مناسبات مصر با شوروى،

آمریکا، انگلیس، فرانسه و اعراب

قسمت دوم

تحقیق و پژوهش استاد (صباح)

 

پیروزی بزرگ سیاسی ناصر پس ازعقب نشینی بی قید و شرط فرانسه، انگلیس و اسرائیل در ۱۹۵۶سبب شد تا اسرائیل به دنبال زمان مناسب برای تلافی باشد و فرانسوی ها نیز با تقویت اردوی این کشور بویژه نیروی هوایی آن می خواستند تا ضربه ناصر را تلافی کنند. اما از آن طرف مصر، سوریه و اردن در طول سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۶ میلادی بطور دائم در حال تقویت توان نظامی خود بویژه نیروی هوایی بودند چرا که برای آنها شکی باقی نمانده بود که اسرائیل به مرزهای ۱۹۴۸ قناعت نمی کند. در سال ۱۹۶۶ در جبهه اعراب دو کشور اردن و مصر طرفدار جنگ نبودند اما سوریه و فلسطینیان قصد جنگ را داشتند از آن طرف در اسرائیل نیز جبهه جنرال ها اسحاق رابین، موشه دایان و بن گوریون طرفدار آغاز جنگ قبل از آنکه اعراب دست به حمله بزنند بودند حال آنکه لوی اشکول صدراعظم با استناد به برتری هوایی و زمینی اعراب خواستار مشی اعتدال بود.

بعد از بحران كانال سوئز، در منطقه خاورمیانه اتفاقاتى افتاد كه تماماً به سود ناصر بود و به استقرار حكومت او انجامید. از آنجا كه نفوذ شوروی در سوریه روز افزون بود، جهان عرب مى ترسید سوریه به دامن شوروی ها بیفتد. از این رو سورى ها از ناصر خواستند كه سوریه و مصر متحد شوند. در فبروری سال ۱۹۵۷ این اتحاد عملى شد.

ملك سعود كه به دشمنى با ناصر معروف بود، جاى خود را به برادرش ملك فیصل داد. ملك فیصل در آن زمان به طرفدارى از ناصر شهرت داشت. در لبنان طرفداران ناصر با «كامیل شمعون»، نخست وزیر طرفدار غرب به مخالفت برخاستند و این مخالفت ها به یك جنگ داخلى منجر گردید. در ۱۴ ژوئیه ۱۹۵۶ در عراق كودتا شد.

 عبدالكریم قاسم و افسر زیر دستش عبدالسلام عارف در یك كودتاى خونین، فیصل دوم پادشاه عراق و مامای او امیر عبدالله و صدراعظم عراق نورى السعید را كشتند و خانواده سلطنتى قتل عام شدند. این حوادث پیاپى به جمال عبدالناصر فرصت آن را داد كه به عنوان رهبر جهان عرب و ناسیونالیسم عربى، غرب را به مبارزه بطلبد. بدین ترتیب دولت هاى خاورمیانه كه تا آن تاریخ از رخنه كمونیسم در هراس بودندو ناسیونالیسم عربى ترس و واهمه داشتند. در حمله به كانال سوئز، دولت فرانسه و انگلستان با اتخاذ یك استراتژى نظامى غلط، آشكارا خشم بین المللى را براى خود خریدند. آنچه هیچ كس روى آن حساب نكرده بود عكس العمل شدید آمریكا بود.

 ایالات متحده بیست و چهار ساعت پس از اولین حمله اسرائیل به كانال سوئز قطعنامه شدیداللحنى تسلیم شوراى امنیت كرد و به نیروهاى مسلح اسرائیل دستور داد «هر چه سریع تر به پشت خطوط تعیین شده در زمان صلح موقت، عقب نشینى كنند» مسأله حائز اهمیت این بود كه در این قطعنامه هیچ گونه اشاره اى به تروریسم مصرى یا محاصره غیرقانونى «خلیج عقبه» توسط اعراب به چشم نمى خورد. جنرال آیزنهاور رئیس جمهورى ایالات متحده همان روز به وسیله تلویزیون پیامى فرستاد و اظهار داشت: همان گونه كه اتخاذ چنین تصمیماتى حق مسلم هر یك از این كشورهاست، ما هم حق داریم با آنها اختلاف عقیده داشته باشیم. ما معتقدیم كه این اعمال بنا به عقاید نادرستى اتخاذ گشته زیرا استفاده از زور راه مناسبى جهت حل و فصل منازعات بین المللى نیست. البته باید در نظر داشته باشیم كه چشم پوشى غیر مشروط از قدرت، اصلى نبود كه دولت آیزنهاورهمیشه به كار برده باشد، مثلاً این آمریكا بود كه دو سال پیش از آن مقدمات سرنگونى دولت گواتمالا را فراهم كرده بود و یا دو سال بعد از آن آیزنهاور با اعزام نیروهاى آمریكایى به خاك لبنان این اصل را زیر پا گذاشت.

 به هر تقدیر در ماجراى كانال سوئز این اولین و آخرین بار بود كه ایالات متحده دوشادوش اتحاد جماهیر شوروى علیه نزدیك ترین متحدانش رأى مى داد. بدین ترتیب اختلاف آشكار میان آمریكا و متحدان اروپایى اش به مسكو فرصت داد تا با كم ترین خطر، نقش پشتیبانى از مصر را بر عهده گیرد. شپیلوف وزیر امور خارجه اتحاد جماهیر شوروى به رئیس شوراى امنیت ومارشال بولگانین صدراعظم روسیه شوروى براى ایدن صدراعظم انگلستان و گى موله صدراعظم فرانسه و دیوید بن گوریون صدراعظم اسرائیل نامه هایى فرستادند.  صدراعظم اتحاد جماهیر شوروى هر یك از مخاطبان خود را به گونه اى تهدید كرده بود. بولگانین در نامه خود براى ایدن صدراعظم انگلستان براى اولین بار به طور آشكار جهان غرب را به استفاده از سلاح راکتى تهدید كرده بود.

بولگانین علاوه بر تهدید استفاده از سلاح راکتی نوشته بود: «ما كاملاً مصمم هستیم كه با استفاده از زور متجاوز را نابود كرده و صلح را در مشرق زمین حكمفرما كنیم» نامه بولگانین براى صدراعظم اسرائیل تهدید آمیزتر بود.  صدراعظم اتحاد جماهیر شوروى خاطر نشان كرده بود كه: «اقدامات اسرائیل موجودیت اسرائیل را به عنوان یك كشور به خطر مى اندازد». مهم تر از همه این كه بولگانین در نامه خود به جنرال آیزنهاور نوشته بود: «اگر این جنگ متوقف نشود ممكن است جنگ جهانى سوم آغاز شود». بدین ترتیب اتحاد جماهیر شوروى درست به هنگامى كه نیروهاى نظامى اش نیروهای مجارستان را قلع و قمع مى كردند جسارت آن را پیدا كرده بود كه به قول خودش براى قربانیان امپریالیسم غرب اظهار تأسف و دلسوزى كند.

 بولگانین در نامه خود به آیزنهاور خواستار مداخله مشترك شوروى و آمریكا در كانال سوئز شده بود كه این پیشنهاد بلافاصله از سوى رئیس جمهورایالات متحده رد شد، رئیس جمهور آمریكا به بهانه اولتیماتوم اتحاد جماهیر شوروى، فشار خود را بر فرانسه و انگلستان بیشتر كرد و نخستین نتیجه آن سقوط ناگهانى لیره استرلینگ در بازار جهانى بود و دولت ایالات متحده به عمد برخلاف گذشته از كمك مالى به انگلستان خوددارى نمود. عمیق ترین عواقب بحران سوئز از هر دو سوى كانال به درون اروپاى مركزى كشیده شد. انورالسادات كه در آن زمان وزیر تبلیغات مصر بود در روز ۱۹ نوامبر ۱۹۵۶ اظهار داشت: اكنون تنها دو ابر قدرت در جهان وجود دارد، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروى. انگلستان و فرانسه قدرت هایى هستند كه نه بزرگ اند و نه قدرتمند! از عواقب دیگر بحران سوئز این بود كه عبدالناصر بعد از آن سیاست خود را در قبال غرب با متحدان عربش هماهنگ نكرد، یعنى موضع رادیكال او به وى اجازه نداد این حقیقت را تصدیق كند كه فشارهاى آمریكا او را نجات داده است.

 از پى آمدهاى دیگر بحران سوئز این بود كه عبدالناصر از آن پس توانست با تحكیم مواضع خود، حملات خویش را به دولت هاى میانه رو و طرفدار غرب تشدید كرد. از پى آمدهاى دیگر، سقوط دولت طرفدار غرب در سرزمین عراق بود (كودتاى عبدالكریم قاسم) كه به تدریج به یكى از تندروترین رژیم هاى جهان عرب تبدیل شد كه نهایتاً به استقرار رژیم صدام منتهى گردید. در این هنگام سوریه نیز به سیاست رادیكالى روى آورد. نتیجتاً از آن جا كه ایالات متحده عملاً جانشین موقعیت از دست رفته فرانسه و بریتانیا در خاورمیانه شده بود آماج خشم رادیكالیسم ناصر شد تا آن جا كه در سال ۱۹۶۷ به قطع روابط دو كشور منتهى گردید. پى آمد دیگر این كه دولت ایالات متحده آمریكا بعد از بحران كانال سوئز نتوانست آنچنان كه شاید و باید موضع خود را در میان بقیه دولت هاى غیر متعهد توسعه بخشد، البته این بدان معنا نیست كه تمایلات كشورهاى غیر متعهد نسبت به آمریكا ناگهان دستخوش آسیب شده بود بلكه از این نظر بود كه دولت هاى غیر متعهد به قدرت خود پى برده بودند.

هنگامى كه ایالات متحده آمریكا و اتحاد جماهیر شوروى از طریق شوراى امنیت سازمان ملل متحد، نیروهاى مشترك نظامى اسرائیل، فرانسه و انگلستان را از كانال سوئز وادار به عقب نشینى كردند، مصر فاتح نهایى جنگ شد. البته مصر دو سه هزار تن كشته و زخمى داد، پایگاه مهم نظامى اش در دهانه خلیج عقبه نیز به تصرف اسرائیل درآمد، اما در برابر آنچه از دست داد، پیروزى هاى بزرگ ترى را به دست آورد. مهم ترین فایده این جنگ براى مصریان این بود كه ترس مردم ریخت و افراد غیر نظامى در چند مورد در برابر دشمن جانانه مقاومت كردند و برخلاف پیش بینى متجاوزان مردم به جاى قیام علیه ناصر، پشت سر او ایستادند و جمال عبدالناصر ناگهان به صورت قهرمان جهان عرب صلاح الدین ایوبى زمان، جلوه گر شد. پیروزى مصر در این بحران تأثیرات برون مرزى و منطقه اى گسترده اى داشت. مهم ترین تأثیر خارجى این بحران سقوط كابینه انگلستان بود. ایدن صدراعظم انگلستان كه پیش از آن دولت مصدق را در ایران ساقط كرده بود، این بار توسط كسى كه بشدت از او تنفر داشت، یعنى جمال عبدالناصر سقوط كرد. نام ناصر براى ایدن یك كابوس بود. او حاضر نبود كه حتى نام او را بشنود.

 در ماه مارچ ۱۹۵۶ كه در كابینه دولت انگلستان بحران آفرینى هاى ناصر مورد بررسى قرار گرفته بود، یكى از همكاران ایدن به نام ناتینگ پیشنهادى براى جست و جوى یك راه حل سیاسى جهت مهار كردن مسالمت آمیز ناصر به كابینه وزرا داده بود. این گزارش آنچنان ایدن را برافروخته كرده بود كه درجا عكس العمل نشان داد و دستور داد ناتینگ را هركجا كه باشد، پیدا كنند تا به وسیله تلفون با او صحبت كند.

اتفاقاً آن روز ناتینگ در ضیافتى مشغول شام خوردن بود. به او اطلاع دادند كه صدراعظم مى خواهد صحبت كند. ناتینگ گوشى را گرفت ایدن به محض شنیدن صداى او فریاد زد و این گفت و گوها میان آن دو رد و بدل شد. ایدن با فریاد: این مزخرفات چیست كه براى من فرستاده اى؟ یك كلمه اش را هم قبول ندارم. ناتینگ: جناب صدراعظم، گزارش من حاصل تلاش براى آینده نگرى و توجیه موقعیت انگلستان در خاورمیانه است تا از ضربه هایى كه ممكن است به حیثیت دولت پادشاهى انگلستان در خاورمیانه وارد شود، جلوگیرى كنیم.

ایدن پس این حرفهاى مفت راجع به منزوى كردن یا به اصطلاح تو خنثى كردن اعمال ناصر دیگر چه صیغه اى است؟ من مى خواهم سر به تن ناصر نباشد. فهمیدى؟ مى خواهم این مرد بركنار شود. ناتینگ - جناب صدراعظم این كاری عاقلانه اى است كه ما قبل از نابود كردن ناصر، براى جانشینى او كسى را پیدا كنیم كه دست كم از ناصر براى ما دشمن تر نباشد و با ما بهتر از ناصر تا كند و درحال حاضر چه خوب چه بد، جانشینى براى او وجود ندارد. صدراعظم با بركنارى ناصر در مصر هرج و مرج مى شود. ایدن با فریاد گور پدر جانشین. به درك كه در مصر اغتشاش و هرج و مرج مى شود! به هر تقدیر ایدن كار خود را كرد و بهاى آن را هم كه بر باد رفتن تمام سوابق درخشان كارى و حیثیت اش بود، پرداخت. ایدن كه وضع مزاجى اش با شكست نظامى در كانال سوئز روز به روز بحرانى تر مى شد، از استراحتگاه خود در جامائیكا به لندن آمد و در ۱۸ دسامبر ۱۹۵۶ به كمیته پرنفوذ حزب محافظه كار گزارشى را تقدیم كرد و به طور تلویحى گناه شكست و سرشكستگى انگلستان را به گردن آمریكایى ها انداخت.

ایدن تصور نمى كرد كه كابینه اش به این زودى سقوط كند، اما به سرعت پایه هاى قدرتش سست شد. سقوط ایدن بیشتر معلول دو چیز بود- نخست اینكه نمایندگان حزب كارگر صراحتاً در برابر او موضع گرفتند و گفتند حمله به كانال سوئز اتفاقى نبوده و قبلاً برنامه ریزى هایى شده است و این یك نظریه كاملاً درست بود. دیگر اینكه او صراحتاً دروغ گفت و اظهار كرد كه به هیچ وجه از اینكه اسرائیل به كانال سوئز حمله خواهد كرد، اطلاع نداشته است. در این هنگام ایدن علیل شده بود و مجبور بود كابینه را رها كرده رخصتی خود را تمدید كند و در غیاب اومك میلان كه وزیر مالیه او بود زیر پایش را سست كرد و خود به جاى او صدراعظم شد. مك میلان در گزارشى به هیأت دولت ورشكستگى مالى انگلستان را به صراحت اعلام كرد. مك میلان خاطرنشان كرده بود كه تنها ایالات متحده آمریكا مى تواند انگلستان را از ورشكستگى نجات دهد. در این میان دولت ایالات متحده نیز تنها در برابر عقب نشینى بى قید و شرط نیروهاى متجاوز حاضر بود به انگلستان كمك مالى بدهد. مك میلان در گزارش مالى خود كه در ماه نوامبر ۱۹۵۶ تسلیم كابینه انگلستان نمود، خاطرنشان ساخته بود كه انگلستان در ماه نوامبر ۱۹۵۶، ۲۷۰ میلیون دالر از دست داده است. اصرار مقامات انگلستان و به عبارت بهتر التماس آنها به مقامات آمریكایى این بود كه كمك مالى همزمان با عقب نشینى صورت پذیرد. همفرى هم كه تا آن زمان در برابر انگلستان موضع بسیار خشنى داشت، مى گفت - فقط به شرط روشن شدن چراغ سبز مى توانید انتظار كمك داشته باشید. با عقب نشینى سریع متجاوزان از كانال سوئز در گنجینه آمریكا به روى انگلستان باز شد و موجباتى فراهم آمد كه انگلستان براى پركردن خزانه تهى خود ۵۶۱ میلیون دالر از بانك بین المللى وام بگیرد، به اضافه ۷۳۸ میلیون اعتبار براى آینده. بانك صادرات آمریكا نیز وامى به مبلغ ۵۰۰ میلیون در اختیار دولت انگلستان گذاشت. در ضمن علاوه سخاوتهای هاى مالى، حمایت لفظى مقامات آمریكایى آغاز شد. آیزنهاور و نیكسون، معاون رئیس جمهورى و سایر مقامات بار دیگر مراتب حمایت خود از انگلستان را اعلام داشتند.

در این هنگام گزارشات رسیده به مرکزاردوی مصر حاكى از آن بود كه نیروى هوایى مصر نابود شده است و ناصر در حالى كه از شنیدن این خبر بسیار اندوهگین بود، توسط شكرى القوتلى رئیس جمهور سوریه پیامى دریافت داشت كه او را بیش از پیش آشفته و نگران كرد. پیام شكرى القوتلى رئیس جمهور سوریه كه در سفر مسكو با خروشچف ملاقات و مذاكراتى داشت این بود- به ناصر از قول من بگویید اتحاد جماهیر شوروى حاضر نیست كه به خاطر كانال سوئز دست به قمارى بزند كه احتمالاً آلوده جنگ جهانى سوم شود.

 اگر قرار باشد كه اتحاد جماهیر شوروى در چنین جنگى وارد شود زمان و مكان مناسب آن را به اختیار خود انتخاب مى كند، شكرى القوتلى در پیام خود افزوده بود كه خروشچف مى گوید: مصر هر چه زودتر صلحى با انگلیس و فرانسه كه قدرت برترهستند و مقاومت در برابرشان بیهوده است برقرار كند. در صورت برقرارى صلح اتحاد جماهیر شوروى از پشتیبانى و هرگونه كمك معنوى خود دارى نخواهد كرد. در همین راستا خروشچف به سفیر یوگسلاوى گفته بود كه شوروى با تمام قدرت از مصر حمایت مى كند و اگر پسرم بخواهد داوطلبانه در كنار مصریان با متجاوزان بجنگد او را از این كار باز نخواهم داشت. آنتونى ناتینگ به استناد گفته هاى خود ناصر مى نویسد- ناصر از رك گویى خروشچف به قدرى یكه خورد كه فوراً تلگرام مزبور را پنهان كرد و این راز را از همه كس پنهان نگاه داشت. این راز همچنان پنهان بود تا این كه در سال ۱۹۶۰ عبدالناصر به مناسبتى پرده از آن راز برداشت. ناصر به خوبى تشخیص مى داد كه اتحاد جماهیر شوروى در مجارستان با یك انقلاب مردمى مواجه است و نمى تواند جز مشكل خود به مشكلات دیگران بپردازد. اما آنچه كه ناصر رامتحیر و آزرده كرد این نكته بود كه چرا خروشچف تا این اندازه خط مشى خود را عوض كرده و در حساس ترین لحظات مصر را تنها گذاشته است.

بعد از دریافت پیام خروشچف، جمال عبدالناصر با حالتى رنجیده از آیزنهاور رئیس جمهور ایالات متحده آمریكا استمداد كرد و براى آن كه نشان دهد دست نشانده روس ها نیست دستور داد یك میلیون شماره از مجله معروف لایف را كه در آن گزارشى از سركوبى وحشیانه قیام مردم مجارستان به چاپ رسیده بود تجدید چاپ كرده در سراسر مصر پخش كنند تا به آمریكایى ها بفهماند آنچنان كه شایع شده است دست نشانده روس ها نیست.

با وجود آمریكایى ها استمداد ناصر از آیزنهاور را با احتیاط تمام تلقى كردند زیرا در مورد اهداف نهایى ناصر تردید داشتند. در وزارت خارجه آمریكا این سؤال مطرح شد نكند ناصر به خاطر این از آمریكا استمداد كرده است كه اگر آیزنهاور جواب مساعد نداد بلافاصله از روس ها تقاضاى مداخله كند. اما هنگامى كه عبدالناصر استمداد از اتحاد جماهیر شوروى را تكذیب كرد و آیزنهاور مطمئن شد كه حیله اى در كار نیست براى آتش بس، فورى به سه دولت متجاوز اخطار جدى داد. در آن گیر و دار یكى از مشكلات بزرگ ناصر حفظ روحیه فرماندهان اردوی به ویژه اعضاى شوراى عالى انقلاب مصر بود. آنتونى ناتینگ نویسنده كتاب معروف ناصر در این مورد مى نویسد: همین كه خبر اولتیماتوم مشترك انگلیس و فرانسه در سراسر جهان منعكس شد، ناصر بى درنگ كابینه هیأت وزیران را به یك جلسه اضطرارى فرا خواند اما پیش از آنكه تمامى اعضاى كابینه حاضر شوند در لحظات پیش از تشكیل جلسه، جنرال عبدالحكیم عامر وصلاح سالم دو تن از اعضاى قدیمى شوراى انقلاب نزد او رفتند و درخواست كردند كه به طور خصوصى پذیرفته شوند.

عبدالحكیم عامر و صلاح سالم با نگرانى تمام به ناصر گفتند كار از كار گذشته باید دسته جمعى به سفارت انگلستان برویم و اولتیماتوم را بى چون و چرا قبول كنیم. ناصر با آن كه در رد اولتیماتوم تردیدى نداشت خونسردى خود را حفظ كرد و عبداللطیف بغدادى عضو دیگر شوراى انقلاب را احضار كرد و از عبدالحكیم عامر و صلاح سالم خواست تا آن چه را كه گفته بودند در حضور عبداللطیف بغدادى تكرار كنند. عبدالحكیم عامر فرمانده عمومی نیروهاى مصر با كلماتى نومید كننده آن چه را كه به ناصر گفته بود تكرار كرد و اضافه نمود كه ارتدوی مصر در وضعى نیست كه در برابر حمله دو كشور امپریالیستى مقاومت كند. در صورت مقاومت سرزمین مصر بر اثر حملات دریایى و هوایى انگلستان یكسره نابود خواهد شد. صلاح سالم نیز گفته هاى عبدالحكیم عامر را تأیید كرد اماعبداللطیف بغدادى عضو دیگر شوراى عالى انقلاب گفت این كه در این جنگ پیروز مى شویم یا شكست مى خوریم خارج از بحث امروز است فقط باید بدانید اگر اكنون حاضر به جنگ نباشید در آینده هرگز اراده چنین كارى را نخواهید داشت.

بغدادى با تهورى بیش از آن چه عقل سلیم اجازه مى دهد، افزود - رهبران مصر باید همگى به جبهه بروند و در صورت لزوم همانجا بمیرند. اكنون جاى ما در كرانه كانال است نه در قاهره و اگر جنگ را باختیم و در جنگ كشته نشدیم، بهتر است خودكشى كنیم و به دست دشمن اسیر نشویم.

در این هنگام عبدالناصر زكریا محى الدین رئیس سازمان چریكى را احضار كرد و دستور داد كه براى تمامى اعضاى كابینه براى خود كشى قرص سیانور تهیه كند و در اختیار یكایك اعضاى كابینه و سران مصر بگذارد. آنگاه جمال عبدالناصرعبدالحكیم عامر، فرمانده قوا و صلاح سالم را مخاطب قرار داد و گفت من هرگز این اولتیماتوم خفت انگیز را قبول نخواهم كرد. در پایان جلسه عبدالحكیم عامر آمادگى خود را اعلام كرد ولى صلاح سالم قانع نشد و بیش از اندازه عصبى و ملتهب بود. به دنبال این جلسه خصوصى و محرمانه جلسه اى با شركت اعضاى كابینه تشكیل شد. در این جلسه كوتاه ناصر تصمیم خود را مبنى بر رد اولتیماتوم اعلام كرد. چند نفرى مخالف بودند و نظرات و پیشنهاداتى داشتند، اما ناصر اجازه نداد بحث تسلیم ادامه پیدا كند در پایان جلسه، كابینه مصر رد اولتیماتوم مشترك فرانسه و انگلستان را تصویب كرد. بدین ترتیب عبدالناصر با اسرائیل و دو دولت نیرومند اروپایى وارد جنگى شد كه اردوی مصر آمادگى آن را نداشت. تنها امید ناصر این بود كه ملت مصر در برابر این هجوم ناگهانى پایدارى كند تا افكار عمومى جهان براى نجات مصر بسیج شود. اولتیماتوم آیزنهاور به فرانسه و انگلستان و حمایت اتحاد جماهیر شوروى از مصر موجب آن شد كه دو دولت مقتدراروپایى آبرو باخته آتش بس را قبول كنند و اسرائیل هم كه آلت دست آنها بود سر جاى خود بنشیند. اكنون موقع آن بود كه ناصر از این پیروزى بزرگ در جهت پیشبرد اهداف خود استفاده كند و نفوذ خود را در كشورهاى عربى خاورمیانه تثبیت نماید.

اردن نخستین كشورى بود كه در فهرست ناصر قرار داشت. در آن زمان ملك حسین پادشاه نوجوان اردن در آن كشور سلطنت مى كرد. ملك حسین نواسه ملك عبدالله مؤسس سلسله هاشمى اردن بود. ملك عبدالله بعد از نماز در بیت المقدس توسط یك فلسطینى متعصب ترور شد و حسین مرگ پدر بزرگش را به چشم خود دید. بعد از ملك عبدالله پسر بزرگش طلال پادشاه شد. طلال پس از اندك زمانى به دلیل بیمارى عصبى از سلطنت بركنار شد و گفته مى شد كه بیمارى عصبى بهانه اى بیش نبود و علت بركنارى اش عدم سازگارى با انگلیسها بوده است. بعد از بركنارى طلال حسین نوجوان به سلطنت رسید و آغاز سلطنت او با ظهور ناسیونالیزم عربى ناصر همزمان شد. در بحران كانال سوئز یك اكثریت ناسیونالیست، به رهبرى سلیمان نابلسى بر اردن حكومت مى كرد.

عبدالناصر سلیمان نابلسى را دوست نداشت لیكن مى توانست از وجود او براى پیشبرد اهداف ناسیونالیزم عربى استفاده كند. تلاش هاى ناصر براى دگرگون شدن وضع اردن در جنوری۱۹۵۷ به ثمر رسید و حكومت اردن كمك كشورهاى مصر، سوریه وعربستان سعودى را براى تأمین بودجه اردوی اردن جایگزین كمك مالى انگلستان كرد و قرار شد كه پایگاه نظامى انگلستان در خاك اردن ظرف ۶ماه برچیده شود. توضیح این نكته ضرورت دارد كه پیش از این وقایع، اردوی اردن زیر نظر یك افسرانگلیسى به نام جنرال كلوب بود و او در حقیقت معمار و مؤسس اردوی اردن به شمار مى رفت. جنرال كلوب كه كلوب پاشا نامیده مى شد بر اثر اعتراض مردم اردن و فشار ناسیونالیستها اندكى پیش از این وقایع از كار بركنار شده بود. پیروزیهاى ناصر در اردن به این معنى بود كه اردوی كشور اردن بدون حضور یك فرمانده انگلیسى و بدون دریافت كمك مالى انگلستان به صورت یك اردوی مستقل جایگزین یك اردوی استعمارى شده است. تحولات اردن به ناصر امكان آن را مى داد كه روى اتحاد كشورهاى مصر، اردن و سوریه حساب كند.

در این میان میل باطنى ملك حسین این بود كه با پادشاه عراق كه پسرکاکای او بود متحد شود و نمى خواست مورد ترحم مصرى ها و یا اتحاد جماهیر شوروى قرار گیرد. او كه پیمان نظامى خود را با انگلستان تحت فشار افكار عمومى گسسته بود نمى خواست سرسپرده قاهره باشد. ملك حسین به سورى ها هم اعتمادى نداشت و رهبران سوریه را كمونیست مى دانست. در این میان ملك حسین بیشتر روى ملك سعود پادشاه عربستان سعودى حساب مى كرد و ملك سعود او را مطمئن كرده بود كه اگر سوریه بخواهد به خاك اردن تجاوز كند وى با اعزام نیروهاى نظامى خود جلوى تجاوز سوریه را خواهد گرفت. كوتاه سخن این كه در آن احوال با اینكه توده هاى عرب ناصر را ستایش مى كردند تمامى فرمانروایان كشورهاى عرب به استثناى سوریه طرفدار غرب و مخالف نفوذ اتحاد جماهیر شوروى بودند. بدین ترتیب ملك حسین در اردن، نورى سعید در عراق، كامیل شمعون در لبنان، ملك ادریس در لیبى، بورقیبه در تونس وسلطان حسن دوم پادشاه مراكش وملك سعود در عربستان سعودى از اینكه سیاست خارجى آنها در قاهره تنظیم و به آنها دیكته شود مخالف بودند. ملك حسین تصمیم داشت به محض اینكه اوضاع خاورمیانه به حال عادى برگردد مشت گره كرده خود را به سوى قاهره تكان دهد. نابلسى صدراعظم اردن و طرفداران ناصر در اردن باملك حسین متكبرانه رفتار مى كردند و نخست وزیر اردن مى خواست نفوذ اتحاد جماهیر شوروى را جایگزین نفوذ آمریكا كند.

بدین ترتیب ملك حسین در اولین فرصت، دولت طرفدار مصر را ساقط كرد وحكومت نظامى برقرارنمود واز همان زمان، جنگ روانى میان اردن و مصر بر امواج رادیو آغاز گردید. با تمام این احوال حملات رادیویى قاهره به ملك حسین و جنگ روانى كه مصر آغازگر آن بود نتوانست ملك حسین را وادار كند كه با ناسیونالیزم ناصر همراه و همگام باشد.

به زودى ناآرامى هایى در اردن پدید آمد و به بهانه اینكه ملك حسین به خواست انگلیسها مى خواهد وارد پیمان بغداد شود تظاهرات و شورش هایى سراسر اردن را فرا گرفت.

ملك حسین كه نسبت به ناصر بدبین بود برآشفته از اوضاع طى نطقى اعلام كرد كه دشمنانش در مصر و سوریه مى خواهند سلطنت خاندان هاشمى را منقرض كنند. رادیو قاهره در سخنانى تحت عنوان بردگان امپریالیزم ملك حسین را به سختى مورد حمله قرار داد. دراین میان جزئیات توطئه اى كه گفته مى شد توسط مصر و سوریه و اتحاد جماهیر شوروى تدارك دیده شده است وهدف آن ساقط كردن حكومتهاى اردن، عراق و عربستان سعودى است در عمان منتشر شد و وابسته نظامى مصر در اردن با سر كنسول مصر در اورشلیم به اتهام تحریك مردم اخراج شدند. مصرى ها نیز متقابلاً دستور اخراج سفیر اردن را از قاهره دادند و سفیر مصر از اردن فراخوانده شد. ملك حسین در برابر ناصر عقب نمى نشست و او را متهم مى كرد كه خود را به كمونیست ها فروخته است. سخن پراكنى هاى رادیو قاهره و عمان چندین ماه به طول انجامید اما از آنجا كه ناصر عقیده داشت بروز انقلابى در اردن با تمامى عواقب غیرقابل پیش بینى اش به سود مصر و جهان عرب نیست به خاطر آنكه دامنه حملات رادیویى، حكومت اردن را ساقط نكند دستور توقف این حملات را صادر كرد؛ زیرا ممكن بود هجوم پناهندگان فلسطینى آواره ناگهان حكومت ملك حسین را واژگون كند. سخن پراكنى هاى رادیوى قاهره نتوانسته بود حسین را براى همسو شدن با سیاست قاهره زیر فشار بگذارد. با آنكه مبارزات رادیو قاهره منجر به تسلیم ملك حسین نشد اما سران كشورهاى عربى مى دانستند كه صوت العرب از قاهره با تحریك توده هاى عرب مى تواند بحرانهاى بزرگى را در هر كجا كه بخواهد به وجود آورد.

مرگ ناگهانى كندى، براى ناصر یك فاجعه بود زیرا كندى تنها رهبر جهان غرب بود كه ناصر به او اعتماد داشت. كندى عبدالناصر را در جریان مهمترین وقایع جهان قرار مى داد. وقتى بحران راكتى كوبا پیش آمد كندى با عبدالناصر مستقیماً تماس گرفت و جریانات پشت پرده را توضیح داد. وقتى قرار بود راکتهای هاى هاك را در اختیار اسرائیل بگذارند كندى طى یك نامه خصوصى به ناصر اطلاع داد كه بابن گوریون چنین توافقى صورت گرفته است. با كشته شدن كندى جانسون به جاى او نشست. جانسون نه حسن نیت و بلند نظرى كندى را داشت و نه تجربه سیاسى و شناخت جهانى اورا. بدین ترتیب با نبودن كندى برخورد میان مصر و اسرائیل حتمى به نظر مى رسید. تناقض قضیه در این بود كه در خود اسرائیل با كناره گیرى بن گوریون و به قدرت رسیدن سیاستمدار میانه روى چون اشكول صدراعظم جدید اسرائیل زمامدارى خود را با این پیام آغاز كرد كه من از هر اقدامى كه به رفع اختلافات منتهى شود استفاده خواهم كرد و آماده ام كه با ناصر یا هر یك از رهبران عرب در هر موقع و هر كجا ملاقات و مذاكره كنم.

 به رغم نیات صلح طلبانه اشكول به محض اینكه پیام او منتشر شد، بحران جدیدى به وجود آمد. ماجرا از این قرار بود كه مقامات اسرائیلى ۷۵% آب رود اردن را تغییر مسیر دادند تا از آن مزارع اسرائیلى را سیراب كنند.

سپاهیان سورى براى جلوگیرى از این غارتگرى به زور متوسل شدند و جنگ مرزى سختى آغاز شد و اسرائیل دمشق را به انتقام جویى تهدید كرد، قاهره نیز در این درگیرى از سوریه و اردن پشتیبانى كرد و نیروهاى نظامى مصر به حالت آماده باش درآمدند. اما از آنجا كه ناصر از درگیرى با اسرائیل پرهیز مى كرد از توسعه بحران پیشگیرى نمود. البته براى آن كه رهبرى خودرا بر ناسیونالیزم عرب استوار نگه دارد گاه گاهی تأكید مى كرد تا حقوق پناهندگان فلسطینى تأمین نشود از پاى نخواهد نشست و گاهى نیز مبارز مى طلبید. مثلاً در جنوری ۱۹۶۲ كه اردوی مصر راکتهاى جدید خود را به نمایش گذاشت عبدالناصر به جهانیان اعلام كرد كه قدرت اقتصادى و نظامى مصر ظرف ده سال گذشته به نحو شگفت انگیزى افزایش یافته است.

به رغم محافظه كارى هاى ناصر، خوددارى او از تحریك كردن اسرائیل، رژیم بعثى سوریه گهگاه باكارهاى نسنجیده خود دردسرساز مى شد. امین الحافظ رئیس جمهور جدید سوریه كه با متشكل كردن نیروهاى ضدناصرى در سوریه به قدرت رسیده بود شخص آتشى مزاجى بود كه براى خفیف كردن عبدالناصر از هیچ كارى دریغ نداشت حتى برپا كردن یك جنگ تمام عیار با اسرائیل! دشمنى هاى حكومت جدید سوریه، كشته شدن كندى، یكدندگى عربستان سعودى بر سر یمن، سرانجام موجب آن شد كه ناصر لزوم تشكیل كنفرانسى از سران عرب را در دستور كار خود قرار دهد.

سرانجام بر اثر تلاش هاى ناصر در روز ۱۶ جنوری ۱۹۶۴ سران ۱۳ كشور عربى در قاهره گرد آمدند.

عبدالناصر با بهره گیرى از این فرصت با ملك حسین پادشاه اردن آشتى كرد، میان سران كشورهاى عرب تفرقه افكند و سورى ها و سعودى ها را منزوى نمود. اما در مورد یمن در مذاكرات خود با سعودى ها كارى از پیش نبرد لیكن در یك جمع بندى كلى ناصر از كنفرانس سران عرب پیش از آن كه زیان كند بهره برد. از نتایج مثبت كنفرانس سران عرب تجدید روابط دیپلماتیك مصر با اردن و عربستان سعودى و تونس بود.

مهم ترین موفقیت ناصر دركنفرانس عرب این بود كه توانست به گزافه گویى هاى دمشق پایان دهد و به مبارزات رادیویى كشورهاى عربى علیه یكدیگر پایان دهد. چهارماه بعد ناصر و عارف رئیس جمهور عراق موافقتنامه اى را امضا كردند كه این كار نخستین قدم براى وحدت قانونى دوكشور بود. بدین ترتیب تا بهار سال ۱۹۶۴ ناصر موفق شد كه قسمت اعظم رهبرى از دست رفته خود را به دست آورد اما هنوز براى مسأله یمن كه ویتنام ناصر شده بود راه حلى به دست نیامده بود. ناصر سه ماه بعد از كنفرانس عالى سران از یمن دیدار كرد و این نخستین سفر او به آن كشور بود.

دیدار از یمن براى ناصر بسیار نومید كننده بود. او پس از این دیدار احساسات سركوفته خود را این گونه بیان كرد نمى دانید در صنعا چه مى گذرد، نیمى از وزیران هرگز در دفاتر خود حاضر نمى شوند و نیمى دیگر وقتى در محل كار خود حضور مى یابند نمى دانند چه كارى را باید انجام دهند.

ناصر با وجود آن، در پایان سفر خود به یمن اعلام نمود كه اتحاد مصر و یمن اینك از هر اتحادیه قانونى مستحكم تر است اما در بازگشت در گفت وگو با دوستانش تأسف عمیق خود را از این كه اجازه داده است اردوی مصر در چنان وضع خفت انگیزى به تله بیفتد پنهان نمى داشت. ناصر به دوستانش اظهار داشته بود از این كه در مورد یمن از ابتداى امر گمراه شدم متأسفم من نمى بایست باور مى كردم كه یك نیروى ناچیز مصرى مى تواند به جنگ داخلى در یمن ظرف چند هفته پایان بخشد؛ مصر مى توانست در یمن از طریق تبلیغات به مراتب بیش از توپ و تانك موفقیت كسب كند. ناصر ضمن اقرار به اشتباهش به خاطر تعهدى كه كرده بود ناچار شد ارسال تسلیحات و نفرات مصرى را به یمن افزایش دهد. ناصر در آغاز زمامدارى خود شعارهایى داد، در مورد آزادى فلسطین وعده هایى به آوارگان فلسطینى داده بود و از آن جا كه خود او در جنگ با اسرائیل زخمى شده بود و از قهرمانان جنگ به حساب مى آمد مجبور بود كه در این مورد خط مشى روشنى داشته باشد.

واقعیت این است كه ناصر هنوز نمى دانست چگونه باید مسأله بازگرداندن زمین هاى از دست رفته فلسطینیان را حل و فصل كند. اگر چه تصویر او در چادر پناهندگان فلسطینى و در اردوگاه ها به چشم مى خورد و شعار زنده باد ناصر در بیت المقدس و كرانه باخترى رود اردن به گوش مى رسید ولى مقاومت بى چون و چراى ناصر در برابر درگیرى نظامى با اسرائیل از نظر تیزبین رهبرانى چون یاسر عرفات و گروه مقاومت فلسطین الفتح پوشیده نبود؛ زیرا اینان معتقد بودند كه سرزمین فلسطین را تنها با جنگیدن مى توان باز پس گرفت. ازهمان زمانى كه ناصر اعلام كرد كه مصر یك كشور عربى است و تعهد كرده است كه از آرمان هاى فلسطین حمایت كند، آوارگان فلسطین به او دل بستند، در سال ۱۹۵۵ ناصر از یك محصل فلسطینى پرسید، چرا از من حمایت مى كنید؟ وی در جواب ناصر گفت «براى این كه ما فلسطینى ها آرمان هاى خود را در وجود شما مى یابیم، ما را نومید نكنید» ناصر تا سال ۱۹۶۷ هنوز یاسر عرفات را ملاقات نكرده بود. بعد از جنگ ۱۹۶۷ محمدحسنین هیكل او را به عنوان رهبر جدید سازمان مقاومت فلسطین به ناصر معرفى كرد. ترس و هراس یاسر عرفات و پیروانش هنگامى شدت یافت كه شنیدند عبدالناصر در كنفرانس عالى سران عرب در قاهره گفته است، رهایى فلسطین یك ضرورت فورى نیست، سورى ها كه رئیس جمهورشان دشمن ناصر بود این مطلب را به گوش عرفات رساندند و در ضمن گفتند كه رئیس جمهور سوریه مى گوید اگر اعراب دسته جمعى اقدام كنند مى توانند در مدت زمانى كوتاه اسرائیل را شكست دهند. سورى ها همچنین به عرفات گفته بودند كه عبدالناصر در جواب اظهار نظر رئیس جمهور سوریه گفته است، حافظ بى تردید عقل خودش را از دست داده است.

جمال عبدالناصر در سپتامبر ۱۹۶۴ هشت ماه پس از نخستین كنفرانس عالى سران عرب بار دیگر از سران دولت هاى عربى دعوت كرد تا در اسكندریه گرد هم آیند و درباره آزادى فلسطین گفت وگو كنند.

در این كنفرانس عالى سران جهان عرب موافقت كردند كه از روش مصر پیروى كنند و در پى آن موجودیت سازمان رهایى بخش فلسطین اعلام شد. شش ماهى از این ماجرا نگذشته بود كه حبیب بورقیبه به هنگام بازدید از اردن (مارچ ۱۹۶۵) طى سخنرانى خود در بیت المقدس مطالبى بیان كرد كه در جهان عرب توفانى به پا كرد، بو رقیبه گفت: سیاست عرب در برابر اسرائیل بیش از حد از احساسات و تعصبات ریشه مى گیرد مسأله فلسطین تنها با میانه روى ومنطق قابل حل مى باشد. فلسطینى ها باید از روش برادران تونسى خود پند بگیرند و با یهودیانى كه در اراضى آنها ساكن گردیده اند در صلح و صفا به سر برند. عكس العمل دنیاى عرب در برابر نطق بورقیبه فورى و شدید بود البته با آن كه در سخنان او نكات قابل توجهى وجود داشت لیكن مقایسه یهودیان تونسى با یهودیان فلسطین قیاس بى منطقى بود. در پى این بحران سفارت تونس در قاهره به آتش كشیده شد، سفارت مصر در تونس نیز به همین سرنوشت دچار شد و در این میان ناصر كه مى دانست ازهر حادثه اى چگونه به سود خود بهره اى بگیرد به دنیاى عرب نشان داد كه در رویارویى با مسأله فلسطین از پشتیبانى كامل دولت هاى عربى بهره مند نیست.

بازى هاى سیاسى ناصر ناصر براى سرگرم كردن ملت هاى عرب و كاستن فشار كسانى كه از ناصر مى خواستند با اسرائیل وارد جنگ شوند چند هفته بعد از نطق حبیب بورقیبه به تلافى تصمیم دولت آلمان غربى براى شناسایى اسرائیل با آن دولت قطع رابطه كرد و بلافاصله اعلام كرد كه مصر در آلمان شرقى سرقنسولگرى دائر خواهد كرد. در ضمن اخبار جراید مصر حاكى از آن بود كه ناصر براى دیدار با اولبریخت رهبر كمونیست آلمان شرقى به آن كشور مى رود. این خبر آلمان غربى را بر آشفت و درعكس العمل به اقدامات ناصر دستور داده شد كه تمام كارشناسان آلمان غربى كه در مصر بودند و شایع بود كه در صنایع راكتى مصر كار مى كنند خاك آن كشور را ترك نمایند و این كار به فوریت انجام گردید و در پى آن ناصر از جهان عرب خواست كه مناسبات خود را با آلمان غربى قطع كند. دولت هاى عربى هم به جز تونس و لیبى و مراكش با دولت آلمان غربى قطع رابطه كردند. اما تمام این كارهاى ناصر مانور بود، اگر چه ناصر به خاطر آرام ساختن خشونت طلبان سخن از جنگ مى گفت لیكن مصمم بود تا آنجایى كه ممكن است از جنگ با اسرائیل پرهیز كند. در این احوال سومین كنفرانس عالى سران عرب دركازابلانكا تشكیل شد. ناصر در این كنفرانس یك با دیگر به رهبران عرب خاطرنشان كرد كه دولت هاى عربى در شرایطى نیستند كه بتوانند با اسرائیل وارد جنگ شوند و دست كم سه سال وقت لازم است كه اردوی اعراب مهارت هاى لازم را به دست آورند.

 بیانات ناصر در كنفرانس كازابلانكا دولت هاى تندروى عرب را سر جاى خود نشاند و جنرال حافظ» رئیس دولت سوریه مجبور شد دست از تندروى ها و بزرگ بینى هاى خود بردارد تا آن جا كه حافظ علیرغم دشمنى هایى كه با ناصر كرده بود پیشنهاد نمود كه روابط مصر و سوریه از نو برقرار گردد. با تمام این تفاصیل روابط سوریه و مصر تجدید نشد زیرا بعثى هاى سوریه و ضد ناصرى ها با ایجاد یك جو خشونت بار از مبادله سفیر میان دمشق و قاهره جلوگیرى كردند. ناصر یكبار دیگر در ۲۴ اگست ۱۹۶۵ با ملك فیصل در جده ملاقات كرده و سران دو كشور مصر و عربستان سعودى توافق كردند كه به منظور برقرارى آتش بس در یمن تمامى امكانات خود را به كار گیرند. به دنبال این ملاقات انورالسادات براى تبادل نظر مرتباً به صنعا پرواز مى كرد و سلال نیز براى ملاقات با ناصر به بندر اسكندریه آمد. سرانجام عربستان سعودى موافقت نمود كه كمك هاى تسلیحاتى خود را براى نیروهاى امام بدر قطع كند و مصر نیز متعهد شد كه طى یك سال نیروهاى خود را از یمن فراخواند و این بار چون قرار داد صلح مورد موافقت حامیان نیروهاى در حال جنگ قرار گرفته بود ضمایت اجرایى اش بیشتر بود و به زودى بخشى از نیروهاى مصرى از یمن فراخوانده شدند و آتش بس برقرار گردید.

در سپتامبر ۱۹۶۵مصطفى نحاس پاشا رهبر كهنسال حزب وفد كه بعد از كودتا محاكمه و محكوم شده بود درگذشت. انبوه بیشمار افراد كه در تشییع جنازه او به راه افتادند حاوى پیامى براى سران حكومت كودتا بود، این تشییع جنازه با شكوه به سران كشور هشدار داد كه مردم مصر هر قدر هم كه سر به راه و مطیع باشند، هنوز سنن قبیله ی و ظاهر محافظه كارانه خود را حفظ كرده اندملیون واخوان المسلمین كه در آغاز كودتا سركوب شده بودند در این ماجرا فرصت آن را یافتند كه در یكى از نقاط حومه پایتخت تظاهرات بسیار خشنى را علیه افراد پولیس راه اندازى كنند. در نتیجه بحران دیگرى پیش آمد و حكومت نظامى اعلام شد و دولت اعلام كرد، توطئه بزرگى كه هدف آن سقوط رژیم بوده كشف شده است. این اتفاقات نشان داد كه بعد از این همه سال، بخش مهمى از مردم مصر هنوز به سوسیالیزم ناصرى اعتقادى ندارند. با عكس العمل خشن ناصر، قیام اخوان المسلمین و بورژوازى دست راستى مصر به شدت سركوب شد و سه تن از رهبران اخوان المسلمین به دار آویخته شدند. ناصر براى آن كه در فضاى سیاسى مصر ایجاد تعادل كند تعدادى از نیروهای مترقی راهم دستگیر و زندانى كرد.

شکست جمال ناصر در عرصه نظامی

در جون سال ۱۹۶۷ جنگی به مدت شش روز بین اسرائیل از یک طرف و کشورهای عربی همسایه فلسطین از طرفی دیگر رخ داد که نتایج گسترده ای از خود به جای گذاشت که مهمترین آنها نابود شدن نیروی هوایی کشورهای عربی بر روی زمین و همچنین تصرف بخش هایی از خاک این کشورها و الحاق آن به اسرائیل می باشد. شبه جزیره سینا از مصر و بلندی های جولان از سوریه جدا شده و به تصرف اسرائیل درآمد. قسمت هایی از کرانه باختری رود اردن نیز از اردن جدا شده و ضمیمه اسرائیل گردید. این جنگ کشور های عربی را در یک شوک بزرگ فرو برد که چگونه اردوی که در یک محدوده کوچک متمرکز شده است، توانست اینچنین ضربات سنگینی را بر پیکره کشورهای عربی وارد آورد و تنها ظرف مدت شش روز نیروی هوایی کشورهای عربی را بر روی زمین نابود سازد و بخش های استراتژیکی از خاک این کشورهای عربی را به تصرف خود درآورده و به خاک خود ضمیمه کند.

میدان هاى نظامى مصر مورد حمله ناگهانى نیروى هوایى اسرائیل قرار گرفت و توان هوایى آن كشور بدون آنكه قدرت تحركى داشته باشد در روى زمین یكسره نابود شد. پس از این حمله موفقیت آمیز نیروهاى اسرائیلى در امتداد ساحل، خود را به غزه رساندند و فرداى آن روز نیز در پاسخ به حملات اردن در قلمرو آن كشور به سرعت پیش رفتند و به كرانه رود اردن رسیدند. اما سوریه كه فرمانروایان تندروى آن همیشه بر طبل جنگ مى كوفتند با تأخیر وارد معركه شدند و متجاوزان اسرائیلى مواضع كوهستانى آنها را به آسانى در اختیار گرفتند. با اضمحلال نیروى هوایى مصر جنگنده هاى اسرائیلى امكان آن را یافتند كه بدون برخورد با هیچ گونه مانعى هر جایى را كه بخواهند بمباران كنند. از این رو هزاران سرباز بلا دفاع مصرى درصحراى سینا و سایر جبهه ها بلاتكلیف در بیابانها رها شدند. در این هنگام شوراى امنیت سازمان ملل متحد به طرفین جنگ پیشنهاد آتش بس داد و در نتیجه اردن و مصر و سوریه آتش بس سازمان ملل را پذیرفتند. در روز سوم جنگ ناصر و ملك حسین بعد از یك مذاكره تلفونى تأكید كردند كه آمریكا و انگلستان جنگنده هاى خود را در اختیار اسرائیل گذاشته اند.

علت چنین ادعایى این بود كه اردنى ها بر صفحه رادار تعداد بى شمارى از هواپیماها را مشاهده كرده بودند و آن تعداد هواپیما بیش از ظرفیت نیروى هوایى اسرائیل بود. به دنبال این وقایع، دولت مصر روابط سیاسى خود را با آمریكا قطع كرد. روابط مصر با انگلستان هم پیش از آن تاریخ قطع شده بود. آنگاه كشورهاى عربى منطقه نیز به هوادارى مصر و اردن و سوریه روابط خود را با آمریكا به حالت تعلیق درآوردند و از همه مهم تر كشورهاى صاحب نفت، صدور نفت به آمریكا و انگلستان را تحریم كردند. بدین ترتیب در جریان یك بحران بزرگ ظرف مدت ۶ روز در یكى از كوتاه ترین جنگ هاى تاریخ معاصر، نیروهاى اسرائیل اردو مشترك اعراب را شكست دادند و جهان را در شگفتى فرو بردند.  جمال عبدالناصر در آن شش روز بحرانى هیچ پیامى نفرستاد اما گفته بود كه بزودى از رادیو قاهره پیام مهمى براى ملت مصر خواهد فرستاد. ناصرسرانجام با چهره اى غمزده كه لبخند همیشگى از آن زایل شده بود از رادیو قاهره پیامى براى ملت مصر فرستاد. او در پیام كوتاه خود یادآور شد كه من نمى توانم این نكته را از شما پنهان دارم كه دچار شكست وحشتناكى شده ایم. من مسؤولیت كامل این شكست را برعهده مى گیرم و تصمیم گرفته ام از تمامى وظایف خود كناره گیرى كنم. من از زكریا محى الدین تقاضا دارم كه به عنوان رئیس جمهورى مصدردست به كار شود. ناصر در این سخنرانى یادآور شد كه قدرت هوایى اسرائیل در این جنگ سه برابر ظرفیت هوایى او بود (یعنى آمریكا و انگلستان نیروى هوایى خود را در اختیار اسرائیل گذاشته بودند).

 سخنرانى كوتاه ناصر با این جملات به پایان رسید، همبستگى اعراب پیش از عبدالناصر آغاز شد و بعد از عبدالناصر نیز باقى خواهد ماند. من همیشه به شما گفته ام كه این ملت است كه مى ماند، من انقلاب را منحل شده نمى دانم زیرا انقلاب تنها متعلق به یك نسل نیست. سخنرانى بى درنگ پایان یافت و گوینده رادیو قاهره شروع به صحبت كرد. اما گریه مهلتش نداد. در سراسر قاهره، در دفتر روزنامه ها، رستورانت ها و خانه ها، زن و مرد به گریه درآمدند. سپس واقعه اى خارق العاده روى داد. مردم به جاده ها ریختند و با فریاد ناصر - ناصراز او خواستند كه در مقام خود باقى بماند. در بیروت، دمشق و بغداد نیز تظاهراتى به سود او صورت گرفت و در بن غازى چند پاسبان كه از شنیدن این خبر دچار حمله شده بودند به بیمارستان منتقل شدند.

قرار بود آن شب زكریا محى الدین پیامى براى ملت مصر بفرستد ولى تظاهرات ادامه یافت و اعلام شد كه ناصر استعفاى خود را فرداى آن روز با مجلس ملى درمیان خواهد گذاشت. روز دهم جون مجلس ملى تشكیل جلسه داد و به ناصر براى نوسازى نظامى و سیاسى كشور اختیار تام داد. همینكه مردم آگاه شدند كه ناصر باقی میماند، تظاهرات رنگی دیگرى به خود گرفت؛ مردم فریادهاى شادى مى كشیدند. حتى بد بین ترین ناظران نیز ایمان آوردند كه محبوبیت او نه تنها اعاده شده بلكه این شكست در تحكیم موقعیت او بسیار مؤثر بوده است. مردم پیروزى او را جشن گرفته بودند. صبح روز دهم جون بخاطر تظاهرات پرشورو انبوهى مردم كه فریاد شادمانى مى كشید ناصر نتوانست شخصاً درمجلس ملى حاضر شود و استعفاى خود را پس بگیرد.

 او خطاب به ملت مصر گفت:. . . چنین مى پنداشتم كه مردم مرا در اجراى تصمیم استعفایم یارى خواهندكرد. ولى اینك با افتخار و شادمانى آنچه دارم، حتى زندگى خود را و آخرین نفس خود را به این ملت پیشكش مى كنم. هیچكس نمى تواند احساسات مرا در این لحظه و موقعیت حساس در برابر رفتارى كه روزگذشته مردم میهن ما و ملت بزرگ عرب با ایستادگى و رد تصمیم من دایر بر كناره گیرى انجام دادند، درك كند. آیا هر آنچه گذشت صحنه سازى ماهرانه اى بیش نبود؟ آیا آنگونه كه مردم حدس مى زدند ناصر از وقایعى كه پس از كناره گیریش روى مى داد آگاه بود و به همین خاطر تظاهرات را خود او ترتیب داده بود و نیز به مجلس ملى فرمان داده بود كه با كناره گیرى او مخالفت نماید؟نه هیچكدام از اینها درست نیست زیرا او برخلاف نكرومه هیچگاه تماس خود را با توده مردم قطع نكرده بود. ولى مى دانست كه تا روزى كه او زنده است نه تنها محى الدین بلكه هیچكدام دیگر از اعضاى حكومت نخواهندتوانست جانشین او شوند. او درچندسالى كه گذشته بود براى مردم مصر یك پدرواقعی شده بود و دراین لحظه مصیبت بارملت مصر بیشتر ازهمیشه به او نیازمند بودند. همه اشخاصى كه سخنرانى او را شنیدند تأیید كردند كه هیچكس نمى توانست مثل او برخودش خرده بگیرد. او ازمدتى پیش از آن درصدد مقابله با خطر كودتاى احتمالى اردو بود.

در نظر او كودتایى دیگر وضع مملكت را ازآنچه بود بدتر مى كرد. او مارشال عبدالحكیم عامر را در پست معاونت اول ریاست جمهورى نگاهداشت ولى او را ازفرماندهى قواى مصر بركنار كرد، و از نخستین روز پس از جنگ به تطهیر و تصفیه در درجات بالا و اداره جاسوسى و ضدجاسوسى اردو پرداخت. ناصر در نهم جون در سخنرانى استعفایش گفته بود كه مصریها انتظار داشتند كه طیاره هاى دشمن از سوى شمال به مصر حمله كنند ولى آنها از غرب آمده بودند. در آن موقع این اظهارنظر نوعى اعتراف به سهل انگارى تلقى شد.

 اما هنگامى كه او تمام مسؤولیت ها را به گردن گرفت منظورش این نبود كه حتى براى بى عرضگى و عدم كفایت فرماندهان نظامى نیز باید شخص او را سرزنش كرد. بلكه تنها در زمینه تصمیمهاى سیاسى كه منجر به جنگ شد و یا شاید هم بخاطر آنكه با خوش باورى ادعاى جنرال هاى مصرى را دایر بر نیرومندى كافى اردوی مصر براى دست وپنجه نرم كردن با اسرائیل پذیرفته بود خود را سرزنش مى كرد. البته تعدادی از فرماندهان عالى مصر، ازجمله مارشال عامر، مى خواستند ابتكار عمل را به دست بگیرند و حمله را شروع كنند ولى ناصر به آنها گفته بود كه به علت هاى سیاسى و در برابر اخطارهاى شوروى و آمریكا شروع جنگ از سوى مصر به هیچ روى امكان پذیر نخواهدبود.

 بدین ترتیب مردم مصر با یك جنبش خودجوش و با یك رفراندوم خیابانى با حضور میلیونها مصرى، رهبر ناسیونالیزم عربى را درمقام خود تثبیت كردند و اسرائیل با آنكه در جنگ ۶ روزه پیروز شده بود به اشتباه بزرگ خود پى برد. زیرا هدف مهم اسرائیل دراین بحران به جنگ كشاندن ناصر و بى اعتباركردن او بود. درحالى كه نتیجه جنگ تثبیت ناصر و محبوب ترشدن او شد.

 

  

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org