Fri, April 6, 2012 22:25

 
مســـعــود «حـــداد»

 

ویرانه آشیانم

 

از جمع خود مرانید، ویرانه آشیانم

آتــش زدند میهــنم، آواره لامکانــم

حب وطن به سینه، مفرور جهل گشتم

چند روز در ملک تان ناخواسته مهمانم

ای میزبان خدا را، لبخند تو به سویم

بر من طوفان زده، چون خار سرپناهـم

دیریست حقیقت را بر دار جنون بستند

گر حـرف یقین آید، گنگم و بی زبانم

در جهت تکفیر من سر نیزه کردند قرآن

از صدق و تقـوا چه سـود، قربانی قرآنم

در صومعه گـویندم، مُشرف به دانش حال

از دید مفـتی شرع، بی قال و لا ایمانـم

مبیعه می فروشم، بر صاحبان حکمت

نزد حُکام جاهـل، تزویر گـر و نادانــم

دانی که نزد قاضی، تقصیر من چه باشد؟

محکوم گر بیدادم، عدل و انصاف خواهانم

اسرار خیانت را، «حداد» چـنین گـــویـد

من نیز صادق بودم، گر فروشم وجـدانـم

 

مسعود حداد (دنمارک)

 ۶  اپریل ۲۰۱۲

  

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org