یکشنبه، ۱۴ مارچ ۲۰۱۰

 

 
دکتور فرید طهماس

 

بیست ساله بود که صنف دوازده را به پایان رساند. پس از یک سال انتظار، به حیث کاتب وارده صادره مقرر گردید. یک سال کار کرد، عسکر شد. دو سال عسکری کرد، سند ترخیص گرفت. چون واسطه نه داشت، در همان جای سابق به حیث کاتب وارده و صادره شامل گردید. حالا دیگر بیست و چار ساله شده بود.

در همین جنون جوانی بود که، شوق رییس شدن به سرش زد! شبها خواب می دید که رییس شده است؛ همهء کارمندان از او اطاعت می کنند؛ یک موتر تیز رفتار مودل جدید به رنگ سیاه با نمبر پلیت مخصوص دولتی در خدمت خودش و یک موتر تیز رفتار دیگر، در خدمت خانواده اش قرار دارد. خواب می دید که مدیر عمومی ماموران را به یک امر خود از کار برکنار، و به جای او خسربرهء خود را مقرر می کند. بارها خواب می دید که یکی از زیبا ترین دختران اداره را به حیث سکرتر خود تعیین می نماید. خواب می دید که . . .

گرچه خوب می دانست که با خواب دیدنها نمی شود هدف را به دست آورد، باید در بیداری در راه رسیدن به آن قدم بردارد. به اومشوره دادند که اگر می خواهد رییس شود، اول باید صفتها و برتریهایی را که رییس شان نسبت به زیر دستان دارد، او نیز دارا شود تا بتواند در آینده به کرسی ریاست برسد.

مشورهء دوستان را پذیرفت و در صدد کسب صفتها و برتریهایی برآمد که رییس شان آنها را دارا بود.

بطور مثال:

ـــ رییس در رشتهء اداری تحصیلات عالی داشت.

همان بود که با حفظ وظیفه اش به حیث کاتب، به فاکولته اداری شامل شد و چارسال در بدل پول و آنهم شب هنگام، درس خواند و دیپلوم گرفت. تحصیلاتش برابر با رییس شد. حالا اگر چی بیست و هشت ساله شده بود و یک دیپلوم هم داشت، اما به خاطری که واسطه نه داشت، در همان جای پیشین به حیث کاتب وارده و صادره به کار ادامه داد.

ـــ رییس چار زبان خارجی می فهمید.

به فاکولته شبانه زبانهای خارجی در رشته های انگلیسی، روسی، فرانسه یی و عربی شامل شد. چون با استعداد بود، چار زبان را در چار سال، حتا بهتر از زبان مادری اش آموخت و چار دیپلوم گرفت. حالا دیگر سی و دو سال داشت و با وجودی که صاحب پنج دیپلوم نیز بود، لیکن در همان جای سابق به حیث کاتب وارده و صادره کار می کرد.

ـــ رییس، در اجرای حرکات آمرانه بسیار مهارت داشت.

خود را به فاکولتهء هنر تیاتر شامل کرد. پس از چار سال از آن جا نیز دیپلوم گرفت و به ساده گی می توانست حرکات رییس را چی که، حرکات وزیر را هم انجام دهد. حالا سی و شش ساله شده بود و شش دیپلوم هم داشت، لیکن به صفت کاتب وارده و صادره ایفای وظیفه می نمود.

ـــ رییس شان آداب معاشرت می فهمید!

به فاکولته آداب معاشرت شامل شد. چار سال درس خواند، دیپلوم گرفت. آداب معاشرت را آنقدر آموخت که حتا در عمل نیز رعایت میکرد!. حالا چل سال داشت و هفت دیپلوم، لیکن در همان جای سابق به حیث کاتب وارده و صادره به وظیفه ادامه می داد.

ـــ رییس در صحبت با زیردستان از دیپلوماسی کار می گرفت.

بطور مثال: هیچ وقت نمی گفت "آن" و هیچ وقت نمی گفت "نی" همیشه می گفت "دیده شود".

به فاکولته دیپلوماسی رفت، شش سال درس خواند و دیپلوم گرفت. دیگر نه تنها می توانست بگوید "دیده شود"، بل که با خوشرویی و تبسم می گفت: ممکن است؛ شاید؛ همان ساعت همان مصلحت؛ خیرباشد؛ کوشش می کنیم؛ انشأ الله؛ . . . حالا دیگر چل و شش سال و هشت دیپلوم داشت، لیکن به دلیل بی واسطه گی، در همان جای قبل به حیث کاتب وارده و صادره کار می کرد.

گپ کوتاه که ۲ فاکولته دیگر که رییس شان در آن رشته ها تحصیل نکرده بود را نیز در هشت سال خواند و دیپلوم گرفت. (شهادتنامه های صنف شش و دوازده اش را حساب نمی کنیم) حالا اگر چه پنجاه و چار ساله شده بود و ده دیپلوم نیز داشت؛ اما در همان جای سابق به صفت کاتب وارده و صادره خدمت می کرد.

شاید بگویید، چطور امکان دارد که یک کاتب در سی و چار سال کار، مطابق قانون ماموران ترفیع نکند؟

شما بکلی حق بجانب هستید، او تا رتبهء مدیر ترفیع کرده بود، چون واسطه نه داشت کسی چوکی مدیریت را به او نمی داد؛ می دید که کاتبِ واسطه دار به حیث مدیر کار می کند و مدیرِ بی واسطه، به صفت کاتب. با وجود این، چون پلان داشت رییس شود، مدیر شدن و حتا معاون رییس شدن، برایش چندان اهمیت نه داشت!

و شاید یک سوال دیگر نیز به ذهن تان گذشته باشد که یک مامور پایین رتبه دولتی، با معاش ناچیزی که دریافت می کند، چطور می تواند مصارف اینقدر فاکولته را بپردازد؟

باز هم حق با شماست، بیایید این سوال را از خانم بیچاره اش بپرسیم که در کتابچه بانکی او پولهای پس انداز موروثی اش از ۷ شماره یی به ۲ شماره یی تقلیل کرده است.

٭٭٭

یکروز، وزیر اورا به دفتر خود خواست و پس از ستایش و توصیف به حیث سابقه دار ترین کاتب وارده و صادره، سند تقاعد اش را به اساس "قانون" به وی سپرد. وزیر هم چنان به مدیر مجلهء "ماموران ممتاز" هدایت داد تا سوانح او را با یک قطعه عکس کلان و رنگه اش به چاپ برسانند!

زمانی که مجله از چاپ برآمد، یک شماره به آدرس او فرستادند. در آن نه تنها عکس و سوانح او، بل که عکس و سوانح بیست و چار کارمند با سابقه، به شمول رییس شان نیز به چاپ رسیده بود.

وقتی که چشمش به سوانح رییس افتاد، از تعجب کم بود شاخ بکشد! برتریهایی را که می گفتند رییس دارد، در اصل هیچ یک آنها را دارا نه بود.

یادآوری: هژده ماه پس از تقاعد، خبر شد که رییس خسربرهء وزیر بود و وزیر، خسربرهء رییس!

 

جولای ۲۰۰۸ میلادی، روتردام (هالند)

 

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org