جمعه، ۱۱ نوامبر ۲۰۱۶   

   
      
    سـید داوود مصباح

 

۳۱ اکتوبر ۲۰۱۶

 

متاع معنی بیگانه از دون فطرتان جویی          ز موران شوخی طبع سلیمانی نمیآید

گریز از طرز جمهوری غلام پخته کاری شو    که از مغز دو صد خر فکر انسانی نمیآید

 

مطلب را از این جا آغاز باید کرد که نخستین و اساسی ترین نیاز بشریت چیست؟

انسان مانند هر موجود زنده در روی زمین جزء طبیعت است که برای بقای خود نیاز به غذا دارد و به ادامه حیات محل خور و خواب و بعد تن پوش و پاپوش. هر گاه از دید فلسفی به این موضوع پرداخته شود، به ملاحظه میرسد که فلاسفه و تمام بشریت آگاه به این موضوع پرداخته و این خواست ابتدایی ولی اساسی و ضروری حیات را هر دانشمندی به روال پژوهش خود تعریف و تشریح نموده است. از فیلسوف های یونان باستان تا فلاسفه چین و هند و مغرب زمین همه در این زمینه سخن گفته اند. سر انجام در این وادی بی تک و پایان زنده گی، در زیر این گنبد نیلگون سپهر در روی این سخره ای بیکران زنده گی «کارل مارکس»، « فریدریش انگلس» و «ولادیمیر ایلیچ لنین» در اندیشگاه مارکسیستی جهان بینی علمی را بنیاد نهادند و تکامل بخشیدند و زنده گی بشریت را به صورت علمی و اساسی تعریف و تشریح نمودند و راه بیرون رفت بشریت را از فقر و محرومیت مادی و معنوی نشان دادند. ماتریالیسم تاریخی و ماتریالیسم فلسفی پاسخ همه آنچه مربوط به زنده گی بشریت در این جهان هستی است توضیح داده است و کلید راه رهایی انسان در همین جهان بینی فرموله شده است. در این زمینه بشریت راه کارهای ارائه شده طبق جهان بینی علمی را در قرن ۱۹ و ۲۰ به شیوه های درک ایدئولوژیکی و نیازمندی های اجتماعی و درک ملی مردمان کشورهای مختلف مورد آزمایش قرار دادند. که با عدم درک توده های سنتی و کهنه اندیش ملت ها از یک طرف و مداخلات استعمار گران و سرمایه داران در سطح جهان از جانب دیگر مانع تطبیق برنامه های نوین مترقی و تعیین کننده گردید که با وجود آن که عده ای از ملت ها توانستند به آزادی های خود برسند و استعمار زدایی نمایند، اما این برای رهایی انسان از فقر و محرومیت کافی نبود.

در این گیر و دار و تلاش های انسانی برای دست یابی به زنده گی انسانی، عده ای زیادی از سران کشورهای مختلف در زدو بند های مخفیانه با سران کشورهای سرمایه داری با شعار های مردم فریب جلو رشد اقتصادی را گرفتند. جهان بینی علمی مشخص نمود که تا زمانی توده های وسیع مردم به سرنوشت شان به طور مستقیم مشارکت نداشته باشند و راه رشد اقتصادی بدست مولدین خود گردانی نشود، امکان رهایی توده ها از فقر ممکن نیست. نخست برای باز کردن ریشه های اساسی فقر به گذشته های دور بشریت بایست مراجعه کرد! جوامع بشری بعد از عبور کمون اولیه به مرحله دوم فاز اقتصادی و اجتماعی و شناخت مالکیت خصوصی بد بختی آن آغاز می گردد. مالکیت خصوصی باعث از خود بیگانگی و جنگ و زد و خورد می شود و در هزاره چهارم پیش از میلاد اولین نطفه های خبیثه «دولت» ظهور می کند. آدم از پایگاه انسانی خود فرو میغلتد و نیروی انسانی برای تصاحب مال و جان یک دیگر، به جان هم می افتد و بکار میرود. در کنار دولت افرادی از باورهای مختلف مردم برای شان پایگاه های در کنار دولت و زورمندان تأسیس می نمایند که واژه دین را روی آن می گذارند و احساسات انسانی را برای مردگان دنیای خیالی ترسیم نمودند. به فرموده «احسان طبری»: «آدمی زاد که کمی بهتر از یک بوزینه درک میکرد، با دستگاه ظریف و بغرنجی که برای درک آن حتی دانش امروزی ما نارسا است روبرو گردید. طبیعی است که خرافه و سفسطه، تعمیم های عبث، دعاوی دروغ، احکام مجهول، جهان بینی های خیالی، کوره راهها و سرگیجه ها به مثابه حقایق جاوید و ازلی تلقی شد. آدمی زاد شروع کرد به کشتن آدمی زاد های دیگر، زیرا «حقایق ازلی» مکشوف او را قبول نداشتند. آدمی زاد شروع کرد به کشتن آدمی زاد های دیگر، زیرا محصول کار انسانی نمیتوانست ولع و آرزوی همه را سیر کند و آنانی را غارت می کردند، که غارت می شدند نابود ساختند.»

بلی در واقع چنین بود. دم و دستگاهی بنام دولت با همکاری دستگاه دینی روزگار انسانی را به شکنجه گاه وحشتناک تبدیل کردند که از استبداد حکام و سلاطین باستان تا کنون به شیوه های ادامه داشته و دارد که واضح و روشن است. اکنون که بشریت به هزاره پنجم ظهور دین و دولت رسیده، دیده میشود که ظهور سرمایه داری امپریالیستی با چه پر روئی و خود باوری علیه بشریت به تاخت و تاز و غارتگری وحشتناک تر از حکومت های استبدادی باستان آدم میکشد و قتل و غارت می کنند. امپریالیسم امریکا و اروپا (ناتو) چه بیباکانه و عریان در هر کجای جهان که بخواهند لشکر و قوا پیاده کند و از زمین و آسمان بمب و آتش بروی انسان ها می افکنند و کشورها را به خاک و خون یکسان میسازند و کسی در جهان نیست که بپرسد، چرا؟ حکومت های دینی هم از تجاوز به کشور های دیگر و کشتار بشریت کم نمیآورد چون دولت «عربستان سعودی» به اصطلاح خود شان (خادمین حرمین شریفین) (!). دولت های عربی و سعودی و آخوندی ایران مخالفین خود را (محارب با خدا) مباح و دم میدانند و خود را مثل فراعنه ای باستان مصر «خدا» میدانند. این است استبداد معاصر ضد بشری. پس تکلیف بشریت با این دولت های امپریالیستی متجاوز ضد بشری و این نمایندگان (خدا) چیست؟! پادزهر این دولت های ضد بشر چیست؟ راه رهایی بشریت از شر این قدرت های اتمی و تا دندان مسلح را باید مشخص کرد، که مارکسیسم آن را مشخص کرده است. و یگانه راه رهایی بشریت خیزش توده ای به رهبری احزاب کمونیست و کارگری است. بشریت از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷م در اتحاد شوروی و کوبا و کوریای شمالی و ویتنام به شیوه های منطبق به درک و پتانسیل ملی کشورهای شان آزمودند و میآزمایند، احزاب کمونیست و کارگری جهان در کنفرانس و نشست های انترناسیونال خود هم روی طرز پیاده کردن سوسیالیسم علمی نوین را در آجندای مباحث خود دارند که با دقت توجه میشود که از تشکیل دولتی که مورد نکوهش مارکس و انگلس و لنین بوده دوری نمایند. یکی از پارادایم نوین قابل بحث محافل کمونیستی و کارگری جهان «نظام شورایی» است که این سیستم بدون آن که یک دولت سنگین و پرمصرف و طولانی مدت پا بگیرد، مستقیماً به سوی توده ها میرویم و قدرت را به توده ها میسپاریم و تنها احزاب کمونیستی و کارگری آن را در ساحهء ملی کشورهای شان رهبری و هدایت مینمایند. با ایجاد بنیاد های تولیدی و صنعتی ملی و کوپراتیفی و خصوصی غیر استثماری و تولیدی و خود گردانی مردمی «شورایی» رشد سریع و فقر زدایی پر شتاب دست می یابیم. در پرتو سیستم شورایی به عالی ترین سطح تولید و باز آفرینی فرهنگی و آموزشی و تحصیلات عالی و جامعه خود کفا و مرفه دست می یازیم. بعد از «کیبوتص» در اسرائیل که تا ۲۰۰۰م تعداد آن به ۲۶۰ کیبوتص می رسد، که در آن «از هر کس به اندازه قدرتش و به هر کس به اندازه نیازش» شعار اساسی میباشد و روستاهای سوسیالیستی است. نمونه تازه کمون روژاوا در شمال سوریه که توسط کردها و سایر اقوام آنجا شکل گرفته، میتوان گفت که سپردن خود مدیریتی به توده ها و رهبری احزاب کمونیست و کارگری تجربه نوین قابل بحث است. راه رهایی از فقر مادی و معنوی بدون مشارکت پرشور و شوق توده های مردمی ممکن و میسر نخواهد بود. دموکراسی و سوسیالیسم باید توسط خلق ها و مشارکت مستقیم آنان به وجود آمده و رهبری گردد. رهبری نه فرمان روایی. آنچه که بسیار مهم و عمده است که سوسیالیسم تخیلی را از سوسیالیسمِ علمی جدا کرد. جهان بینی علمی قطب نمای مبارزه طبقاتی و رهایی بخش می باشد. آنچه که در روژاوا اتفاق می افتد یک عملکردی است آغازین که اگر بر معیار جهان بینی علمی حساب شده حرکت شود ممکن بسیار آموزنده خواهد بود. در سیستم شورایی بازتابی از اثر علمی فریدریش انگلس در «منشاء خانواده و دولت» است که نباید در ساختار نوین انقلابی دولت را برجسته ساخت. بدیلی که میتواند خود مدیریتی توده ای است که خلق ها توسط شورای خود اداره امور را بدست گرفته و راه انکشاف و رفاه همگانی را بپیمایند. دولت یک پدیده ازلی و ابدی نیست باید کنار گذاشته شود و جای او را اداره مردمی بگیرد «شورای عالی» که منتخب مستقیم توده ها است، ممثل اراده مردم می باشد. یک موضوع اساسی قابل تذکر این است که برای دست یابی به رشد سریع اقتصادی «راه رشد غیر سرمایه داری» می باشد که در برنامه های احزاب انقلابی در درجه اول قرار دارد. احزاب مترقی پیشرو با کسب پیروزی ناگزیر اند که روی فرآیند کوتاه مدت اقتصادی تمرکز نمایند. مدل اقتصاد دولتی یک مدل شکست خورده است که نه تنها راه رشد فرآیند طولانی مدت را در پی دارد، بلکه مانع راه رشد غیر سرمایه داری بوده و استمرار استثمار انسان از انسان است و تسلط نظام بازار می باشد. راه رشد اقتصادی غیر سرمایه داری از طریق مشارکت تعاونی های روستایی ممکن است به استثنای صنایع سنگین و معادن و راه و بند و انهار و انرژی. هم چنانی که کارل مارکس هم در گروندریسه از تولید آسیایی درس های آموزنده ای ارائه داده است، ما میتوانیم به قرن هفده پیش از میلاد در شهر سوخته سیستان مراجعه کنیم. تا این زمان در شهر سوخته نظام اجتماعی و اقتصادی کمون اولیه برقرار بوده که در آن شهر مالکیت اشتراکی بوده و تمام امور حیات آنان توسط شورای شهر رهبری و تنظیم می شده و تقسیم کار وجود داشته و صلح و صفای خاصی بر نظام اجتماعی آنان جاری بوده که در کتاب باستانشناسی که حاصل کاوش های سرگروپ کاوش های باستانشناسی «سید منصور سید سجادی» آمده بسیار آموزنده است و ثمر خود گردانی اجتماعی را بخوبی نشان می دهد. کارل مارکس در سال ۱۸۸۱ بار دیگر تجارب کهن و باستانی «تولید آسیایی» را مورد بررسی قرار می دهد و مینویسد: «گذار به کمونیسم را تنها به عنوان فرآیند دیالکتیکی باز گشت به روابط اجتماعی معادل، اما در سطح عالی تر، از روابط اجتماعی باستان میتوان درک کرد.» زنده گی در کمون در مبارزه با انواع پدیده های طبیعی و برخوردهای نا مناسب زمینی و محیطی بی نهایت دشوار بوده، اما از لحاظ هوش و ذکاوت سطح درک انسانی در واقع بسی آموزنده است. چپ انقلابی در موقع حاکمیت خود نمیتواند با ایجاد یک دولت مقتدر با حفظ سیاست بازار آزاد و سرمایه گذاری های داخلی و خارجی یک قدم بسوی انقلاب و ایجاد جامعه آیدیال راه رشد اقتصادی منطبق به رفاه عامه دست یابند. هم از لحاظ مضمون ساختاری و هم از شکل فرد محوری و حاکمیت به اهداف انقلابی نه تنها که نمیرسد، بلکه به اعتبار جنبش صدمه میزند. اقتدار گرایی و فرد محوری دو پدیده ای همزاد بورژوازی و دولت های دنباله رو سرمایه داری می باشد. هر نامی روی آن گذاشته شود، ماهیت آن را نمیتوان تغییر داد. زنده گی انسانی افسانه نیست که با شعار ها و هیاهوی انقلابی گری به بازی گرفت. حزب انقلابی دارای جهان بینی انقلابی می باشد که باید مطابق اندیشه های مارکسیستی و لنینیستی عمل نماید و فرآیند کوتاه ترین رشد اقتصادی و خود کفائی توده ای نائل گردد. پس در افغانستان کدام حزب دارای چنین پتانسیل انقلابی بوده می تواند؟ کدام حزب حاضر است که خود گردانی مردمی را اساس کار خود قرار دهد؟ کدام حزب به جهان بینی علمی تمکین می کند؟ کدام حزب خود گردانی مردمی را به دولت مداری بورژوازی مآبانه و بوروکراتیک ترجیح می دهد؟ بدون تردید «حزب دموکراتیک خلق افغانستان» اینکه این حزب چگونه کنفرانس سراسری خود را دایر و خود را از وجود اعضای بریده تصفیه و چگونه جبهه ای انقلابی از احزاب همسو ایجاد و شورای انقلابی ای که در تدارک انقلاب در افغانستان به کار بپردازند را سازمان می دهند بحث دیگری است که بدان باید پرداخت. آنچه که بسیار عمده و اساسی است و تجارب بی شماری از عملکرد و فراز و فرود احزاب چپ در افغانستان و جهان آموختیم برداشت نادرست از جهان بینی علمی و منجمله فرد گرایی و خود محوری و کیش شخصیت را سنترالیسم دموکراتیک تصور کردیم که سخت زیان بار بوده و است. پادزهر کیش و منش شخصیت در رهبری سیستم شورایی رهبری می باشد (شورای رهبری) نه رهبر. هم اکنون ما و ملت افغان صد زخم کاری از خود سری ها تا خیانت افراد در خود داریم که تکرار اشتباه خیانت است. ملت بزرگوار افغان هم خودسری ها تا خیانت افراد را به حساب حزب دموکراتیک خلق افغانستان محاسبه نفرمایند. اکنون همه نیروهای ترقی خواه میهن باهم در یک جبهه وسیع برای افغانستان فردا تشریک مساعی الزامی است. تا تو بر نخیزی، من بر نخیزم، تا تو و من «ما» نشویم کی این مصیبت را، این وحشت را و این اسارت را رفع و طرد میسازد؟!

 

 

 راه رهایی خلق افغانستان

 

*   *   *

 

به ادامه . . .

 

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org