دوشنبه، ۱۷ دسمبر ۲۰۰۷

 

نیروهای آمریکایی به رغم حضور فعال در کشورهای مختلف جهان که معمولا اکثر شهروندان این کشورها نیز با حضور آنان مخالف هستند، نتوانستهاند در طول تاریخ خود به پیروزی دست یابند و همیشه طرحهای توسعهطلبانه آنان با شکست مواجه شدهاست، زیرا از پشتوانه مردمی و یا استدلال منطقی برای ایجاد جنگ افروزیهای خود ارایه ننمودهاند.

در این راستا میتوان به شکست نیروهای نظامی آمریکا در ویتنام اشاره کرد. طبق گزارش رسانههای بین المللی، نیروهای این کشور در عراق و در افغانستان نیز در حال شکست قرار گرفتهاند که حتی بعضی از دولتمردان این کشور به این امر اذعان نموده و خواستار خروج آبرومندانه از این کشورها شدهاند.

علت شکست نیروهای نظامی آمریکا را میتوان بدین گونه بیان کرد که حضور نیروها و پایگاههای آمریکایی در تمام کشورها ناخواسته میباشد و مردمان کشورهایی که پایگاههای نظامی در آنها مستقر هستند با حضور آنان بشدت مخالف هستند. یکی دیگر از علل شکست مکرر نیروهای آمریکایی را میتوان در بعد ماهیت اشغالگرانه حضور این نیروها دانست. بدین ترتیب سربازان آمریکایی انگیزه ای برای جنگیدن ندارند زیرا از مملکت خود دفاع نمیکنند، بلکه در سرزمین دیگران و بهمنظور اشغال آن کشورها این نبردها صورت میگیرند که سربازان آمریکایی به راحتی احساس خستگی و دلسردی میکنند.

از دیگر عوامل مهم این شکستها و ناکارایی نیروهای آمریکایی در جنگ هایی که خود برای تامین منافع اقتصادی و سلطه بر دیگر کشورهای براه میاندازند، با شعارهایی همچون هدف این جنگ افروزیها «ایجاد دموکراسی و حقوق بشر در کشورهای مختلف» صورت میگیرد، هیچ عقل سلیمی نمیتواند آنرا بپذیرد، زیرا دموکراسی و حقوق بشر با اعمال زور و کشتار مردم بیگناه محقق و میسر نمیشود و مضافا اینکه کلمه زور و نظامیگری خود مخالف دموکراسی و آزادی است.

بنا بر این اینامر برای سربازان آمریکایی که اکثرا هم مزدور هستند تداعی میشود که به چه دلیل بایستی جان خود را به خطر بیاندازند، تا دیگران آزادی داشته باشند، زیرا حق ایجاد و انتخاب با خود مردم است و نه با نیروی ثالث و به همین دلیل سربازان آمریکایی میدانند که برای ایجاد دموکراسی نباید اسلحه بکار گرفته شود. بطور مثال سوالی را که میتوان در این راستا مطرح نمود این است که «آیا چنانچه مردم عراق و یا افغانستان طی یک رفراندم عمومی خواستار خروج نیروهای اشغالگر بیگانه از کشور شان باشند» دولتمردان آمریکا به این خواسته مردم احترام خواهند گذاشت و کشور عراق را ترک خواهند کرد؟

تحلیلگران بر این عقیده هستند که تجربه نشان داده است که آمریکا پس از اشغال هر کشوری علاوه بر اینکه از سایر کشورها برای کنترول اوضاع درخواست کمک نیرو و مالی مینماید، و خود به اجرای طرحهای سلطه گرانه و چپاول اموال و دارایی کشورهای تحت اشغال میپردازد که حتی بهغنای فرهنگی کشور اشغال شده هم رحم نمیکند، از آن جمله میتوان به تخریب و تخلیه موزیمهای عراق پس از اشغال این کشور اشاره کرد.

به نظر میرسد که آمریکا و حامیان آن دیگر قادر به قانع کردن افکار عمومی با استفاده از شعار ایجاد دموکراسی، توسعه و رفاه در کشورهای دیگر، نیستند، زیرا تجربه نشان دادهاست که این کشور همیشه در صدد تامین منافع اقتصادی و نظامی خود بوده و بخصوص پساز دوران جنگ سرد، بهاین روش شدت بیشتری بخشیده است تا بتواند هر جایی که صدای مخالفی با طرحهای سلطه گرانه آن وجود داشته باشد، آنرا در نطفه خفه کند و بههمین دلیل هم مساله جنگهای پیشگیرانه را مطرح میکند.

اما با رجوع به گذشته و تاریخ میتوان به این نتیجه رسید که هر قدرتی که در رسیدن بهاهداف خود، با نادیده گرفتن حقوق اولیه ملتها شدت عمل بیشتری در مقابله و برخورد با آنها در پیش گرفته است، به همان اندازه زودتر از هاله قدرت خارج گردیده و در نزد مردم بیاعتبارتر شده است.

آمریکا برای حفظ سلطهخود، دارای‪ ۷۳۷ پایگاه نظامی در ۱۳۰ کشور جهان است. روزنامه یونانی زبان الفترو تیپیا در شماره اخیر خود مینویسد: البته این تعداد شامل گزارش ساخت و احداث پایگاهها از سال ۲۰۰۵ میلادی به بعد نمیشوند و با احتساب پایگاههای جدید و یا در حال تاسیس، در واقع تعداد پایگاههای نظامی آمریکا در جهان، به بیش از یک هزار واحد می رسد.

هم اکنون تعداد یک میلیون و ۱۴۰هزار نظامی آمریکایی در این پایگاهها مستقر هستند.

از این تعداد ۴۰۰ هزار نفر سرباز نیروی زمینی، ۳۱۰ هزار نفر نیروی دریایی، ۱۳۰ هزار نفر تفنگدار دریایی و ۳۰۰ هزار نفر جزء نیروی هوایی هستند که در این پایگاهها فعالیت دارند.

بر اساس آماری که «انجمن بین المللی گرد آوری پایگاهها» که اخیرا تاسیس گردید و رسانههای بین المللی هم تا حدی از اخبار تشکیل این انجمن بین المللی خودداری کردند، پایگاههای آمریکایی هماکنون در ۱۳۰ کشور جهان و در مساحتی بالغ بر ۳ میلیارد هکتار مستقر هستند.

طبق آماری که این انجمن ارایه نموده است هم اکنون تعداد ۱۲۰ هزار نظامی آمریکایی در کشورهای اروپایی، ۲۰۰ هزار در خاورمیانه، ۹۰ هزار نفر سرباز در خاور دور و بقیه در سایر کشورهای جهان و بخصوص در آفریقا مستقر هستند. این روزنامه بهنقلاز گزارش انجمن بین المللی گردآوری پایگاهها، مینویسد:

نیروهای نظامی آمریکا در کشورهای مختلفی که دارای پایگاه هستند، مرتکب جنایات فراوانی شدهاند، که به عنوان نمونه می توان به تعداد ۱۰۰ هزار مورد اقدام جنایتکارانه از سال ۱۹۴۵ یعنی دو جنایت در هر روز، در کوریا اشاره کرد. رونالد سیبولان در اجلاسی که انجمن بین‌ المللی گردآوری پایگاههای خارجی در اکوادور، برگزار کرد گفت: به رغم اینکه پایگاههای آمریکایی در کشور فیلیپین از سال ۱۹۹۲ میلادی برچیده شدهاند، نظامیان آمریکایی که برای تعلیم سربازان داخلی به این کشور اعزام می شوند، دختران فیلیپینی را برای تفریح های غیراخلاقی خود مورد بهره برداری قرار می دهند.

در این راستا همچنین می توان جنایاتی را که سربازان آمریکایی در عراق، افغانستان، ایجاد زندان ابوغریب و زندان گوانتانامو و زندان های بگرام و قندهار در افغانستان برخورد سربازان آمریکایی با زنان و کودکان در کشورهای مختلف و منجمله کشورهایی که به اشغال در آوردهاند همچون عراق که باعث رسوایی و سر و صدا در تمام رسانه های بین المللی و حتی محافل خبری این کشور قرار گرفت را به فهرست اقدامات جنایتکارانه نظامیان این کشور افزود.

روزنامه اسپانیایی ال پریودیکو نوشت: بیشتر آمریکایی ها معتقدند که عواقب شکست در عراق و افغانستان به مراتب فاجعه آمیزتر از ناکامی های گذشته کشورشان در ویتنام خواهد بود.

به گزارش این روزنامه، جرج دبلیو بوش برای تحکیم برتری جویی جهانی آمریکا چشم به پیروزی در عراق و افغانستان دوخته است، مشاوران نو محافظه کار جنگ طلب وی از همان ابتدای وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بارها به بوش تاکید کردند، باید کلید گشایش درهای نفوذ واشنگتن بر خاورمیانه را در کابل و بغداد بیابد و بوش به پیروی از همین جنگ طلبان و به بهانه مبارزه ای نا محدود با تروریسم حمله به افغانستان و عراق را آغاز کرد. رئیس جمهور آمریکا در طرح اولیه جنگ، بر این گمان بود که پس از براندازی صدام به سرعت می تواند در بغداد، دولتی موافق و مطابق با منافع آمریکاییان ایجاد کند.

بر اساس این طرح بوش امیدار بود که پس از عراق می تواند به راحتی سیاستهایش را بر عربستان سعودی تحمیل کند و همچون گذشته، وفاداری مقامات این کشور نفت خیز عربی را متوجه خود کند.

همچنین رئیس جمهور آمریکا تصمیم داشت، پس از این مرحله، کنترول بهای نفت را مطابق با طرح برتری جویی خود در دست گیرد و بدین ترتیب کشورهای عربی خاورمیانه را مطیع و پیرو خود سازد.

ال پریودیکو با اشاره به اینکه بوش و همراهانش برای دستیابی به اهداف سلطه جویانه خود از دروغ گویی و وارونه نشان دادن گزارش سرویس های اطلاعاتی برای راه اندازی جنگ در عراق و اجرای طرح های از پیش تعیین شده خود در خاورمیانه کوتاهی نکردند، خاطر نشان کرد، رئیس جمهور آمریکا در حقیقت برای ریشه کنی تروریسم، جنگ بر ضد عراق را به راه نیانداخت، بلکه هدف اصلی وی از این جنگ کنترول نفت و متوقف ساختن طرح های نفتی فرانسه، روسیه و چین در خاورمیانه بود.

ال پریودیکو برتری جویی آمریکا را حول دو محور جداگانه نظامی و اقتصادی دانست و نوشت: اگر چه آمریکا در فراهم آورن نیروی جنگی نخستین قدرت نظامی در جهان به حساب می آید اما این واقعیت را نباید فراموش کرد که این ابر قدرت نظامی برای خنثی سازی نیروهای مقاومت مردمی، بارها با ناتوانی و ناکار آمدی بیشتری مواجه می شود. آمریکا دیگر قادر نیست شهر کوچکی چون بغداد را تحت کنترول خود در آورد.

این روزنامه همچنین با اشاره به عواقب جبران ناپذیر جنگ در عراق نوشت این جنگ بیش از هر چیز موجب شد افزایش نفرت مردم در خاورمیانه از آمریکا تا آنجایی افزایش یابد که سالیان سال نیز نتوان به این احساس پایان داد.

سلطه طلبی و لشکرکشی

۱۱ سپتامبر، سالروز کودتای آمریکایی سال ۱۹۷۳ بر علیه داکتر سالوادور آلنده، رئیس جمهور منتخب مردم شیلی است. این روز مصادف با واقعه انفجار برج های سازمان تجارت جهانی در نیویارک نیز هست، که اغلب تلاش ها بر این است که از اهمیت واقعه اول کاسته، بر اهمیت دومی بیافزایند.

گرچه در ایالات متحده آمریکا تلاش رسانه های تجاری بر این است که ذکری از ۱۱ سپتامبر «اصلی» بعمل نیاید و چنین روز سیاهی را به فراموشی بسپارند، اما در نقاط دیگر، خارج از آمریکا، ملل تحت ستم در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا چنین روزهایی را در حافظه تاریخی خود می سپارند و آنها را فراموش نخواهند کرد. جهت مروری کوتاه، تنها به برخی از کودتاها و دخالت های نظامی امپریالیسم آمریکا، قبل از ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ و یا بعد از آن، اشاره ای تیتروار می کنیم:

- کودتای ۱۹۵۳ بر علیه دکتر مصدق نخست وزیر منتخب مردم ایران.

- در جولای ۱۹۵۴ دولت مردمی «جیکوب آربنز» در گواتمالا توسط آمریکا سرنگون شد.

- در سال ۱۹۵۶ امریکا در بحران کانال سوئز، مداخله کرد.

- در جولای سال ۱۹۵۸، نیروی دریایی ارتش امریكا لبنان را به اشغال خود در آورد.

- در سال ۱۹۵۹، امریکا به پانامه تجاوز نظامی کرد.

- در سال ۱۹۶۰، ایالات متحده در جنگ های داخلی لائوس مداخله نمود و تا سال ۱۹۶۳ در لائوس حضور نظامی داشت.

- در اواخر سال ۱۹۶۰، امریکا با فرستادن ۲۰ هزار سرباز، قسمت هایی از جمهوری دومینیکن را اشغال کرد که تا سال ۱۹۶۵ ادامه داشت.

- در سال ۱۹۶۰ امریكا جنگ ویتنام را شروع كرد. این جنگ طولانی ترین و پر هزینه ترین جنگ امریكا بود كه تا سال ۱۹۷۵ بطول انجامید.

- کودتا بر علیه داکتر پاتریس لومومبا مبارز ضد استعماری کنگو در ۱۴ سپتامبر ۱۹۶۰ توسط استعمارگران بلژیکی، با همکاری «سی آی ای» صورت گرفت.

- در سال ۱۹۶۴، امریکا با حمله مجدد به پانامه این کشور را اشغال کرد.

- در آگوست ۱۹۶۴، ایالات متحده به ویتنام شمالی حمله کرد و آنجا را اشغال نمود.

- در سال ۱۹۶۵، امریکا با مداخله در اندونزیا، در این کشور کودتا کرد و احمد سوکارنو را از حکومت ساقط نمود، به جای او دیکتاتوری بنام سوهارتو را جایگزین کرد.

- کمک های مالی- نظامی آمریکا به اسرائیلی ها در طی جنگهای اعراب و اسرائیل، مابین سالهای ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۳.

- در سال ۱۹۶۷، «سی آی ای» با مداخله سیاسی در امور یونان، در به روی کار آوردن حکومت سرهنگان در این کشور کمک ارزنده ای نمود.

- در سال ۱۹۶۹، نیكسون ارتش امریكا را به كامبوج فرستاد.

- در سال ۱۹۷۱، امریکا از کودتای بولیوی حمایت و آنرا رهبری کرد.

- در ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۷۳ دولت منتخب و مردمی سالوادور آلنده در شیلی، با كودتای نظامی كه توسط سازمان سیا طراحی شده بود، سرنگون شد. در این کودتا داکتر آلنده كشته و بیش از ۳۰۰۰۰ نفر در خشونت های بعدی كشته و یا مفقود شدند.

- در سال ۱۹۷۳، امریکا با اجرای کودتای نظامی در اروگوئه، دولت این کشور را سرنگون کرد.

- در سال ۱۹۷۴، با مداخله مستقیم سازمان سیا، امریکا علیه اسقف ماکاریوس در قبرس کودتا و وی را سرنگون کرد.

- در سال ۱۹۷۶، امریکا با ارسال کمک به فرانسویان، آنان را برای سرکوب کردن قیام مردم شابا در کشور زئیر کمک نمودند.

- در سال ۱۹۸۰، «سی آی ای» به نظامیان کوریای جنوبی جهت کودتای نظامی آنان کمک نمود.

- در سپتامبر ۱۹۸۰ نیز امریکا، کودتای نظامی در ترکیه را رهبری کرد.

- در سال ۱۹۸۱، در زمان رونالد ریگن، با تحریكات آمریکا، ارتش عراق به ایران حمله كرد و جنگ ۸ ساله میان دو کشور درگرفت.

- در سال ۱۹۸۱، «سی آی ای» به همراهی ارتش آمریکا، در حمایت از دولت دست نشانده خود در ال سالوادور به مقابله با انقلابیون پرداختند. این جنگ تا سال ۱۹۹۲ ادامه داشت.

- در سال ۱۹۸۱، «سی آی ای» با دادن کمک مالی و نظامی به كنتراها، از گروههای مسلح و مخالف دولت ساندینیست نیکاراگوئه، از نیروهای ضد انقلابی کنتراها بشدت حمایت کردند که این حمایت ۹ سال بطول انجامید.

- در سپتامبر سال ۱۹۸۲ و در پی ترور بشیر جمایل رئیس جمهور دست نشانده امریكا در لبنان، نیرو های امریکایی وارد لبنان شدند تا هم از منافع امریکا دفاع كنند و هم از نیروی اشغالگران اسراییلی به رهبری آریل شارون دفاع و پشتیبانی شود. در همین سال بیروت به اشغال نیروهای آمریكا در آمد و نیروهای سازمان آزادی بخش فلسطین از بیروت اخراج شدند.

- در اکتبر ۱۹۸۳ ارتش آمریكا، گرانادا را به جهت روی کار آمدن دولت چپ گرا در آن كشور، و البته به بهانه نجات چند دانشجوی امریكایی اشغال كردند. در صورتی كه دانشجویان بعدها گفتند كه به كمكی احتیاج نداشتند. علت این حمله جلوگیری از قدرت یافتن حکومت طرفدار شوروی و کوبا در گرانادا بود.

بر لیست کودتاها و دخالت های نظامی آمریکا در کشورهای جهان سوم، می توان بسیاری دیگر از کمک های مالی و نظامی به دیکتاتوری های خشن جهان، برای استحکام وضعیتشان در مقابل جنبش های مردمی را نیز اضافه نمود.

در شیلی چه گذشت؟

هنگامیکه «سالوادور آلنده» نامزد حزب سوسیالیست شیلی و «ادوارد فری»، نامزد حزب دموکرات مسیحی این کشور در انتخابات ۱۹۶۴ شیلی رو در رو قرار گرفتند، طبیعی بود که آمریکا بدلیل منافع سرشار حیاتی که در شیلی داشت، به جانبداری از «فری» بپردازد.

از این رو سازمان اطلاعاتی آمریکا، «سی. آی. ای» CIA، سریعا دست بکار شده و فعالیت های زیادی را بر علیه آلنده انجام داد. از این رهگذر «فری» هزینه های انتخاباتی خود را تماما از «سی آی ای» دریافت نمود، تا اینکه موفق شد، در این دوره مقام ریاست جمهوری را نصیب خود سازد. در انتخابات ۱۹۷۰، «سی آی ای» با شیوه های تبلیغاتی از طریق جراید داخلی و بین المللی، مبارزه بر علیه کاندیداتوری داکتر آلنده را با شدت و حدت پیش می برد. با این حال آلنده در این انتخابات بیشترین آرا را نسبت بدیگر نامزدهای انتخاباتی بدست آورد، اما چون حد نصاب کافی نداشت، بناچار بر طبق قوانین انتخاباتی این کشور، کار انتخاب شدنش به مجلس این کشور واگذار شد. بدیهیست که «سی آی ای» بار دیگر با تلاش فراوان و با تکیه بر مطبوعات شیلی، قصد ممانعت از انتخاب آلنده را داشتند. در این مقطع با چاپ حدود ۷۰۰ مقاله و شیوع انواع اخبار نادرست پیرامون آلنده، «سی آی ای» در این زمینه فعال بود.

کمپنی مخابراتی معروف ITT، که از منابع مس شیلی بهره مند می شد، تنها در یک مرحله ۳۵۰۰۰۰ دالر به رقیب انتخاباتی آلنده کمک نمود. علیرغم این تمهیدات، آلنده در سوم نوامبر ۱۹۷۰ به ریاست جمهوری شیلی برگزیده شد. سازمان «سی آی ای» ۱۲ روز قبل از اعلام پیروزی آلنده، به طرح ریزی کودتایی بر علیه او دست زد. آنها قصد داشتند که آلنده را بربایند و به قتل برسانند.

فرمانده ارتش، جنرال شنایدر (که معروف بدفاع از قانون اساسی بود) در مقابل این آدم ربایی مقاومت نمود که از سوی یکی از ماموران شیلیایی «سی آی ای» مورد هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. زمانیکه نقشه کودتا از پرده بیرون افتاد، نظرات سویی را برعلیه عملیات دولت آمریکا در شیلی بر انگیخت، تا جایی که کیسینچر وزیر امور خارجه وقت آمریکا دستور توقف عملیات کودتا بر علیه آلنده در آن مقطع را صادر نمود.

داکتر آلنده در همان سال اول ریاست جمهوری خود، برنامه La vía chilena al socialismo، «راه شیلی بسوی سوسیالیسم» را اعلام نمود. این برنامه شامل ملی کردن صنایع بزرگ، باضافه معادن مس و بانک های این کشور بود که عمدتا تحت نفوذ و مالکیت آمریکا قرار داشتند.

دولت آلنده در امر «ملی کردن» تنها به صنایع، معادن و بانک ها اکتفا ننمود، بلکه سیستم خدمات بهداشت و سیستم آموزش کشور را نیز ملی اعلام نمود. حل مساله زمین و تملک دولتی بر زمین های بیش از ۸ هکتار و واگذاری آنان به دهقانان در دستور قرار گرفت.

برنامه شیر مجانی برای شاگردان مکاتب، یکی دیگر از برنامه های فوری دولت بود. دولت همچنین تمامی قیمت ها را تثبیت نمود، و در این حال به افزایش دستمزدها پرداخت. در همان سال اول ریاست جمهور آلنده، رشد صنعتی نسبت به «تولید ناخالص ملی» ۶،۸ در صد افزایش پیدا نمود، نرخ تورم از ۹،۳۴ درصد به ۱،۲۲ درصد کاهش پیدا کرد و نرخ بیکاری کاهش یافته و به ۸،۳ درصد رسید.

روابط با کوبا تقویت شد و فیدل کاسترو در یک دیدار طولانی و یکماهه از شیلی، تا جائیکه توانست تجربیات کوبا را در اختیار شیلی قرار داد، که همین خود باعث نگرانی بیشتر ابرقدرت شمالی از راه سوسیالیسم شیلی شد. مقامات كاخ سفید که از اعمال آلنده به وحشت افتاده بودند، شیلی را در محاصره اقتصادی قرار دادند و در عین حال در كنار فشارهای اقتصادی، بر فشارهای سیاسی و تبلیغاتی خود بر ضد آلنده افزودند.

«سی آی ای» از طرف شورای امنیت ملی آمریکا، ماموریت یافت تا بشکل محرمانه، مبلغ هفت میلیون دالر را در اختیار مطبوعات مخالف دولت، ژورنالیست ها و نیز برخی از NGO ها قرار دهد، تا در میان مردم و برعلیه آلنده تبلیغ نمایند. بازار عملیات سری و حملات تبلیغاتی و روانی «سی آی ای» در شیلی هر روز گسترده و گسترده تر می شد، تا جائیکه زمینه های یك اعتصاب سراسری فراهم گشته و برنامه ریزیهای لازم صورت گرفت. برای طراحان مشخص بود که در صورت موفقیت اعتصابات، می شد که زمینه کودتا را فراهم کرد.

در تاریخ اکتبر ۱۹۷۲ اولین رگه های اعتصابات «طرحریزی شده» مشاهده شد. اولین اعتصابات بوسیله ترانسپورت داران صورت گرفت که بلافاصله برخی صاحبان مشاغل کوچک و بسیاری از اتحادیه های کارگری فعال و سرشناس و بعضی گروههای دانشجویی نیز به آن پیوستند.

اقتصاد شیلی به سیستم ترانزیتی و حمل و نقل وابسته است. از این رو یك اعتصاب منسجم در صنعت حمل و نقل می تواند هر دولتی را در شیلی سرنگون سازد. این اعتصابات صدمات جدی به اقتصاد در حال پیشروی شیلی، وارد ساخت. در همین حال سیل دالرهای «سی آی ای» به شیلی سرازیر می شد، همان دالرهایی که به کارفرمایان شیلیایی داده می شد تا از اعتصاب رانندگان حمایت کنند.

اینگونه بود که اعتصابات ترانزیتی و حمل و نقل سراسری آغاز شد. بعد از گذشت چند روز شیلی عملاً فلج شده بود و همه چیز برای آغاز یك كودتای نظامی موفقیت آمیز می رفت که آماده شود. در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ جت های جنگنده، كاخ ریاست جمهوری شیلی را بمباران كردند و كودتا چیان دست به قتل عام وسیع مردم و افسران وفادار به آلنده زدند. تخمین زده می شود که حدود ۳۰۰۰۰ نفر کشته و یا ناپدید گشته اند که تا این لحظه هنوز از سرنوشت ناپدیدشدگان اطلاعی در دست نیست.

 آلنده توانست در برابر كودتاچیان شش ساعت مقاومت كند اما در نهایت چون حاضر نشد خود را تسلیم آنان نماید، به دست آنها كشته شد (برخی می گویند براینکه بدست کودتاگران نیافتد خودکشی کرد. ).

در همان لحظات آخر، آلنده از رادیو برای مردم شیلی نطقی به این مضمون انجام داد که در تاریخ بسیار معروف گشت. او به مردم گفت که عشق عمیق او به شیلی و اعتقادش به آینده کشورش باعث می شود که پیشنهاد کودتاچیان به او را که گفته بودند ترتیب خروجش از کشور را می دهند، نپذیرد و بماند و تا آخرین لحظه از کشورش دفاع نماید. مردم شیلی معتقدند كه بمباران كاخ ریاست جمهوری كه از دقت تكنیكی بالایی برخوردار بود بوسیله یك تیم آكروجت آمریكایی انجام شده است.

یك سال پس از كودتا یك روزنامه آمریكایی فاش كرد:

«از مبلغ ۸ میلیون دالری كه در شیلی به عملیات سری «سی آی ای» اختصاص داده شده بود، بخش عمده ای از این پول در سالهای ۱۹۷۲ و ۱۹۷۳ برای فراهم آوردن زمینه های اعتصاب در حمایت از اعتصابیون و كارگران ضد آلنده مورد استفاده قرار گرفت.» با مرگ آلنده و اجرای موفق كودتا، قدرت به پینوشه واگذار شد. پینوشه به قلع و قمع وسیع مخالفین پرداخت و دیکتاتوری او ۲۵ سال به طول انجامید.

تجارت اسلحه

شاید کمتر کسی بداند که سوداگری اسلحه و مواد مخدر اولین و دومین شاخه بزرگ اقتصاد جهان امروز را تشکیل می دهد: از سالیانه پنج تریلیون دالر حجم کل تجارت جهانی حداقل ۱۶ درصد آن (۸۰۰ میلیارد دالر) به اسلحه تعلق دارد و ۸ درصد (۴۰۰ میلیارد دالر) به مواد مخدر. به عبارت دیگر، تقریباً روزی دو میلیارد دالر صرف اسلحه می شود و روزی یک میلیارد دالر صرف مواد مخدر. این در حالی است که اگر هر ساله فقط ۴۰ میلیارد دالر صرف مبارزه با بیسوادی و فقرزدایی شود، پس از ده سال جهل و فقر ریشه کن شده و تمامی مردم دنیا از سواد و بهداشت و تغذیه کافی برخوردار خواهند شد.

این سرمایه های عظیم از کجا می آید و چه کسانی از گردش آن سود می برند؟ چرا این همه درباره سایر شاخه های اقتصاد سخن گفته می شود ولی درباره اصلی ترین شاخه های اقتصاد جهانی (اسلحه و مواد مخدر) و نقش آن در توسعه یافتگی و عقب ماندگی ملت ها سخنی در میان نیست؟ کمپنی های تسلیحاتی غرب بزرگ ترین تولید کنندگان کالایی به نام اسلحه هستند و دولت های بزرگ غربی مشتریان اصلی ایشان. در رأس این گروه دولت ایالات متحده آمریکا جای دارد که سالیانه بیش از ۳۰۰ میلیارد دالر صرف امور نظامی خود می کند. گرانقیمت ترین کالای جهان هواپیماهای نظامی و جنگنده های هوایی است. یک فروند بمب افکن ب. ۲ دو میلیارد دالر و یک فروند جنگنده ف. ۲۲ حدود ۲۰۰ میلیون دالر قیمت دارد.

 بمب افکن ب. ۲ در جنگ یوگسلاوی با موفقیت آزمایش شد و در جنگ افغانستان نیز به کار گرفته شد. در اولین لحظات شروع جنگ افغانستان (۷ اکتبر ۲۰۰۱) پنتاگون با مباهات اعلام کرد که این هواپیماها مستقیماً از خاک ایالات متحده پرواز می کنند و به مقر خود بازمی گردند. چه کالایی از این با ارزش تر! و به این دلیل است که دولت آمریکا اعلام کرد که قصد دارد ۴۰ فروند دیگر از این بمب افکن ها را از کمپنی سازنده آن (نورتروپ گرومن) خریداری کند.

بخش مهمی از برنامه ها و اقدامات کمپنی های تسلیحاتی دنیای معاصر برای افزایش فروش کالاهای خود به این مشتریان اصلی است و به این دلیل هر ساله مبالغ هنگفتی برای تأثیرگذاری بر دولت ها سرمایه گذاری می شود. در سال های ۱۹۹۷ -۱۹۹۸ چهار کمپنی درجه اوّل تسلیحاتی ایالات متحده ۳۴ میلیون دالر در انتخابات هزینه کردند و در انتخابات سال ۲۰۰۰ با صرف مبالغ بیشتر از جرج بوش و حزب جمهوری خواه حمایت نمودند. ویلیام هارتنگ، پژوهشگر ارشد انستیتوت سیاست جهانی، می نویسد: «حمایت سازندگان اسلحه از جمهوری خواهان بی دلیل نیست. از سال ۱۹۹۵ که جمهوری خواهان در کنگره قدرت یافتند هر ساله ۵ تا ۱۰ میلیارد دالر بیش از آن چه که دولت کلینتون تقاضا می کرد بر بودجه پنتاگون افزودند. »

علاوه بر دولت های بزرگ غربی، و در رأس ایشان ایالات متحده آمریکا، که مشتریان اصلی کمپنی های تسلیحاتی به شمار می روند، سایر کشورها نیز در بازار جهانی اسلحه جایگاه مهمی دارند. این اهمیت به دو دلیل است: اوّل، تنش و جنگ در مناطق استراتژیک جهان بر تقاضای دولت های بزرگ غربی برای خرید اسلحه تأثیر مستقیم می گذارد و گاه آن را به شدت افزایش می دهد. برای مثال، در ماجرای حمله صدام به کویت، دولت ایالات متحده آمریکا ۶۰ میلیارد دالر صرف لشکرکشی موسوم به جنگ خلیج فارس (۱۹۹۱) کرد و در جریان جنگ بالکان، آمریکا روزانه بین ۴۰ تا ۱۰۰ میلیون دالر خرج بمباران خاک یوگسلاوی نمود. این حوادث برای کمپنی های تسلیحاتی دنیای غرب بسیار سودآور بود.

 دوّم، فروش مستقیم اسلحه به کشورهای توسعه نیافته نیز بخش مهمی از تجارت جهانی اسلحه را شامل می شود. کمپنی های تسلیحاتی ایالات متحده آمریکا و بریتانیا اولین و دومین صادرکننده بزرگ اسلحه به کشورهای جهان سوم هستند. ایالات متحده آمریکا ۴۹،۱ درصد بازار اسلحه جهان سوم را در اختیار دارد.

در سال ۱۹۹۹ فروش اسلحه آمریکا به این کشورها ۱۲،۹ میلیارد دالر بود که در سال ۲۰۰۰ رشد چشمگیر کرد و به ۱۸،۶ میلیارد دالر رسید. در سال ۲۰۰۰ بریتانیا دومین صادرکننده اسلحه به کشورهای جهان سوم بود. کمپنی های تسلیحاتی این کشور ۱۹ درصد بازار اسلحه این کشورها را در اختیار دارند. کمپنی های فرانسوی سومین صادرکننده اسلحه به کشورهای جهان سوم هستند و ۱۲،۴ درصد بازار فوق را در اختیار دارند: در طول سال های ۱۹۹۳ -۲۰۰۰ کمپنی های تسلیحاتی ایالات متحده آمریکا (۷۸،۴ میلیارد دالر) اولین، بریتانیا (۳۷،۲ میلیارد دالر) دومین، فرانسه (۲۱،۹ میلیارد دالر) سومین، روسیه (۱۷،۳ میلیارد دالر) چهارمین فروشنده اسلحه به کشورهای در حال توسعه بودند.

 در دنیای توسعه نیافته، خاورمیانه بزرگ ترین بازار اسلحه است و تا مدتی پیش، به تأثیر از ماجرای حمله صدام به کویت، عربستان سعودی بزرگ ترین واردکننده اسلحه به شمار می رفت. عربستان در سال های ۱۹۹۳ -۱۹۹۶، ۳۱،۹ میلیارد دالر، در سال ۱۹۹۸، ۱۰،۸ میلیارد دالر و در سال ۱۹۹۹، ۶،۱ میلیارد دالر اسلحه خرید. ولی در سال ۲۰۰۰ امارات متحده عربی به بزرگ ترین خریدار اسلحه بدل شد.

در این سال امارات ۷،۴ میلیارد دالر اسلحه خرید که ۶،۴ میلیارد دالر آن بابت خرید ۸۰ فروند جنگنده اف. ۱۶ از کمپنی لاکهید مارتین بود. امارات متحده عربی طی سال های ۱۹۹۷ -۲۰۰۰ جمعاً ۱۴ میلیارد دالر اسلحه خریداری کرد. به این ترتیب، عربستان سعودی که زمانی بزرگ ترین خریدار اسلحه در میان کشورهای در حال توسعه به شمار می رفت جایگاه پیشین خود را از دست داد.

منطقه خاور دور دومین بازار بزرگ اسلحه در جهان توسعه نیافته است و تایوان، با ۲،۶ میلیارد دالر در سال، بزرگ ترین واردکننده اسلحه در این منطقه به شمار می رود. سلاح های کوچک (مانند تفنگ) نیز بخش مهمی از تجارت جهانی اسلحه را دربرمی گیرد. در این عرصه نیز کمپانی های تسلیحاتی ایالات متحده و بریتانیا پیشتاز هستند و اولین و دومین صادرکننده سلاح های کوچک به شمار می روند.

طبق برآورد انستیتوت سیاست جهانی، در دهه پایانی سده بیستم چهار میلیون نفر قربانی سلاح های کوچک شده اند که ۸۰ درصد ایشان زن و کودک اند. یکی از اولین اقدامات دولت جرج بوش دوّم، پس از به قدرت رسیدن، مخالفت با محدودیت فروش سلاح های کوچک از سوی سازمان ملل بود.

 منبع: دنیای ما، روزنامه سحر، همبستگی و آرشیف نویسنده.

 

  

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org