استـاد (صـبـاح)

 

جنگ و ”جهاد” از پاکستان تا افغانستان

(استاد صباح)

آن زخم كدام است كه درمان نشود؟

آن غم كدام است كه جبران نشود؟

خائین خائیف است اگر عمری بگذرد

ویرانه ها بر دست او آبادان نشود.

در سال ۱۳۷۱ خورشیدى دولت “مجاهدین” به ریاست صبغت الله مجددى وارد کابل گردیده و سپس برهان الدین ربانی جایگزین آن شد. این حلاوت و شیرینی عمرى کوتاه چون حباب داشت. چرا که در سومین روز این پیروزى در حالی که شلیک هاى شادیانه تفنگها همچنان ادامه داشت، به یکباره لوله تفنگ از آسمان به سوى یکدیگر نشانه رفت تا بار دیگر تراژدى خونین جنگ و کشتار و قصه تلخ دربدرى ادامه یابد. دو رقیب یعنی مسعود و ربانی و گلبدین حکمتیار جنگ با یکدیگر را تدارک دیدند و به تدریج دیگر گروه ها و رقبا را نیز در این جنگ، کشتار، ویرانی و بی سرنوشتی سهیم کردند. حاصل این ستیز و تضاد جدید تحمیل چهار سال جنگ، ویرانی شهرهایی چون کابل، قندهار، مزارشریف، بتهای بامیان و دهها شهر دیگر، کشتار ده ها هزار نفر، افزودن بر انبوه معلولان و مجروحان و تداوم مهاجرت و یاس و ناامیدى بود. از این تضاد و جنگ، فرزندى متولد شد که “طالبان” نام گرفت.

“جهاد” افغانستان باعث تحقق رویائی شد که تا دهه ی هشتاد مطلقا ذهنیت محافظه کاران جدید ارزیابی می شد. این رویا، اشغال نظامی خلیج فارس و میدان های نفتی آن بود. رابطه ی مستقیمی میان جنگ علیه مردم افغانستان و حضور جاری ارتش ایالات متحده در آسیایی مرکزی، و سایر نقاط نفت خیز دیگر وجود دارد. برای وارد کردن ایالات متحده در بخش هائی از جهان که تا دهه ی هشتاد خارج از دایره ی نفوذ آمریکا قرار می گرفتند، جدالی سخت درگرفته بود. این جدال، از سال های ۱۹۸۰ که “جهاد”ی های افغانی از ایالات متحده، چین و اسرائیل اسلحه گرفتند تا علیه اردوی سرخ بجنگند، آغاز شد، به سال های ۱۹۹۰ که جنبش “طالبان” با حمایت مستقیم ایالات متحده و انگلیس به وجود آمد، کشیده شد، و تا امروز هم که ایالات متحده با ایجاد جنگ دیگری در افغانستان، راه های دخالت وسیع خود در جمهوری های تازه استقلال یافته ی آسیای میانه را هموار می کند، ادامه دارد.

سرمایه گذاری سیا و استخبارات انگلیس از طریق پاکستان برای “جهاد”یها در سال ۱۹۸۴ به ۲۵۰ میلیون دالر رسیده بود « یعنی در همان حدی که در سال های پیش از آن انجام شده بود»، اما پس از آن بود که این سرمایه گذاری سربه آسمان زد: در سال ۱۹۸۶ به ۴۷۰ میلیون دالر، و در سال ۱۹۸۷ به ۶۳۰ میلیون دالر رسید. ایالات متحده، به سختی کوشید تا کشورهای دیگر، از جمله چین را وارد دعوا کند. بنا به گزارش «چارلزفریمن» که سفیر ایالات متحده در چین بود، « از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۴ چین به ارزش ۶۰۰ میلیون دالر اسلحه به افغانستان فرستاد.»

 ویلیام کیسی ریس سیا نه تنها سرمایه گذاری برای جنگ افغانستان را توسعه داد، بلکه هدف های جاه طلبانه اش را نیز گسترش داد. حالا دیگر سیا به پیروزی می اندیشید و سلاح های تخریبی و دلفریب بیشتری را برای مجاهدین تامین می کرد، که از آن جمله می توان از راکتهای زمین به هوای ستینگر نامبرد که توانستند ضربه های کاری به طرف درگیر بزنند و ابعاد تخاصم را تعمیق کنند. وقتی “جهاد” توسعه یافت، سیل مسلمانان متعصب عرب، از کشورهای مختلف اسلامی، به پاکستان برای “جهاد” افغانستان سرازیر شد.

کشورهای مختلف عربی، از جمله مصر وعربستان سعودی، چون سازمان های بین المللی طیف راست اسلامی – مثل اخوان المسلمین، اتحادیه جهانی مسلمانان، جماعت تبلیغی به مثابه سازمان مسیونرهای اسلامی که مرکز شان در پاکستان بود، کارزارهای را برای سربازگیری از “جهاد”ی ها آغاز کردند.

بدین گونه بود که رویاهای اسامه بن لادن برای وحدت گروه های بنیادگرای اسلامی، بسیج آنان در سراسر جهان برای یافتن جنگجویان مسلمان، انتقال آنان به پاکستان و قاچاق کردن شان به افغانستان برای پیوستن به “جهاد”، تحقق یافت. یک تحلیلگرعربی نوشته است : «به بسیاری ازآن خشک اندیشان مسلمان گفته شده بود که برای مطالعات و تحصیلات مذهبی به پاکستان می روند» وی می نویسد: عمومآ در طول شش هفته آموزش مذهبی برای طلابی که از نقاط مختلف جهان به پاکستان آمده بودند، پیشنهادی در مورد آموزش فوری نظامی به آنان داده نمی شد. حتی سخنی هم از “جهاد” علیه روسیه یا دولت کابل به عنوان دشمنان خدا به میان نمی آمد. این مسائل، پس از آن دوره ی شش هفته ای مطرح می شد. در این مرحله، افسران سرویس اطلاعاتی پاکستان (آی اس آی) که معمولا مفتی بودند، ظاهر می شدند و از موقعیت و فرصت برخورداری طلاب از آموزش های نظامی سخن می گفتند. بدین گونه بود که امکانات آموزش های نظامی برای هزاران جنگجویی که از الجزیره، مصر، سودان، عربستان سعودی و سایر کشورهای اسلامی به پاکستان رفته بودند، فراهم می شد.

 به قول احمد رشید روزنامه نگار پاکستانی و نویسنده کتاب « “طالبان” »، بین سال های ۱۹۸۲ و ۱۹۹۲، سی و پنج هزار اسلامیست تند رو از چهل و سه کشور، در جریان جنگ و عواقب جنگ، دوش به دوش مجاهدین ماشه را می فشردند و ده ها هزار “جهاد”ی دیگر در پایگاه های که ضیاء الحق درمرز پاکستان وافغانستان برپاکرده بود، آموزش نظامی می دیدند « احتمالا صدهزار مسلمان تندرو با پاکستان و افغانستان رابطه ی مستقیم داشتند و زیر نفوذ سیا وآی اس آیبودند. » بعضی از آن های که برای مجاهدین استخدام می شدند، در ایالات متحده و جوامع عربی و اسلامی مستقر شده بودند. تردیدی وجود ندارد که حمایت ایالات متحده از مجاهدین، که بیشترش به جیب اسلامیست های تندخو و تندرو می رفت، اشتباه فاجعه بار بود. این حمایت افغانستان را ویران کرد، به سقوط دولت انجامید و به اقتدار منطقه ای وسلطه ی جهانی جنگ طلبان اسلامیست و سایرین ره برد. این حمایت منجر به ایجاد شبکه ای جهانی از جنگجویان اسلامی که عالی ترین آموزش های نظامی را دیده بودند، در کشورهای بسیاری شد که شدیدا وابسته به اسامه بن لادن بود که به زودی سازمان القاعده را تشکیل می داد.

 این حمایت ملتی متلاشی ازخود به جا گذاشت که تبدیل به القاعده و سایر اشکال تروریست شدند. و باعث ایجاد شرایطی شد که سرویس اطلاعاتی پاکستان در لوای آن امکانات رشد “طالبان” را در سال های ۱۹۹۰ فراهم آورد. هنوز هم مدافعان “جهاد”، حتی آنانی که در سال ۲۰۰۵ به جنگ جهانی علیه تروریسم، و مستقیما گروه های اسلامی، وفا دارند، هم چنان بر آنند که آن سیاست درست بود. «دانیل پایپس» سرسخت ترین مدافع مبارزه باگروه های اسلامیست و پسر «ریچردپایپس» که درنخستین سال های دولت رونالد ریگن با «گروه کارملیت ها» همکاری می کرد، می گوید «من فکر می کنم در آن زمان بسیار درست عمل کرده ایم. » در آن سال ها، دانیل پایپس از مقام های ارشد وزارت امور خارجه و شورای امنیت ملی بود و با طنین نظریه ی « واین برگر » در معامله با شیطان، می گوید: «ما از استالین در مقابل هیتلرحمایت کردیم. به انتخاب های دنیای واقعی باید توجه کرد. »

به نظر پایپس، نظامی ترین افراد در میان مجاهدین، بهترین جنگجویان بودند«به هر صورت، تندروترین اسلامیست ها، ضد شوروی ترین شان بودند. » « استیفن س. کوهن » که در سال های ۱۹۸۰ از مقام های ارشد وزارت امور خارجه بود، در این مورد که بسیاری ازکار کشته های ایالات متحده در جنگ افغانستان، از جمله مقام های سیا و معماران سیاسی چه نظری داشتند، می گوید «کسانی که ما از آنان حمایت می کردیم، از کثیف ترین، کریه ترین و زشت ترین نوع خشک اندیشان مذهبی بودند. بعد از حمله اردوی آمریكا به افغانستان و در پى حادثه ۱۱ سپتامبر هسته القاعده دیگر بار در نزدیكى مرز هاى پاكستان گرد هم آمد، آنها به منطقه قبیله نشین مراجعه كردند و در سرحدات پشاور كه زادگاه این گروه بود، به تقویت قواى خود پرداختند. در نخستین سال هاى پس از ۲۰۰۱ نیروهاى پاكستان و آمریكا بارها شمار زیادى از رهبران بزرگ القاعده را دستگیر كردند اما مدتها میگذرد دیگر هیچ چهره برجسته و شاخصى از “طالبان” در پاكستان كشته و یا دستگیر نشده است. پس از یازدهم سپتامبر، واشنگتن متناسب با حال و هوا و خواست تصمیم گیرندگان و بدون آن که ارتباط زیادی با تهدیدهای « واقعی» داشته باشد، تنها با متمایز ساختن «آنانی که با ما هستند» و «آنانی که علیه ما هستند» تعریف جدیدی از تهدیدها و دشمنان نامتقارن ارایه داد.

ازاین تضاد و جنگ، فرزندى متولد شد که "“طالبان” " نام گرفت. عصر “طالبان” در تاریخ معاصر افغانستان سیاه ترین دوره این کشور نامیده شده است. عصرى که تحجر، افیون و تروریسم نه تنها مردم افغانستان که تیغی بر گلوى تمامی بشریت شد و به رغم سرنگونی رژیم این گروه متحجر، تاوان و پیامدهاى حضورآنان همچنان ادامه دارد و همچنان قربانی می گیرد. حادثه یازده سپتامبر که بیش ا ز سه هزار شهروند بیش از۶۰ کشور جهان رادر کام مرگ فرستاد، موجب شد تا "انفعال" جهانی درقبال پدیده هایی چون “طالبان” و تروریسم به " تحرک " تبدیل شود.

در افغانستان نیروهای مرتجع و بنیادگرا همیشه در تلاش هستند که نهاد های مدنی و دموکراتیک را در نطفه نابود سازند. ما هنوز نه دموکراسی را تجربه کرده ایم و نه سکیولاریزم.

برای اولین بار در تاریخ کشور ما مشروطه خواهان تلاش ورزیدند روزنه هایی از دموکراسی را و روشنگری را برروی مردم بگشایند و قهرمان ملی امان الله خان تلاش ورزید اولین قدم های در زمینه سکیولاریزه کردن جامعه بردارد.

اما "خادم دین رسول الله" نه تنها که نوزاد سکیولاریزم را حلق برید بلکه راه را برای استبداد نادرخانی بازکرد.

و حاکمان مرتجع تا که توانستند از دین مردم سود بردند و خود را نماینده خدا اعلان نمودند و . . . . و بنیادگرایان اسلامی در دهه هفتاد هجری خورشیدی نشان دادند که چگونه دین را می توانند برای برآوردن امیال شوم شان به کار گیرند.

 آنان با پیروزی تنطیمی خویش نشان دادند که دین شان وسیله رسیدن به قدرت نا مشروع شان است و نه رابطه اخلاقی انسان با خداوند. آنان تاکه توانستند به نام مذهب کشتند، دریدند، خوردند و مستی کردند.

آنان زیر پرچم اسلام خون هفتاد هزار کابلی را ریختند، بر دختران تجاوز کردند، به اسیران ادرار خوراندند و رقص بسمل تماشا کردند و تازیانه زدند، دست بردند و قتل عام کردند. اما اینک با پروژه دموکراسی که بی پنجاه و دو با خود آورده است آنان نیکتایی زده اند و با دهل دموکراسی رقصیدن گرفته اند و از دموکراسی اسلامی و دموکراسی شرقی بحث می کنند. اما باید دانست و آنان می دانند که پای کوبیدن و دست افشاندن به نام دموکراسی اسلامی و شرقی فقط آب در هاون کوبیدن است و به هر قیمتی در قدرت ماندن.

بررسی علل نا كآرامدی تنظیم های “جهاد”ی در راستای دولت سازی و دولت داری از انجهت دارای اهمیت است كه این احزاب در طول بیش از سه دهه از حیات سیاسی خویش از چه رویكرد ها و چرخشهای مثبت و منفی برخوردار بوده كه از این حیث می تواند در عملكرد و فعالیت های این تنظیم ها تا ثیرگذار باشد. و از سوی دیگر بحث آسیب شناسانه از عملكرد ”مجاهدین” و احزاب “جهاد”ی یکی از مباحث پیچیده و پر ابهامی است که در دیدگاههای مختلف، با ناهمگونی و تفاوت مورد بررسی و ارزیابی قرار می گیرد. نقش “مجاهدین” در پروسه دولت سازی و دولت داری، در کمبود ها، ناتوانیها و ناکامی های آنها مشخص می شود؛ اما نکته قابل تحلیل در این پروسه، ریشه یابی و درک دلایل و عوامل این ضعف ها و شکست هااست.

از جانب دیگر نمی توان دلایل و عوامل ضعف و شکست “مجاهدین” را در یک عامل محدود کرد و یا آن را از یک زاویه خاصی تحلیل نمود. این ضعف ها و ناکامیها به عوامل مختلف داخلی و خارجی برمی گردد.

گرچه “مجاهدین” یا حد اقل برخی از عناصر و گروههای از ”مجاهدین” در ریشه یابی ناتوانیها و ناکامیهای خود در درجه اول به مسایل احساسی، عاطفی، تنظیمی، قومی، ناتوانی رهبری، تمامیت خواهی و انحصار گرایی، قدرت طلبی و ناپختگی در مسایل سیاسی و. . . . چنگ می زنند كه این عوامل در جای خود قابل بررسی است و در نا كامی “مجاهدین” نقش عمده دارد، اما افراد و حلقه های دگراندیش و مخالف افکار و باورهای “مجاهدین” از گروههای چپ تا عناصر و حلقه های لیبرال و سیکولار طرفدار غرب و همچنین بعضی تحلیل گران و محققین خارجی دلایل و عوامل دیگری را در این ناتوانی و شکست دخیل و اثرگزار می دانند آنها عوامل اصلی شکست “مجاهدین” در دولت سازی و دولت داری را به التزام وباورهای دینی و مذهبی “مجاهدین” در امور دولت و سیاست، مخلوط نمودن عنعنات قومی و مذهبی، تشتت، عدم هماهنگی داخلی و دخالتهای خارجی ارتباط می دهند و چپاولگری، دزدی، سلاح کشی، تفنگداری، آدم کشی را نیز یکی از علل اساسی ناکارآمد و اعمال سیاه آنان میدانند.

“مجاهدین” از زمان شکلگیری شان که با حاکمیت حزب دمکراتیک خلق افغانستان به این نام پا به عرصه فعالیت نظامی گذاشتند و سپس نام “مجاهدین” در دوران حضور نظامی شوروی و تا دوران حاکمیت و سقوط تا کنون نیز یک گروه فکری و سیاسی یکپارچه، و هماهنگ نیستند نه تنها یکسانی و هماهنگی فکری و عملی در مراحل مختلف این دوره ها میان “مجاهدین” وجود نداشت، بلکه تضادها و تناقض های گوناگون و پر شماری در برداشتها، دیدگاهها و عملکردهای آنان مشاهده شده است. تشتت و پراگندگی “مجاهدین”، حتی در برداشتها و تفسیرهای شان از تعالیم و احکام اسلام است که رهبران و تنظیم های مختلف “مجاهدین” از دولت اسلامی و ویژگیهای این دولت تصویر متفاوت و متعارض ارایه می کردند یک رهبر و یک تنظیم اسلامی و”جهاد”ی مشخصات دولت اسلامی را یک چیز و رهبر و تنظیم دیگر چیز دیگر معرفی می کرد. به عنوان نمونه که عمق تصویر متفرق و ناهمگون “مجاهدین” را از دولت اسلامی متبارز بسازد.

در اواخر ثور ۱۳۷۱ تعدادی از نیمچه باسوادان “مجاهدین” از وزارت اطلاعات و فرهنگ نزد مولوی محمد یونس خالص رهبر حزب اسلامی شاخه خالص رفته. خالص آنروزها در کابل به سر می برد. هدف آن بوده تا موافقت مولوی خالص را برای ظاهر شدن زنان در پرده تلویزیون غرض خواندن خبر و مطالب دیگر جلب شود. وی در شورای رهبری آن وقت ظاهر شدن زنان را در تلویزیون مغایر با اسلام و خصوصیت یک دولت اسلامی خوانده بود.

اما مولوی خالص نه تنها دلایل این جمع را برای نطاقی زنان در تلویزیون نمی پذیرد و آن را غیر شرعی میخواند بلکه در مورد اسلامی بودن و غیر اسلامی بودن دولت گفت: په هغه دولت کی کمونیستان وی، شیعگان وی، سیکان او هندوان وی او په دفترونو کی ښځی وی دا دولت اسلامی نه دی. (در آن دولتی که کمونیستان مشارکت داشته باشد، اهل تشیع وجود داشته باشد، سیکها و هندوها باشند و در دفتر ها زنان کارکنند، آن دولت اسلامی نیست. )

برهان الدین ربانی رییس تنظیم جمعیت و رییس دولت تنظیمی در سال ۱۳۷۱ در مسجد وزیر اکبرخان می گفت:

«من مخالف کار بازماندگان دولت کمونیستی در نظام اسلامی و موجودیت زنان و دختران در ادارات دولتی و در جاده های شهر کابل هستم. . . »

 

عبدالرب رسول سیاف مسوول تنظیم اتحاد اسلامی و شریک قدرت و دولت در حکومت تنظیمی در تلویزیون با صراحت بیان داشت: (کابل و خاک کابل نجس است این شهر را ویران نموده و از خاک پاک و اسلامی پاکستان و اعراب دوباره شهر کابل را ساخت، اما سیاف و متحدین، کابل را ویران نمودند و اما اعمار نکردند).

 

مسلما این برداشت و موضع گیری سران “جهاد”ی به عنوان سران “جهاد”ی از باور، تعلقات و تعصبات مذهبی، اتنیکی آنان ریشه می گرفت. شاخصه دولت اسلامی از دیدگاه آنان همین رعایت ذهنیت و تمایلاتش محسوب می شد بدون انکه همسانی تمایلات خودها را با احکام و تعالیم اسلامی مورد عنایت قراردهند.

 

 

  

 

 

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org