دوشنبه، ۱ مارچ ۲۰۱۰

 

نثار احمد بهین 

انسان از ان هنگامیکه به شناخت خود پی برده و از موقف انسانی خود اگاهی یافته است، میداند که زنده گی دراجتماع مستلزم همکاری و تساوند بادیگران است، در غیر ان نه اطمینان بقای خودش میسر است و نه هم در تطبیق ارزومندی های جامعه و ماحول خود منحیث موجود اجتماعی نقش ارزنده داشته میتواند، لذا زنده گی در اجتماع و پایداری حیات انسان به ان ضوابط و معیارهای استوار است که بنیاد نظام اجتماعی را استحکام میبخشد.

اینکه انسان ازاد تولد یافته و ازادی حق مسلم او است، سخنی است کاملا دقیق، ولی زیستن در نظام اجتماعی ایجاب مینماید تا روابط و افعال هر فرد در پناه ان دساتیری تنظیم شود که ناشی از عقد پیمان انسان با انسان های دیگر است و «ژان ژاک روسو» از اآن بنام «قرارداد اجتماعی» یاد کرده است.

این مقررات که در اصل پایه های «ساختمان نظام اجتماعی» را تهداب گذاری میکند به عام ارتباط دارد و ناظر بر روابط انسان با اجتماع میباشد. پس نباید این اصل همگانی را عمدا فردی ساخت و یا هم با اعمال و کردار خود خلاف منافع عامه با آن صدمه زد.

قرنها است که حکومت ها و ادارات مختلف جهانی نظر به شرایط و ادوار مختلف در جوامع مختلف تطبیق و اجرای یک قسمت ازین تعهدات و الزامات را که بیشتر جنبه حقوقی دارد توسط انفاذ قوانین و مقرره ها تدوین و تنظیم نموده است و اما رعایت یک بخش دیگر آن که به اخلاقیات و معنویات تعلق دارد به اراده و وجدان انسان ارتبا ط میگیرد و به او حق میدهد تا با قوه تدبر و تفکر خویش مکلفیت های خود را در برابر دیگران مطابق با روشهای قبول شده اجتماع انجام دهد.

گرچه «طرفداران اصالت فرد یا نظام لیبرال، «فرد» را اساس جامعه قرار داده و ادعا دارند که در صورت تأمین حق و آزادی فرد حق جامعه تأمین میگردد و هیچکس نباید به بهانه تأمین مصالح اجتماعی، حقوق و آزادیهای افراد جامعه را تضعیف و یا محدود سازد»، «جان لاک» و تا اندازه ای هم «مونتسکو» آزادی فرد را مترادف به «وجود و هستی» انسان میدانست، ولی بعد ها این نظریه طرفداران زیاد پیدا کرد، که شرط «زیستن»، «مصوونیت و امنیت» انسان است و در صورتیکه بقای انسان تضمین نباشد هیچ آزادی هم تحقق پیدا نخواهد کرد.

بدین منظور یکی از دلایلی که انسان ها در طول تاریخ برای بقا و مصوونیت خود مجادله کرده اند، قربانی داده اند و خونهای زیادی را ریخته اند، همین امر است. لذا طبیعی است که انان بیشتر از هر چیز دیگر به «حیات» و «ازادی» خویش ارزش قایل اند، و به مجرد احساس خطر در برابر آن، فوراً متوصل به اقدام شده و در صدد دفع خطر میگردند، از هر طریق ممکن و به هر وسیله موجود و لازم و چون انسان جرء از اجتماع میباشد بناً بقای او در بقای اجتماع نهفته است و آزادی او مربوط به آزادی مشترکی است که در نظام اجتماعی قبول شده است. «آزادی مطلق و غیر محدود در هیچ نظام و جامعه ای وجود ندارد. بنا یک شخص معین نمیتواند بدون رعایت و احترام به یک سلسله تعهدات و الزامات، در جامعه، هرآنچه دلش میخواهد آنرا عملی سازد. در آنصورت انارشیزم به وجود آمده، حقوق دیگران پایمال میشود» و به «برابری» که یک عنصر مهم دیگر حفظ نظام اجتماعی است ضرر میرسد.

لذا تا زمانیکه افراد یک جامعه خود را اعضای یک «تن» (جامعه) تصور نکرده و به اراده مشترک تن در ندهند، جامعه همواره دستخوش عوامل چون نفرت، خشونت، فساد و حتی تصادمات خونین خواهد بود.

علت غالب جنگها روی زمین هم از بدوی ایجاد جوامع بشری، الی امروز همین بخود حق بیشتر دادن، حقوق دیگران را نادیده گرفتن و تجاوز بر مصوونیت و امنیت و آزادی های مردم است.

در جهان معاصر که بسرعت در حال تحول و تکامل است، علی الرغم کوتاه شدن مسافت و وسعت یافتن ارتباطات و با وجود ضرورت های «همزیستی و با همی» که اعضای جامعه بشری را به زیستن در کنار یکدیگر وا میدارد، متاسفانه افراط گری ها، تعصبات، تندروی ها بعوض ایجاد تفاهم و دوستی متقابل اغلب باعث نفرت، تنش و خشونت ها میگردد.

با پا یان یافتن «جنگ سرد» در جهان، چنین تصورات قوت یافت که امکانات ایجاد یک نظام بشری آزاد، فارغ از زد و خورد های نظامی، متکی به عدالت، مساوات و رعایت اصول همزیستی مسالمت آمیز بیش از هر وقت دیگر بوجود آمده و باید تما م مردم و کشور های جهان در زمینه همکاری نما یند. و اما جهان هنوز از اثرات سایکولوژیکی آن طلاطم بین المللی نجات نیافته بود که سیاستمداران مغرور و زورگوی ایالات متحدۀ آمریکا علناً اعلام داشتند که: «آمریکا دیگر ابر قدرت دومی را تحمل نکرده و به هیچ کشور و یا ملتی اجازه نخواهد داد تا با آمریکا از در رقابت نظامی براید و یا کوشش ابر قدرت شدن را نما ید.» بناً بهانه تهدیدی تروریزم و یا نگرانی از تروریزم که عامل اصلی بوجود آمدن آن نیز در جهان همین سیاست های نظامی گری غرب و بخصوص ایالات متحدۀ آمریکا و انگلیس بود کنون به آنها اجازه داده است تا علیه کشور ها ی دیگر سیاستهای پر خشونت و تجاوز گرانه خود را به پیمانه وسیع بکار گرفته و آنرا توجیه نمایند، مگر «القاعده» و «طالبان» مولود و تولیدات دستگاه های استخباراتی همین کشورها نبودند؟ مگر همین ها نبودند که «صدام حسین» رییس جمهور عراق را بنام "دیکتاتور" سر نگون و کشور عراق را به عنوان یگانه کشوریکه مصروف ساختن سلاح کیمیاوی است منهدم کردند؟ در حالیکه دیکتاتور های چون صدام که علیه مردم خود متهم به جنایت نابخشودنی است در جهان کم نبوده و نیست و سلاح کیمیاوی هم هرگز بدست نیامد. و کنون همین ها نیستند که با ساز و برگ بزرگ و مدرن جنگی به گفتهء آقای بوش رییس جمهور وقت آمریکا غرض «اجرای عدالت» به کشور افغانستان جنگ زده و ویران شده آمدند؟ ولی تا توانستند در کشتار انسانهای بیگناه، ویرانی و انهدام قراه و قصبات و نابودی و نیستی اقوام و ملیت های اینکشور «جنوساید» را براه انداخته و به انواع مختلف و به پیمانه بیسابقه بمب ریختند، کشتند و به بند کشیدند و مردم بیچاره و مظلوم را بطور یومیه مجبور به فرار از خانه و کاشانه خود کرده و میکنند، ولی نتوانستند به اهداف خود برسند.

میگویند در ایام جنگ سرد در آن هنگامیکه قوای اتحاد شوروی وقت وارد خاک افغانستان شده بود در یکی از جلسات سازمان ملل متحد یک سیاستمدار شوروی وقت ضمن مشاجرۀ لفظی با یک همتای آمریکایی خود در خطاب به او گفت: «آن زمان دیگر سپری شده است که ایالات متحدۀ آمریکا با تهدید و شانتاژ مردم جهان را از سلاح ذروی خود می هراساند. در حال حاضر به هر آن چیزی که شما می بالید، شوروی ها نیز دسترسی دارند.» دیپلومات آمریکایی در جواب گفته بود: «سلاح های شوروی صرف بدرد شوروی ها میخورد» یعنی که سلاح ساخت شوروی از کیفیت و موثریت لازم برخوردار نیست.

این اظهارات سیاستمدار آمریکایی تقریباً زمانی به واقعیت نزدیک شده بود که شوروی ها نتوانستند در طول بیش از سیزده سال جنگ با وجود استفاده از سلاحهای مدرن و پیشرفته خود چون طیارات و راکت های سکاد و میگ، تانکها و غیره و غیره مقاومت شورشیان مسلح افغان را سرکوب سازند، اما اکنون که آمریکایی ها و متحدین آن که بزرگترین تولید کنندگان پیشرفته ترین سلاحهای دنیا را تشکیل میدهند، خود با سرازیر کردن انواع سلاح مدرن چون طیارات «بی ۵۲» و طیارات بی پیلوت آمریکایی، طیارات هاوکس آلمانی، میراژ فرانسوی و ماهواره ای جاسوسی «کی ایچ -۱۱» بسیار پیشرفته مجهز با دوربین دیجیتال که بوسیله راکت مخصوص امریکا بنام «تیتان ای وی» به فضا پرتاب شده و قدرت ردیابی اشیای بطول «۱۰ سانتی متر» را در روی زمین دارد و گسیل ساختن هزاران سرباز خود به خاک افغانستان آمده اند و در طی بیش از هشت سال در استفاده از آن از هیچ گونه اقدام خشونت بار دریغ نورزیده اند، ولی باز هم نتوانستند به اهداف خود (شکست کامل "طالبان" و "القاعده") نایل آیند، طوری معلوم میگردد که سلاح های آمریکایی و سایرین از نگاه کیفیت و موثریت چندان تفاوتی با سلاحهای روسی ندارد و یا شاید هم دلایلی دیگری در میان باشد، چون خصوصیت خاصی اراضی سرزمین افغانستان، دلیری و جانبازی مردم و یا هم به ارث گیری تاریخی مقاومت ناشکن در برابر هر متجاوز و زورگو برای با شندگان این وطن. به هر صورت، اکنون آمریکایی ها و متحدین آنها به ظاهر امر به این نتیجه رسیده اند تا با "طالبان" صلح کرده و عساکر خود را از افغانستان خارج سازند ولی جالب اینست که "طالب ها" حاضر نیستند تا شرایط غربی ها را پذیرفته و بگذارند که آنها آبرومندانه افغانستا ن را ترک گویند.

مثل مشهور و زبا نزد مردمان کشور ماست که میگو یند: «من ایلم او نمی ایلد» یعنی من رها میکنم و یا میگذارم او (منظور مخاطب است) رها نمیکند و یا نمی گذارد، غربیا ن در صدد اند تا افغانستان را ترک گویند، "طالبان" رها کردنی نیستند! واقعاً حیرت انگیز است! برای اینکه این مطلب خوبتر و بهتر افاده شده باشد و هم به رمز و راز و موارد استعمال این مثل یا ضرب المثل که در مناطق مرکزی، غور، بادغیس و اکثر اطراف و اکناف افغانستا ن ورد زبان هموطنان ماست آشنا شده باشیم، و بدانیم که چسان این مثل در ادبیات فولکلوریک مردم ما جا گرفته است، و هم غرض تنوع بحث از عالم سیاست گذری کوتاهی به دنیای ادب کرده باشیم، بیمورد نخواهد بود تا در زمینه، تبصره ای مختصری داشته باشیم.

مردم ما زمانی این مثل را بکار میبرند که یا دو نفر با هم دعوا داشته، در اثر مداخله یک میانجی اولی از حق ادعای خود منصرف شده و دومی همچنان به ادامهء دعوا اصرار داشته باشد، نفر دوم در برابر پاسخ دیگران این ضرب المثل را بکار میگیرد. و یا اینکه دو نفر با هم مشت و یخن بوده، بالاخره یکی از آنان از جنگ خسته شده دست از یخن نفر مقابل خود برداشته و میخواهد به منازعه خاتمه داده شود ولی جانب مقابل همچنان یخن او را محکم گرفته خواهان ادامه جنگ باشد و دیگران (مردم) هم اصرار به ختم جنگ داشته باشند و نفر اول باز میگوید «مه ایلم او نه ایلد» همچنان هنگامی صحبتها و یا بحثها (حین گذشت یکنفر و سماجت فرد دیگری بر مطلب) و یا دیگر موارد شبیه، این ضرب المثل موارد استعمال زیاد دارد، و متکی بر روایت زیاد است از جمله گویند: «روزی دو نفر با هم در کناری دریایی مصروف قدم زدن بودند از دور دیدند که امواج آب دریا یک چیزی سیاه مانندی را با خود حمل میکند. یکی گفت: «پوستین است که آب آنرا حمل میکند»، آن دیگری گفت: «نخیر (مشک روغن) است که آنرا سیلاب با خود آورده است، امواج خروشان دریا و رنگ گل الود آب دال بر حقیقت این مطلب دارد»، یکی ازین دو نفر که شناور ماهری بود فوراً خود را به دریا انداخته تا بزعم خودش «مشک روغن » را از آب بیرون آورد. نزدیک که رفت دید آن چیز سیاه مانند «مشک روغن» نه، بلکه «خرس» سیلاب زده یی است که به مجرد نزدیک شدن شناور، فوراً او را بغل گرفت شناور هرچه کوشید تا از چنگ خرس رهایی یابد ولی خرس او را مجال نداده، همچنان محکم میفشرد و رهایی از چنگ او مشکل به نظر میخورد.

آن دوست دیگر شناور که از دور از کنار دریا تماشا گر این صحنه بود فکر کرد مشک روغن سنگینی میکند، و زمین است و رفیقش نمی تواند آنرا بیرون آرد. صدا برآورد: «بهل» (رها اش کن)، شناور گفت: «من ایلم او نه ایلد»، این حکایه در گفتار مولانا جلال الدین بلخی (کتاب فیه مافیه)، دیوان کبیر و ابیات شاعر بزرگ و معروف کشور نورالدین عبدالرحمن جامی ( ۸۱۷- ۸۹۸ ه، ق ) که اشعارش پر از چنین حکایه ها و اندرز ها است نیز آمده است، جامی آن قصه را در یکی از سروده هایش اینطور می آورد:

اندر آن موج، گشته از جان سیر

گاه بالا همی شد و گه زیر

یار چون دید حال او ز کنار

بانگ برداشت، کای گرامی یار

گر گرانست پوست، بگذارش

هم بدان موج آب بسپارش

گفت:«من پوست را گذاشته ام

دست از پوست برداشته ام

پوست از من همی ندارد دست

«بلکه پشتم بزور پنجه شکست

 

جامی در رابطه به اشخاص عهد شکن و دروغگو و دسیسه باز و فریبکار باز این حکایه را چنین آورده است:

 

هر طرف صد دسیسه اندازند

تا دیگر باره با تو آمیزند

بگذری تو زین جفاه کیشان

وین عجب کز تو نگذرند ایشان

هیچ ز ایشان رهیده نتوانی

چون شناور به خرس درمانی

 

بر میگردیم به اصل موضوع، جهانی که ما در آن زندگی میکنیم تجارب بسیار گرانبها و ذیقیمتی را در پیشروی انسان ها گذاشته است، یکی ازین تجربه ها در دوران معاصر استفاده از مذهب و دین به عنوان یک وسیلهء مؤثر سیاسی غرض رسیدن به اهداف از جانب برخی از کشور ها، افراد و سازمان ها و گروه های سیاسی است.

و اما بازهم تجربه نشان داده است که این امر با وجود آنکه در مرحله نخست موفقیتهای نسبی را برای حامیان پیشبرد این پروژه ها در بر داشته، ولی اخیرالامر ثمرۀ آن اکثراً به ضرر خودشان تمام شده است.

در جنگ ویتنام (۱۹۶۴- ۱۹۷۵) بعد از آنکه ایالات متحده یکی از دلایل شکست خود را ناشی از اعتقاد سرسختانه مردم ویتنام به ایدیالوژی کمونیستی تصور کرد، در صدد آن شد تا در جنگ با کمونیزم با استفاده ا ز آله دین آنهم متأسفانه «دین اسلام» داخل میدان محاربه شود و اینبار  با رویا رویی با اتحادشوروی وقت پیشتاز نظامهای کمونیستی میدان محاربه را افغانستان که تازه در آن نظام دموکراتیک به پیروزی ر سیده بود با چسپ زدن و تاپه "کفر" و "الحاد" قرار داد، روی این هدف تا توانست ابتدا بنیادگرایان و مذهبیون متعصب را از سراسر جهان در منطقه به خصوص در خاک پاکستان که از قبل هم مرکز اساسی «دیوبندی ها» و «بریلوی ها» که هزاران مدرسه مذهبی را سر پرستی میکردند سرا زیر کردند و بعداً هم این مدارس را به کارخانه های "جهاد" و تربیتگاههای فرزندان فامیل های فقیر و بی بضاعت با عقاید مذهبی خشن و بیرحم تبدیل کرده آنان را در مقابل یک لقمه نان و پول مجهز با فرهنگ "جهاد" به جنگ "کمونیسم" در خاک افغانستا ن گسیل داشتند، گر چه این امر پیروزی های را در وهله نخست برای آمریکایان و حامیان آنها در بر داشت، نظام دموکراتیک در افغانستا ن سقوط کرد، بلاک «وارشو» از بین رفت و شوروی ابر قدرت وقت به چندین کشور مستقل تجزیه شده و به روسیهء دارای پوتانسیل ضعیف اقتصادی مبدل شد، ولی بعد ها آن فارغ التحصیلان "جهادی" دورا ن جنگ تحمیلی افغانستان که از جنگ تغذیه میکردند، یا خود به ایجاد سازمان ها و تشکیلات جنگی پرداختند و یا هم در آن تشکیلات و سازمانی جذب شدند که اهدا ف و مرام های شان جز افروختن آتش جنگ و نا آرامی چیزی دیگری در جهان نبود و نیست.

کنون آنها نه تنها صلح و آرامش را از مردم کشور ما سلب کرده اند بلکه در سراسر جهان علیه منافع و اهداف آنهای قرار گرفته اند که در ایجاد، تربیت و تجهیز آنها دست داشتند.

تعداد این تشکیلات و سازمان ها در حال حاضر به دهها و صدها میرسد، رییس جمهور بوش بعد از آنکه «القاعده» را مسوول حملات هوایی ۱۱ سپتمبر۲۰۰۱ بر شهرهای نیویارک و واشنگتن قلمداد کرد، فرمان توقیف دارایی های ۲۷ سازمان و گروه های را صادر کرد که بعنوان گروه های پیشتاز تروریستی عمل میکند و اینها عبارتند از:

گروه "القاعده" تحت رهبری بن لادن، گروه ابوسیاف مستقر در فلیپین، گروه ا سلامی و جمعیت الصلیجه برای مبارزه در الجزایر، حرکت المجاهدین در کشمیر، جهاد اسلامی در مصر، نهضت اسلامی در تاجکستان، گروه اسلامی در لیبی، گروه اصوات الانصار در لبنان، گروه الاتحاد الاسلامی در سومالی و ارتش سومالی عدن، سازمان انسان دوستانه «وفا» و مکتب القدمت بنیاد الرشید و کمپانی واردات و صادرات «مامون دار کاز افلی نتنها در تمام این سازمان ها و گروه ها آنانی که در جنگ تحمیلی افغانستان به نحوی از انحا سهیم بودند نقش برازنده دارند، بلکه در احزاب و سازمان های منطقه چون: لشکر طیبه، جیش، جندالله لشکر محمد، سپاه صحابه، لشکر جهانگوی، جماعت اسلامی پاکستان، جمعیت العلمای پاکستان، حزب اسلامی افغانستان به رهبری گلبدین حکمتیار، حزب اسلامی مولوی خالص، جمعیت اسلامی افغانستان و شورای نظار به رهبری برهان الدین ربانی، اتحاد اسلامی افغانستا ن به رهبری عبدالرب رسول سیاف، حزب وحدت اسلامی افغانستان (شاخه های محقق و خلیلی)، حزب حرکت اسلامی به رهبری حیات الله محسنی و گروه های انوری و اکبری، نجات ملی برهبری صبغت الله مجددی، حزب محاذ ملی برهبری پیر سید احمد گیلانی و امارات اسلامی طالبان، یا فعال اند و یا هم ارتباط تنگاتنگ «جهادی!» و مالی دارند.

تعدادی ازین سازمان ها و گروه ها متهم به بمب گذاری در طیاره ها، قطار های آهن و بمب گذاری علیه تاسیسات نیروی دریایی آمریکا در بیروت سال ۱۹۸۳، بمب گذاری در پارکنگ زیر زمینی ساختمان مرکز تجارت جها نی در سال ۱۹۹۳ و بعد حملات هوایی ۲۰۰۱ به این ساختمان و حمله به پنتاگون در واشنگتن، تلاش حمله به مرکز سازمان ملل متحد سال ۱۹۹۵، بمب گذاری های مرگبار سال ۱۹۹۸ در سفارتخانه های آمریکا در کینا و تانزانیا، حمله انتحاری سال ۲۰۰۰ علیه کشتی آمریکایی موسوم به «یو اس اس کول» در یمن و دهها مورد دیگر اند.

رییس جمهور بوش این افراد را که تعداد شان به دهها هزار نفر میرسد به «بمب های ساعتی» تشبیه کرده، گفته بود: «اینها تروریست های آموزش دیده اند که باید در سراسر جهان تعقیب شوند.

قابل تذکر است که به تعقیب این اقدام آمریکا در سراسر اروپا در برخی از کشور های دیگر نیز اقدامات جدی علیه سازمان ها و گروه های افراط گرای اسلامی بعمل آمده و ساحهء فعالیت های شان در غرب محدود ساخته شد طور مثال دولت آلمان نه تنها سازمان «حکومت خلیفه» را با ۱۶ سازمان وابسته دیگر به آن در آلمان ممنوع قرار داد، بلکه رهبر «حکومت خلیفه» را که «متین کاپلان» نام داشت و از اتباع کشور ترکیه بود بجرم فتوا و تحریک بقتل به چهار سال زندان محکوم کرد، زیرا در مرامنامهء این سازمان نتنها برانداختن حکومت «سیکولر» ترکیه درج بود، بلکه آنان خواهان ادارۀ تمام جهان توسط یک خلیفهء مسلمان بودند.

امروز که در سراسر جهان از یکسو تحرکات بسوی گلوبالیزم و یکپارچگی جهانی در جریان است از سوی دیگر در جهان اسلام بالاثر مداخلات خارجی و افراط گرایی تند روان اسلامی فقر، بیسوادی، جنگ و خشونت های گوناگون بیداد میکند.

ایالات متحدۀ آمریکا با اعلام جنگ علیه تروریزم که خود امنیت و مصونیت تعداد کثیری از کشور های جهان را به خطر انداخته و جان هزاران هزار انسان بیگناه را گرفته ا ست کنون مصونیت و بقای فرزندان خود را در جنگ با کسانی در گیر ساخته است که با پول و سلاح خودش آموزش دیده و تجهیز شده اند ولی نه از محلات دقیق آنها اطلاع دارد و نه هم از نزدیک با آنها کدام آشنایی.

کندولیزا رایس وزیر خارجه اسبق امریکا میگوید: «این جنگ با جنگ دوم جهانی بسیار تفاوت دارد زیرا در آن جنگ ساحل معلوم بود که ما از آن بگذریم و دره هم مشخص بود که ما آنرا تسخیر نماییم ولی در این جنگ همه چیز نا معلوم و پوشیده است» شاعر زبان پشتو ما میگوید:

 

ته چی بل په کاڼو ولی هسی پوه شه    چی همدا کاڼی ستا په لور گذار شی

 

ختم- ماینز- جرمنی۲۴/۲/۲۰۱۰

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org