یکشنبه، ۲۸ اکتوبر ۲۰۰۷

 

ساحل ) اسکاری(

تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیباست

حاجت به بیان نیست، از روی تو پیداست

من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم

افسوس که یک لحظه تماشای تو رویاست

دلم می خواهد خواب هیم به شقیق بپیوندد. به پروانه هیی كه بوی پرواز دارند

بهار آمد و كودكی غمگین است. چشم هی اشك آلودش شوق دیدن خوابی را دارد كه پُر از شقیق هی یك دست است. دلم بری او می سوزد كه حتی پروانه ی در خواب او نمی گنجد.

بغض كرده ام. می خواهم گریه كنم.

می خواهم خوابم پر از لبخند كودكانی باشد كه عاشق شقیقند.

عشق مطلق به علاقه و محـبتی اطـلاق می شود که فرد بدون اینکه هیچ گونه انتظاری از طرف مقابل داشته باشد، همه چیز را به او میبخشد و هیچ حد و مرز و یا تعریف خاصی برای علاقه خود قائل نمیشود.

بـعــبارت دیگر زمانیکه شما فردی را به صـورت مـطلق دوست داشته باشید، به او ابراز احساس میکنیـد و این کار را بدون هر گونه انتظاری انجام می دهید، توقع ندارید که طرف مقابل احساسات شما را عیناً بازتاب دهد، برای ابراز عشق و علاقه خود نیاز به زمان و یا مکان خاصی ندارید، هیچ پارامتر معینی برای اینکه کی، کجا و چرا عشق باید ابراز شود، قائل نیستید.

روابط مختلفی وجود دارند که در آنها عشق و علاقه به صورت مطلق و بی قید و شرط است. علاقه ای که میان همسران رمانتیک، والدین و فرزندان، خواهر و برادرها، و حتی برخی از دوستان وجود دارد، می تواند نمونه های مناسبی برای این نوع عشق و محبت به شمار رود. یکی از عوامل اصلی عشق مطلق، عدم وجود هر گونه محدودیت و انتظار متقابل در رابطه است.

در عشق مطلق هیچ اثری از مبادله و یا عمل متقابل نباید به چشم بخورد. شما عشق خود را بدون هیچ انتظاری نثار شخص مقابل می کنید و هیچ انتظاری ندارید که او خواهش های دل شما را برآورده سازد. این نوع مهر و علاقه مربوط به شما و احساسات شخصی تان می شود و نباید تصور کنید که باید یک چنین احساس مشابهی در فرد دیگر نیز ایجاد شود. شاید امیدوار باشید که در مقابل، همین احساس دوست داشتن به شما برگشت داده شود، اما باید توجه داشته باشید که یک عشق حقیقی انتظار ندارد که احساس متقابل وجود داشته باشد. اگر این انتظار را داشته باشید که عشق شما نسبت به طرف مقابل نهایتاً از سوی او نسبت به شما تلافی گردد و عشق و علاقه تان را تنها بر اساس چنین تصوری به او ابراز کنید، بدانید که عشق شما، مهر و محبت بی قید و شرط نیست. یکی از نمونه های خوبی که می توان برای عشق مطلق بیان کرد، رابطه میان والدین و فرزندان می باشد. مادر و یا پدر عاشقانه فرزند خود را دوست می دارند و شاید کودک نیز یک چنین احساس مشابهی نسبت به آنها داشته باشد، اما مادر و پدر عشق خود را بدون هیچ گونه انتظار و توقعی نثار فرزندشان می کنند. عشق مطلق شما همچنان وجود دارد حتی اگر طرف مقابل هیچ گونه احساس مشابهی نسبت به شما نداشته باشد و هیچ احتمالی هم نداشته باشد که شاید یک روز چنین احساسی در او ایجاد شود.

عشق بی قید و شرط بدون وجود هر گونه مرز و محدودهای است و ابدی می باشد.

عشق مطلق واقعی تا جایی که ذهن قادر به تصور باشد گسترده خواهد شد. زمانیکه شما عشق بی قید و شرط خود را نسبت به کسی ابراز میکنید، این کار را با دانش به این مطلب انجام می دهید که رفتار و یا گفته های طرف مقابل سبب از بین رفتن این عشق نخواهد شد. حتی اگر آنها رفتاری را از روی عمد برای آزار رساندن به شما انجام دهند، به راحتی می توانید از عمل آنها چشم پوشی کنید و اصلاً از کرده او ناراحت و عصبانی نشوید. همچنین هیچ گاه نباید از عشق حقیقی برای کنترول اعمال و رفتار او استفاده کنید. بیان این مطلب که اگر آنها کارهایی را که شما علاقه ندارید انجام دهند، بنابر این از عشق شما نسبت به آنها کاسته خواهد شد، نشان دهنده این موضوع است که عشق شما نسبت به آنها ‌‌حقیقی نیست.

همسرانی که عاشق هم هستند و زندگی عاشقانهای را دنبال می کنند، معمولاً احساس عشق مطلق نسبت به هم دارند. زمانیکه یک چنین احساسی در رابطه وجود داشته باشد، هیچ یک از طرفین از عشق خود برای کنترول رفتار دیگری استفاده نمی کند و دیگری او را تهدید نمی کند که اگر خواست های او را برآورده نسازد، به طبع از عشقش کم خواهد کرد.عشق مطلق حقیقتی بدون وجود هیچ گونه پارامتر معینی است و تعریف خاصی ندارد. کسی که عاشق بی قید و شرط است، محبت خود را در پی و به دلیل تعریفی خاص به شخص دیگر انتقال نمی دهد. عشق حقیقی بدون مجاز کردن تعریف و یا هر گونه محدودیتهای دیگری برای بقای عشق، نثار طرف دیگر می شود. عشق میان دلدادگان مثال خوبی از عشق مطلق است که بدون هیچ گونه تعریف و مشخصات خاصی است. شاید عاشق معشوق در طول زندگی با یکدیگر دعوا و جر و بحث کنند، اما به هر حال پیوندهای عاطفی محکمی میان آنها وجود دارد که همیشگی است و هیچ گاه از بین نخواهد رفت. خواهر و برادرها شاید از دست هم ناراحت و عصبانی شوند، اما عشق حقیقی آنها فرای تمام حدود و مرزها می باشد و با وجود هزاران جنگ و دعوا بازهم پا برجا باقی خواهد ماند.

کسانی که نسبت به شخص دیگری دارای عشق مطلق هستند، همیشه آرزوی بهترین ها را برای عشق خود می کنند و به او اجازه می دهند که آزاد باشد و به دنبال چیزی برود که واقعاً خوشحالش می کند. عشق حقیقی شامل خواستن بهترین ها برای فرد می باشد. باید سعی شود که به نیازهای آنها توجه کنیم و بفهمیم که آنها باید خودشان آزاد و رها باشند و هر چیزی را که می خواهند انتخاب کنند تا به درجهای از خوشحالی که مد نظرشان است، دست پیدا کنند. شاید تصور کنید که شما بهتر می توانید بهترین چیز را برای کسی که دوستش می دارید تشخیص داده و تعیین کنید، اما باید به خودشان اجازه دهید که به شخصه چیزها را یاد گرفته و تجربه کنند و موقعیت هایی را بوجود آورید که این کار را راحت تر انجام دهند و چیزهایی که فکر میکنند آنها را خوشحالتر می سازد، آسانتر بدست آورند.

شاید در نهایت انتخابشان اشتباه از آب بیرون شود، اما اگر شما عاشق آنها باشید بدون هیچ قید و شرطی همیشه برای کمک کردن به آنها حاضر هستید و هیچ گاه کارهای آنها را قضاوت نمی کنید.

عشق مطلق بدون هر گونه حد و مرزی می باشد و در تعریف آن محدوده و یا پارامتر خاصی وجود ندارد. عشقی است که سبب می شود همیشه خوشحالی و رفاه کسانی که دوستشان می دارید را بخواهید و حتی خوشحالی آنها از شادی خودتان بالاتر باشد .زمانیکه عشق مطلق خود را نسبت به کسی ابراز می کنید، مهم است که متوجه باشید هیچ حقی ندارید که چیزی از او انتظار داشته باشید و ضمناً توقع نداشته باشید که احساساتتان را با رفتار و یا گفتارش پاسخ بدهد، در ضمن نباید احساس کنید که او ملزم است مطابق با چیزهایی که شما تعیین می کنید، صحبت کرده و یا رفتار نماید

.

هر چقدر بیشتر میگذره . . .

بیشتر حسرت با تو بودن را میخورم . . .

بیشتر به خودم بخاطر از دست دادنت نفرین میفرستم . . .

كاش بودی.

من می دانم؛

می دانم روزی از کوچه دلتنگی هیم گذر خواهی کرد.

من آن روز٬ کوچه را با اشک هیم آب خواهم داد تا؛

بوی خوش آمدن یار همه را با خبر کند؛

و به انتظار دیرینه ی من پیان دهد.

من تو را٬ عشقت را٬ حتی دوست نداشتن هیت را٬ در سینه ام٬ در خیالم و در روحم حبس خواهم کرد.

بریت خاطراتی بر روی دفتر سفید نوشتم;

كه هیچ كسی نخواهد توانست ین چنین خاطرات شیرینی را;

برای بار دوم بریت بازگوید.

چرا مرا شكستی؟ چرا؟

اشعاری بریت سرودم;

كه هیچ مجنونی نخواهد توانست مهربانی و مظلومی چهره ات را توصیف كند.

چرا تنهیم گذاشتی؟ چرا؟

چهره ی پاك و معصومت را صد ها بار بر روی ورق های سفید;

با باقی مانده ی وجودم نگاشتم.

چرا ین چنین كردی با من؟ چرا؟

زیبا ترین ستارگان آسمان را بریت چیدم.

خوش بو ترین گل های سرخ را به پیت ریختم.

چرا ین چنین شد؟ چرا؟ . . .

وقتی تو را از دست دادم٬ اشکی نریختم! چون تمام اشکم را برای بدست آوردنت ریخته بودم . . .

زندگی گل زیبییست به نام غم؛ فریاد بلندیست به نام آه؛ مروارید غلتانیست به نام اشک؛ و یینه ی شکسته یست به نام دل.

سعی کن بخاطر کسی که دوستش داری غرورت را از دست بدهی نه بخاطر غرورت کسی را که دوست داری از دست بدهی . . . 

برگ های خسته از درخت می ریزند؛ پییز تنها بهانه یست . . .

وعده وصل به فردا دهی و می دانی

هر که امروز تو را دید به فردا نرسد...

از کسی که دوستش داری ساده دست نکش شید دیگر هیچ کس را مثل او دوست نداشته باشی از کسی هم که دوستت دارد بی تفاوت عبور نکن چون شید هیچ وقت هیچ کس ترا مثل ان دوست نداشته باشد . . . 

گر شکستن قلب و غرور صدا داشت عاشقان سکوت شب را ویران میکردند.

عاشقت هستم اگر چه هدفی بیهوده یست دوستت دارم اگر چه سخنه تکراری است.

وقتی معلم پرسید عشق چند بخش است؟ زود دستم را بالا بردم گفتم یک بخش، اما از وقتی تورا شناختم فهمیدم عشق سه بخش است: آتش دیدن تو . . . شوق با تو بودن . . . و اندوه ی بی تو بودن!

دوستت دارم، نه به خاطر شخصیت تو، بلكه به خاطر شخصیتی كه من در هنگام با تو بودن پیدا می كنم.

من تورو فقط پانزده تا دوست دارم! به اندازه هفت آسمان هفت دریا و یک دنیا.

زندگی سه چیز بیشتر نیست:

- به اجبار به دنیا آمدن

- با غم زیستن

- با آرزو مردن!

وقتی که کودک بودم به من گفتند همه را دوست بدار. حالا که از میان همه به یک نفر دل بستم٬ می گویند فراموشش کن . . .

اگر دوست داشتن تو گناه است پس من بزرگترین گناهكارم

و اما عشق تو تمام وجودم را فرا گرفته

همگان نهی می كنند مرا و دوری از عشقت را می خواهند

من یستاده ام بدون پناه و یاور

تنهایی و بی تو بودن سخت است اما من تسلیم تقدیرم

آرام باش تا دلم آرام گیرد خدیا بشنو پیام عشق مرا

دلم گرفت از عاشقانه ترین ترانه هیم چون آنها هم از رفتنت می گریستند . . .

من بی تو یک بوسه ی فراموش شده ام؛ یک شعر پر از غلط؛ یک پرنده ی بی آسمان؛ یک نسیم سرگردان؛ یک رویای نا تمام. من بی تو بهاری غریبم که در برف متوقف مانده؛ یک جویبار سرد که هیچ وقت به دریا نمی رسد. یک عشق با شکوه که مجالی برای شکفتن ندارد. بودنت زود گذشت؛ و نبودنت را هنوز باور نمی کنم...

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org