دوستان عزیز به سایت «اصالت» خوش آمدید !        «اگر زنده ماندن بقیمت تن دادن به پستی، گذشتن از حیثیت و آبرو و پا ماندن بالای عقاید سیاسی باشد، مرگ صد بار بر آن شرف دارد»           دوستان عزیز به سایت «اصالت» خوش آمدید !      دوستان عزیز به سایت «اصالت» خوش آمدید !          «اگر زنده ماندن بقیمت تن دادن به پستی، گذشتن از حیثیت و آبرو و پا ماندن بالای عقاید سیاسی باشد، مرگ صد بار بر آن شرف دارد» اگر تمام تاريکيهاي دنيا با هم جمع شوند روشنايي شمع کوچکي را نيز نميتوانند خاموش کنند     اگر تمام تاريکيهاي دنيا با هم جمع شوند روشنايي شمع کوچکي را نيز نميتوانند خاموش کنند
 

 

 


 

 


 

 

داکتر آرین

 

تاریخ ارسال به «اصالت»:

Sun, December 5, 2010 02:54

 

در مورد فقید ببرک کارمل سخن زیاد گفته شده است، بررسی های متعدد تاریخ نویسان، خاطرات رهبران سیاسی، نظامی و دولتی از هم متفاوت و ماهیت های گوناگون بر خود دارد. در وسایل اطلاعات جمعی و رسانه ها، در کشور و جهان با نظریات و مقالات بی شماری از دوستان و مخالفین او بر میخوریم، که به عقیدۀ من کمتر مستند و بیشتر بر حسب دلخواه خودشان است، بعضی از نوشته ها واقعی و عینی و تعدادی هم همراه با ذهنیگری و تحریف شده است، که در نهایت عجز واقع نگری و واقع بینی خویش قرار دارد.

اما واقعیت این است که در مورد شخصیت والای ببرک کارمل و اندیشه های او نسبت به مردم و وطن، تجدد و ترقی، نسبت به آزادی و صلح، عدالت و دموکراسی، طوریکه شایسته و در خورد آنست، به تفصیل پرداخته نشده، که انجام این کار ضرورت به پژوهش گران ژرف کاو و محققین با دانش دارد، که دارای فهم و نیروی تفکر قوی باشند، تا بتوانند به روشنی بنگرند و عادلانه قضاوت نمایند.

گاه گاهی مخالفین و عقب گرایان، مزدوران و مغرضان، مریضان و حسودان بخاطر هرچه کمتر و کوچکتر نشان دادن نقش این ابر مرد تاریخ ما، غیرمنصفانه برخورد نموده، نوشته ها و نظریات شان نشانی از جنگهای تبلیغاتی و بیانگر برخوردهای ایدیولوژیکی دوران جنگ سرد است. پژوهش، تحلیل و تجزیه و نتیجه گیری از واقعیت عینی اندیشه های ببرک کارمل، وقت مساعد و زحمت فراوان را میطلبد، به همین دلیل است که، تا هنوز من به خود اجازه نداده ام تا در مورد این انقلابی انسان گرای جهان معاصر، سخنور معتبر و سیاست مدار دوربین و با اعتبار و محبوب میهن ما بنویسم.

آنچه در این نوشته میخوانید برگزیده ای از خاطرات دوستان و همرزمان و مخالفین این راد مرد راستین میهن ماست، که در تماس نزدیک با او بوده اند، این خاطرات حاوی اشاراتی کوتاه اما روشن و آموزنده می باشد، که بخاطر تجلیل از سالگرد، زاد روز این بزرگ مرد، این گام کوچک را برداشته ام، و با یادی مختصر از رهبر زحمتکشان افغانستان، این نوشته را پیشکش شما مینمایم.

زمانی که از ببرک کارمل نام میبریم، سخن از مردی است که میخواست عدالت، برابری و ترقی نه تنها ویژۀ مردم افغانستان باشد، بلکه سراسر زمین، از کران تا کران گیتی را فراه گیرد، به یاد شخصیتی محبوبی می افتیم، که تمام اندیشه ها و خواسته هایش، نجات انسان از بدبختی و پریشانی، از ظلم و استبداد، از فقر و بیسوادی بود، او میخواست میهن و مردم خویش را از خواب سنگین قرون بیدار نموده و دست استبداد و استعمار از کشورش کوتاه گردد، ببرک کارمل عاشق تجدد، ترقی و شگوفایی افغانستان بود و تمام زنده گی شیرین و پربار خویشرا در پیکار با طواغیت زمان و شیاطین قرون و سقاوت پیشگان وقت گذشتاند.

ببرک کارمل زمانی به مبارزات عدالتخواهانه آغاز نمود که اکــثریت مردم ما، ناآگاه، سرگشته، گیچ و سرگردان میزیستند، جای صداقت و راستی را در جامعه کوری و سیاهی فراه گرفته، روزنه های امید بسته و راه بیرون رفت تنگ و ستون یقین به رسیدن به آماج های انسانی و مردمی از هم پاشیده بود و دشوار معلوم میشد و نهادها ناهمگون، راه ها ویران، گذرگاهها بی سر و سامان بود، مردم در ترس و هراس از آینده ای نامعلوم، ناامید بسر میبردند، در حالیکه بهترین خانه را داشتند، اما شوربختانه با بدترین صاحب خانه، فساد اداری، بی عدالتی و زورگویی زبانه میکشید، سروری و سرداری، خانی و سالاری، تاریک اندیشی و تاریک نگری به کشور پرده انداخته بود، کهنه گری و کهنه خری بازار گرم داشت، مردم آینده و فردای خویش را تاریک می دیدند، درست در چنین شرایطی ناگوار، ببرک کارمل با طرح ها و اندیشه های نوین رهگشای نوآوری ها و نو نگری ها گردیده، بر علیه کهنه فروشان و کهنه پرستان، پرچم بیداری مردم را در کشوری بر افراشت، که سالیان درازی در یک خواب گران فرو رفته و پایه های زنده گانی در آن از هم پاشیده بود.

ببرک کارمل از جوانی مردم را به پیکار علیه ظلم و استبداد و استعمار دعوت می نمود، جورج آرتی یکی از سرسخترین مخالفان ح.د.خ.ا. و جمهوری دموکراتیک افغانستان، که در دهه هشتاد با شیطنت و تحریف قضایا، با فرستادن اخبار دروغ، از کابل، پشاور و اسلام آباد به رادیوی بی بی سی، ناچار زبان به واقعیت و گفتن حقیقت میگشاید و مینویسد: "ببرک کارمل . . . پیش از آنکه درسال ۱۹۵۱ در دانشکدۀ حقوق دانشگاه کابل شامل شود، از اعتبار و شهرت برخوردار بود . . . برای نشریه ای کوتاه عمری مقاله می نوشت و در تظاهرات علیه بسته شدن اتحادیه محصلان نقش عمده داشت، در بین محصلان تندرو چهرۀ سرشناسی گردیده، پشتیبانی عده زیادی را بدست آورد" همچنان ادامه میدهد: "آموزش اندیشه های نوین عصر، انگیزه رشد سریع جامعه، ممیز تحصیل کرده ها را میساخت، زیرا در کشور شان آثار روزگاران استعمار، حکام ستمگر، شخصیت های مطلق العنان، فقر و بیچارگی وسیع وجود داشت . . . حزب دموکراتیک خلق افغانستان یکی از سازمانهای بود که توسط همین تحصیل دیدگان . . . انقلابی به وجود آمد. "او متذکر میشود که رهبری فریکسیون چپ را که طرفدار تغییرات رادیکال بودند، در پارلمان افغانستان ببرک کارمل به عهده داشت.

ببرک کارمل بطور کلی و هیچگاه، حتی در سخت ترین لحظه ها و دشوار ترین شرایط از گفتن حقیقت ترس نداشت، شجاعانه و بی هراس عمل مینمود، مبارزه میکرد، سخن میراند و قلب هدف را شگافته، ماهیت ریاکاران و ظالمان و ستمگاران را برملا میساخت. از شخصیت شناخته شده و دانشمند کشور ما – نظام الدین "تهذیب"، پرسیدم، تا یکی از خاطرات خویش را در مورد رفیق کارمل برایم اظهار نمایند، برایم گفت: "شجاعت" و ادامه دادند که: "رفیق کارمل اولین مظاهره را در پوهنتون کابل سازماندهی نمود، او محصلین را در صحن پوهنتون جمع نموده و سخنرانی میکرد، دیری نگذشته بود که پولیس و ژاندارم آمد، تعدادی از محصلین همینکه پولیس را دیدند پا به فرار گذاشتند، رفیق کارمل از جایش تکان نخورده، در حالیکه خواسته های مشرع محصلین را پی در پی بازگو میکرد، بالای محصلین صدا زد دوستان فرار نکنید، فرار نکنید، خواست شما بر حق است، خواسته های شما عادلانه است، محصلین که شجاعت را از رفیق کارمل دیدند، همه بر گشتند و به میتینگ ادامه دادند.

"ببرک کارمل آنچه را نمی پسندید با کلام مطایبه آمیز و در موقع آن با جدیت رد می کرد، از دروغ و خودستایی، از احساسات و ذهنی گری نفرت داشت، مردم، وطن، حزب و رفقای حزبی برایش مقدس و دوست داشتنی بود، او آماده بود تا از جان خویش بگذرد ولی هیچ کدام از این ارزش های که به آن محبت می ورزید مورد خطر قرار نگیرد، زمانیکه گرباچف رهبر شوروی وقت به او پیشنهاد خروج قوای شوروی را از افغانستان در یک زمان کوتاه نمود، رهبر افغانستان با تحلیلی که از وضع جهان، منطقه و افغانستان داشت، و میدانست که به این شکل سرنوشت وطن و مردم و حزب بطرف نا بودی و پراگندگی خواهد رفت و فاجعه ای عظیم جامعه ما را فرا خواهد گرفت، پیشنهاد گرباچف را رد و در عوض طرح منطقی را پیشکش نمود، سلیگ اس هاریسون، محقق و کارشناس امریکایی در مسایل آسیا و خبرنگار سابق واشنگتن پوست مینویسد: "کارمل برای خروج قطعات محدود اتحاد شوروی زمان نسبتاً طولانی تری را پیشنهاد مینمود، اما گرباچف میخواست خروج از افغانستان در کوتاه ترین زمان ممکن منجر شود" و سرانجام تا جایی این گفتگو ها تیره شد که در کنگره ۲۷ حزب کمونست اتحاد شوروی ببرک کارمل "آشکارا از دیدار با گرباچف خودداری ورزید". دیگو کوردویز نماینده سرمنشی ملل متحد، اعتراف میکند که: "کارمل با پیشبینی درست، آنچه واقعاً بعد از خروج روسها اتفاق افتاد، برای گرباچف گفته بود، که حتی اگر نیروهای شوروی خارج شوند، پاکستان بلافاصله مداخلات خودرا دو برابر خواهد کرد و به این اساس بود که برای مسکو توصیه می کرد قبل از اینکه کلیه مداخلات پاکستان متوقف شود، نباید در مورد خروج تعهد بدهد." اکنون بیست و چهار سال از آن تاریخ میگذرد و مسئلۀ افغانستان به یک پرابلم جهانی تبدیل شده، عوامل گوناگون و دستهای رنگارنگ هر روز به پیچیدگی اوضاع می افزایند و افغانستان بطرف آینده ای نامعلوم در حرکت است، آنچه را رهبر فرزانه ای افغانستان پیشبینی نموده بود به واقعیت پیوسته است.

ببرک کارمل در سیاست و حقوق دانشمند بی بدیل بود، او در زمینه های فرهنگ و ادبیات نیز سلیقه ای فرهیخته ای داشت، او نتنها در کانون خانواده ای خود صمیمانه پر مهر و محبت بود، بلکه اطفال را در مجموع دوست داشت و مورد نوازش قرار میداد، دوکتور سید موسی فرزند سید مهدی رئیس بلدیه وقت، یکی از دوستان نزدیک من، میگوید: "بعضی از روزهای جمعه رفیق کارمل با دوستانش جهت تفریح به باغ ما، که در "شیوه کی" کابل موقعیت داشت می آمدند، در یکی از این روزها رفیق خـیــبر برایم نوت صد افغانیگی تحفه داد، من چون نوت کاغذی را بحیث پول نمی شناختم به داخل عرد باغ ما پرتاب کرده و به گریه کردن شروع نمودم، در این موقع رفیق کارمل من را نوازش داده به زانوی خود نشاند و در ضمن صحبت با من دست به جیب برده و چند سکه ای فلزی را بالای کف دستم گذاشت، من از دیدن سکه ها غرق در شادی کودکانه شده و گریه را بکلی فراموش نمودم، بعد از آن هر موقع که رفیق کارمل با دوستان خویش می آمدند اگرچه من خورد بودم و از حرف هایشان چیزی را گرفته نمی توانستم، اما دوست داشتم تا به حیث یک شنونده ای کوچک در وقت گردش و صحبت نزدیک شان قرار داشته باشم و بسیار دوست داشتم تا اسطوره "شاخ برنته ای" را که از باغ ما خوب معلوم میشد از زبان آنها بشنوم.".

اگرچه توضیحات بیشتر در باره خاطرات برای آنانیکه با این شخصیت نام آور کشور ما آشنائی دارند میدانم که زائد است، زیرا دوستان ببرک کارمل از همه صفات او آگاهی ضروری و کامل دارند اما برای آنانیکه از خصوصیات او چیزی نمی دانند و همواره در ساحه و حلقات تبلیغاتی که، حقیقت را دروغ و دروغ را حقیقت جلوه میدهند زنده گی نموده اند، ضروری میباشد.

ببرک کارمل فقید دارای وسعت افق دید، مطالعات وسیع، مبارزات دلیرانه، خصلت عالی و همت شجاعانه بود. آشنائی فامیل ما با نام ببرک کارمل، دیرین است و برمیگردد به زمان مبارزات پارلمانی او، برادرم، پسران کاکایم و پسران مامایم از جمله اولین های بودند که بعد از تشکیل جریان دموکراتیک خلق افغانستان افتخار عضویت این حزب را حاصل نمودند، من در آن زمان کوچک بودم و در پیوند نزدیک با حزبی های قهرمان و راستین و میهن پرست قد میکشیدم و بزرگ میشدم، با وجودیکه هنوز در مکتب مشغول درس خواندن بودم اما در تظاهرات و مظاهرات هشتم مارچ روز بین المللی زن، اول ماه می روز کارگر، جشن پشتونستان و سوم عقرب فعالانه حصه میگرفتم و در آوان نوجوانی با اندیشه های تجدد گرایانه و عدالت خواهانه آشنائی پیدا نموده و در تظاهرات و میتینگ ها با رفقای رهبری حزب از نزدیک معرفی میشدم، پرچم ارگان نشراتی حزب را پیوسته و بار بار می خواندم و اشعار نشر شده در آنرا، از بر میکردم و اغلبا در وقت مشاعره و شعر جنگی در مکتب، بدون اینکه بدانم چه خطری متوجه من است از آن استفاده مینمودم. پدرم تحصیل کرده ایتالیا بود بیشتر به غرب متمایل و به مبارزات سیاسی علاقمندی نداشت و برای ما دو برادر نیز همین نصحیت را مینمود، اما گفتنی است که ببرک کارمل در نظر پدرم یک شخصیت با وقار، با اعتماد، میهن پرست و محبوب بود و آنانیکه با ما، در جر و بحث های سیاسی، رفیق کارمل را بخاطر مبارزات و فعالیتهای سیاسی و حزبی انتقاد مینمودند، پدرم با آنها موافق نبود و آنها را محکوم و ملامت مینمود و آرزو میکرد، بالاخره کسی چون رستم نامدار آذرخش روشنگری را بر میهن ما هموار و گرز گران عدالت خواهی را برفرق ستم گران دوران بکوبد.

داکتر خیر محمد "رزم" که در شهرک حیرتان برای بار آخر موفق به دیدن این بزرگ مرد میهن ما گردیده بود، در مورد ملاقاتش چنین گفت: "موقعی که داخل خانه شدیم، رفیق کارمل را با چند تن از رفقا که به دقت تمام به حرفهایش گوش داده بودند ملاقات نمودیم رفیق کارمل همین که متوجه ما شد با مهربانی خاص مارا پذیرفت و با کلام محبت آمیز خوش آمدید گفت و به نشستن دعوت کرد، موقع نان چاشت بود، در حالیکه خودش نمی دانست برای چاشت چه پخته اند و چه نپخته اند ــــ بخاطریکه همه چیز را دوستان و رفقا خریداری مینمودند، می آوردند و میپختن، زیرا رفیق کارمل به آزمندی و زرپرستی به طمع و حرص به دیده ای حقارت مینگریست و از خود دارائی شخصی نداشت، تنها دارائی او، وطنش، مردمش، حزبش، رفقایش و چندصد جلد کتاب بود- رفیق کارمل از رفقا پرسید برای چاشت چه آماده است، گفتند شوربا، او با مهمان نوازی خاص ما را هم به صرف نان چاشت دعوت نمود اگرچه ما اسرار نمودیم، که تنها برای دیدن شما آمده ایم، اما کوشش ما بی نتیجه بود و گفتند که امروز مهمان من هستید، بعد از صرف غذا، در هنگام نوشیدن چای، مهمان دار بزرگوار ما ضمن پیشنهاد در مورد تخلصم، به سخن گفتن در باره اوضاع جهان، منطقه و افغانستان پرداخته و متعاقبا صحبت ارزشمند در باره تاریخ، فرهنگ و ادبیات افغانستان نمودند، که شنونده گان را شاد و شگفت زده ساخته بود. از طرف رفقا سوالات طرح شد، رفیق کارمل، که همواره در گرماگرم رویدادها قرار داشت به تفصیل و تشریح دقیق قضایا پرداخته و همه چیز را چنان عالمانه به تحلیل و تجزیه میگرفتند که تا آمروز، نیز کوچک ترین تردید در آن موارد برای من پیدا نشده است."

ببرک کارمل عادلانه و شجاعانه مبارزه کرد و موفقانه به بالاترین ستیغ پیروزی و جاویدانه گی برآمد، اگرچه میدانست در سرزمینیکه دانشمندان را لگام بر دهان بسته بودند و نادانان را گرامی میداشتند، ظالمان بر مسند قدرت و بر عادلان حکم میراندند، مبارزه با این همه بیداد گری ها و ستهیدن با ستم و ستم گاران چقدر دشوار و پیچیده و به چه بهائی خواهد بود، با قبول نمودن تمام موانع و مشکلات، راه ترقی و راه سعادت میهن و جامعه را انتخاب کرد، سرنوشت خویشرا با سرنوشت ستمدیده گان، بینوایان، دادجویان، آزادیخواهان، برابرگویان و زحمتکشان و مردم خوار شده گره بست و همین مهر او به توده های مردم و زحمتکشان بود که آتش کینه بیدادگران و عقبگرایان و دشمنان خوشبختی مردم افغانستان را بر افروخت و از هر طرف به توطئه و دسیسه، و دروغ و افطرا، به اذیان و جنون توسل جستند، اگرچه در زنده گی سیاسی او این همه دسایس بی تاثیر و بی نتیجه نماند، اما همه اینها هرگز خواست پولادین او را خدشه دار نساخت و مبارزات عادلانه خود را علیه جل و جهل ادامه داد، و درست پیامد این پیکار شجاعانه، نام و مکتب او را ماندگار و ارجمند گردانید، او میراث عظیم معنوی از خویش در درازای تاریخ به رزم آوران راه آزادی، دموکراسی، برابری و داد خواهی و ترقی بجای گذاشت، او بالاترین کوشش خود را بکار برد تا مبارزان وطن پرست و سیاست مداران باتقوا و فداکار تربیت نماید و دنباله راه خویشرا به مردم و به رهروانش سپرد، که میبینیم چه خوب این راه مالامال از پیکارمندان و رزم جویان گرم پوی، وطن پرست، صادق، خدمتگار به مردم و خستگی ناشناس است.

رهبر زحمتکشان افغانستان آنچه کشید بخاطر پیوندش با مردم بود و آنچه بدست آورد راز آن در همین پیوند نهفته بود، پیوندی که در درون دل و خون او، در گوهر هستی او و در سرشت او بود، او از جان و دل به مردم به ترقی و به عدالت روی آورد و برای خوشبختی مردم، تعالی وطن و برابری جامعه مبارزه کرد، هرچه میخواست برای زحمتکشان، کارگران و برای مردمش می خواست و هر چه میکرد بخاطر پربار نمودن حزب و رفقایش، حزبی که چون مردمک چشمش آنرا دوست داشت انجام میداد، او عاشق مردم، همدم و همگام کارگران، زحمتکشان و دهقانان بود و بخاطر زحمتکشان می زیست و می رزمید که مردانه وار تا پای جان و آخر زنده گی پرافتخار خویش، در کنار آنها ایستاده شد، اندکند در تاریخ جهان کسانیکه مانند ببرک کارمل فقید دارای چنین افتخارات جاویدانه باشد و در جامعه از چنین خواهندگی همه گانی و گسترده برخوردار گشته و ستوده ای توده های مردم شده باشد.

روحش شاد و راه او پُر رهرو باد!