عبدالصمد ازهر 

٢ فبروری ٢٠٠٢

 

شکوه از

تخطی از حفظ سریتِ داده ها و اطلاعات

در رسانه ها

و

نقاط نظر محترم سلیم سلیمی

در قبال مضمون "از کجا تا بکجا؟"

 

محترم عبدالصمد ازهر

 

گرچه اصل آزادی عقیده و حق اظهار آزادانۀ نظر، ایجاب میکند رسانه ها نظریات و آرائی را هم نشر کنند که خود با آنها موافق نیستند، ولی هستند رسانه های که مربوط به یک سازمان سیاسی مشخص بوده بازتاب دهندۀ افکار و نظریات همان سازمان و تابع پالیسی خاص آن میباشند و از نشر موضوعات ناموافق با مواضع سازمان خودداری میکنند، که شکوه ای درین ارتباط در کار نیست. رسانه های هم وجود دارند که ادعای بیطرفی میکنند، ولی از سانسور نظر دگراندیشان نیز نمی هراسند.  هرگاه این سانسور را در مورد آن آثاری که حرمت زبان و قلم را رعایت نمی کنند، دشنام میدهند و توهین روا میدارند و یا علیه وحدت ملی، تمامیت ارضی و استقلال کشور تبلیغ میکنند، به کار بندند، مقبول و در غیر آن  خوش آیند نمیباشد.

اینکه اثری را نشر میکنند یا نه میکنند، یک جانب مسأله است، اما جانب دیگر و مهم قضیه اینست که برخلاف موازین قانونی آدرس پُست الکترونیکی شما را در دسترس دیگران میگذارند تا شما را با کلمات مطابق شأن خود شان مخاطب گردانند. یکی از نورم های قبول شده و قانونی در رسانه داری و رسانه نگاری، حفظ سریت داده ها و اطلاعات مربوط به نویسنده گان و ایجادگران صوتی و تصویری، میباشد. از آن جمله است سریت آدرس نامه های برقی (اِی- میل ها).

آنهایی که حرف جدی و اصولی برای گفتن دارند، لازم است آنرا بصورت علنی منتشر سازند، تا خواننده گان نیز از آن بهره مند شده شکار نظریات غلط نگردند. نامۀ شخصی با لحن تحریک کننده، کار به جایی نمی برد.

یکی از کسانی که یقیناً نشانی نامۀ برقی مرا از کدام سایت رسانه ای بدست آورده اند جناب سلیم سلیمی استند، که خواسته اند وارد همان دور باطلی شوند که من ازان نفرت دارم و در نوشتۀ از کجا تا بکجا؟ انزجار خود را از چنین بگو مگوها ابراز نموده ام. ایشان تلاش ورزیده اند باز هم مرا منتسب به اشخاص و ایزم های مشخص بسازند، انتباه وارونه از انتقاد من بر موضعگیری های ناسالم عرضه کنند، بر عدم یادآوری من از اشخاص دارای مواضع منفی و مثبت انگشت گذارند، و در حالیکه تمام هم ِ من درین مقال متوجه بازیابی یگانه گی حزب بوده، مرا ضد آن وانمود و بالآخره وجدان مرا مورد سوال قرار دهند.

اگر جناب سلیم سلیمی محتویات از کجا تا بکجا؟ را همان طوری که در همین نوشته آرزو برده ام با دوری گزینی از حب و بغظ و با حسن نیت میخواندند و آنرا درست درک میکردند، پیش از پیش پاسخ همه تشویش ها و نارامی های شان را دران یافته میتوانستند. من نمیخواهم در برابر الفاظ نامناسب شان به رویۀ بالمثل بپردازم. صرفاً نامۀ برقی شان را که عنوانی من ارسال داشته اند، قبل ازانکه ایشان تهدید خود را عملی کنند، من خود در معرض دید و قضاوت خواننده گان قرارمیدهم. چشم داشت من اینست که خواننده گان نیز در برابر آن سکوت اختیار نمایند. بعضاً سکوت معانی زیادی داشته میتواند. 

 

کاپی نامۀ محترم سلیم سلیمی:

Salimi Salim

 to me

show details Jan 22 (11 days ago)

 

محترم ازهرصاحب سلام !

برگی ازخاطرات تانرا دوبارخواندم،چیزتازه یی در آن نبود؛جز تکرارجعلیات و افترائات. باخودگفتم ای کاش شماقبل ازنوشته تان آن کتابهای قطور رابه دقت میخواندید تا درلحاف بیمار، بیمارانی چون قدوس غوربندی،توخی،ودان،لایق وبارق نمی پیچیدید وبعد ازآن داستانهای تلخ وشیرین را، تا از جایگاه شامخ آن در ادبیات کشور مطلع میشدید،از ادبیات بلند آن لذت می بردید و با آرامش خاطر،خاطرات تانرا آنطوری که بود مینوشتید وچیزهایی مانند محاصره شدن قوماندان عمومی ژاندارم وپولیس را ازطرف خردضابطی به نام وزیر داخله... ویا نام رفیق نوراحمدنور را که یکی ازفعالترین های سالهای تأسیس حزب بودفراموش نمیکردید ، روسیه وشوروی را ازهم فرق میکردید و رویدادهای منفی حزب وسقوط حاکمیت را بدون تعلق خاطر به اشخاص وافراد به بررسی میگرفتید.نوشته حاضرتان شاید دو سه نسل بعد خواننده یی داشته باشد ولی هنوز که حتا اکثریت بنیان گذاران حزب زنده هستند ،این برگها چیزی به جزهذیان های دوران غربت نیستند ویا هم یک نوشته پولیسی با مقاصدمشخص.

   من به اختصار وفقط در دو موضوع توجه تانرا جلب میکنم :اول  رویدادهای منفی حزب و دوم کودتای درون حزبی در بررسی رویدادهای منفی  ؛ آیاشما درپیوستن غوربندی وبه خصوص لایق و بارق به امین تره کی وپیآمدهای مرگبار آن لحظه یی هم اندیشیده اید که اگر این سه رجاله معروفه به امین - تره کی نمی پیوستند ، حوادث بعدی چگونه سیرمیکرد؟ سوال اینجاست که آیا این سه تن بار جنایات امین را بدوش ندارند؟وآیا ازنظرشما این یک رویدادمنفی در حزب مانبود؟ نکند که این سه نفر باچندتای دیگراز ملی گرایان حزب بوده باشند که ازهمان آغاز کاربا انترناسیونالیزم که روند اصلی حزب بود درمخالفت قرارداشتند که یکی دوتای این روند(سکت حزبی)حتا در زندان پلچرخی هم در دفاع از امین تره کی بودند ونوشته اخیر بارق مصداق خوب آن است

رویدادمنفی دیگری که شما از آن سطحی گذشته اید هماناپلینوم هژدهم است،این رویداد منحوس شایدآخرین میخ بر تابوت ح.د.خ.ابوده باشد؛ زیراکه بعد ازآن حزب به بیراهه کشانیده شد. تمام معیارهای حزبی زیرپا شد. زورگویی وقلدری،زندانی ساختن و از کار برکنارکردن پاکترین رفقای حزبی،رشوه گیری ،تعیین کدرها درتمامی عرصه ها بنابر روابط شخصی آغازگردید که شما به خوبی همه اینهارا بیشتر وبیشترمیدانید مگر نه ؟   آیاشما میتوانید حتا یک نمونه یی را ذکر نمایید که نسبت به ماقبلش ازلحاط فهم و دانش،تخصص،پاکی وصداقت بهتربوده باشد

من دو مثال خدمت تان عرض میدارم: همان بانوی انقلابی که ایجادگرسازمان دموکراتیک زنان وشخصیت برجسته بین المللی جنبش دموکراتیک ومعاون (ابسو)بودبا فیروزه نام تعویض شد ومحترم کشتمند با داکتر شرق

ازهرصاحب اگرخبرندارید باید به اطلاع تان برسانم که محترم داکترصاحب در زمان ریاست جمهوری شان برای قوماندانهای قطعات بزرگ و رؤسای امنیت دولتی ماهواریکمقدارپول میداد. ولی این مربوط شماست که این عمل وی راچگونه تلقی می کنید : تحفه میخوانیدش یا رشوه؟

شما بهتر از دیگران میدانیدکه پس از پلینوم هژدهم تیم توخی،منوکی،ودان و دیگران برسرنوشت کشور تصمیم میگرفتند

باوجود توضیح مختصرفوق وصدها فاکت دیگریکه خودتان میدانیدهنوزهم پلینوم هژدهم را رویدادمنفی نمیدانید،اختیار با شمااست

و اما در مورد کودتای حزبی :

ازهرصاحب ما درکشور خود شاهد دوکودتای موفق بودیم: یکی کودتای سفید داوودخان و دیگری کودتای خونین هفت ثور. این را هم در مورد کودتاها در کشورهای عراق،پاکستان،بنگله دیش وبعضی کشورهای افریقایی زیادشنیده ایم ،اما شایدتاحال کسی به شمول شما نشنیده باشدکه کودتایی بدون پلان و آنهم یک شبه موفق شده باشد. پلان کودتا باید مدتهاقبل طرح شود، درپلان کودتااشخاص ونیروهای اشتراک کننده نظر به توانایی شان برای اهداف معین در نظرگرفته  میشوند و اهداف هم نظربه مؤثر بودن شان دربطی ویا خنثا ساختن کودتا درجه بندی شده وپس از آن کودتاچیها عمل  مینمایند.   ازهرصاحب چطور شد که از این پلان کودتاوزارت امنیت دولتی با آن همه تشکیلات وامکانات وسیعش اطلاع نیافت،درحالیکه شما به خوبی میدانیدکه که حتا اعضای بیروی سیاسی حزب هم زیرنظارت ریاست خاد و بعد وزارت امنیت دولتی قرار داشت(اگرمایل باشید من چندشاهد زنده راخدمت تان معرفی کنم)پس آیااین کودتا درهمان شبی که داکترصاحب قصدفرارداشتند فی البدیهه طرح وعملی شد که حتا داکتر صاحب با آن همه زیرکی و کاردانی وداشتن یاران غار و جواسیس شخصی وخدایی خدمتگارانی مثل شما  ودیگران   ازاین پلان آگاه نشد؟ مگر در این کودتای ساخته ذهن شما وهمفکران تان مانند غوربندی،لایق،توخی وودان، پای عقل ومنطق نمی لنگد وباید آن راتعبدی پذیرفت؟ آیاهرسه نفر وزرای قوای مسلح وقوماندانهای قطعات فعال آنها همدست کودتاچیان بودند ویابرعکس؟ ازهر صاحب اگرشمااطلاع ندارید فرق نمیکند ولی فرد فردآگاه قوای مسلح کشور میدانند که پس از پلینوم هژدهم قوماندانهای قول اردوها،فرقه ها،لواها وحتا کندک های مستقل بااهمیت اردو،گاردریاست جمهوری،تمام رؤسا وقوماندانهای قطعات وزارت امنیت وبه خصوص گاردخاص بارهاتصفیه شدند. باآنهم بیچاره داکترصاحب کسی را نداشت تا ایشان را دربرابر کودتاچیان دفاع کند. حتادر اولین جلسه هیأت اجراییه حزب وطن تحت ریاست لایق بعد ازآن ابتذال فراربی سرانجام - همین لایقی که سمت استادی داکترصاحب را داشت -  نه تنهاازاو دفاع نکرد، بل کلمات بدی هم به آدرس شان داشت :(نگاه کنید به نوشته فلیپ کاروین ) ازهرصاحب شما در برگ دیگری ازخاطرات تابناک تان نوشته اید که روسها هم درطرح کودتا دست داشتند، پس چرا آنها پس از پیروزی،کودتاچیان از سهم شان بهره نگرفتند

نکندمنظورشان صرف کنارزدن داکترصاحب از قدرت بوده باشد، مگر آنها آدم مطیعتری از داکترصاحب سراغ داشتند؟ داکترصاحبی که به هدایت همان روس ها بالای همه نورم های حزبی وافغانی پاگذاشت وپلینوم هژدهم را آنطوری که مختصر ذکرش رفت دایر کرد، داکترصاحبی که خلاف موارین دپلوماتیک درمیدان هوایی کابل از وزیرخارجه شان شواردناری پذیرایی کرد و داکترصاحبی که بدون مشوره شان هیچ کاری را نمیکرد،چی شد که یکباره علیه داکترصاحب قرارگرفتند وقصدبر انداختنش راکردند(دشنه های سرخ ودان در این مورد فراوان قلم فرسایی دارد (نکند که داکترصاحب به جای دیگری دل بسته بوده باشند،جاییکه داکترصاحب،لایق را دوسه بارطورمخفی بدانجا فرستاده بود(لایق خود این موضوع را حدودچهارده سال قبل درسویس در محضر سه رفیق حربی گفته بود که هرسه زنده هستند)جاییکه یادش هم برای اعضای حزب شرم آور است،باری ودان هم در مصاحبه یی باصدای امریکا ازعلاقمندی داکبرصاحبدرزمینه حرفهایی داشت که جدأ قابل مکث  است .

ازهرصاحب بیایید کمی از کودتا به عقب برویم. درآن هنگام  کشورما در محاصره اقتصادی قرارداشت ،روسیه که یگانه منبع اکمالات بود سرحدات خود را بست(یلتسین بستن سرحدات کشورش را به محترم رزمیار سفیر  درمسکو گفته بود)، مامورین چندین ماه موادکوپونی نگرفته بودند. کمبود موادغذایی وبلندرفتن نرخها شدیدأ احساس میشد. ذخایر روغنیات قوای مسلح به پایان نزدیک میشد،در اردو برای هرسه یا چهارنقرجنرال بااهمیت یک موتر با ده لیتر بنزین روزانه اختصاص داده شده بود.قطعات از اکمال ذخایرمادی وهم از جهت مورال درحالت خوبی نبودند،مصالحه نیم بند به  ناکامی انجامیده بود،اشرار شهرهارا یکی پس از دیگری میگرفتند،تلفات نظامی ها زیادشده بود و فرار سربازان و افسران به اوج خود رسیده بود،جلب وجذب به قوای مسلح به پرابلم بزرگی مبدل شده بود،تصورکنید که اکثر وزرا  وجنرالها در فکرسفارت بودند وداکترصاحب از این حالت بدرستی آگاهی داشت و خوب میدانست که سقوط دولتش نزدیک است

راستی ازهرصاحب شماکه یک پولیس اکادمیک وسیاستمدار بافهمی(!) هستید؛آیا لحظه یی اندیشیده ایدکه چرا داکترصاحب نجیب،وزیرامنیت و وزیرخارجه قبل ازسقوط فامیلهای شانرا به خارج از کشور روان کرده بودند(چراصرف همین سه نفر؟)آیا میشود از این هم سرسری گذشت و داد وفریاد زد که های های کودتاکردند

ازهرصاحب شمابه حیث یک سیاستمدار با تجربه چطور جرأت میکنید که ازپلان صلح ملل متحد یادکنید؛دراین پلان باید تعدادی از خارج میآمدند و الی انتخابات رهبری دولت رادر دست میداشتند و قوای مسلح ما هم دست نخورده باقی میماند،آیاموجودیت قوای مسلح ما برای پاکستان قابل تحمل بود وآیاپلان صلح بدون موافقه پاکستان میتوانست عملی شود؟

زهی خیال باطل!شما نوشته داکترشرق را در موردپلان صلح  خوانده اید،آیا بینن سوان میتوانست با داشتن موضع ضعیف دولت ما و دست بالای پاکستان وحامیان عربی وغربی اش پلان صلح خیالی راعملی سازد؟بینن سوان میدانست که چنین صلحی زمینه عملی شدن ندارد،لذا درپی وعده های میان تهی برای داکترصاحب نجیب ووزیر خارجه شد ،من پس ازسقوط بنابرشناخت قبلی که بامحترم خالقیار داشتم،بعضأبرای خبرگیری وعیادت شان می رفتم،یکی ازگفته های آن مرحوم این بودکه داکترصاحب نجیب ووزیرخارجه در دادن تحفه به بینن سوان رقابت داشتند؛اینهاعلاوه بر خریداری تحفه های شخصی،تحفه خانه صدارت رادرخدمت بینن سوان قرارداده بودند واز زبان رییس اداری اش میرمحمدحسن تحفه ها و ارزش آنهاراباحسرت یادمیکرد. 

محترم داکتر صاحب نجیب نامه مفصل به سرمنشی ملل متحد نوشته ودر آن  ازتمام اجراآتش طبق هدایت بینن سوان یادآورشده بود ولی در آن نامه از کودتا علیه شان چیزی نگفته بودند.

اما نامه یی که پس از شهادت شان نوشته شده سخن از کودتا وکودتاچیان داردکه جناب شما هم آنرا طوطی گونه تکرار مینمایید.

ازهرصاحب شما حتماً نوشته فلیپ کاروین ترجمه محترم حکیم سروری راخوانده اید . فلیپ کاروین صاف وساده از فرار داکترصاحب درنیمه شب سخن میگوید،حتا همین لایق مرشد شما ،  در نوشته فلیپ کاروین از فرار داکترصاحب سخن گفته است.  ومهمتر ازهمه که وزیرخارجه ازطلاهایی یادمیکندکه داکترصاحب باخودبرده .

ازهرصاحب شما میدانید که سرور باجه داکترصاهب چرا از لندن به دهلی تعیین شد؟ رفیقی به نام رحمت الله که در زمان تصدی شمادرسفارت مسؤول امنیت بود و در زمان سرور هم بود، از انتقال بکس های بزرگ آهنی ازکابل به دهلی سخن زده ومیگوید که چطور سرور وشیربهادر مصروف جابجایی بکسها بودند،اکنون رحمت الله زنده و درکانادا زنده گی می کند.

وحرف آخر ومستنددر مورد فرار داکترصاحب این است که جناب شان در روزهای اخیر چند نفر از اقوام شان رابا لباس شخصی درقصرمحل اقامت شان توظیف کرده بودند تا از فرارشان حتا افراد گاردخاص و وزیر امنیت هم خبرنشوند. (توظیف این افراد رامیتوانیدازکسانیکه در ریاست دهم امنیت بودند بپرسید) (ازبرکت آماده گی های داکترصاحب نجیب برای فرار همین اکنون زنده گی خانواده شان در دهلی درسطح بسیاربلندی قرار دارد که شما هم منکر آن شده نمیتوانید) آقای ازهر شما ده ها دلیل دیگرنیز مبنی بر فرار داکترصاحب دارید؛ ولی ایکاش نه همه بلکه شمه یی از آنها را می گفتید که نمی گویید،حال صاف وساده بگویید که شما کی هستید؟

و در فرجام محترم ازهرصاحب شما که یکی از چهره های برجسته وسابقه دارترین حزب ماهستید؛توقع ماحزبی ها ازشما این بودکه در حالت کنونی با درنظرداشت یکجاشدن دوبخش عمده حزب(نهضت فراگیرومتحدملی)وبزرگداشت از چهل وپنجمین سالگردتأسیس حزب  ضمن فراخوانی از همه حزبی های دیروز وتمام نیروهای ملی ومترقی دعوت میکردید تا به خاطر آبادانی کشورشان در یک جبهه واحد عمل نمایند،آبادانی کشوریک ه شما در برگهای اخیرخاطرات تان به خاطرآن اشک تمساح ریخته اید ،ولی متأسفانه در این لحظات با ارزش زخم چرکینی راباز نمودید و افسانه یی را از سر گرفتید،افسانه یی را که ودان نوشت ، غوربندی پی گرفت وخریدار نداشت. افسانه یی که توخی نوشت ولی هنوز جواب نداده است که چرابرولینعمتش شاهدی داد وچطور ستُ ولغــُت از آن ماجرا جان سالم بدر برد؛ افسانه یی  که لایق بخاطر تبریه خود(فرارنجیب درنوشته فلیپ کاروین) همچون وردی زیرزبان دارد ودرمصاحبه های بی محتوایش زمزمه می کند واینک هم افسانه ء شما وبعدش هم افسانهء زیارمل   . مگرآیا این حرف ها وافسانه ها مانند همان آبی نیست که   درهاون می کوبید ؟ جناب ازهر شما نمی دانید که عصر افسانه سرایی ها به آخر رسیده است وامروزه حزبی ها بدون سند ومدرک  هیچ حرفی را باور نمی کنند ، حتا اگر از شما  هم   باشد؟

حال اگر من خدمت تان عرض کنم که محترم ازهرصاحب لطفأ درفضای آرام وباحضور وجدان یکبار دیگر برگهای خاطرات تان را بخوانید،خاطراتی که مخاطب تان سابقه داران حزب است،سابقه دارانی که ریش شان را در آسیاب سفید نکرده اند و خودقضاوت کنید که در آستانه چهل وپنجمین سالگردتأسیس حزب  وپس از سالهای طولانی یکجاشدن دوباره دوبخش عمده آن چه تحفه یی برای رفقای حزبی تان اهداکرده اید.باتقدیم احترام

من منتظر جواب شما هستم درغیر آن حق نشر این نوشته را باتکمیل وتصحیح دریکی ازسایت های انترنتی محفوظ میدارم.

سلیم

 

سه شنبه، ۲ فبروری ۲۰۱۰

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org