان بدخشی و تاجک است بازهم افتخار به شیخ محسنی که برای مردم خود لااقل یک دارالعلوم ساخت و سیاف هزاران نمره زمین را به افرادش توزیع کرد و غیر از ربانی هر شخصیت دیگر اثری از خود بجا گذاشته است که میتواند فردا ذکر خیری از أنها باشد.

حالا که چنین است و به گفته شاعر: یاران راستین شده مار آستین، چگونه میتوان بدخشی را فهماند که حق را هدیه نمی کنند و هیچ وقت نمیتوان با عذر و پا بوسی گرفت؟ چرا و تا چی وقت احساس حقارت میکنید؟ و از کدامین نیرو میترسید؟ اگر اراده سیاسی داشته باشید همه چیز دارید فقط بیدار شوید از جا بجنبید و از خود بپرسید که چی نیازی دارید؟ گدامنش و گداخصلت نباشید در تقدیر هیچ زن و مردی جهل و فقر و ذلت نیست قضا و قدر انسان در دست خودش است اوست که میتواند خدا گونه یا پادشاه و جهانکشا شود و میتواند برده و مجرم و گدا... تلاش دانه در خاک تاکی چو موران زیستن در خاک تاکی

هیچ کسی بادار و شوهر شما نیست و هیچ چیزی را دولت از کیسه خودش به شما نمی دهد به عقیده من طبیعت خاموش و مطیع ماست که از خطر پذیری هراس داریم.

اگر شما نباشید نظامی نیز نخواهد بود پس شما علت وجودی دولت هستید شما مالک و پاسدار وطن هستید شما بالاخره خلیفه خدا در زمین هستید تا چی وقت مانند بز در کوه ها خیز میزنید مانند گوسپند به زیر سایه چوپان راه میروید مانند شتر به دیگران بار میکشید مانند گاو برای خداوندگار قدرت شیر میدهید و مانند برده از کسانیکه شمارا با دیده حقارت مینیگرند و جز در مواقع نیاز بسوی تان نمی آیند پاسداری میکنید؟ منتظر چی هستید: هرگز معائده ی آماده از آسمان نازل نخواهد شد إن الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیر و اما با نفسهم

شما خود مسئول رنج و جهل و مشکلات و عقبماندگی خودتان هستید نه دیگران.

خوشباوری ما بیش از حد احمقانه است احساس میکنم که حماقت و غفلت در نهاد ما نهفته باشد تصور نکنید که من این سخن را بخاطر توهین به مردم نجیب بدخشان زدم نه هرگز چنین نیست بلکه میخواهم به عنوان یک بدخشی اعتراف کنم که ما در اسارت ذهنی، عقبماندگی عقلی، درک سطحی از واقعیتهای اجتماعی، رویدادهای سیاسی، تحولات جهانی و هنجارهای تاریخی قرار داریم و حالت روانی ما نورمال نیست انسان نورمال و خود آگاه همواره با واقعیتها مبارزه میکند جهان را در نتیجه همین مبارزه با واقعیتها بود که انسان به یک دهکده کوچک تبدیل کرد و حتی مصروف تسخیر کائنات دیگر است

انسان واقعیت پذیر و تسلیم طلب یک انسان مریض و شکست خورده و غافل است زیرا چیزی درین عالم بنام واقعیت و محال سراغ ندارد بلکه این تصور ماست که ناشی از درک و اراده میشود مگر مردم امریکا با مردم افغانستان کدام فرق اساسی در خلقت دارند چرا زن در غرب وزیر و پیلوت میشود و مالک شرکت است ولی در افغانستان مانند کنیز کار میکند و چون حیوانات هنوز هم استثمار میشود؟

زن و مرد جاهل نمیتوانند جز اولاد جاهل تربیه کنند، جامعه عقبمانده نمیتواند جز مردم عقبمانده داشته باشد و عقبماندگی روانی و ذهنی و عقلی خیلی مرگبار تر از عقبمانده گی مادیست، در قرن ۲۱ دیگر نمیتوان با شرایط قرن پانزده خورشیدی زیست و نه درین دهکده جهانی معزول از دیگران.

امروز همه ی بشر در جنگ اند، جنگ اقتصادی و فرهنگی درین معرکه هر کسی حریف خودرا نزند خودش زده میشود، مردم افغانستان خصوصاً بدخشان تا کنون خطر چنین جنگ خانمانسوزی را درک نکرده اند تا برایش آمادگی بگیرند بنابرین به تدریج منقرض میشوند-

پس "به مردم بدخشان پیشنهاد می کنیم که بیش ازین گوسفند نشوند زیرا گوسفند یا خورده می شود یا دوشیده اگر شیر شده نمیتوانند گاه گاهی پوست شیر را هم به تن نمایند و حق خویش را با استفاده از شیوه های دموکراتیک و مسالمت آمیز چون تظاهرات اخیر شان بگیرند که حق گرفته می شود". گرچی درین عصر دیگر خشونت به هر نام و عنوانی باشد مردود است ولی مقاومت منفی، مظاهرات سازمانیافته سراسری، مبارزه مدنی، دقت در انتخاب وکلاء و مسئولین خصوصا رئیس جمهور، مشارکت در انجمن های اجتماعی، اتحادیه های صنفی و سازمان های سیاسی، پخش ونشرافکارخود ازطریق رسانه های ملی و بین المللی، دیدار با مراجع ذیدخل داخلی و خارجی، تدویر سیمینارها و کنفرانسها بخاطر ارزیابی مشکلات سراسری بدخشان و تشخیص اولویتها، انتخاب رهبران محلی در سطح قریه ها، شهرستان ها و ناحیه های شهر فیض آباد که باز توسط همین رهبران محلی یک شورای اجرائی بحیث موسفیدان مردم بدخشان تشکیل شده و مرجع الهام بخش وکلاء یا بتهر گفته شود مشاورین وکلاء باشند.

چون برای یک وکیل خیلی دشوار است که با هر موکل خود همواره دیدار داشته باشد هرقدر در یک کشور یا ولایت انسجام و سازماندهی در میان مردم تبارز کند مردم بیشتر وارد صحنه و فعال شده و بهترمیتوانند بدفاع از حقوق خود پردازند مهم این است که مردم بدانند چی حقوقی بر دولت و چی مسئولیتی در جامعه دارند؟ مامورین نوکران قراردادی شان اند یا مالکین سرنوشت آنها مردم همواره باید توسط خودشان سازماندهی و رهبری شوند فقط رسانه ها باید پل ارتباط میان افراد جامعه و اقشار مختلف باشد.

امامان مساجد باید مشکلات جامعه در اولویت قرار دهند و مردم با هزاران شیوه دیگر دولت را زیر فشار قرار بدهند تا رفع مشکلات آنها را در اولیتهای کاریش قرار داده و بدخشان را جدی و مهم پندارد نظام ها همواره در خدمت مردمی اند که میتوانند حکومت را به چالش کشند و مشکل ساز باشند و بقدریکه دولتمردان ازین مردم احساس خطر کنند برفع مشکلات و نیاز شان خواهند پرداخت وعده های کرزی را در بدخشان بخاطر دارید؟ هر سیاستمداری باز هم چنین خواهد کرد ولی شما نباید بار دیگر مرتکب اشتباه شوید

حافظ وظیفه تو دعاگفتن است در بند آن مباش که کس نشنید

شمه ای ازوضع بدخشان درأئینه بی بی سی:

زنان بدخشان برای امرار معاش به جمع اوری بته های كوهی روی اورده اند

ضعف اقتصاد خانواده ها و رفتن مردان براى دریافت کار به خارج از ولایت بدخشان، زنان رامجبور ساخته است که از طریق جمع آورى بُته هاى کوهى،امرار معیشت نمایند.

به همین علت تعداد زیاد زنان بدخشان به جمع آورى بُته کوهى (شیرین بویه) که کندن آن کار مشکل وطاقت فرسا است، روى آورده اند.

گلالى اکبرى عضو شوراى ولایتى بدخشان به آژانس خبرى پژواک گفت که اخیراً از ولسوالى هاى خاش، کران و منجان، یمگان، جُرم و بهارک دیدن کرده و وضعیت زنان را وخیم دریافته است.

وى میگوید که بیش از یکصد زن در کوه و تپه هاى ولسوالى خاش، مصروف کندن شیرین بویه بوده و از طریق فروش آن، امرار معیشت میکنند.

خانم گلالى اظهار میدارد که بیکارى و رفتن مردان به خارج از بدخشان و کمبود مواد غذایى، زنان را به کار هاى ثقیل مانند کندن بُته هاى کوهى وا داشته است.

این عضو شوراى ولایتى علاوه کرد که دولت باید به وضعیت زنان توجه داشته و به مشکلات شان رسیده گى نماید.

وى میگوید که دولت وموسسات باید زمینۀ حرفه ها مانند قالین بافى، دست دوزى زنبوردارى، مالدارى و قرضه هاى کوچک را براى زنان فراهم نماید تا زنده گى شان بهبود یابد.

از شیرین بویه براى ساختن ادویۀ طبى استفاده میشود و اکثراً به پاکستان صادر میگردد.

ملیحه ٢٥ ساله باشندۀ قریۀ شهران ولسوالى خاش که شوهرش از سه ماه بدینسو، جهت کار به ایران رفته است،از وضع بد زندگى شکایت نموده، میگوید: روزانه چهار تا هفت کیلو شیرین بویه را با مشکل زیاد بدست مى آورم و از طریق فروش آن نفقۀ خود و اولادهایم را به پیش میبرم!.

وى علاوه کرد که اگر چه کندن شیرین بویه کار آسان نیست و از فروش آن پول ناچیز بدست مى آید (هفت کیلو شیرین بویه ٨٠ افغانى بفروش میرسد)، اما کار دیگر براى زنان دریافت نمى شود و زنان مجبور اند که دست به کار شاقه بزنند.
ملیحه از دولت خواست که باید پروژه هاى مانند، مرغدارى و مالدارى را روى دست بگیرد تا زنان بتوانند، از این طریق نفقۀ خود و خانوادۀ خود را تامین نمایند.
کندن این بتۀ کوهى حتى به قیمت جان زنان تمام میشود.
حاجى عتیق الله ولسوال خاش به آژانس خبرى پژواک گفت که یک زن مُسن که دو روز قبل مصروف کندن بتۀ شیرین بویه در قریۀ کج گردن بود، به گودالى که حفر نموده بود، افتید و جان داد.
وى میگوید که زنان زمین را یک الى دو متر حفر میکنند و ریشۀ طویل شیرین بویه را از آنجا بدست مى آورند.
ولسوال خاش خاطر نشان ساخت که قبلاً زنان این کار را نمى کردند، اما حالا از اینکه اکثر مردان به دلیل کمبود مواد غذایى، فقر اقتصادى و بیکارى و بخاطر کار از بدخشان خارج شده اند، به این کار اشتغال پیدا کرده اند.
روح الامین امانى عضو شوراى ولایتى بدخشان چندى قبل گفته بود که بیش از دو هزار خانواده به اثر کمبود مواد غذایى و بیکارى به ولایات همجوار کوچ دسته جمعى نموده و اضافه از ١٥ هزار جوان، بخاطر دریافت کار به خارج ازبدخشان، ایران و پاکستان رفته اند.
وضعیت ناگوار زنان باعث نگرانى مسوولین حقوق بشر نیز شده است.
وحید الدین ارغون مسوول کمیسیون حقوق بشر در ولایت بدخشان میگوید که نباید زنان کار شاقه نمایند.
ارغون به آژانس خبرى پژواک گفت که مردم در بعضى مناطق، از اثر قحطى مواد غذایى، دست به خوردن علف کوهى زده اند.
وى هشدار داد: اگر دولت در این زمینه توجه جدى نکند، باعث فاجعۀ انسانى خواهد شد.
اخیراً آژانس خبرى پژواک گزارشى را نشر نمود که فقر و پایین بودن سطح اقتصاد مردم در بدخشان، باعث شده تا شمار زیاد خانواده ها در ولسوالى شغنان، درواز ها و کران و منجان به علت گرسنگى و قحطى و بخاطر بقاى خود، علف بخورند.
مردم این مناطق میگویند که برفها در کوه و دمن آب شده و گیاه روییده است، ناگزیر اند که بخاطر بقاى خود، گیاه کوهى بخورند.

هزاران خانواده در بدخشان در معرض خطر قرار دارند

پژواک : بیش از دو هزار خانواده در ولایت بدخشان،از اثر درز شدن کوه و لغزش تپه هاى خاکى به معرض خطر قرار دارند.
این خانواده ها در سه ولسوالى و فیض آباد مرکز بدخشان زیست دارند و تعداد دیگر از هراس اینکه مبادا کوه و تپه ها فرو بغلتند، به جاهاى مصؤن پناه برده اند.
شش سال قبل، لغزش تپه هاى خاکى و کوچ کردن کوه در قریۀ اوگر ولسوالى یفتل بالا، گندم پول ولسوالى کشم و خم اول حومۀ شهر فیض آباد، باعث هلاکت بیش از هفتاد تن و تخریب ده ها منزل مسکونى گردیده بود.
محمدعثمان ابوذر رئیس جمعیت هلال احمر ولایت بدخشان روز گذشته به آژانس خبرى پژواک گفت که او اخیراً از مناطق در معرض خطر دیدن کرده و حالت باشنده گان آنجا را نگران کننده دریافته است.
وى میگوید که بیش از یکهزار خانواده در ولسوالى هاى شهر بزرگ، یفتل و راغ ششصد خانواده درقریۀ بتاش حومۀ فیض آباد و چهار صد خانواده در ولسوالىهاى زیباک و ارغنچخواه در معرض خطر لغزش کوه و تپه هاى خاکى قرار دارند.
ابوذر اظهار داشت: (( اگر قبل از فرا رسیدن زمستان،این خانواده ها به محلات مصوون انتقال داده نشوند، زمستان پر مخاطره را پیش رو داشته و فاجعۀ بزرگ بشرى بمیان خواهد آمد.))
قرارمعلومات موصوف،این مناطق حادثه خیز است کوه ها و تپه ها به اثر حوادث طبیعى،از جمله زلزله درز نموده و این درز ها به مرور زمان رو به افزایش است.
 مردم درمعرض خطر نیز هراسان بوده، میگویند که به علت ضعف اقتصاد، توان رفتن به جاهاى مصوون را ندارند.
محمد نبى ٥٠ ساله باشنده قریۀ ایلگى ولسوالى یفتل به آژانس خبرى پژواک گفت : ((خانه ام زیر تهدید تپه است،هر لحظه خطر احساس میکنم وقتیکه برف و باران ببارد امکان دارد که تپه بغلتد.))
وى که فامیل شش عضوى دارد مى افزاید که در قریه شان، ٧٥ خانواده زنده گى دارند و نمى دانند که سرنوشت آنها چه خواهد شد؟
محمد آصف ساکن قریه بتاش حومۀ شهر فیض آباد میگوید که خطر افتیدن کوه وجود دارد،کوه از چند سال بدینسو درز کرده و درز آن، روز بروز بزرگ شده میرود و در صورتیکه به جاهاى مصوون انتقال نشوند، کوه بر سر آنها فرو خواهد افتید.
سال گذشته، تیم بازسازى ولایتى آلمان از این ساحه دیدن کرده و به مردم هشدار داده بود که منطقه را بخاطر احتمال فروافتیدن کوه ترک نمایند.
محمد بابا یوسف ٤٥ ساله، از درۀ زاران ولسوالى یفتل اظهار میدارد: (( خانه ام در سیلاب بهارى تخریب شد تپه هاى خاکى زنده گى ما را تهدید میکند ما در زیر خیمه دور تر از جاى اصلى خود زنده گى داریم.))
وى خاطر نشان کرد که کوه ها و تپه ها تا یکماه بعدبا برف پوشیده خواهند شد، مردم اقتصاد ضعیف دارند و نمى توانند براى خود خانه بسازند، به مواد خوراکه نیز ضرورت شدید احساس میشود، دولت باید چاره اى بسنجد تا زنده گى آنها مصوون بماند.
رئیس جمعیت هلال احمر بدخشان نیز میگوید که دولت و موسسات کمک رسانى باید هر چه زودتر توجه کنند زیرا هلال احمر، امکانات ناچیز در دسترس داشته و نمى تواند مشکل معروضین به خطر را حل نماید.
وى مهمترین مشکل مردم را انتقال آنها به جاهاى مصؤن وکمکهاى غذایى و آب آشامیدنى عنوان کرد.
انجنیر پیر محمد رئیس احیاء و انکشاف دهات بدخشان مشکلات مردم را تایید کرده،اما از نبود امکانات حرف زده، میگوید که هر زمانیکه از سوى مؤسسات و ادارۀ مبارزه باحوادث درمرکز( کابل) به آنها کمک برسد، به کمک معروضین به خطر خواهند شتافت.
مسؤولین ادارۀ مبارزه با حوادث در کابل با وصف تماسهاى مکرر آژانس خبرى پژواک در مورد کمک به مردم بدخشان، اظهار نظر نکرده اند.
بدخشان یکى از ولایات کوهستانى در شمالشرق کشور بوده و با تاجکستان و پاکستان سرحد دارد.
 لغزش کوه باعث تلفات و خسارات به مردم کندز و تخار ( ولایات همجوار بدخشان) نیز شده است.
سال گذشته به اثرلغزش تپه بر یک منزل مسکونی در مرکز کندز، شش طفل کشته و دو طفل مجروح گردید.
این حادثه زمانى به وقوع پیوست که فامیل های عروس و داماد، سرگرم سازوسرود وشادی بودند که ناگهان قسمتی از تپه فروریخت و با تخریب منزل، اطفال زیر انبار خاک دفن شدند.
همچنان لغزش کوه در ولسوالى نمک آب ولایت تخار که ناشى از آب شدن برف بود، جان ٨ عضو یک خانواده شامل یک زن، یک طفل و شش مرد را به تاریخ ٢١ جوزاى سال جارى گرفت.

08:50 گرینویچ - چهارشنبه 28 مه 2008 - 08 خرداد 1387

'چهارده کشته' در حادثه ترافیکی بدخشان

اداره ترافیک شمال شرق افغانستان می گوید در اثر واژگون شدن یک موتر (خودرو) سنگین وزن باربری در ولایت بدخشان، دست کم چهارده نفر کشته شده اند.

به گفته مقامات ترافیک بدخشان، در این حادثه بیش از پنجاه نفر دیگر زخمی شده اند که وضعیت برخی از آنان وخیم گزارش شده است.

این موتر کاماز، با حدود هفتاد سرنشین از ولسوالی موسوم درایم در ولایت بدخشان، راهی فیض آباد، مرکز این ولایت بود.

پلیس ترافیک بدخشان، علت این حادثه را خرابی جاده ها عنوان کرده است.

محمد ابراهیم، مدیر ترافیک بدخشان می گوید بیشتر قربانیان این حادثه زنان و کودکان هستند.

به گفته آقای ابراهیم، زخمی ها به یک بیمارستان در مرکز ولایت بدخشان منتقل شده اند.

بدخشان از دورافتاده ترین ولایات شمال شرقی افغانستان است که بیشتر جاده ها در آن خاکی و صعب العبور است.

مسافران در بدخشان، گاهی مجبور می شوند برای رفتن از یک ولسوالی به ولسوالی دیگر، از راه های بگذرند که وسایط نقلیه توان رفتن به آن را ندارد و مردم مجبور هستند با استفاده از خر و قاطر از این راه ها بگذرند.

در گذشته نیز حادثات ترافیکی و واژگون شدن موترهای مسافربری در بخش های مختلف افغانستان، تلفات سنگینی را ببار آورده است.

مرگبار ترین حادثه ترافیکی در افغانستان، سال گذشته در ولایت غزنی اتفاق افتاد که در اثر آن سی و دو نفر کشته و بیست و پنج تن دیگر زخمی شدند.علت این است که درین ولایات جاده یکطرفه ساخته اندیاهیچ سرک قیرنیست درحالیکه درولایات پشتونشین هایوی

هشدار شورای ولایتی بدخشان ازگرسنگی در آن ولایت

تاریخ : دوشنبه ۲۲ میزان ۱۳۸۷
موضوع: وضیعت بشری

شورای ولایتی بدخشان هشدار داد، در صورت که به مشکل خشکسالی و گرسنگی دراین ولایت رسیدگی نشود دفاتر نهاد های امداد رسانی داخلی و خارجی با اعترض گسترده مردمی مواجه میشوند.

این در حالی است که تمامی مسوولان نهاد داخلی و خارجی به شورای ولایتی فراخوانده شده و از آنان خواسته شد، با ارسال کمک های غذایی بزودترین فرصت از وقوع یک فاجعه قریب الوقوع انسانی ناشی از گرسنگی جلو گیر نمایند.

ذبیح الله عتیق معاون شورای ولایتی بدخشان در یک گفتگوی تلیفونی به آژانس خبری روز گفت که شورای ولایتی روز یکشنبه (۲۱ میزان) مسولان نهاد های امداد رسانی داخلی وخارجی را به دفتر این شورا در شهر فیض آباد فراخوانده و از وقوع یک فاجعه انسانی ناشی از گرسنگی هشدار داده اند.

همچنان گلالی اکبری یک وکیل شورای ولایتی بدخشان میگوید که گرسنگی و بیکاری هزاران جوان را مجبور به ترک خانه هایشان کرده وهر روزه دها جوان بیکار برای پیدا کردن کار به کشورهای همسایه پناه می برند.

قبل از این نیز نماینده گان ولایت بدخشان در ولسی جرگه هشدار داده بودند، اگر به آن ولایت کمک نشود، مردم با کمبود شدید مواد خوراکی مواجه می شوند.

این در حالی است که مسولان وزارت انکشاف دهات چند روز پیش گفته بود ند که نه میلیون دالر را برای پروژه های کار در مقابل پول به منظور کاهش سطح بیکاری و جلوگیری از خطرات گرسنگی به چهار ولایت شمال شرق اختصاص داده اند.

بی کاری و کمبود مواد غذایی ناشی از خشکسالی های پیهم باعث شده است، تا مردم در برخی از ولایات کشور ازاین بابت نگرانی داشته.

 در فرجام باید گفت: برخی از اجیران رسانه های بین المللی بخاطریکه معاش خودرا حلال کرده باشند اگر دیدند که یک نفر هم در بدخشان کار یافته أن را با أب و تاب زیادی گزارش میدهند یا اگر کسی خشتی را بر دیواری گذاشت یا بذری را بر زمین توکه در سطح رادیو تلویزیون امریکا گزارش میدهی که زنان بدخشان کار یافته اند کدام کار و تا چی وقت؟ تاجری چند جوال چارمغز را میخواهد مغز کند همه ده بیست کارگری را برای چند هفته یا یکی دوماه نیاز دارد باز سرنوشت مردم چی میشود؟ گزارشات باید مسئولانه باشد.

 * با اندکی تصرف و ویرایش در متن (اصالت)

 

توجه !

 

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با کسب مجوز کتبی از «اصالت» مجاز است !

کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد.

Copyright©2006 Esalat

 

چهارشنبه، ۱۵ اپریل  ۲۰۰۹

www.esalat.org