(صوفیا رادمرد)

 

دوشنبه، ۱۹ نومبر ۲۰۰۷

همزمان با افزایش سطح درآمد مردم چین و ارتقای استاندارد زندگی آنها، شمار زوجهای كه به دلایل مختلف متقاضی جدا شدن از یكدیگر هستند نیز افزایش پیدا میكند. تا پیش از ماه اكتبر سال ۲۰۰۳ میلادی، طلاق در جامعه چین، پدیدهای بسیار منفور بود و هیچ یك از زوجها، مایل به جدا شدن از همسر خود نبودند. در آن زمان طلاق آخرین راهحل یك زندگی محسوب میشد و پیش از رسیدن به نقطه پایان زندگی و امتحان كردن تمامی راهها برای ادامه زندگی مشترك، اقدام به این كار نمیكردند.

اما از سال گذشته كه طلاق همچون ازدواج یك امر طبیعی تلقی میشود، شمار زندگیهای از هم پاشیده، رو به افزایش نهاده است. شوزین، یكی از مشاوران خانواده در شانگهای میگوید: مردم چین متوجه شدند كه طلاق چیزی بدی نیست بنا بر این زمانی كه احساس كنند در كنار همسر خود نمیتوانند زندگی خوبی داشته باشند اقدام به جدایی میكنند.

آمار نشان میدهد اصلیترین دلیل جدایی زوجها در سراسر جهان - به خصوص كشورهای سنتی - نارضایتی زوجین از روابط جنسی خود با همسرشان است. فان رومایو یكی از وكلای برجسته چین و یكی از پژوهشگران مطرح این كشور در مورد این مسأله میگوید: هفتاد درصد از جداییها به دلیل نارضایتی زوجین از زندگی جنسی خود است. روابط جنسی یكی از با اهمیتترین بخشهای زندگی مشترك در جوامع جهان به خصوص جوامع سنتی است زیرا در جوامع سنتی داشتن رابطه جنسی تنها از طریق پیمان زناشویی امكانپذیر است و در صورتی كه این رابطه رضایت بخش نباشد، مشكلات زیادی برای افراد ایجاد میكند.

وی میگوید: اغلب زوجین در هنگام مشاوره مشكلاتی چون عدم تفاهم یا اختلاف سلیقه و عقیده را عامل اصلی جدایی خود عنوان میكنند اما زمانی كه اعماق ذهن و روان خود را میكاوند، متوجه میشوند كه نارضایتی آنها از روابط جنسی خود با همسرشان، باعث بر هم خوردن آرامش و ثبات روحی آنها شده است.

شوزین كه هم اكنون مدیریت ۲۰ مركز مشاوره ازدواج را در كشور پهناور چین بر عهده دارد، میگوید:

در گذشته ازدواج به معنای صرف كردن تمام زندگی با یك شخص خاص بود. در آن زمان زنان حقی برای اعتراض به رفتارهای همسرشان یا عملكرد آنها نداشتند بنا بر این مجبور بودند با هر شرایطی كنار بیایند و زندگی خود را ادامه دهند اما امروزه زنان متوجه شدهاند كه میتوانند از یك زندگی آرامتر برخوردار باشند و فردی را بر گزینند كه علاوه بر پاسخگویی به تمام نیازهای آنان، آرامش را برای آنها به ارمغان بیاورد.

آمارها نشان میدهد ۸۰ درصد از زوجهای قدیمی از زندگی خود راضی نبودهاند اما به دلیل بینشهای كهنه، هر شرایطی را پذیرفته و زندگی خود را تا زمان مرگ ادامه میدادهاند.

اما امروز این طرز فكر در كشور چین از بین رفته و همین امر موجب ۲۰ برابر شدن نرخ طلاق در چین نسبت به دو دهه گذشته شده است. به گزارش دولت چین، به ازای هر هزار ازدواج در سال، ۴ جدایی در كشور چین اتفاق میافتد در حالی كه در ایالات متحده آمریكا به ازای هر هزار ازدواج تنها ۸/۳ جدایی صورت میگیرد. از طرف دیگر نرخ طلاق گزارش شده در شهر شانگهای كه پیشرفتهترین و رشد یافتهترین شهر كشور چین است از تمامی شهرهای این كشور پهناور بیشتر است.

زوجیانگ جون، استاد رشته روانشناسی دانشگاه پكن با اشاره بر بیشتر بودن نرخ طلاق در شهرها نسبت به روستاهای كشور چین میگوید: هم اكنون تعداد مشاوران خانواده در كشور چین بسیار كم است و بسیاری از كانونهای خانوادگی به دلیل ناآگاهی زوجین از هم فرو میپاشد. وی میافزاید: با وجود بیشتر بودن نرخ ازدواج در كشور چین و جوانتر بودن جمعیت این كشور نسبت به ایالات متحده آمریكا تعداد مشاوران خانواده در این كشور بسیار كم است، به عبارت دیگر به ازای هر ۲۴۰ مشاوری كه در آمریكا به هدایت و راهنمایی زوجهای جوان مشغولند تنها یك مشاور در چین حضور دارد كه نمیتواند پاسخگوی نیاز مردم این كشور باشد. اما یكی دیگر از دلایل عنوان شده برای افزایش شمار جدایی در چین، تك فرزندی خانوادههای چینی است. از سال ۱۹۷۹ میلادی به بعد مقوله رشد سریع جمعیت و تبعات منفی حاصل از آن سیاستمداران چینی را بر آن داشت تا با وضع سیاستهای جدید اقدام به كاهش نرخ رشد جمعیت كنند.

از آن زمان به بعد هر خانواده چینی تنها میتوانست صاحب یك فرزند شود، بنا بر این توجه والدین به فرزند خانواده بسیار زیاد و توقعات فرزندان نیز به تبع این توجه بسیار بالا بود، لذا پس از ازدواج نمیتوانستند با شرایط جدید كنار بیایند و مشكلات زیادی با همسر خود پیدا میكردند، مشكلاتی كه همگی قابل حل بود و تنها حضور یك مشاور آگاه میتوانست، نه تنها باعث دوام زندگی بلكه افزایش كیفیت آن شود، اما به دلیل نبودن تعداد كافی مشاور كارآزموده، تعداد زیادی از این زوجهای جوان و ناآگاه از یكدیگر جدا میشدند و مشكلات مضاعفی را برای خود و خانواده خود به وجود میآوردند.

البته این وضعیت بحرانی و نابسامان بودن ساختار نظام خانوادگی، تنها مخصوص كشور چین نیست بلكه ایالات متحده آمریكا نیز با این مشكلات دست و پنجه نرم میكند. به گزارش دولت آمریكا شمار ازدواجهایی كه به طلاق منجر میشود، دو برابر شمار آنها در سالهای آغازین دهه ۸۰ میلادی است. به عبارت دقیقتر، هماكنون ۵۰ درصد از ازدواجها به طلاق میانجامد و تعداد بسیاری زیادی از فرزندان جامعه آمریكا با مشكل تك والد بودن دست به گریبان هستند.

مركز تحقیقات خانواده ایالت متحده آمریكا در یك پژوهش همه جانبه و گسترده عوامل اختلالات نظام خانوادگی و بالا رفتن نرخ طلاق را این طور عنوان میكند: پیشینه زوجین و شرایط آنها در هنگام شروع زندگی مشترك تأثیر بسیار زیادی در پیامد آن ازدواج دارد. در این گزارش عوامل مؤثر در كاهش احتمال جدایی پس از ازدواج به این صورت بیان شده است: اول: درآمد سالانه. در صورتی كه درآمد سالانه زوجین بیش از ۵۰ هزار دلار باشد احتمال ایجاد اختلاف در خانواده بر سر مسایل مالی و مشكلات و تبعات حاصل از فقر كه منجر به جدایی زوجین میشود ۳۰ درصد كاهش مییابد. در مقابل در صورتی كه درآمد سالانه افراد كمتر از ۲۵ هزار دلار باشد احتمال طلاق ۳۰ درصد افزایش پیدا میكند.

دوم: در صورتی كه زوجین هفت ماه یا بیشتر پس از ازدواج صاحب فرزند بشوند احتمال طلاق در آنها ۲۴ درصد كاهش پیدا میكند زیرا از شرایط آغازین زندگی خود لذت كافی را بردهاند و توانستهاند با مسؤولیتهای زندگی مشترك كنار بیایند.

افرادی كه به سرعت پس از ازدواج صاحب فرزند میشوند پیش از اینكه خود را با شرایط و مسؤولیتهای زندگی جدید وفق دهند، مسؤولیت مضاعفی را به خود تحمیل میكنند كه مشكلات زیادی را برای آنها ایجاد میكند و احتمال درگیری و اختلاف بین آنها را ۲۴ درصد افزایش میدهد.

سوم: در صورتی كه زوجین در هنگام ازدواج بیش از ۲۵ سال سن داشته باشند احتمال جدایی در آنها ۲۴ درصد كمتر میشود. افرادی كه در زمان ازدواج سنشان از ۱۸ سال كمتر باشد توانایی اداره صحیح زندگی مشترك را ندارند و فشار زندگی باعث نابسامانی اوضاع زندگی خانوادگی آنها میشود.

چهارم: ساختار خانوادگی زوجین نیز در موفقیت ازدواج آنها نقش دارد. آمارها نشان میدهد در صورتی كه هر یك از زوجین شاهد اختلافات شدید در خانواده خود بوده یا فرزند طلاق باشند، احتمال منجر شدن ازدواج آنها به جدایی ۱۴ درصد بیشتر از دیگران است.

پنجم: اعتقادات مذهبی باعث استحكام بنیاد زندگی زوجین میشود. پژوهشها نشان میدهد در صورتی كه پایگاه اعتقادی زوجین محكم باشد و هر یك با هدف ساخت یك زندگی سالم و تداوم آن پای به این عرصه گذارده باشند، شانس منجر شدن ازدواج به طلاق ۱۴ درصد كمتر است اما اگر پایبندی زوجین به اصول اعتقادی كم باشد، احتمال منجر شدن ازدواج آنها به جدایی افزایش پیدا میكند. پایبندی به اصول اخلاقی و اعتقادی، زوجین را از انجام بسیاری كارها منع میكند و آنها را در مسیری قرار میدهد كه به استحكام پایههای زندگی خانوادگی آنها منجر میشود.

ششم: تحصیلات نقش مهمی در تداوم یك زندگی خانوادگی دارد. آمارها نشان میدهد زوجهایی كه در زمان ازدواج حداقل تحصیلات دبیرستانی نداشته باشند ۱۳ درصد بیشتر از دیگران شاهد از هم پاشیدن زندگی خانوادگی خود خواهند بود. پژوهشهای انجام شده توسط این مركز نشان میدهد ۳/۸ درصد از مردان آمریكایی و ۹/۱۰ درصد از زنان، یك ازدواج نافرجام داشتهاند در حالی كه شمار مردان دارای ازدواجهای نافرجام در سالهای آغازین دهه ۸۰ میلادی برابر ۸/۴ درصد و شمار زنان برابر با ۹/۸ درصد بوده است.

شایان ذكر است كه طلاق بین سیاهپوستان آمریكایی شایعتر است. در سال ۲۰۰۳ میلادی ۷/۸ درصد از مردان و ۸/۱۲ درصد از زنان سیاهپوست تجربه طلاق داشتهاند اما درصد طلاق در مردان سفید پوست معادل ۳/۸ و در زنان سفیدپوست معادل ۹/۱۰ درصد بوده است.

 استفاده از: زن و خانواده و زندگی مشترک.

 

 

  

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org