شنبه، ۱۲ فبروری ۲۰۱۱


دکتور فرید طهماس

 

 

 

 (طنز)

 

نمی دانم چی گپ شد که از من دعوت کردند تا در مسابقه بین المللی طنز خوانیی اشتراک نمایم که در یکی از تالار های بزرگ اروپایی دایر می شد!

گپ بین ما و شما باشد که تا آن وقت نمی فهمیدم و تا حال نیز نمی دانم که طنز یعنی چی. همین قدر شنیده بودم که طنز یک چیزی است که هم تراژیدی دارد، هم کمیدی؛ آدم را هم می گریاند، هم می خنداند؛ سپس او را به تفکر واداشته و هدفش اصلاح نارسایی های جامعه است . . .

با خود گفتم، اگر طنز همین باشد، پس نوشتن آن بسیار آسان است. دو موضوع را پیدا می کنم که یکی آن تراژیدی و گریه آور باشد و دیگرش کمیدی و خنده آور؛ هردو را یکی پی دیگری قرار داده، طنز می سازم.

 

برحسب تصادف، در همان شب و روز پس از پژوهش علمی و انجام یک سلسله کارهای بسیار ارزشمند فرهنگی ام، تازه از فرهنگستان عزیزم به فرنگستان برگشته بودم و خاطره های غم انگیز مردمم هنوز فراموشم نه شده بودند. چند خاطره را در کاغذی نوشتم و نامش را ماندم: "طنز تراژیدی"

ماند بخش کمیدی آن. یکی از فکاهیات ملا نصرالدین را در کاغذ دیگری نوشتم و نامش را ماندم: "طنز کمیدی"

 

کاغذ ها را در جیبم گذاشته و به سرعت خود را به تالار برگزاری مسابقات رساندم. نوبت من رسید و گردانندهء پروگرام که یک خانم جوان افریقایی ـ اروپایی بود، مرا به حیث یکی از برجسته ترین نویسنده گان؛ پژوهشگران؛ شاعران؛ دایرة المعارف نویسان؛ ژورنالیستان؛ معلمان و به خصوص طنز نویسان کشورم معرفی کرد و از من خواست تا نوشته ام را بخوانم. مایکروفون بی سیم را به من سپرد و خودش به عقب ستیژ رفت. من ماندم و تماشاگران!

خدا خدا گفته تراژیدی طنزم را از جیبم کشیدم؛ قیافه یک نویسنده بسیار پخته و با تجربه را بخود اختیار کردم؛ نگاهی عمیق، پرمعنا و فیلسوفانه به حاضران انداختم و شروع کردم به خواندن مطلب: "اروپاییان عزیزسلام علیکم! همین چند روز پیش برای انجام یک سلسله کار های علمی و فرهنگی به وطن آبایی ام سفر کرده بودم. سراپای کشورم را غم و اندوه فرا گرفته است؛ در آن جا دیدم که پولداران در قصرهای مرمرین و بی پولان در خانه های گلین و حتا در غارهای کوه زنده گی می کردند؛ اطفال یتیم را دیدم که در جست و جوی یک لقمه نان خشک، ته و بالا می رفتند؛ چندین زن بیوه را دیدم که از بیکسی به گدایی و حتا خود فروشی روی آورده بودند؛ دولت به حال شان توجه نمی کرد و به کارهای خود مصروف بود. کثافات آنقدر زیاد شده بود که چی بگویم! کسی نبود که حد اقل یک قوطی خالی "فانتا" را از روی جاده می گرفت و در کثافت دانی مینداخت . . ."

 

هنوز تراژیدی طنزم را تا آخر نخوانده بودم که تمام حاضران به جای گریه، به خندیدن آغاز کردند. فکر کردم شاید به عمق موضوع پی نبرده اند؛ پس مجبور شدم در بارهء واقعه غم انگیزی که چگونه یک زن جوان را به جرم داشتن روابط دوستانه با یک مرد جوان، در محضر عام سنگسار کردند، چیزی بگویم. دیدم باز هم می خندند و می خندند . . .

 

با خود گفتم: دنیا سرچپه شده، وقتی به این اروپاییان از تراژیدی افغانی قصه کنی، می خندند؛ پس برای این که گریه کنند، باید مطلبی کمیدی و خنده آور گفته شود.

ملا نصرالدین را ازجیبم کشیدم و شروع کردم به خواندن بخش کمیدی طنزم: "یکروز ملا نصرالدین تصمیم گرفت دختر دوازده سالهء خود را با یک مرد پولدار هشتاد ساله نکاح کند . . ."

و این بار تمام تالار (به استثنای چند زن و مرد سالخورده)، از جاهای شان برخاسته و در حالیکه قهقه می خندیدند، به کف زدنهای پیهم نیز آغاز کردند. یکی از خانمهای پیر که توان ایستادن و کف زدن را نداشت، با وصف آن که بر چشمهایش عینکهای شفاف ذره بینی دیده میشد و در قطار اول نیز نشسته بود، توسط دوربین با کنجکاوی و علاقه زیاد به من می دید و می خندید . . .

همان بود که "طنزم" را زود زود خواندم و از توجه و استقبال گرم شان سپاسگزاری کرده وستیژ را ترک گفتم.

 

چون پیش از برآمدن بر ستیژ، چندین قوطی "کوکا کولا"ی سرد نوشیده بودم، یک راست به طرف تشناب دویدم. در تشناب، همین که می خواستم زنجیرک پتلونم را باز کنم، متوجه شدم که زنجیرک پتلونم را اصلاً نه بسته بودم!

 

پایان

 

ماسکو، جنوری سال دوهزار و یازده میلادی

 

faridtahmas@rambler.ru

 

 

 

 

 

 

 

 مطالب و نوشته های که تا کنون از محترم دکتور فرید طهماس در «اصالت» به نشر رسیده است:

 

 

قندآغای پوسته رسان طنز جالب و زیبایی از دکتور فرید طهماس

بد بخت - شعر زیبایی از دکتور فرید طهماس 

مستورهء آداب - غزل نغز و زیبایی از دکتور فرید طهماس 

مرغ شکم پُر - طنز زیبایی به قلم دکتور فرید طهماس

معذرت می خواهیم! - طنز زیبایی از دکتور فرید طهماس

مصاحبهء «اصالت» با محترم دکتور فرید طهماس، ژورنالیست ورزیده، نویسنده و طنز نویس چیره دست کشور 

مصاحبهء دکتور فرید طهماس با داکتر فاروق فردا

فورمه را خانه پری کنید! - طنز جالب و زیبایی از دکتور فرید طهماس

لشمکِ چاپلوس - طنز بسیار جالب و زیبای از دکتور فرید طهماس

می خواست رییس شود! -  طنز زیبایی از دکتور فرید طهماس

پهلوانِ روزنامه نگار: طنز زیبایی به قلم دکتور فرید طهماس

طنز دربارۀ طنز - نوشته ای دکتور فرید طهماس

پدرم به جولا تبدیل شد - طنز بسیار جالب و زیبایی از دکتور فرید طهماس

مصاحبه با حزب دموکراتیک خلق افغانستان - نوشتهء دکتور فرید طهماس

مصالحه؟ - دکتور فرید طهماس

نامهء محترم دکتور فرید طهماس عنوانی «اصالت»

سنگها - نویسنده: لف تولستوی - مترجم: دکتور فرید طهماس

یک نامه و دو طنز به سایت وزین «اصالت» - دکتور فرید طهماس

لباس جدید پادشاه - ترجمه از روسی: دکتور فرید طهماس 

قو، ماهی و خرچنگ - ترجمهء تحت اللفظی: دکتور فرید طهماس

برگزیده یی از کتاب شیطان و دوشیزه پریم -  برگردان از روسی: دکتور فرید طهماس

یک رباعی به خاطر بهار - دکتور فرید طهماس

ای زن - پارچه ای نغز و زیبایی به قلم دکتور فرید طهماس

شش دوبیتی های نغز و زیبایی از دکتور فرید طهماس

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org